«ستایش» و اشکی که تمامی ندارد!
در همین گیر و دار، ستایش درگیر یک رابطه عاطفی با پسر همسایه میشود. رابطهای که مشکلات جدیدی را پیش رویش میگذرد. حشمت فردوس با همراهی نوه اش محمد و همکاری زن باغداری به نام خانوم بزرگ موفق میشود بخشی از سرمایههای از دست رفته خود را زنده کند.
ستایش مجموعهای تلویزیونی بود که در سه فصل به کارگردانی سعید سلطانی و به قلم سعید مطلبی از شبکه سه پخش شد. به گفته کارگردان و بازیگران مجموعه، بانی و طراح این سریال زندهیاد ایرج قادری بوده است.
تولید فصل اول ستایش از سال ۱۳۸۸ آغاز شد و سال ۱۳۹۰ پایان یافت، ۱۲ آذر ۱۳۸۹ روی آنتن رفت و ۶ آبان ۱۳۹۰ به پایان رسید.
فصل اول سریال ستایش را میتوان اثری تراژدی دانست. تراژدی که همراه با دو شاخصه عشق و مرگ آن هم براساس زوال تدریجی پیش میرفت. قصه این سریال درباره دختر جوانی به نام ستایش بود که سعی میکرد برادرش را که متهم به فرار از خدمت سربازی بود، نجات دهد.
این روزها فصل سوم مجموعه «ستایش» در حال پخش از شبکه آی فیلم است. مجموعهای که طی یک دهه اخیر با فراز و نشیبهای مختلفی روبرو بوده و حالا با گذشت زمان نقاط منفی آن به نسبت شروع خوب در فصل نخست بیشتر نمایان میشود.
شاید بهتر بود دنباله این مجموعه ساخته نمیشد و همان خاطرات فصل ابتدایی در اذهان ماندگار میشد، اما خب سازندگان برنامه تصمیم گرفتند تا فصل سوم و چیزی حدود یک دهه این خاطرات را گسترش دهند.
در ادامه به سراغ برخی ایرادات اساسی دنباله این مجموعه میرویم.
۱. چهرهپردازی کاراکتر ستایش: به چهره پردازی نرگس محمدی بازیگر نقش اصلی این مجموعه در فصل سوم، گفت: ما در سریال «ستایش۱» با یک زن ۲۰ ساله رو به رو بودیم و در فصل دوم با یک زن ۴۰ ساله و حالا در فصل سوم که این شبها روی آنتن شبکه سه میرود شاید در روند داستانی تنها چند ماه از فصل دوم گذشته باشد.
این انتقادها پیش از این، نسبت به فصل دوم هم وجود داشت. «ستایش ۲» هم که شروع شد عدهای گفتند چرا ستایش پیر نشده و با یک عینک چهرهاش تغییر کرد، اما اگر به اطراف خود نگاه کنید خانم ۴۰ ساله پیر نیست که بخواهیم او را پیر کنیم و به صورتش چروک اضافه کنیم.
۲. فصل سوم و داستانی که کش داده میشود: تولید فصل سوم پس از ۵ سال در سال ۱٣٩۷ شروع و پایان همان سال به پایان رسید. قرار بود ستایش ۳ بعد از ماه رمضان ۱۳۹۸ روی آنتن برود؛ اما پخش این اثر به تعویق افتاد و از ۲۲ شهریور ۱٣٩٨ به روی آنتن شبکه سوم سیما رفت.
در فصل سوم، حشمت فردوس که به دنبال بازیابی اعتبار از دست رفته اش است، به واسطه نوه اش محمد به ستایش نزدیک و در خانه او ساکن میشود. صابر که از رفتارش با حشمت پشیمان است، با نقشه پریسیما (همسر دوم صابر فردوس) کشته و پریسیما صاحب همه اموال حشمت فردوس میشود. انیس، توانایی تکلم خود را باز مییابد و تهدیدی بزرگ برای پریسیما محسوب میشود.
در همین گیر و دار، ستایش درگیر یک رابطه عاطفی با پسر همسایه میشود. رابطهای که مشکلات جدیدی را پیش رویش میگذرد. حشمت فردوس با همراهی نوه اش محمد و همکاری زن باغداری به نام خانوم بزرگ موفق میشود بخشی از سرمایههای از دست رفته خود را زنده کند.
از طرفی نازگل، نوه حشمت با همکاری شوهرش موفق میشود اسنادی برای ابطال وکالتنامه حشمت فردوس به پسرش که موجب از دست رفتن اموالش شده است، به دست بیاورد.
در همین اثنی، مهدی مظفری که به ستایش علاقمند شده از او خواستگاری میکند، اما در اتفاقی ناگهانی تصادف میکند. ستایش، پس از این تصادف تصمیم میگیرد به مهدی جواب مثبت بدهد. داستان تکراری و بازی با تراژدی مرگ یک شخصیت دیگر باز هم در ستایش ۳ خودنمایی میکند.
۳. عدم مدیریت غیبت صابر: غیبت رامسین کبریتی در ایران باعث شد در ستایش ۳ فقط نامی از این شخصیت برده شود و کارگردان ترجیح داد در سکانسهایی که باید صابر را نشان دهد فقط مردی را از پشت سر یا در نمای محو رو به رو به نمایش بگذارد.
صابر در ستایش ۳ شبیه یک روح، نه دیالوگی برای گفتن داشت و نه چهره اش دیده میشد. عوامل تولید این اثر باز هم ترجیح دادند راحتترین راه برای خلاص شدن از دست کاراکتر صابر را انتخاب کنند و یک مرگ را دیگر در فیلمنامه ستایش خلق کنند. آن هم یک مرگ خنده دار و غیر قابل باورو ساختگی.
۴. بیتبحر در ساخت سریال چندفصلی: با بررسی سریال سهفصلی ستایش باید گفت تلویزیون در ساخت اینگونه آثار تبحر ندارد. حتی عوامل سازنده سریالهای چندفصلی از پس سطحیترین موضوعات؛ یعنی گریم، انتخاب بازیگر، عدم انتخاب لوکیشنهای تکراری بر نمیآید چه رسد به اینکه داستانی جذاب تحویل مخاطب دهند.
بیننده امروز تلویزیون، بسیار هوشمند است و کافی است سه فصل سریال ستایش را مقابل سریالهای روز دنیا که در چند فصل ساخته میشوند بگذارد. آنجاست که متوجه میشود فیلم نامه نویسهای ایرانی تخصصی در نوشتن و خلق داستانی هیجان انگیز برای یک فصل را ندارند.
۵. سهلانگاری در روایت داستانکها: ساختار ضعیف سومین فصل ستایش، از حفرههای فراوان داستانی آن نشات میگیرد و بخشی از آن هم شاید به سرعت جمع کردن کار مربوط باشد. به عنوان نمونه، کارآگاه پلیس را چند قسمت پیگیر و نزدیک به پیدا کردن مجرم میبینیم، ولی دیگر تا اواخر سریال خبری از او نیست.
بیش از یک فصل انیس، همسر اول صابر سکوت میکند و تنها با چند جلسه گفتاردرمانی به یکباره به زبان میآید. حشمت فردوس میوهها را با کشتی برای صادر کردن به امارات میبرد، اما بار به این ارزش و قیمت را حتی بیمه نمیکند یا فرآیند صادرات بسیار سادهانگارانه نمایش داده میشود که شخصی میتواند در ۴۸ ساعت میوه را از باغات مازندران برداشت و بستهبندی کند و با لنج آن ور آب ببرد.
یا آدمی که تصادف کرده و پایش از سه جا شکسته و میخواهد به کما برود، به محض هوشیاری به فکر عقد کردن است!
بهجز کمبودهای محتوایی، ایراداتی هم به شکل و اجرای مجموعه وارد است از جمله اینکه گرفتن آزمایش خون پیش از عقد محضری از بدیهیات اولیه یک ازدواج است که به آن توجهی نشد، مهدی مظفری بعد از انجام یک عمل سخت، سرش یک بانداژ معمولی هم نداشت و فقط به بستن سرمی ساده اکتفا شده بود.
فرآیند روادید گرفتن برای سفر به کشور امارات به صورت غیرمعمولی در این مجموعه سریع اتفاق میدهد یا اینکه قرار بود پرتقالها در بستهبندی خیلی زیبایی صادر شود، ولی وقتی آنها را به دریا میریزند، ما کارتنهای بیکیفیتی را میبینیم که پرتقالها به راحتی از آن بیرون میریزند، تصویر کشتی در دریای توفانی هم بسیار ابتدایی نمایش داده میشود و....
۶. ستایش و اشکی که تمامی ندارد! : همچنان نرگس محمدی را با بغض و چشمانی پراشک شاهدیم؛ اشکهایی که فرقی نمیکند در غم و شادی بر چهره ستایش مینشیند و حال مخاطب را دگرگون میکند.
مظلومنمایی و شکیبایی بیش از حد ستایش و سکوتش در برابر همه سختیها و ظلم اطرافیانش و فقط اشک ریختن، بیننده را اذیت میکند، ولی بالاخره در فصل سوم کمی با طرح ازدواج مجدد و به کرسی نشاندن حرف دل ستایش بار دل مخاطب سبک میشود و به قول معروف، پایان شب سیه سپید است.
۷. ضعف در پیشبرد همزمان چند داستان: با ورود به داستانکها، کارگردان و تدوینگر انقطاع کامل از داستان اصلی را در دستور کار قرار میدهند و به جای پیشبرد همزمان داستان در هر قسمت ترجیح میدهند که مثلاً سه قسمت فقط و فقط به پری سیما (با بازی فریبا نادری) و خیانتهایش بپردازند یا یک قسمت را فقط به غلومی (با بازی مهدی میامی)؟! ایرادات این سریال را بیشتر در بخش هنری و تخصصی آن میبینم که بسیار هم جدی هستند. یکی از این موارد نگاه سردستی به موضوعات بوده است.
۸. جایگزین نازگل پیدا شد، ولی صابر نه هنوز!: بازیگر شخصیت نازگل (دختر ستایش) در سری قبلی سریال ستایش، «حدیث میرامینی» بود که خوب هم ظاهر شده بود، اما اکنون حذف شده و بازیگر دیگری به جای او روی صحنه میرود. چرا باید این اتفاقات در صدا و سیما رخ دهد. به نوعی اگر فاصله زمانی بین فصلهای سریال اینقدر طولانی نمیشد، شاید میشد بازیگرها را کنار یکدیگر حفظ کرد.
یا حتی بازیگری که به ترکیه مهاجرت میکند و بعد احتمالاً برای اینکه روابط داستان جور در بیاید، حاضر به کشتن صابر میشوند و به طور کل آن را از قصه حذف میکنند. اینجا این سوال پیش میآید که شما که به راحتی بازیگری جایگزین نقش نازگل کردید چرا برای نقش صابر این کار را انجام ندادید؟
حتی اگر قرار بر مردن صابر هم بود به جای این نماهای دور از صابر که به جای تداعی نقش منفی، احساس معصوم گونه بودن وی را القا میکرد از یک بازیگر دیگر استفاده میشد بهتر نبود؟
۹. حشمت فردوس؛ چی بود، چی شد؟: حشمت فردوس که در سری اول یک لمپن بدخلق و بد دهن به تمام معنی است به پیرمردی مهربان و نازک دل تبدیل میشود که اشکش دم مشکش است! فیلمنامه نویس به خودش حتی این زحمت را نداده که روی فصل نخست مروری داشته باشد و اصطلاحات معروف حشمت فردوس را در سریهای بعدی تکرار کند.
در اثبات تغییر شخصیتها کافی است سری آخر این سریال را مرور کنید! برعکس چند قسمت نخست که ریتم وقایع و معرفی شخصیتها منطقی و بسیار تند بود قسمتهای آخر تماما برای بیننده به تماشای اشک و آه و حسرت حشمت فردوس گذشت و در ادامه فصل سوم این حجم از مهربانی از کاراکتر فردوس خیلی بعید است!
۱۰. چرخش ۱۸۰درجهای ستایش نسبت به حشمت فردوس!: در ادامه ستایش ۳ با یک پارادوکس در ستایش نسبت به حشمت فردوس روبرو میشویم. از یک سو با مادری درد کشیده از روزگار روبرو هستیم که نمیتواند حتی تصور یک لحظه دیدن حشمت فردوس را ندارد و خشم و کینهاش را از گذشته تاکنون نسبت به او با خود یدک میکشد. ازسوی دیگر نیز با مادری که دائما به فرزندش گوشزد میکند که مبادا پدربزرگت را لحظهای رهاکنی.
مادری که دوست دارد فرزندش از الگویی مانند پدربزرگش تبعیت کند؛ مردی با ابهت و مردانگی که از گذشته تاکنون دارای اعتباری در بین مردم خصوصا باغداران است به نحوی که حتی زمانی که او به خاطر چک برگشتی در زندان است، حاضر میشوند حاصل یکسال تلاش و زحمت خود را باز هم به او بفروشند.
این پارادوکس در نگرش ستایش به این مرد و از سوی دیگر تحسینش در این سریال را میتوان دید به خاطر اینکه پسرش محمد نیز راه او را در پیش بگیرد و از ناملایماتی که در این راه برایش پیش خواهد آمد نیز نترسد!
منبع: برترین ها