سرگذشت سومین یزدگرد، آخرین شاه

سرگذشت سومین یزدگرد، آخرین شاه

یزدگرد سوم سی و پنجمین و واپسین شاهنشاه ایران از دودمان ساسانی، پسر شهریار و نوهٔ خسرو پرویز و همسرش شیرین بود. در سال ۶۳۲ میلادی، چون کسی از خاندان سلطنتی نمانده بود، او را برگزیده و بر تخت شاهی نشاندند. به قولی وی هنگام بر تخت نشستن ۸ سال داشت و به مدت نوزده سال پادشاهی کرد.

کد خبر : ۱۱۷۸۷۴
بازدید : ۷۳۷

در سلسله شاهان ساسانی، آخرین‌شان بود. سلطنت چهارصد ساله از مدت‌ها پیش از او به زوال و تباهی افتاده بود، اما فرجام نهایی در زمان او رقم خورد و تاریخ ساسانیان با مرگ او به پایان رسید (سال ۶۵۱ میلادی در چنین روزهایی).

بعد‌ها شاهزادگانی از این خاندان، اینجا و آنجا کوشش‌هایی کردند و هر کدام‌شان هم ادعا‌هایی داشتند، اما کار ساسانیان با شکست از اعراب در چند جنگ، با فرار و آوارگی و سرگردانی یزدگرد سوم و سرانجام با مرگ او به پایانی قطعی رسید.

نمی‌دانیم زمانی که کشته شد دقیقا چند سال داشت، چه آنکه سال تولد او به‌درستی معلوم نیست، اما می‌گویند به پیری یا حتی به میانسالی هم نرسید و عمری نسبتا کوتاه داشت. عمری کوتاه داشت، چون در سال‌های نوجوانی به تخت پادشاهی نشست و حدود دو دهه، ولو فقط به نام سلطنت کرد. بعد هم کشته شد.

سرنوشت تلخی داشت و مرد زورآزمایی با این سرنوشت نبود. سردارانش یکی پس از دیگری کشته می‌شدند و او مدام تنها و تنهاتر می‌شد. البته چند هزار کودک و زن و پیر و جوان و نیز جمع بزرگی از درباریان و اعضای طبقه حاکم و روحانیان وابسته به حکومت در اردوی سلطنتی همراهش بودند و تا روز‌های پایانی از بسیاری تشریفات زاید و پرهزینه دست نمی‌کشیدند.

بیشترشان از زمان سقوط تیسفون -و برخی از آنان پیش یا پس از آن ماجرا- به او پیوستند و در عقب‌نشینی شاهانه همراهی‌اش کردند. یزدگرد سوم بعد از جنگ قادسیه و نبرد جلولا به مناطق داخلی فلات ایران عقب نشست و به پشت کوه‌های زاگرس پناه برد.

شرایطش بسیار وخیم و خطر بسیار جدی بود، اما هنوز برای او و برای آن‌هایی که به خاندان ساسانی وفادار بودند همه چیز تمام نشده و اندک امیدی باقی مانده بود. حتی اعراب مهاجم هم می‌دانستند که کار در قادسیه و با فتح تیسفون به پایان نرسیده است و شاهنشاهی ساسانی، زخم‌خورده و آسیب‌دیده، همچنان سرپاست.

یزدگرد در عقب‌نشینی به دل فلات ایران، آخرین مردان وفادار به خاندانش را برای جنگی دیگر فراخواند و همه آنچه را که دراختیار داشت و از دستش برمی‌آمد برای رویارویی با اعراب مهاجم به کار بست. بسیاری صدایش را شنیدند و به فراخوان او برای جنگ پاسخ مثبت دادند.

سپاه بزرگی جمع شد که در نهاوند اردو زد و به انتظار رسیدن مهاجمان نشست. اعراب چند روز بعد رسیدند. عبدالحسین زرین‌کوب در «تاریخ ایران بعد از اسلام» می‌نویسد «چند روزی دو لشکر مقابل یکدیگر بودند و جنگ و تلاقی روی نمی‌داد. آخر اعراب به دروغ آوازه درافکندند که خلیفه مُرده است و آن‌ها قصد بازگشت دارند. با این حیله، ایرانی‌ها را از سنگر بیرون کشیدند و در صحرا با آن‌ها دست به جنگ زدند.»

جنگی که سخت و خونین بود و سه روز طول کشید. سرانجام سپاه ساسانی شکست خورد و بازماندگانش پراکنده شدند. جنگ نهاوند برای اعراب «فتح‌الفتوح» بود و برای یزدگرد سوم و ساسانیان پایان همه چیز. شاه به امید یافتن پناهگاهی تازه، با همراهان پرشمارش به خراسان رفت و باز مدتی، ناامیدانه برای بقا تقلا کرد.

دیگر کسی به دستوراتش توجه نمی‌کرد و بسیاری از کسانی که می‌توانستند کمکش کنند، به بهانه‌ای از کمک به او شانه خالی می‌کردند. از ناچاری به حاکم مرو پناه برد، اما بعد میان‌شان دشمنی افتاد و کار به درگیری کشید.

یزدگرد سوم تاب مقاومت نداشت و سپاه و سربازی هم برایش باقی نمانده بود. تنها ماند. گریخت. شب به خانه آسیابانی رفت و آسیابان نیز به طمع لباس‌های فاخری که این مهمان ناخوانده به تن داشت، او را کشت. به روایتی دیگر، گروهی از سربازان حاکم مرو تعقیبش کردند و جانش را گرفتند. بعد هم جسد آخرین شاه ساسانی را به رود انداختند.

منبع: روزنامه اعتماد

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید