حافظ و راز حلقه‌های گیسو‌ی یار

حافظ و راز حلقه‌های گیسو‌ی یار

ظرافت غزل‌های حافظ پایان‌ناپذیر به نظر می‌رسد؛ در هر بیت از اشعار او می‌شود غرق شد و هر بار راز‌های تازه‌ای را کشف کرد.

کد خبر : ۱۱۱۴۷۶
بازدید : ۴۲۸۰

فرادید | بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ است؛ شاعری که شهرتش در زمان حیات خودش از مرز‌های ایران فراتر رفته بود و به قول خودش «تا حد چین و مصر» هم رسیده بود. در قرن‌های بعدی حافظ حتی در اروپا نیز ستایشگرانی بلندآوازه مثل گوته و فردریش نیچه پیدا کرد.

به گزارش فرادید؛ ما از زندگی حافظ چیز زیادی نمی‌دانیم جز مشتی قصه‌ها و افسانه‌ها که حقیقت تاریخی‌شان بر ما معلوم نیست. اما این مهم نیست. آنچه باید از حافظ باقی می‌ماند باقی مانده است. میراث اصلی او غزل‌های مسحور کننده‌ای هستند که بیش از اشعار همۀ شاعران دیگر در جان ایرانیان رسوخ کرده‌اند، تا جایی که محل تفأل قرار گرفته‌اند؛ حافظ حدود ششصد و سی سال قبل از دنیا رفت، اما ایرانیان هنوز گاهی تصویر آیندۀ خودشان را در اشعار او جستجو می‌کنند.

حافظ و راز مو‌های یار

چه چیزی حافظ را در شاعری به این مقام رساند؟ پاسخ خود حافظ به این پرسش بسیار روشن و کوتاه بود:

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ

«به قرآنی» که اندر سینه داری

اما اینکه چه کیفیتی در شعر‌های حافظ هست که آن‌ها را تا این حد منعطف، لطیف و نافذ می‌کند، شاید رازی باشد که هرگز کسی نتواند آن را به درستی توضیح بدهد. این خاصیت عالیترین آثار هنری است که می‌توانیم زیبایی‌شان را درک کنیم، می‌توانیم دربارۀ جنبه‌های مختلفشان توضیح بدهیم، اما نهایتا یک چیز رازآمیزی در آن‌ها هست که در قالب هیچ توضیحی درنمی‌آید؛ فقط باید احساسش کرد.

اما توضیحات کاملا هم بی‌فایده نیستند؛ نشان دادن ظرافت‌های مختلفی که در یک اثر هنری وجود دارد شاید بتواند باعث بیشتر شدن لذت مخاطبانی شود که تا به حال متوجه این نکات پنهان نشده‌اند. به همین خاطر در اینجا قصد داریم نکات کوتاهی را دربارۀ ظرافت‌های پنهان در یکی از ابیات حافظ مطرح کنیم:

دوش در حلقۀ ما قصۀ گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسلۀ موی تو بود

معنی سادۀ این بیت از این قرار است که: دیشب در جمع ما صحبت از مو‌های تو بود و تا نیمۀ شب دربارۀ گیسوی زنجیرمانند تو گفتگو می‌کردیم.

ظاهرا حافظ در این بیت چیزی دربارۀ کیفیت مو‌های معشوقش نمی‌گوید جز اینکه آن را به زنجیر تشبیه می‌کند. اما اگر بیشتر دقت کنیم، بعضی از کلمات این بیت علاوه بر معنای ظاهریشان، می‌توانند اشاراتی مخفی و معماگونه به ویژگی‌های مختلف گیسوی یار باشند.

کلمۀ «دوش» در این بیت به معنی «دیشب» است، اما این کلمه به معنای شانه یا کتف هم هست و معمولا مو‌های بلند با افتادن بر دوش یا شانه توصیف می‌شوند.

کلمۀ «حلقه» نیز ظاهرا در این بیت به معنی جمع دوستانه است، اما این اشاره‌ای به شکل مو‌های یار هم هست. مو‌های زنجیرمانند دقیقا به این دلیل «زنجیرمانند» خوانده می‌شوند که حالتی حلقه حلقه دارند.

اما این مو‌ها چه رنگی هستند؟ ظاهرا در این بیت چیزی در این باره گفته نشده، اما عبارت «دل شب» می‌تواند اشاره‌ای به سیاهی رنگ گیسو باشد. حافظ در اشعار دیگری نیز رنگ مو‌های یار را با تشبیه آن به «شب» توصیف کرده است و بنابراین گنجاندن این عبارت در اینجا نیز می‌تواند در ارتباط با موضوع اصلی بیت یعنی گیسوی یار باشد.

بنابراین این یک بیت نه فقط به لحاظ معنا و مضمونش دربارۀ مو‌های معشوق است، بله تک‌تک کلماتش را نیز می‌شود در رابطه با همین موضوع تفسیر کرد. انگار حافظ در این بیت ما را در محاصرۀ گیسو‌های یار قرار می‌دهد و در موج حلقه‌های آن غرق می‌کند؛ از هر طرف که برویم به اشاره‌ای برمی‌خوریم که ما را به همان حلقه‌های شبرنگ برمی‌گرداند.

اما یک نکتۀ دیگر: گفتگو از گیسوی یار هرگز تمام نمی‌شود، زیرا این گفتگویی است که در «حلقه» و «سلسله» اتفاق می‌افتد؛ هر دوی این کلمات به نوعی اشاره به مفهوم «تکرار نامتناهی» دارند. هر چیز ابدی و تمام نشدنی در حالتی حلقه‌وار و دارای تسلسل اتفاق می‌افتد. اما گفتگو از حلقۀ گیسوی یار هر چقدر هم تکرار شود باز تازه است. حافظ در یکی دیگر از اشعار خودش به این راز «تکرار نامکرر» حدیث عشق اشاره می‌کند:

یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

شاید راز نامکرر بودن غزل‌های حافظ همین باشد. کسی که دربارۀ حلقه‌های ابدی زلف یار سخن می‌گوید، سخن خودش را نیز مثل این حلقه‌ها به ابدیت و جاودانگی پیوند زده است.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید