روایت عجیبِ نجاتِ یک زن از آوار‌های متروپل

روایت عجیبِ نجاتِ یک زن از آوار‌های متروپل

آدرس مطب را به راننده تاکسی اشتباه گفته بودم. دو خیابان آنطرف‌تر سرگردان پیدا کردن آدرس بودم که متوجه شدم ساختمان متروپل فروریخته.

کد خبر : ۱۰۷۳۶۶
بازدید : ۱۰۸۴

مامان عباس هر روز از روستای سنگور به خیابان امیری می‌آید، زنبیل پر از خرما و نان تازه‌ای که خودش پخته را بین امدادگران و تیم‌های آواربرداری تخس می‌کند .

می‌گوید برای فاتحه است، روزی که متروپل فروریخت در همین ساختمان نوبت ویزیت دکتر داشت. می‌گوید: آدرس مطب را به راننده تاکسی اشتباه گفته بودم. دو خیابان آنطرف‌تر سرگردان پیدا کردن آدرس بودم که متوجه شدم ساختمان متروپل فروریخته.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید