فرهنگ شهرت و سلبریتی‌هایی که جادو می‌کنند!

فرهنگ شهرت و سلبریتی‌هایی که جادو می‌کنند!

انجلینا جولی اظهار کرد که آزمایش ژنتیک باعث شد تصمیم خود را برای جراحی سینه به‌منظور پیشگیری از سرطان جلو بیندازد. این کارِ او موجب شد که تقاضا برای آزمایش ژنتیک و همچنین جراحی سینه به‌منظور پیشگیری از سرطان، به‌سرعت افزایش یابد.

کد خبر : ۱۰۴۵۶۶
بازدید : ۵۱۳۸

نباید نقش آدم‌های معروف را در انتخاب اولویت‌ها دست‌کم گرفت. به همین دلیل است که تبلیغ‌کنندگان، میلیون‌ها دلار پول به آن‌ها می‌دهند تا محصول خود را به فروش برسانند. آدم‌های معروف یکی از منابع مهم و مؤثر چرندوپرند‌های شبه‌دانشمندانه‌اند و می‌توانند همۀ ما را جادو کنند.

رواج نوشیدنی‌ها، سم‌زدایی، رژیم‌های ترک اعتیاد، برنامه‌های نرمشی عجیب‌وغریب و یک عالمه محصولات و تمرین‌های زیبایی و ضدپیری، همه‌وهمه مستقیماً با تأیید آدم‌های معروف مرتبط است.

فرهنگ شهرت چیزی فراتر از علاقه به آدم‌های مشهور است؛ انعکاسی از ارزش‌های جمعی ما و نمایش رابطۀ پیچیدۀ میان انتظارات اجتماعی و واقعیت‌های اجتماعی‌اقتصادی است.

«لعنتی، نباید این همه می‌خوابیدم!» طول صف را که می‌بینم، این اولین چیزی است که به ذهنم می‌رسد؛ صفی به عرض یک واگن باری و طول یک ناو هواپیمابر. صبح زود است و هوا سرد. بسیاری از هم‌صف‌هایم پتو و آذوقه‌ای دارند که دارد آرام‌آرام کم می‌شود. معلوم است از خیلی وقت پیش اینجایند.

آدم‌های ایستاده در صف سه دسته‌اند: نوجوان‌ها، جوان‌ها و والدین. البته دستۀ آخر بسیار کمتر از دیگران هستند و اگر هم آمده‌اند، بی‌استثنا همراه دو دستۀ اول‌اند.

این باعث می‌شود من گاو پیشانی‌سفید جمع باشم. تا جایی که می‌دانم، تنها مرد میان‌سال مستقل در اینجا هستم. سعی می‌کنم مطمئن و هدفمند به نظر برسم؛ طوری که انگار به دلیل مهم و خاصی اینجا آمده‌ام. اما مطمئنم از قیافه‌ام معلوم است که مال اینجا نیستم.

توی صف منتظر آزمون صدای امریکن آیدُل۱، ایستاده‌ایم.
زنی جوان با لبخندی دوستانه می‌پرسد: «اینجا چی کار می‌کنی؟»

لباسی پوشیده که آدم فکر می‌کند در سال ۱۹۸۷ است و او همین الان از یکی از فیلم‌های گروه موسیقی ماتلی کرو بیرون آمده.‌

می‌خواهم بگویم «احمق شدم»؛ اما دوپهلو جواب می‌دهم: «خودم هم نمی‌دونم.»

از همان زن که با اسم مستعار بامزۀ شکسپیر ساندِی این طرف و آن طرف می‌رود، می‌پرسم «شما چه هدف‌هایی دارید؟»

پاسخ می‌دهد: «منم می‌خوام این‌کاره بشم و اینجا واسه شروع خوبه. امریکن آیدُل یه ستارۀ راک می‌خواد» همۀ آدم‌هایی که صدای او به گوششان خورده است، دستشان را بالا می‌آورند و فریاد می‌زنند «هورااا» انگار این گروه از آدم‌های غریبه، چنین لحظه‌ای را بار‌ها با هم تمرین کرده‌اند. بعد، همه مچ‌ها یا کف دست‌ها را محکم به هم می‌زنند که یعنی موفق باشی.

خانم ساندی گوشی همراهش را دست من می‌دهد و دعوت می‌کند که به یکی از کار‌های ضبط‌شده‌اش گوش بدهم. خیلی بهتر از چیزی است که انتظار داشتم؛ البته درست نمی‌دانم چه انتظاری داشتم. خانم ساندی، نمی‌توانم به او بگویم شکسپیر، قبل از اینکه ترانه تمام شود، متوجه هیاهویی در انتهای صف می‌شود و ناگهان مرا رها می‌کند.

راهش را باز می‌کند و به کنار صف می‌رود و به‌سمتشان حرکت می‌کند. تا برسد، دستی هم به سرورویش می‌کشد. خانم ساندی یک دوربین تلویزیونی شکار کرده است.

مردی با میکروفون در حال مصاحبه با افراد داخل صف است. می‌پرسد اهل کجایند و چه نکتۀ خاصی دارند و البته اینکه فکر می‌کنند برندۀ بعدی امریکن آیدُل می‌شوند یا نه. همین‌طور که فیلم‌بردار در مسیر صف حرکت می‌کند، موجی از دست‌کشیدن به سرورو و ژست‌گرفتن همراه آن به راه می‌افتد.

معیار گزینش مصاحبه‌شوندگان مشخص است: کسانی انتخاب می‌شوند که جذاب‌اند و/یا چیز خاصی در ظاهرشان وجود دارد. دوست جدیدم، خانم ساندی هم جزء برگزیده‌ها است.

من، دست‌کم درحال‌حاضر، خواننده نیستم و برنامه‌ای برای خوانندگی ندارم. صدایم افتضاح است. خوشبختانه، آینده‌ام به صدایم بستگی ندارد. یک استاد دانشگاهم که بیست سالِ گذشته را صرف تحقیق و نوشتن دربارۀ مفاهیم سیاست‌های کلی سلامت کرده‌ام؛ چیز‌هایی مانند ژنتیک، سلول‌های بنیادی، چاقی، تحول سلامت و پزشکیِ اختصاصی۲ طی چند دهۀ اخیر، سلطۀ فرهنگ شهرت در جامعۀ ما افزایش یافته است.

بله، آدم‌های معروف در بیشترِ طول تاریخِ بشر بخشی از نمای فرهنگی بوده‌اند. اسکندر کبیر باشد یا لُرد بایرن فرقی نمی‌کند. مردم همیشه شیفتۀ آدم‌های مشهورند. اما نقش فرهنگ شهرت هرگز به این میزان و در جهات متنوع، برجسته نبوده است.

این فرهنگ شهرت روی تصمیمات فردی مراقبت و سلامت، تأثیر بسزایی دارد؛ یعنی روی کار‌هایی که می‌کنیم تا سالم بمانیم و دیدگاه‌هایی که دربارۀ جسم خود، کالا‌هایی که می‌خواهیم داشته باشیم یا آرزو‌های شغلی آینده‌مان داریم. دوست داشته باشیم یا نه، فرهنگ شهرت تأثیر عمیقی بر جهان ما دارد و چارچوب فکر ما دربارۀ مسائل مهم را می‌سازد و حتی بر دید ما به جایگاه خودمان در جهان تأثیرگذار است.

فرهنگ شهرت اغلب به ساده‌سازی بیش از حد گفتمان اجتماعی متهم می‌شود؛ اما کمتر از این سخن به میان می‌آید که این فرهنگ منبع اطلاعاتِ غلط است. در واقع، آدم‌های معروف یکی از منابع مهم و مؤثر چرندیات شبه‌دانشمندانه شده‌اند.

این فرهنگ، نمای فرهنگی ما را با نکاتی پر می‌کند که دامنۀ آن‌ها گسترده است: از نکاتی کاملاً بی‌معنی که اغلب تمسخر می‌شوند تا آن‌هایی که کشش اجتماعی زیاد دارند و در بازار تحسین می‌شوند. رواج نوشیدنی‌ها، سم‌زدایی، رژیم‌های ترک اعتیاد، برنامه‌های نرمشی عجیب‌وغریب و یک عالم محصولات و تمرین‌های زیبایی و ضدپیری را می‌توان مستقیماً به تأیید آدم‌های معروف مرتبط دانست.

