مردی در خلوت مردگان
با گذشت زمان رمضان دیگر از کالبدشکافی مردهها دچار تشویش نمیشد کارد را که به دستش میدادند هنگام کالبدشکافی حتی احساس رضایت و غرور در چهرهاش نمایان میشد!
محمد بلوری | ۶۵ سال پیش با شروع کار خبرنگاریام در بخش حوادث روزنامه کیهان ماموریت یافتم هر روز صبح سری به پزشکی قانونی بزنم و درباره قربانیان حوادث مختلف خبر و گزارش تهیه کنم. در سالن تشریح مردگان این سازمان با پیرمردی آشنا شدم کارش کالبدشکافی اجساد افرادی بود که طی جنایات مختلف کشته شده بودند.
هرگاه جسدی را روی میز سنگی میخواباندند، این پیرمرد با یک کارد سینه مرده را میشکافت تا پزشکی قانونی بیاید و با وارسی امحا و احشای مقتول علت قتل را روشن کند و اگر مردهای با خوراندن سم توسط قاتل کشته شده بود از آزمایشگاه کمک خواسته میشد تا نوع سم مشخص شود.
پس از انجام این مراحل بود که به خانواده مرده اجازه دفن مقتول داده میشد. اما پیرمرد ۸۵ سالهای که از آغاز فعالیت سازمان پزشکی قانونی در سال ۱۳۲۱ کارش همین کالبدشکافی مردگان بود سرانجام در آغاز دهه ۱۳۴۰ به علت سالخوردگی فوت شد و پزشکی قانونی را با مرگ این کالبدشکاف با مشکل بزرگی روبهرو کرد.
یک روز که به پزشکی قانونی سر زده بودم، دیدم به خاطر مرگ پیرمرد چند تن از مردهها را در سالن تشریح کف زمین خواباندهاند، اما کسی نبود که کالبدشکافی اجسادشان را انجام دهد و تا کالبدشکافی انجام نمیگرفت این جنازهها برای خاکسپاری تحویل خانوادهها نمیشد.
به همین خاطر عده زیادی از اعضای این خانوادهها در مقابل پزشکی قانونی اجتماع کرده بودند و با داد و فریاد خواستار تحویل مردههایشان میشدند. در حالی که هر روز به تعداد مردگان بلاتکلیف افزوده میشد و اعتراضها شدت مییافت. از سوی دیگر مسوولان سازمان پزشکی قانونی در تلاش بودند برای حل مشکل یک کالبدشکاف پیدا کنند تا مردهها جمعآوری شوند در حالی که کسی حتی با افزایش حقوق و مزایا حاضر نمیشد جانشین پیرمرد کالبدشکاف مرده شود!
با گذشت یک هفته از این ماجرا سرانجام مردی به نام رمضان یکی از بستگان سادهدل و کم سواد کاخ دادگستری را راضی کردند که با حقوق و مزایای بیشتری به پزشکی قانونی منتقل شود و فعالیت کالبدشکافی مردگان را شروع کند.
من شاهد بودم اولین روز در سالن تشریح مردهای را برای کالبدشکافی طبق معمول روی میز تشریح خواباندند و دستکشهای سرخی به دستهای رمضان کردند و کاردی به دستش دادند تا یکی از پزشکان بابت نمونه کالبدشکافی را یادش بدهد، اما این مرد سادهدل با نگاهی به مرده ناگهان رعشهای به دستهایش افتاد، پای میز نقش زمین شد و غش کرد.
وقتی به هوشش آوردند روپوش سفیدش را کند و گفت: «دوبرابر حقوق هم بدهید حاضر به شکافتن سینه مردهها نمیشوم. میروم به همان کار نگهبانیام ادامه میدهم.»، اما پزشکان قانونی که در میان فریادهای اعتراض خانوادههای اجتماعکننده گرفتار شده بودند به گفتگو با رمضان این نگهبان سابق ادامه دادند و با این توجیه که در کالبدشکافی کمکش خواهند کرد سرانجام با وعده وعید بسیار راضیاش کردند تا کارش را در سالن تشریح شروع کند!
چند روزی هم یکی از پزشکان در جریان کالبدشکافی کمکش کرد تا بتواند در کارش تسلط بیشتری پیدا کند. روز اول پزشکان تشخیص دادند که روز اول کالبدشکافی یک مرده برایش کافی است. روز بعد توانست سه جسد را کالبدشکافی کند و هر روز که میگذشت مردههای بیشتری را برای کالبدشکافی در اختیارش گذاشتند تا اینکه به تدریج در این کار مهارت پیدا کرد و ترس و وحشتش ریخت.
با گذشت زمان رمضان دیگر از کالبدشکافی مردهها دچار تشویش نمیشد کارد را که به دستش میدادند هنگام کالبدشکافی حتی احساس رضایت و غرور در چهرهاش نمایان میشد! و وقتی سرگرم این کارش میشد حتی با رضایتمندی و اعتماد به نفس زمزمهای هم زیر لب میخواند، اما روزی هم که مردهای برای کالبدشکافی پیدا نمیشد از بیکاری حوصلهاش سر میرفت. گوشهای مینشست و در خود فرو میرفت.
پزشکان میدیدند رمضان روزی که بیکار میشود تندخو و عصبی است و با اندک بهانهای از کوره در میرود و وقتی اخلاق سگیاش به جوش میآید، رگ گردنش ورم میکند و چشمهایش از خشم و جنون میدرخشد. دکتر طباطبایی، رییس پزشکی قانونی با دیدن این حالت کمکم نگران رفتار رمضان شد و به فکر افتاد تا حادثهای پیش نیامده او را به همان پست سابق نگهبانیاش برگرداند یا دستکم راهیاش کنند تا چند روزی به مرخصی برود، اما او راضی نمیشد.
یک هفتهای میگذشت که جنازهای برای کالبدشکافی نیاورده بودند، رمضان هر روز با دستکشهای سرخش در سالن تشریح مینشست و چشم به در داشت تا مردهای را برای کالبدشکافی بیاورند. در حالی که هر روز به بهانهای با یکی از کارکنان پزشکی قانونی در میافتاد و فریادهای عصبیاش بلند میشد.
با شدتهای حالت عصبی در رمضان سرانجام رییس پزشکی قانونی دستور داد رمضان را به سر همان شغل قبلیاش یعنی همان دربانی کاخ دادگستری برگردانند، اما رمضان با شنیدن این دستور ناگهان با حالت جنونآمیزی کاردش را برداشت و به کارکنان پزشکی هجوم برد تا اینکه به دستور رییس پزشکی قانونی دستگیرش کردند و سرانجام تصمیم گرفته شد دست و پا بسته به بیمارستان روانی انتقالش بدهند تا به خاطر جنون در آنجا بستری شود.