اخاذی با عکس‌های اینستاگرامی

اخاذی با عکس‌های اینستاگرامی

باورم نمی‌شد اطلاعاتی که ما با دست خودمان در اینستاگرام قرار داده‌ایم، باعث شود یک فرد غریبه تا این حد روی زندگی شخصی و خصوصی ما اشراف پیدا کند و به‌راحتی مرا برای ارسال عکس‌های خصوصی اغفال کند.

کد خبر : ۱۰۲۶۱۹
بازدید : ۷۳۴۷

طبق روال همیشه برای تهیه گزارش به دایره مبارزه با جرائم اخلاقی پلیس فتا مراجعه کرده بودم که عبور شتاب‌زده زن و مردی جوان از راهرو توجهم را جلب کرد. به دنبال آن‌ها وارد دایره اخلاقی شدم. در گوشه‌ای از اتاق متهمی دستبند‌زده ایستاده بود که با دیدن زوج جوان سرش را پایین انداخت.

منتظر ماندم این زوج کار‌های مربوط به پرونده‌شان را انجام دهند و سپس سراغ زن جوان رفتم و از او خواستم درباره علت حضورشان در پلیس فتا برایم بگوید.

زن سری تکان داد و گفت: نمی‌دانید من و همسرم چه روز‌های سختی داشتیم. این چند وقت ما با کابوس آبروریزی که این مرد (متهم) داشت برایمان رقم می‌زد زندگی کردیم. به‌اشتراک‌گذاشتن لحظات عاشقانه و تفریحات مشترکی که با هم داشتیم، یکی از لذت‌های من و همسرم در اینستاگرام بود.

انتشار عکس‌های خانوادگی، سفرها، اطلاعات شخصی، تولد‌ها و سالگرد‌ها و بازخورد‌هایی که از دوستان و آشنایان می‌گرفتیم جزء جدایی‌ناپذیر زندگی روزمره ما شده بود. آن‌قدر دقیق همه چیز را به اشتراک گذاشته بودیم که هرکس به صفحه مشترک ما سر می‌زد، می‌توانست تمام اتفاقات زندگی ما را از اولین روز زندگی مشترکمان ببیند.

برای اطمینان از اینکه فرد سومی از طریق فضای مجازی وارد رابطه عاشقانه ما نشود، هرکدام اسم و مشخصات دیگری را در پیج شخصی خود نیز به‌عنوان همسر درج کرده بودیم. همه چیز خیلی عالی بود و لحظاتی که زندگی‌مان را در ویترین قرار داده بودیم، زیبا و رمانتیک پیش می‌رفت تا اینکه یک اتفاق به‌ظاهر ساده و پیش‌پا‌افتاده زندگی مشترکم را زیر‌و‌رو کرد.

حدود یک ماه قبل، همسرم برای یک سفر کاری تهران را ترک کرد و من تنها در خانه در انتظار آمدنش بودم. یک شب همسرم با یک پیج جدید در اینستاگرام به من درخواست داد و من پیج جدید را به فهرست اعضای پیجم اضافه کردم.

به‌محض اضافه‌شدن به فهرست دوستان شروع کردیم درباره مسائل روزمره حرف‌زدن و در ادامه همسرم به بهانه دلتنگی از من تصاویری خواست و من هم تعدادی عکس برایش فرستادم. هیچ چیز عجیبی در این قضیه نبود و همه چیز عادی به نظر می‌رسید تا اینکه چند روز بعد پیام‌های تهدید‌آمیزی دریافت کردم که از من می‌خواست در قبال منتشرنکردن تصاویر شخصی‌ام برایش پول واریز کنم.

گیج شده بودم و نمی‌دانستم تصاویری که برای همسرم ارسال کرده‌ام چطور به دست یک مرد غریبه رسیده است. به‌سرعت با همسرم تماس گرفتم و از او در مورد پیج جدید و عکس‌ها پرسیدم و تازه آن وقت بود که فهمیدم فریب خورده‌ام و فرد مزاحم با استفاده از اطلاعاتی که من و همسرم از زندگی مشترکمان در پیج مشترک و همچنین صفحات شخصی‌مان در اختیار عموم گذاشته‌ایم، اقدام به ساخت صفحه جعلی به اسم همسرم کرده است.

اما چطور ممکن است آدم با یک فرد غریبه­ صحبت کند و متوجه نشود همسرش نیست؟ باورم نمی‌شد اطلاعاتی که ما با دست خودمان در اینستاگرام قرار داده‌ایم، باعث شود یک فرد غریبه تا این حد روی زندگی شخصی و خصوصی ما اشراف پیدا کند و به‌راحتی مرا برای ارسال عکس‌های خصوصی اغفال کند.

تا قبل از این اتفاق به‌اشتراک‌گذاشتن تجربیات زندگی شخصی با دیگران برایم تفریحی شیرین و لذت‌بخش بود، اما حالا می‌فهمم چطور با بی‌احتیاطی و ساده‌لوحی خود را به قربانی فردی سودجو بدل کردم. با اینکه می‌دانستم برای جبران بعضی از اشتباهات دیر شده، اما با همسرم به این نتیجه رسیدیم بهترین کار این است که به پلیس فتا مراجعه و از فرد مزاحم شکایت کنیم.

از روزی که این اتفاق افتاده، فضای مجازی دیگر کوچک‌ترین جذابیتی برایم ندارد و دیگر اصرار ندارم با انتشار عکس‌های خانوادگی و اطلاعات شخصی‌ام، به همه ثابت کنم خوشبخت و موفق هستم.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید