مخاطب امروزي خيلي بی‌رحم است

مخاطب امروزي خيلي بی‌رحم است

«آااادت نمي‌كنيم» كه عنوان و لوگوي غيرمتعارفي دارد، دومين ساخته بلند سينمايي ابراهيم ابراهيميان است كه در بخش سوداي سيمرغ جشنواره فجر حضور دارد؛ فيلمي كه قدم بزرگي در كارنامه او نسبت به كار قبلي اين كارگردان است.

کد خبر : ۱۱۰۷۶
بازدید : ۴۹۸۹
مخاطب امروزي خيلي بی‌رحم است

«آااادت نمي‌كنيم» كه عنوان و لوگوي غيرمتعارفي دارد، دومين ساخته بلند سينمايي ابراهيم ابراهيميان است كه در بخش سوداي سيمرغ جشنواره فجر حضور دارد؛ فيلمي كه قدم بزرگي در كارنامه او نسبت به كار قبلي اين كارگردان است.

فيلم با وجود اينكه سراغ يك سوژه تكراري در سينماي ايران رفته است كه اتفاقا خط قرمز نيز محسوب مي‌شود اما با يك پرداخت خوب توانسته به يك اثر قابل قبولي تبديل شود كه به گفته كارگردان از دغدغه‌هاي شخصي او مي‌آيد. يكي از ويژگي‌هاي بارز فيلم در كنار فيلمنامه و كارگرداني، حضور بازيگران است كه

هر كدام به جرات مي‌توان گفت يكي از بهترين حضور‌هاي خود را در «آااادت نمي‌كنيم» تجربه كرده‌اند. از اين جهت اين فيلم كه به اعتقاد ابراهيميان براي مخاطب ساخته شده است، توجه منتقدان را هم به خود جلب مي‌كند.

در اين گفت‌وگو سعي شده درباره نگارش فيلمنامه توسط ابراهيميان و سارا سلطاني، كارگرداني اثر، تركيب بازيگران، چيدمان شخصيت‌ها، نقاط قوت فيلم و... صحبت كنيم.

شما در «آااادت نمي‌كنيم» چندين پله بالاتر از فيلم قبلي‌تان «ارسال آگهي تسليت براي روزنامه» در نگارش فيلمنامه و كارگرداني ايستاده‌ايد. البته پيش از اين هم عنوان كرديد كه فيلم اول‌تان بيشتر براي شما يك اثر شخصي محسوب مي‌شود. اما براي فيلم دوم سراغ يك سوژه‌اي رفته‌ايد كه سال‌هاست نمونه آن را زياد در سينماي ايران ديده‌ايم. شايد شروع پرداختن به موضوع خيانت از فيلم «شوكران» آغاز شده است. اما در هر حال نوع پرداخت و زاويه ديد كارگردان به اين مقوله بسيار مهم است. به همين دليل است كه «عادت مي‌كنيم» از كليشه‌هاي رايج چنين موضوعاتي پا را فراتر گذاشته و پرداخت بسيار متفاوتي به اين موضوع دارد.
ساخت فيلم اولم برايم يك انتخاب بود كه از ساخت آن پشيمان نيستم. ولي از ساخت «آااادت نمي‌كنيم» خيلي بيشتر خوشحالم. به اين دليل كه در اين فيلم، كمي بيشتر توانستم مولفه‌هاي شخصي‌ام را با مخاطب به اشتراك بگذارم. به هرحال براي من سينما يك مديومي است كه حرفم را از آن طريق بيان مي‌كنم يا يك‌سري دغدغه‌هاي شخصي‌ام را با آن روايت مي‌كنم.

هر فيلمسازي مي‌تواند حرف خود را در فيلم به شكل‌هاي مختلفي بيان كند. مي‌تواند طوري صحبت كند مخاطب آن را پس بزند، يا برعكس به شكلي آن را بيان كند كه مخاطب به خوبي آن را گوش كند. من تلاش كردم در فيلم دومم اين وجه فيلم بيشتر مورد توجه قرار گيرد.

به هر حال شما در «آااادت نمي‌كنيم» يك همكار فيلمنامه‌نويس خانم داشتيد كه قطعا او در وجه زنانگي فيلم بيشتر كمك‌تان كرده است.
نه عموما در اين وجه. سارا سلطاني همكار فيلمنامه‌نويس من در اين فيلم، يكسري ويژگي‌هايي در فيلمنامه‌نويسي دارد و من هم يك قالب‌ و ساختار ذهني براي سينمايي خودم دارم كه البته ادغام اين دو نگاه با هم كار سختي بود. اما به واسطه اينكه ما زن و شوهريم و زبان مشترك‌مان طي اين سال‌ها قوت پيدا كرده است در نوشتن فيلمنامه «آااادت نمي‌كنيم» راحت‌تر توانستيم، آن لكنت‌هاي گذشته‌ام را حداقل در زمينه فيلمنامه‌نويسي رفع كنيم.

در پرداخت فيلمنامه سارا سلطاني خيلي تاثيرگذار بود. ما در ابتدا دو ايده براي كار داشتيم. اول قرار بود به سراغ ساخت ايده ديگري برويم. ولي آن را بعد از مدتي رها كرديم و سراغ «آااادت نمي‌كنيم» رفتيم. البته در حال حاضر روي ايده قبلي كه عنوانش «آبي غليظ» است براي فيلم بعدي كار مي‌كنيم. البته اين ايده فعلي هم در امتداد روايت «آااادت نمي‌كنيم» است. اما با شكلي از قصه‌گويي كه عام‌ترين مخاطب تا خاص‌ترين بتواند با آن ارتباط برقرا كند. اين شكل روايي براي من خيلي مهم است كه بتوانم از آن طريق با هر جنس از مخاطب ارتباط برقرار كنم. البته وجه مديوم سينمايي هم در يك اثر برايم اهميت ويژه‌اي دارد.

در «آااادت نمي‌كنيم» ما با فيلمنامه‌اي روبه‌رو هستيم كه چهار شخصيت اصلي و يك‌سري شخصيت‌هاي پيراموني دارد و قرار است كه شناخت مخاطب گام به گام همراه با اتفاق‌هايي كه در طول فيلم مي‌افتد، نسبت به اين شخصيت‌ها شكل بگيرد. يعني با هوشمندي نبايد همه‌چيز در همان ابتدا براي مخاطب رو شود. شيوه اطلاعات دادن در اين فيلمنامه‌ها خيلي مهم است. به همين دليل اين موضوع يكي از پيچيدگي‌هاي نگارش فيلمنامه بوده است. كه البته شما در اين بخش خيلي موفق بوديد و مخاطب را تا پايان با فيلم همراه مي‌كنيد.
درسينماي كلاسيك ما در ابتدا شخصيت‌ها را تعريف مي‌كنيم و پس زمينه‌چيني براي بروز شخصيت، قصه اتفاق مي‌افتد، ولي من در «آااادت نمي‌كنيم» خيلي روي اين موضوع تاكيد داشتم كه ما بايد يك ساختاري طراحي كنيم كه كاراكترها طي مسير معرفي شوند. اين يك انتخاب بود اما ريسك هم داشت. كار سختي بود چون فيلمنامه ما ساختار كلاسيك ندارد.

قهرمان ما در فيلم بين چهار كاراكتر تقسيم شده است. اين موضوع كار را كمي پيچيده‌ مي‌كرد. خصوصا اينكه فيلم فضاي معمايي هم دارد. يعني بايد بزنگاه‌هايي در فيلمنامه طراحي مي‌كرديم كه قصه لو نرود. يا در بخش‌هايي فراز و فرودهايي تعيين كنيم كه مخاطب رودست بخورد. اين همان جذابيت يا مديوم سينماست كه مخاطب را ترغيب مي‌كند تا فيلم را ببيند.

ساختمان اصلي فيلمنامه خيلي طول كشيد تا به سرانجام برسد. شايد باورتان نمي‌شود در همين مسير حتي به نقطه‌اي رسيديم كه به سارا گفتم فيلمنامه را بايد كنار بگذاريم. اما واقعا بعد از يك روز سارا به يك ايده‌اي رسيد كه واقعا براي ما يك جهش در نوشتن فيلمنامه بود. ما در نوشتن فيلمنامه و كار خيلي به هم اعتماد داريم.
ما اين گونه قصه‌ها را در اشكال مختلف سينماي اجتماعي ايران ديده‌ايم. ولي برگ برنده ما اين بود كه يك شكل روايي جديد براي آن انتخاب كنيم. به طوري كه آنقدر جذاب باشد كه مخاطب به ديدن آن بنشيند. براي همين بارها و بارها فيلمنامه را زير و رو كرديم. 11 ماه نگارش فيلمنامه طول كشيد و برخي اوقات خيلي كلافه مي‌شدم. اما حالا خيلي خوشحالم كه اينقدر براي نوشتن متن زمان گذاشتيم. فكر مي‌كنم كه خودم هم مي‌توانم به خودم نمره قبولي بدهم.

اين خط ابتدايي داستان از كجا شكل گرفت؛ اينكه يك زني براي نگه داشتن زندگي‌اش شخصيت‌هاي ديگر را وارد يك بازي مي‌كند.
يك اتفاق خيلي شخصي براي من افتاد آن هم مرگ دختر دايي من بود كه در واقع شما اين گره داستاني را هم در اين فيلم درباره مرگ يك دختر مي‌بينيد. خانواده‌ام به خاطر اينكه حال من بد نشه، 40 روز بعد از فوت دختردايي‌ام اين خبر را به من دادند. دقيقا در سن
18 سالگي بدون هيچ پيش‌زمينه‌اي يا استرس در خواب فوت كرده بود. اول يك چيزي شبيه خودكشي بود. بعد متوجه شدند كه ايست قلبي است. اين موضوع تاثيرش را در بانك عاطفي من گذاشته بود. ولي اصلا به عنوان يك ايده بهش فكر نمي‌كردم.

ايده ابتدايي اين گونه بود كه كاراكترها يعني مهتاب و احمدرضا (ساره بيات و محمدرضا فروتن) به ويلاي پدرشان در شمال مي‌روند. البته پدر و مادر احمدرضا به خاطر مشكل ريوي در شمال زندگي مي‌كردند. در اين سفر برادر و زن‌برادر احمدرضا هم بودند. اما قصه قرار بود در همان جا شكل بگيرد و دقيقا در آن ايده قصه از همين جاده شروع مي‌شد.

درباره اين ايده با سارا صحبت كردم و همان ابتدا، گفت كه بهتر است سر ماشين را برگردانيم و به سمت تهران بياييم. چون فكر مي‌كنم آن طرف خبري نيست. اولش ترسيدم. از همان موقع ايده را به سارا گفتم. ولي مساله‌ام اين بود كه اگر برگرديم چه اتفاقي مي‌افتد. اما بعدا ديدم شكلي كه سارا انتخاب كرده بهتر است. چرا كه ممكن بود در ايده قبلي، من مجبور شوم قصه‌ام را در يك تك‌لوكيشن ادامه دهم. اما اين برگشتن به تهران برايم جالب بود.

از همين جا همه‌چيز پله‌پله جلو رفت و ما با همين برگشتن به سمت تهران به يك قصه ديگري رسيديم كه حالا برايم خيلي جذاب‌تر است. به طوري كه اگر بخواهم الان آن فيلمنامه اوليه را بسازم شايد نتيجه چيز ديگري مي‌شد.

حالا كه فيلم را با خودم مرور مي‌كنم و از آخر به اول آن را بازسازي مي‌كنم، به نظر مي‌رسد كه انگار يك كارگردان پشت صحنه در اين قصه وجود دارد كه آن شخصيت هديه تهراني (سيما) در فيلم است. در واقع او همه‌چيز را از قبل چيده است و مغز متفكري بوده كه نه به عنوان فرد مستقل، بلكه همه‌چيز را مديريت كرده تا آن فاجعه شكل مي‌گيرد. آيا اين چيدمان پله پله‌اي شما كنار هم باعث شده كه اين كاراكتر به جهت مديريت و بازي‌هاي پشت پرده پررنگ شود يا اينكه خودتان از اول مي‌خواستين اين كاراكتر تا اين حد تاثيرگذار باشد؟
نه، دقيقا اين از ابتدا در ذهن ما بود. يك چيزي در اين فيلم وجود دارد كه در اصل موتور درام را روشن مي‌كند، ولي ما تا پايان متوجه آن نمي‌شويم. اما در پايان مي‌بينيم كه شروع اصلي از كجا بوده و چه كسي تمام ماجرا را تا پايان هدايت كرده است. من نمي‌خواستم مخاطب تا يك بخشي از قصه، كاراكتر را شناسايي كند.

يعني در اصل يك‌سري اتفاقاتي پيش از قصه ما وجود دارد كه در اصل ما در قصه به نرمي آن را روايت مي‌كنيم. از اينجا به بعد مخاطب تمام پازل‌ها را كنار هم مي‌چيند و متوجه همه‌چيز مي‌شود. رويكرد كاراكترها و شخصيت‌‌پردازي از ابتداي قصه معلوم بود. يعني وقتي ايده شكل گرفت، مي‌دانستيم كه هر كدام از شخصيت‌ها قرار است چه ويژگي‌هايي داشته باشند.

شخصيت فرنوش با بازي حديث ميرامين كه اتفاقا حضور خيلي كمرنگي هم دارد، اما در تمام مدت فيلم تاثير خود را مي‌گذارد. شخصيتي كه در ابتدا ممكن است براي مخاطب بسيار ساده باشد اما كم‌كم كه جلو مي‌رويم متوجه مي‌شويم اتفاقا پر از پيچيدگي است.
بله، فرنوش واقعا كاراكتر پيچيده‌اي در فيلم دارد. اصلا همه كاراكترها در فيلم پيچيده هستند. در واقع من حس مي‌كنم همه ما همينجوري هستيم. حالا اگر جنس سينماروايت كاراكترها متفاوت مي‌شود به اين دليل است كه ما به واقع‌گرايي نزديك مي‌شويم و به نوعي شخصيت‌پردازي را پررنگ‌تر در سينما به تصوير مي‌كشيم. نقابي كه ما آدم‌ها در بستر فرهنگي جامعه‌ داريم، خيلي نقاب ضخيمي است. يعني آن كاراكتر پيچيده‌اي كه پشت اين نقاب است واقعا عجيب وغريب است.

يكي ازمسائلي كه اعتقاد دارم نسل ما بيشتر به سمت آن رفته است، توجه به جزييات است. كمي با كاراكترها بيشتر بازي مي‌كند يا بيشتر قوام‌شان مي‌دهد. هر شخصي كه تا به حال فيلم را ديده است، خودش را جاي يكي از كاراكترها فرض كرده است. اين همان همذات‌پنداري است كه براي من خيلي اهميت دارد. آن بخشي كه مخاطب عام را براي من تغيير مي‌دهد اين است كه آدم‌ها خودشان را در فيلم پيدا كنند.

حالا مساله استاندارد و فني در فيلم مقوله‌اي است كه همه بايد آن را رعايت كنند. اما يك فيلم بايد يك‌سري پتانسيل و استانداردهايي داشته باشد. پس از آن بحث محتوا است كه بايد مخاطب را در تمام مدت روي صندلي بنشاند. مخاطب امروزي ما خيلي مخاطب بي‌رحمي است. يعني به شما حتي 30 ثانيه فرصت نمي‌دهد.

با توجه به فيلمنامه سخت و معمايي كه شما براي «آااادت نمي‌كنيم» در نظر گرفته بوديد فكر مي‌كنم قبل از شروع كار بايد مدتي با بازيگران دورخواني و تمرين كرده باشيد. آيا در اين بخش فيلمنامه دچار تغييراتي شد؟
نه، فيلمنامه از همان ابتدا كامل بود. در دورخوني‌ها شايد خيلي جزيي تغيراتي ايجاد كرديم كه فكر مي‌كنم يك يا دو مورد بود. ما تمرين و دورخواني هم داشتيم. اما همه‌چيز سر صحنه اتفاق مي‌افتد. ما هر سكانس را با بازيگران تمرين مي‌كنيم و من به صورت كلي يك ميزانسني به بازيگران مي‌دهم و آن تمرين چندين بار تكرار مي‌شود. من تقريبا يك راكوردي از بازي‌ها تو ذهنم دارم و تقريبا با اين شكل، بازيگرانم سر صحنه به من وابسته مي‌شوند و من از آن لذت مي‌برم. چرا كه به من اطمينان مي‌كنند و از اين جهت راحت مي‌توانم باهاشون كار كنم. خوشبختانه بازيگران در «آااادت نمي‌كنيم» خيلي پذيراي فيلمنامه و ايده‌هاي كارگرداني بودند.

جزييات در فيلم شما نقش مهمي دارد و مخاطبي بايد به ديدن فيلم شما بيايد كه حتي براي لحظه‌اي حواسش پرت نشود چرا كه حتي با يك زنگ موبايل ممكن است، كاملا قصه را از دست بدهد.
بله. يكي از خطرهاي اين فيلم هم هست.

از اين جهت فكر مي‌كنم تدوين هم در «آااادت نمي‌كنيم» نقش مهمي دارد و قطعا يك كات اشتباه مي‌تواند اين قصه پر تعليق را به سمت ديگري هدايت كند.
بله كاملا. ما فيلمنامه را يك بار با ژينوس پدرام همكار تدوينگرم از قبل ساخت، مونتاژ كرديم. البته پدرام 20 روز قبل از پيش‌توليد با ما همراه بود. من در اين فيلم خيلي جاي دوربين داشتم و مي‌دانستم صحنه‌ها خيلي پركات خواهد بود و ريتم بالايي خواهد داشت. اين خطر هم وجود داشت كه اگر نابجا كات كنيم، يك ري‌اكشن مهم از بازيگر رو از دست مي‌دهيم. يعني حتي پلك زدن هديه تهراني در يك پلان براي ما مهم بود. اين بخش و من خيلي مديون ژينوس پدرام هستم. حضورش از همان ابتدا باعث شد كه با قصه آميخته شود. به همين دليل واكنش‌ها را به‌شدت درست انتخاب كرد. « آااادت نمي‌كنيم » فيلم جزييات است. به طور مثال شخصيت احمدرضا در اين فيلم اين گونه است كه هر موقع شخصي تو ماشين مي‌شينه، ميگه كمربندتو ببند. ولي شخصيت منصور هيچ‌وقت تو رانندگي كمربندشو نمي‌بنده. ببينيد اين نشانه‌هاي ريز است كه در فيلم ويژگي‌هاي شخصيت‌ها به شمار مي‌روند. اگر مخاطب باهوش باشد از همين جزييات بايد متوجه شخصيت‌ها شود.

درباره شخصيت سيما (هديه تهراني) هم شما جزيياتي در شخصيتش طراحي كرديد كه بسيار مهم است. اينكه او زني وسواسي است و اين ويژگي را بارها به نمايش مي‌گذارد.
سيما كاراكتر بسيار باهوشي دارد و از طرفي بسيار چيده شده است. به گونه‌اي قصه را مديريت مي‌كند كه تا پايان هيچ كسي متوجه آن نمي‌شود. يك بخشي قطعا به فيلمنامه برمي‌گردد ولي اين موضوع مهم است كه چه كسي اين نقش را بازي كند. به عقيده من خانم تهراني خيلي درخشان آن را بازي كرده است.

مخاطب جشنواره‌اي با مخاطبي كه در اكران عمومي به ديدن فيلم مي‌رود در سينماي ايران كاملا با يكديگر تفاوت دارند. همان طور كه قبلا هم تاكيد كردم مخاطب نبايد در فيلم شما حتي لحظه‌اي از فيلم را از دست بدهد و ممكن است در زمان اكران شما كمتر با چنين مخاطبي روبه‌رو باشيد.

اين فيلم تلاش شده براي سالن سينما ساخته شود. يعني محيط كاملا تاريك كه شما توجهت را فقط به پرده مي‌دهيد. چرا كه دقت كامل مخاطب را مي‌طلبد. به همين دليل همه ما سعي كرديم مخاطب از ابتدا با لايه اوليه قصه با فيلم همراه شود و كم‌كم با جزييات همه‌چيز را كشف كند.

ولي شايد در نسخه خانگي مخاطب براي لحظه‌اي فيلم را از دست بدهد و اگر دوباره بخواهد ديدن آن را ادامه دهد، بايد به عقب برگردد. ما اين وسواس را داشتيم كه تلاش كنيم، فيلم همان دفعه اول كار خودش را بكند، يعني فيلم براي دو بار ديده شدن نباشد، اتفاقي كه توي فيلم قبلي‌ام افتاد.

ولي من خودم از آن دسته مخاطباني هستم كه فكر مي‌كنم در جشنواره يك بار ديگه فيلمو ببينم چون خيلي جزييات دارد.
اين حرف شما براي من خوب است. ولي در فيلم قبلي‌ام واقعا كساني كه براي بار دوم و سوم فيلم را ديدند، تازه به چيزهاي جديدي رسيده بودند. اما اميدوارم مخاطبي كه ما مدنظرمان است، اين فيلم رو ببيند. چون من اين فيلم رو واقعا براي مخاطب عام ساختم. دوست دارم فيلم را ببينند و با قصه درگير شوند. البته سعي كرديم حرف‌مان را در لايه‌هاي زيرين بزنيم. اينكه چقدر موفق بوديم را نمي‌دانم. ولي اين يك تلاش دسته‌جمعي با يك گروه ويژه است.

به طور مثال حامد ثابت آهنگساز فيلم واقعا كار بي‌نظيري انجام داده است. براي نخستين بار شما يك موسيقي روايي با سه تم متفاوت در اين فيلم مي‌شنويد. يعني در بزنگاه‌ها و عطف‌هاي قصه موسيقي تغيير مي‌كند و اين كار پرخطري بود. در حالي كه ممكن است شما در طول فيلم اصلا موسيقي را حس نكنيد، اما كار پر از موسيقي است. يا در بخش صداگذاري هم عليرضا علويان خيلي با دقت كار را جلو برد چون در «آااادت نمي‌كنيم» ديالوگ نقش مهمي دارد.

يكي از ويژگي‌هاي مهم فيلم، فيلمبرداري خوب عليرضا برازنده است. دوربيني كه هرگز در تمام طول مدت فيلم خود را به رخ نمي‌كشد. اين موضوع و پنهان كردن دوربين از مخاطب واقعا كار سختي براي فيلمبردار به شمار مي‌رود كه عمدتا هم در چشم داوران كمتر مورد توجه قرار مي‌گيرد.
بله اين موضوع براي فيلمبردار يك ازخودگذشتگي عجيب و غريب مي‌خواهد. براي اين فيلم نخستين انتخاب مي‌توانست دوربين روي دست باشد و با يك رنگي كه فضاي سرد و مرده را تصوير بكشد كه قطعا اين انتخاب مي‌توانست بحران در قصه را سه برابر كند. ولي به نظرم خيلي كار غلطي بود.

اين دومين تجربه من با برازنده بود. البته عليرضا هميشه از ابتداي شكل‌گيري ايده با من همراه است و در جريان همه‌چيز قرار دارد. تمام نسخه فيلمنامه تا نهايي شدن را مدام مي‌خواند و به نوعي با فيلمنامه‌هاي من زندگي مي‌كند. به همين دليل روايت تصويري در فيلم انتخاب مشترك من و عليرضا بود. اول قرار بود نگاتيو كار كنيم و‌اي كاش اين كار و كرده بوديم.

البته الان هم اصلا پشيمان نيستم. اين جنس قصه، اين چيزي كه من و عليرضا تو ذهن‌مان بود و مي‌خواستيم با نگاتيو كار شود. اما به دليل اينكه يك هفته پروانه ساخت ما دير صادر شد اين امكان فراهم نشد. بعد از اين موضوع سراغ ديجيتال رفتيم. اما واقعا آن چيزي كه من در نگاتيو انتظار داشتم، عليرضا در ديجيتال برايم فراهم كرد.

قبل از اين فيلم از همكاري من با عليرضا دو سال مي‌گذشت. اما وقتي سر فيلمبرداري «آااادت نمي‌كنيم» نخستين پلان‌ها را گرفتيم، شگفت‌زده شدم. اينكه او چقدر در عرض دو سال پيشرفت كرده است. برايم خيلي جالب بود. تو فيلم قبلي هم كار درخشاني كرده بود. اما در اين فيلم هر بار كه پشت مونيتور مي‌نشستم حيرت‌زده مي‌شدم.

وقتي كه فيلمنامه درست بنا بشود ديگر همه و حتي جزييات از آن پيروي مي‌كنند. تصميم ما اين بود كه ما بايد قصه رو بولد كنيم، هيچ كدوم از ماها نبايد بولد شويم. اين شرطي بود كه من از همان ابتدا به همه گروه گفتم. به همه بچه‌ها مي‌گفتم.

من فراموش كردم درباره انتخاب بازيگران سوال كنم. آيا زمان نوشتن فيلمنامه به بازيگري فكر مي‌كرديد.
اصلا ما بر اساس بازيگر فيلمنامه را نمي‌نويسيم. يعني ممكن است من در مواقعي به اين موضوع فكر كنم اما سارا سريع آن را قيچي مي‌كند. در اصل ما اول فيلمنامه را مي‌نويسم و بعد درباره چيدمان بازيگران فكر مي‌كنيم. البته در اين بخش بايد از علي مردانه دستيارم تشكر كنم كه واقعا در تركيب بازيگران ذهن من را مرتب كرد. علي هيچ‌وقت نگذاشت ذهن من قضاوت كند و با فراغ بال به آدم‌ها فكر كردم.

در مورد انتخاب‌ها خودتون توضيح بدين.
بعد از كامل شدن قصه، يك‌سري بازيگران براي ما در ذهن‌مان كانديد شدند. حقيقتا جزو نخستين كانديداهاي من ساره بيات بود. باز جزو نخستين‌ها، هديه تهراني بود. ولي خانم تهراني آن زمان قرار بود سفري داشته باشند و هر چقدر برنامه‌ريزي كرديم ديديم نمي‌رسيم.

چطور حميدرضا آذرنگ را انتخاب كردين؟ كه واقعا بي‌نظيره تو اين فيلم.
خاطرم هست يك روز با سارا كه صحبت مي‌كرديم يك‌سري گزينه‌هايي در ذهن‌مان بود. از طرفي من و سارا و علي مردانه به اين موضوع فكر مي‌كرديم كه بايد سراغ بازيگري برويم كه نبايد سبقه چنين بازي را داشته باشه وگرنه همان اول فيلم لو مي‌ره.

از طرفي حميدرضا آذرنگ هم تاكنون بازي‌هاي متفاوتي در «شاهگوش»، «ملكه» و... ارايه كرده است و مي‌تواند بدون قضاوت در اين نقش حضور پيدا كند. و البته آذرنگ بازيگر فوق‌العاده‌اي است. من خودم جنس بازي او را دوست دارم. جنسي كه عمدتا من در فيلم‌هايم بازيگران را به آن هدايت مي‌كنم. واقعا بازيگرانم به من خيلي اعتماد كردند و نتيجه كار واقعا به انرژي برمي‌گردد كه همه گروه گذاشتند.

چه پيش‌بيني از نمايش فيلم و داوري‌ها در جشنواره فجر داريد.
واقعا دلم مي‌خواهد مخاطبم متوجه فيلم شود و آن را دوست داشته باشد. من
«آااادت نمي‌كنيم» را براي مخاطب عام ساختم و سعي كردم به نحوي حرف‌هايم را در فيلم بيان كنم. از طرفي دوست دارم تك‌تك گروه توليد اين مجموعه ديده شن چون واقعا يك سال همراه ما بودند.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید