«ما به پایان سنت رسیدهایم»؟!
انسان امروزی که دائماً شاهد تخریب ارزشها است اگر نتواند با خرد و آگاهی خویش از جزم اندیشی علمی رهایی یابد، پایان رنجآور و ملالانگیزی خواهد داشت، زیرا او دائماً شاهد فروپاشی باورهایش خواهد بود.
دکتر مصطفی آبروشن | انسان امروزی در دنیای پیچیده و برزخگونهای زندگی میکند. به عبارت دیگر او فروپاشیهای مکرر اخلاقی، ارزشی و فرهنگی را دائماً تجربه میکند.
اگر خوب نگاه کنیم، انسان مدرن بدون آنکه بتواند در جای محکمی تکیه زند، خود را سردرگم و بلاتکلیف مییابد، زیرا نتوانسته به رنجها و ملالتهایش پایان دهد و از سوی دیگر به آرامش متقاعدکنندهای برسد. او بیش از هر دوران دیگری دچار بحران معنا و درماندگی است.
اساساً این پرسش همیشه مطرح است که چرا انسان در عصر مدرن، بهمراتب بیشتر از انسان سنتی دچار پوچی و ناامیدی است؟ این را بهوضوح میتوان در زیست اجتماعی و فردی دریافت. نیچه اندیشمند پست مدرن معتقد است که خدا در نظام سنتی اساس و شالوده نظام هستی است بطوریکه پشت پرده هر واقعیتی خدا مستتر و پنهان است.
اما رویکرد پوزیتیویستی حاکم بر مدرنیته از این وجود سر باز میزند و در عرصههای زندگی بیاثر جلوهاش میدهد. این فیلسوف معتقد است که نهیلیسم یا هیچانگاری که بشر امروز دچار آن شده است به معنای بیارزشی ارزشها نیست؛ بلکه به معنای بیارزش شدن ارزشها است. در واقع بیمعنایی زندگی و بحران هویت در دنیای مدرن، از تخریب ارزشها مستفاد میگردد.
در این کانتکسی - زمینه - که دائماً همه چیز نو به نو میشود انسان نمیداند کدام اخلاق، کدام چهارچوب نظری و یا هنجارهای ارزشی او را از این وضعیت آنومیک رهانده و به سرمنزل مقصود میرساند. اینجا لازم است درباره وضعیت آنومیک توضیحی داده شود. (در اصطلاح جامعهشناسان، «آنومی» عبارت است از «حالتی» که در آن «قواعد اجتماعی» برای عاملان، «الزامآور» نیست و «پیروی» از آنها برای افراد «مطلوبیتی» ندارد.
به بیان دیگر، آنومی وضعیتی است که در آن نیروی محدودکننده قواعد، قادر نیست بر خواستهها و شهوات بشر لگام بزند و «شهوت فزونطلبی» همۀ حدومرزها را میشکند.
ولی وقتی قواعد حاکماند، افراد در مقابل زیادهخواهی و فزونطلبی خود، دچار نوعی رنج و اندوه میشوند و از نظر دورکیم این «بهایی» است که باید برای زندگی در جامعه پرداخت.) بهنظر میرسد تخریب مستمر ارزشها، سرعت تغییرات اجتماعی و سیالیت سه ویژگی ذاتی جامعه مدرن است و گویی مفری برای انسان امروزی وجود ندارد. مدرنیته با مشخصات یاد شده آنچنان در تار و پود زندگی انسان رسوخ کرده که تقریباً هیچ فضایی خارج از آن متصور نیست.
آنتونی گیدنز معتقد است که «ما به پایان سنت رسیدهایم.» این بدین معنا است که سنت عملاً وجود خارجی ندارد و اگر هم وجود دارد، دیگر کارکرد گذشته را ندارد. در این راستا میتوانیم با نظر ماکس وبر همراه شویم، او جهان مدرن را «جهان اسطورهزدایی شده و بیروحی» میپندارد که همه مؤلفههای آن قابل شناخت و شاخصپذیر است.
در دنیایی با مشخصات اینچنینی، هیچ پدیده اسرارآمیز و به ظاهر بیپاسخی وجود ندارد. در واقع هر چه هست قابل مشاهده، اندازهگیری و در عین حال، ابطالپذیر است.
شاید تمسک به علوم مدرن، ثروت و آسودگی فراوانی را برای انسان به ارمغان آورده، اما در کارکردی پنهان، اضطراب، تنهایی، پوچی و افسردگیهای گسترده را نیز به او تحمیل کرده است. انسان امروزی که دائماً شاهد تخریب ارزشها است اگر نتواند با خرد و آگاهی خویش از جزم اندیشی علمی رهایی یابد، پایان رنجآور و ملالانگیزی خواهد داشت، زیرا او دائماً شاهد فروپاشی باورهایش خواهد بود.
منبع: روزنامه ایران