شاید دیدن مسائل سلامت با عینک فرهنگ شهرت، بی‌معنی به نظر آید؛ اما نباید نقشی را که آدم‌های معروف می‌توانند در اولویت‌ها و نظرات ما داشته باشند، دست‌کم گرفت. به همین علت است که تبلیغ‌کنندگان میلیون‌ها دلار پول به آن‌ها می‌دهند تا محصول خود را به فروش برسانند. مثال‌های خاص فراوان‌اند.

انجلینا جولی اظهار کرد که آزمایش ژنتیک باعث شد تصمیم خود را برای جراحی سینه به‌منظور پیشگیری از سرطان جلو بیندازد. این کارِ او موجب شد که تقاضا برای آزمایش ژنتیک و همچنین جراحی سینه به‌منظور پیشگیری از سرطان، به‌سرعت افزایش یابد.

اظهارنظر‌های ناآگاهانۀ برخی آدم‌های معروف، به‌ویژه جنی مک‌کارتی دربارۀ خطرات واکسیناسیون، به‌طرز نامطلوبی منجر به رشد گفت‌وگوی عمومی درخصوص ارزش‌های واکسیناسیون شد.

من خودم برنامۀ سم‌زدایی کلین کلنز۳ و گوئینت پالترو۴ را امتحان کرده‌ام. چه کسی دلش نمی‌خواهد «پاک و شاد و سبک» باشد؟ طی ۲۱ روز توانستم از غربالی شامل آب‌میوه‌ها، مکمل‌ها، رژیمی به‌شدت محدود و پرهیز از مصرف کافئین رد شوم.

بعد از این کار‌ها اصلاً احساس پاکی نمی‌کردم؛ بلکه بدخلق شده بودم و شادی‌ام فقط از این جهت بود که برنامه تمام شده است. البته احساس سبکی داشتم. در طول سه هفته سه کیلو کم کردم. گرسنگی اثر خودش را دارد.

اما برای اثبات اینکه محصولات و رژیم‌های صنعت سم‌زدایی می‌توانند به زدودن سموم، انگل‌ها یا رفتار‌های بد کمک کنند و برای سلامت انسان مفید باشند، شواهد لازم در دست نیست. من حتی در طول و بعد از سم‌زدایی، آزمایش مدفوع هم دادم.

این برنامه در ترکیب باکتریاییِ نمونه‌ام تغییری ایجاد نکرده بود که کارن مدسن۵، استاد مطالعات بیماری‌های معده و روده در دانشگاه آلبرتا گفت «اتفاق خوبی است».

البته تأثیر فرهنگ شهرت بسیار فراتر از محدودۀ سلامت و زیبایی است. مردم مشهورشدن یا رسیدن به سبک زندگی آدم‌های معروف را برای خود، هدفی منطقی و در دسترس می‌دانند. حتی باراک اوباما هم دربارۀ این روند اظهارنظر کرده است.

او در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۱۳ گفته است مواجهۀ دائم با «سبک زندگی افراد مشهور و ثروتمند» نوعی «تحول فرهنگی» در پی داشته است. اوباما گفت، در گذشته «بچه‌ها هر روز بررسی نمی‌کردند که کیم کارداشیان چه پوشیده است یا کانیه وست تعطیلات کجا می‌رود و این‌ها را نشانه‌های موفقیت نمی‌دانستند.

آدم‌های معروف این قابلیت را دارند که همۀ ما را جادو کنند. برنامه‌هایی مانند امریکن آیدُل بر این شیفتگی می‌افزایند. در واقع، مشهورشدن جایزۀ پنهان حضور در این برنامه است و همچنین تلاش من برای گوش‌دادن به موسیقی‌ها در اینجا.

یکی از کارکنان برنامه که گوشی روی گوشش گذاشته است، روی شانه‌ام می‌زند و می‌گوید: «ببخشید؛ ولی شما واسه اینجا نیستین.»

فرهنگ شهرت چیزی فراتر از علاقه به آدم‌های مشهور است. انعکاسی است از ارزش‌های جمعی ما و نمایش رابطۀ پیچیدۀ میان انتظارات اجتماعی و واقعیت‌های اجتماعی‌اقتصادی. جامعه‌شناسی به نام کارن استرنهایمر۶ در فرهنگ شهرت و رؤیای امریکایی۷ (روتلج، ۲۰۱۱) می‌نویسد:

«آوازه و شهرت، با صرف‌نظر از تفاوت‌های ساده و سطحی، نمایش‌های واحدی از حس تحرک اجتماعی امریکایی ما هستند. آن‌ها این توهم را ایجاد می‌کنند که رسیدن به ثروت مادی برای هر کسی ممکن است. انگار آدم‌های معروف شواهد لازم را ارائه می‌کنند و نشان می‌دهند که رؤیای امریکاییِ رسیدن از کوخ به کاخ، واقعی و تحقق‌پذیر است.

این چیزی فراتر از تفکر صرفِ دانشگاهی است. اعتقاد به توهم آدم‌های معروف می‌تواند روی انتخاب‌های زندگی ما تأثیری ملموس داشته باشد. برای نمونه، در مطالعه‌ای در سال ۲۰۰۲ روی بازیکنان فوتبال دانشگاه‌های ایالات متحده به این یافته رسیدند که ۸۴درصد بازیکنان افریقایی‌امریکایی انتظار دارند شغلشان، ورزش حرفه‌ای باشد.

۴۰درصد آن‌ها نیز معتقد بودند که ورزش بهترین مسیر برای کسب موفقیت اقتصادی است. همچنین محققان دریافتند که بازیکنانی که چنین اعتقاداتی داشتند، به‌نسبت کسانی که رفتار‌های کمتر ایدئال داشتند، با احتمال بیشتری تحصیلات دانشگاهی خود را ترک کرده یا به حال تعلیق درمی‌آوردند.

چنین یافته‌هایی چندان تعجب‌برانگیز نیستند؛ اما یأس آورند. احتمال موفقیت در هر نوع شغلِ مبتنی بر شهرت، چیزی در حدود صفر است و اگر یک نفر بتواند موفق شود، رسیدن به این هدف احتمالاً نمی‌تواند ثروت بلندمدت یا از آن مهم‌تر شادی و سلامتی را که انتظار می‌رفت، برای او برآورده کند. پس ماجرا چیست؟ چرا اینقدر برای شهرت سرمایه‌گذاری می‌کنیم؟

کشور‌هایی که بیشتر درگیر فرهنگ شهرت هستند، یعنی ایالات متحده، بریتانیا و کرۀ جنوبی، امتیاز زیادی در میزان شادی جمعیتشان ندارند. بر اساس گزارش شادی جهانی۸ در سال ۲۰۱۳، مطالعه‌ای که برای سازمان ملل متحد انجام شد، شادترین کشور‌های جهان دانمارک، نروژ و سوئیس هستند.

کانادا رتبۀ ششم را دارد. ایالات متحده و بریتانیا، دو کشوری که هر دو بخش شایان توجهی از فرهنگ شهرت را ایجاد و مصرف می‌کنند، به‌ترتیب، رتبه‌های هفدهم و بیست‌ودوم را کسب کردند. وقتی موضوع تحرک اجتماعی به میان می‌آید، همین کشور‌های عاشق شهرت، آمار وحشتناکی دارند.

در میان ۳۴ ملت عضو کنوانسیون سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، بریتانیا رتبۀ آخر و ایالات متحده رتبۀ سوم از آخر را دارند؛ به‌عبارت‌دیگر، در این کشورها، بالارفتن از نردبان اجتماعی‌اقتصادی تقریباً غیرممکن است. اگر در فقر متولد شده‌اید، احتمالاً تا پایان عمر همان‌طور می‌مانید.

اگر بچه‌ای از طبقۀ متوسط هستید، به‌احتمال زیاد در بزرگ‌سالی نیز متوسط خواهید بود. بچه‌های شما هم همین‌طور. راستی کدام کشور بیشترین میزان تحرک اجتماعی را دارد؟ دانمارک شاد.

آتیلا پسیانی و تبلیغ چای
بهترین راه برای تضمین تحرک اجتماعی روبه‌پیشرفت چیست؟ تحصیل. [مؤسسۀ مطالعات سیاست‌گذاری عمومی]پیو چریتبل تراستس۹ در سال ۲۰۱۲ و در مطالعه‌ای با عنوان «به‌دنبال رؤیای امریکایی: تحرک اقتصادی میان نسل‌ها۱۰» این نتیجه حاصل شد که «یک مدرک دانشگاهی چهارساله، تحرک از نازل‌ترین سطح به‌سمت بالا را افزایش می‌دهد.

همچنین از تحرک از سطح متوسط و بالا به‌سمت پایین جلوگیری می‌کند.» ایرین کاری‌یر۱۱، مدیر پروژۀ تحرک اقتصادی پیو، ادعا می‌کند که تحصیلات «نه‌تن‌ها به تحرک بیشتر، بلکه به فرصت‌های شغلی بهتر می‌انجامد.» مطالعات زیادی ازجمله برنامۀ منظم ارزشیابی دانشجویان بین‌المللی، اُای‌سی‌دی، به نتایج مشابه رسیده‌اند: نظام‌های آموزشی امریکا و بریتانیا در مقایسه با نظام‌های سایر ملت‌های پیشرفته رتبۀ مطلوبی ندارند.

آیا این اتفاقی است که کشور‌هایی که در تحرک اجتماعی، شادی و تحصیلات، عملکرد تقریباً ضعیفی دارند، فرهنگ شهرت و ذهنیتِ رسیدن به ستاره‌ها را در خود می‌پرورانند؟

شاید؛ اما به نظر می‌آید نتوان انکار کرد که هم‌گراییِ دو چیز با یکدیگر، موقعیت ایدئال برای رشد فرهنگ شهرت را فراهم کرده است: نخست، الگو‌های اجتماعی‌اقتصادی، مثل تحرک اجتماعیِ ضعیف و نیز الگو‌های فنی، مثل رسانه‌های اجتماعی و دوم، زمینه‌ها و تمایلات روان‌شناختی و اجتماعی.

من این نظریه را با استیون دانکم، استادیار مطالعات رسانه در دانشگاه نیویورک و مؤلف رؤیا؛ تصور دوبارۀ سیاست‌های ترقی‌خواه در عصر خیال (نیو پرس، ۲۰۰۷) ۱۲ در میان گذاشتم و نظرش را پرسیدم. او می‌گوید: «مطمئناً چنین چیزی ممکن است.

شهرت به‌ویژه در زمان حاضر، رابطۀ زیادی با مردم‌سالاری و موفقیت دارد. آدم‌هایی مثل کیم کارداشیان واقعی به نظر می‌آیند. مثل ما عمل می‌کنند. اهل همان جا‌هایی هستند که ما هستیم. موضوع گریس کلی۱۳ نیست. فرهنگ شهرت است که باعث می‌شود تحرک اجتماعی، جادو به نظر آید.»

در واقع، فرهنگ شهرت اغلب با عنوان جادو به فروش می‌رسد؛ روندی که زندگی را از این رو به آن رو می‌کند و هم‌اکنون برای همه در دسترس است یا در افسانۀ شهرت این طور آمده است.

جاشوئا گمسون۱۴، استاد جامعه‌شناسی دانشکدۀ هنر‌ها و علوم دانشگاه سن‌فرانسیسکو هم حرفی مشابهی به من می‌زند: «در جامعه‌ای با نابرابریِ فاحشِ درآمد‌ها که بسیاری از راه‌های موفقیت در آن عملاً بسته شده‌اند، راهی باز می‌شود برای توهم «سریع پولدار شو». می‌شود درک کرد که چرا مردم دوست دارند این رؤیا را زنده نگه دارند. این میان‌برزدن به تحرک اجتماعی خیلی جذاب است.»

کاری‌یر هم با آنچه گمسون و دانکم مطرح کردند موافق است: «این احتمال وجود دارد که وقتی برخی با موانع تحرک اجتماعی مواجه می‌شوند، شهرت را تنها گزینۀ در دسترس بدانند و آن را غنیمت بشمارند.» برای اثبات این دیدگاه، کاری‌یر از مطالعه‌ای در سال ۲۰۰۶ سخن می‌گوید که طبق یافته‌های آن، ۳۸درصد افراد با درآمد سالانه کمتر از ۲۵هزار دلار فکر می‌کردند که در زندگیِ آنها، برنده‌شدن در بخت‌آزمایی، عملی‌ترین راه برای جمع‌آوری ثروت است.

با توجه به این نوع تفکر که همان‌طور که کاری‌یر هم اشاره کرد، به‌احتمال زیاد نشانگر فقدان گزینه‌های دیگر است، آیا عجیب است که عدۀ زیادی اعتقاد داشته باشند مشهورشدن هدفی خواه، حسادت‌برانگیز برای رشد و ترقی است؟

بی‌شک می‌توانستیم دربارۀ اینکه رشد فرهنگِ شهرت تا چه میزان عامل کمک‌کننده یا محصول جانبی واقعیت‌های اجتماعی موجود است، تنها ابهام‌گویی کنیم و از بحث کناره بگیریم. اما فارغ از ظرافت این ارتباط یا پیچیدگی جهتش، انکار این واقعیت دشوار به نظر می‌رسد که شیفتگیِ کنونی ما در مقابل شهرت می‌تواند به بدبختی‌ها و نارضایتی‌های بیشتر دربارۀ بدن، صورت، لباس، شغل، خانه و در واقع همه چیزمان منجر شود.

مهم‌تر اینکه، این عقدۀ روحیِ اجتماعی، برای بالابردن و اولویت‌دادن به فعالیت‌هایی که تحرک و سلامت اجتماعیِ واقعی را ارتقا می‌بخشند، کار چندانی نمی‌کند.

قدرت فرهنگِ شهرت در پریشان‌کردن ذهن، هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی اتفاق می‌افتد؛ در سطح فردی مانند تصمیم در‌بارۀ مسیر تحصیلی، نوع تفکر و تعریف ما از موفقیت، استفاده از منابع فردی و خانوادگی و ... و در سطح اجتماعی، همچون چگونگی برخورد اجتماع با مسائل اجتماعی کلان‌تر.

طبق یافته‌های مطالعه‌ای که در سال ۲۰۰۷ در «مجلۀ بین‌المللی مطالعات فرهنگی۱۵» به چاپ رسید، کسانی که «دنباله‌روی فرهنگ شهرت هستند، با کمترین احتمال [در مقایسه با سایرین]به سیاست می‌پردازند و با کمترین احتمال از شبکه‌های اجتماعی برای شرکت در فعالیت‌ها یا بحث دربارۀ مسائل اجتماعی بهره می‌برند».

البته در این نوع داده، نوعی رابطۀ علیت برقرار است. شاید کسانی که به مسائل اجتماعی علاقه‌مند نیستند، جذب فرهنگ شهرت می‌شوند؟ بااین‌همه این یافته دست‌کم نشان می‌دهد که فرهنگ شهرت کمک چندانی نمی‌کند یا آنطور که نویسندگان این مطالعه خاطرنشان می‌کنند، این داده «نظرات مبتنی بر اینکه فرهنگ عمومی می‌تواند به مردم‌سالاریِ مؤثر کمک کند» را به چالش می‌کشد.

در سطحی اساسی‌تر، پژوهش‌ها نشان می‌دهند که فرهنگ شهرت به رشد جامعه‌ای خودشیفته‌تر کمک می‌کند. کمتر کسی به اندازۀ جین ام. تواین۱۶، روان‌شناسی در دانشگاه دولتی سن دیگو و نویسندۀ همه‌گیری خودشیفتگی۱۷ (آتریا بوکس) که در سال ۲۰۰۹ به چاپ رسید، در این خصوص کار کرده است.

او در مقالۀ سال ۲۰۱۳ خود می‌نویسد: «شواهد بسیاری نشان می‌دهند که نسل‌های کم‌سن‌ترِ جوانان نگاه‌های مثبت‌تری به خود دارند، ویژگی‌های شخصیتی خودشیفته‌تری نشان می‌دهند و بیشتر متمرکز بر خویشتن هستند.» این دیدگاه نتیجۀ برخی عوامل از جمله ذهنیتِ «خودت رو برسون به ستاره‌ها» و مقبولیتِ جهانِ شهرت در جامعۀ ما است؛ جهانی که به‌گفتۀ تواین «خودشیفتگی را به نمایش می‌گذارد». در واقع، تواین بر این باور است که فرهنگ عمومی از خطوط قرمز عبور کرده و خودشیفتگی، مثبت تصور و تصویر می‌شود.

منصف باشیم. همه هم دربارۀ میزان افزایش خودشیفتگی توافق ندارند. البته من معتقدم که این داده‌های همچنان درحال‌رشد، کاملاً قانع‌کننده‌اند؛ اما صرف‌نظر از بزرگی این پدیده، استلزامات آن می‌توانند حائز اهمیت باشند. برای مثال، شواهد نشان می‌دهند که جوان‌ها امروزه بیشتر مستحق مشغولیت‌های گروهی و اجتماعی هستند؛ اما کمتر علاقه نشان می‌دهند.

