چرا بعضی هرگز اشتباهشان را گردن نمیگیرند؟
چرا بعضی از آدمها در مقابل حقایق مقاومت میکنند و تحت هیچ شرایطی اشتباه خودشان را نمیپذیرند؟ چه ویژگیهای روانشناختیای باعث میشود که زمانی که مثل روز روشن است خطا کردهاند، خطای خودشان را نمیپذیرند؟ و چرا چنین چیزی مدام رخ میدهد؟ چرا آنها هرگز نمیپذیرند که اشتباه کردهاند؟
فرادید | ما همگی اشتباه میکنیم و اشتباههایمان را نیز تکرار میکنیم. بعضی اشتباهها کوچکاند، مثل این اشتباه رایج روزمره که «نه نیازی نیست در فروشگاه توقفی داشته باشیم، کلی شیر داریم که برای صبحانه مانده است.» بعضی بزرگترند مثلِ اینکه «هولم نکن، قبل از بلند شدنِ هواپیما کلی وقت داریم.» و بعضی اشتباهها حیاتی هستند، مثلِ اینکه «میدانم که هوا تاریک و بارانی بود، اما مطمئنم این مرد، همان مردی است که از آنطرف خیابان به داخل آن خانه رفت.»
هیچکسی از اشتباه کردن لذت نمیبرد. اشتباه کردن تجربه احساسیِ نامطلوبی برای همه ماست. نکته اصلی نحوه پاسخگویی و واکنشِ ما در زمانی است که مشخص میشود اشتباه و خطایی کردهایم. یعنی همان نقطهای که میفهمیم شیر کافی در یخچال نیست، ترافیک زیاد بود و دیر آماده شدن باعث شد که به پرواز نرسیم یا آن مردی که به دلیلِ شهادت ما ۵ سال از عمرش را در زندان سپری کرد، بیگناه بود.
دراینمیان، بعضیهایمان اشتباهمان را میپذیریم و میگوییم، «او... حق با شماست. شیر نداشتیم.» بعضیهامان تلویحی یا به طریقی که برای طرفِ مقابل رضایتبخش نیست به اشتباهمان اعتراف میکنیم؛ مثلاً میگوییم: «اگر ترافیک تاایناندازه سنگین نبود وقتِ زیادی برای رسیدن به فرودگاه داشتیم. اما خوب، دفعه بعدی زودتر بیرون میآییم.»
اما بعضی آدمها حتی باوجودِ شواهدِ قطعی از پذیرش اشتباهشان خودداری میکنند. برای مثال میگویند: «آن مرد را به دلیل عدم تطابق دیاِناِی و سایر اعترافها آزاد کردند؟ چه مسخره! من مطمئنم که همین مرد بود که به داخل آن خانه رفت.»
دو واکنشِ اولی برای بیشتر ما آشنا هستند، زیرا واکنشهای عادیای هستند که به اشتباههاتمان نشان میدهیم. ما یا خطاهایمان را کامل میپذیریم یا فقط بخشی از آنها را میپذیریم یا بعضی اوقات در حدِ بسیار جزئی میپذیریم که اشتباه کردهایم. اما آنطور نیست که بهطور کامل در مقابل حقایق مقاومت کنیم. برای مثال، در زمانیکه شواهد حاکی از کافی نبودنِ شیر است، اصرار نمیکنیم که شیر کافی است. یا وقتی که به وضوح به دلیل دیر بیرون آمدن از خانه دیر به فرودگاه میرسیم، نمیگوییم نه! دیر نرسیدیم!
چرا بعضی از آدمها در مقابل حقایق مقاومت میکنند و تحت هیچ شرایطی اشتباه خودشان را نمیپذیرند؟ چه ویژگیهای روانشناختیای باعث میشود که زمانی که مثل روز روشن است خطا کردهاند، خطای خودشان را نمیپذیرند؟ و چرا چنین چیزی مدام رخ میدهد؟ چرا آنها هرگز نمیپذیرند که اشتباه کردهاند؟
پاسخ آن است که چنین چیزی به ایگو یا همان خودِ آنها مرتبط است.
خودِ شکننده منجر به تحریف واقعیت میشود
بعضی آدمها خودی آنچنان شکننده، عزتنفسی آنچنان شکستنی و «ساختارِ روانیِ» آنچنان ضعیف دارند که پذیرفتن اشتباه برایشان معادلِ تهدید علیه هویتشان است؛ به نحوی که خودشان نمیتواند چنین تهدیدی را تحمل کند. پذیرش خطا، و قبول کردنِ واقعیت، آنچنان به لحاظ روانی برایشان خردکننده است که سازوکار روانیشان هر کاری انجام میدهد تا از پذیرش خطا پرهیز کند ـ آنها به معنای واقعی کلمه ادراکشان از واقعیت را مخدوش میکنند تا از شدتِ تهدیدآمیز بودنِ واقعیت بکاهند.
سازوکارهای دفاعی آنها برای آنکه از خودِ شکنندهشان محافظت کند، حقایقی که در ذهنشان وجود دارد را تغییر میدهد تا آنها دیگر خطاکار و مقصر شناخته نشوند. درنتیجه، آنها چنین بیانیههایی را صادر میکنند: «صبح که نگاه کردم شیر بهاندازهکافی در یخچال بود، حتماً کسی آن را مصرف کرده است.»
وقتی به آنها یادآوری میکنید که کسی صبح در خانه نبوده تا شیر را مصرف کند، آنها دوباره حرفشان را تکرار میکنند و میگویند: «حتماً یکی شیر را مصرف کرده، چون خودم دیده بودم که شیر داریم»؛ گویی روحی وارد خانه شده و بدون اینکه ردی از خودش به جای بگذارد شیر را مصرف کرده است.
در مثال دیگر، آنها پافشاری و اصرار میکنند که شناسایی هویتِ دزدی که شواهد دیاِناِی نشان میدهد، دزد نیست، از طرف آنها درست صورت گرفته و این آزمایشگاه است که اشتباه میکند. اگر با آنها مقابله کنید، حتماً روی مواضع و خطای خودشان پافشاری میکنند و منبع اطلاعات را مقصر میدانند و برای مثال بیانیههایی مثل این صادر میکنند که «آزمایشگاهها همیشه اشتباه میکنند، علاوهبرآن، نمیتوان به اعترافهای یک مجرم اعتماد کرد! چرا همیشه طرفِ خلافکارها را میگیرید؟»
افرادی که مدام چنین رفتارهایی را از خودشان بروز میدهند، به لحاظِ روانی شکننده هستند. اما برای مردمی که شاهد شخصیتِ بیرونی این افراد هستند و میبینند که بااعتمادبهنفس بالایی از مواضع خودشان دفاع میکنند و عقبنشینی نمیکنند، پذیرش شکنندگی وضعیتِ روانی این افراد سخت است.
اما باید بدانید که انعطافناپذیریِ روانی ناشی از قوی بودن نیست بلکه نشانهای از ضعف است. این افراد تصمیم نمیگیرند که از مواضع خودشان دفاع کنند، بلکه این کار را به اجبار و برای محافظت از خودِ شکنندهشان انجام میدهند.
برای همه ما سخت است بپذیریم که اشتباه کردهایم. این کار برای خودِ ما دردناک است. درواقع کسی که خطای خودش را میپذیرد و به آن اعتراف میکند به لحاظِ احساسی بسیار قوی است و شجاعت زیادی دارد. بسیاری از ما برای پذیرش خطایمان قدری تعلل میکنیم و شاید قدری هم عصبانی شویم، اما اغلب از عهده آن برمیآییم.
اما وقتی افراد به شکلی ساختاری نمیتوانند بپذیرند اشتباه کردهاند و نمیتوانند این نکته را بپذیرند که آنها هم جایزالخطا هستند، دلیلش آن است که یک خودِ بسیار شکننده و ضعیف دارند. آنها نیاز دارند که ادراک خودشان از واقعیت را تغییر دهند و در مقابلِ شواهدی که مثلِ روز روشن است مقاومت کنند تا اصلاً نپذیرند که اشتباه کردهاند.
اینکه چطور به این آدمها واکنش نشان دهیم بستگی به خودمان دارد. اما یک اشتباه است که هرگز نباید در مواجهه با این آدمها مرتکب شویم و آن اینکه نباید امتناع سفتوسخت و همیشگیشان را به پای نقطه قوت و شخصیتِ محکمشان بگذاریم؛ چون دقیقاً نقطه مقابل چنین چیزی است و درحقیقت، این مقاومتِ سفتوسخت در مقابلِ پذیرشِ اشتباهات، نشانهای از ضعف و شکنندگیِ روانی آنهاست.
منبع: The Psychology Today
نویسنده: Guy Winch Ph.D
ترجمه: سایت فرادید