آن‌ها بیش از نسل‌های قبل، شوق پاداش‌های بیرونی، مانند شهرت، ثروت، قیافه و دارایی‌های مادی را دارند و کمتر به پاداش‌های درونی علاقه نشان می‌دهند. بااین‌همه، بسیاری از مطالعات نشان می‌دهند که تمرکز بر اهداف داخلی مانند اجتماع، شخصیت، رشد و ارتباطات، رابطۀ مثبتی با نشانگر‌های سلامت روان دارند و جهت‌گیری به‌سمت اهداف زندگی بیرونی با کاهش حس سلامت مرتبط‌اند.

بااین‌همه نباید تمام اتهامات را بر دوش جذابیت‌های آدم‌های معروف بگذاریم. مشکلات بزرگ‌تری داریم که باید حل شوند؛ مثلاً شکاف اقتصادی در سراسر جهان در حال رشد است. گینس شاید آدم نامتعادلی باشد؛ اما اوضاع اجتماعی و روانی‌ای را که باعث می‌شوند فرهنگِ شهرت چنین تأثیری داشته باشد، او ایجاد نکرده است.

گویی ما در چرخه‌ای جاودان اسیر شده‌ایم که سوختش شهرت است. این چرخه اینگونه کار می‌کند: کاهش تحرک اجتماعی و ازبین‌رفتن گزینه‌های زندگی، منجر می‌شود به رؤیا‌های روبه‌رشد دربارۀ بخت و شهرت آدم‌های معروف. این نیز به سهم خود، قدرت و طمع شهرت را افزایش می‌دهد و این افزایش، شاید با نوعی تصمیمِ ناشی از خودشیفتگیِ روبه‌فزونی، موجب تمرکز بر انگیزه‌های بیرونی می‌شود.

این تمرکز، شادیِ کمتر را در پی دارد و ذهن ما (و به‌طور عموم ذهن جامعه) را از فعالیت‌هایی مانند تحصیل و طرف‌داری از تحولات اجتماعی، منحرف می‌سازد. این در حالی است که اینگونه فعالیت‌ها احتمالاً تحرک اجتماعی را افزایش می‌دهند.

گویا هم علاقه به آدم‌های معروف و هم تأثیرگذاری آنها، در حال شدت‌گرفتن است. لازم است به شناختی بهتر از استلزامات بلندمدت‌ترِ چنین الگویی دست یابیم و مهم‌تر از همه، به شکل گروهی تلاش کنیم تا فرهنگ شهرت را در جایگاه مناسب و کاملاً شایستۀ خود بنشانیم؛ یعنی در جایگاه یک سرگرمی مفرح.

پی‌نوشت‌ها :
تیموتی کولفیلد استاد دانشکدۀ حقوق و مدرسۀ سلامت عمومی در دانشگاه آلبرتا است. این مقاله برگرفته شده است از «آیا گوئینت پالترو همیشه اشتباه می‌کند؟ چطور آدم‌های معروف اکسیر‌های سلامت، زیبایی و شادی را به ما می‌فروشند» که در ماه می‌توسط نشر بیکن به چاپ می‌رسد.

[۱]American Idol. برنامه‌ی پرطرف‌دار تلویزیونی که از شبکۀ فاکس امریکا پخش می‌شود و هدف آن کشف بهترین خواننده در این کشور بر اساس رأی بینندگان است.

[۲]یکی از انواع پزشکی است که روی مراقبت‌های بهداشتی و درمانی به‌صورت منحصربه‌فرد تمرکز دارد و با تصمیمات، شیوه‌ها یا محصولات پزشکی مناسب که به‌صورت اختصاصی برای هر فرد طراحی شده است.

[۳]Clean Cleanse
[۴]Gwyneth Paltrow
[۵]Karen Madsen
[۶]Karen Sternheimer
[۷]Celebrity Culture and the American Dream
[۸]World Happiness Report
[۹]Pew Charitable Trusts
[۱۰]«Pursuing the American Dream: Economic Mobility Across Generations»
[۱۱]Erin Currier
[۱۲]Dream: Re-Imagining Progressive Politics in an Age of Fantasy / New Press، ۲۰۰۷
[۱۳]Grace Kelly
[۱۴]Joshua Gamson
[۱۵]International Journal of Cultural Studies
[۱۶]Jean M. Twenge
[۱۷]The Narcissism Epidemic

۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید