حكومت كاشان

کد خبر : ۱۶۷۰۲
بازدید : ۱۴۰۱

فرادید| عزل ميرزاتقى خان اميركبير از صدارت كه روز ۱۹ محرم ۱۲۶۸ه.ق اتفاق افتاد، به معناى پايان كار او نبود. ناصرالدين شاه نسبت به او قدرى بدگمان شده بود و از گستردگى اختيارات و قدرت او مى ترسيد، اما در عين حال تعهد شخصى و عاطفى عميقى ميان آن دو وجود داشت و همين باعث مى شد كه شاه بكوشد امير را به عنوان اميرنظام و فرمانده قشون حفظ كند.

هرچند علاوه بر مسائل عاطفى، نگرانى شاه از ميزان وفادارى سپاهيان به امير و واكنش احتمالى آنها به عزل او نيز در اين تصميم مؤثر بود.

از سوى ديگر حفظ نظمى كه امير طى دوران صدارتش در كار آورده بود و اداره دستگاه عريض و طويلى كه برپا كرده بود نياز به شخصيتى مقتدر و توانا داشت كه در ميان درباريان قاجارى يافت نمى شد.

مجموعه اين احوال شرايط را چنان پيچيده مى كرد كه هر آن احتمال بازگشت امير به جايگاه سابق وجود داشت و اين موضوعى بود كه دشمنانش را به هراس مى انداخت. اما انتصاب ميرزاآقاخان نورى به صدارت كه روز ۲۲ محرم (سه روز پس از عزل امير) قطعى شد، جريان كار را به كلى دگرگون كرد.

دورى
ميرزا آقاخان نورى (كه تا پيش از رسيدن به صدارت رسماً تحت الحمايه بريتانيا بود) از سوى وزيرمختار انگليس و مهدعليا (مادر شاه) حمايت مى شد، اما با اين وجود از حضور امير در پايتخت نگران بود. او نفوذ كلام امير را بر شاه ديده بود و مى دانست كه گفته هاى او نزد شاه اعتبار فراوان داشته و ممكن است دوباره همان اعتبار را پيدا كند. از سوى ديگر ماندن امير در پايتخت آن هم با عنوان مهم اميرنظامى باعث مى شد عده اى از دست اندركاران حكومت به اتكاى حمايت او يا به سوداى بازگشتش به صدارت، قدرت ميرزاآقاخان را جدى نگيرند. بنابراين تصميم گرفت امير را از تهران دور كند.

نخستين نشانه تغيير در موقعيت امير را در اعلاميه روز ۲۳ محرم خطاب به شاهزادگان مى توان ديد. اين اعلاميه كه براى اعلام صدارت نورى صادر شده بود مقرر مى كرد او «در جميع امور دولتى و ديوانى و ولايتى... و محاسبات ولايات و بيوتات و عمل قشون نظام و خارج نظام و مواجب و بروات و فرامين آنها رسيدگى كند... احكام منصب و جيره و مواجب و مصارف قشون نظام و غيرنظام و توپخانه و قورخانه و جبه خانه را عاليجاهان آجودان باشى و امين لشكر و لشكر نويسان موافق قسمى كه دارند بنويسند و مهر كنند، بعد جناب صدراعظم بنويسد و بعد از مهر و تصحيح معظم اليه به مهر [شاهانه] برساند». چنانكه پيداست نام و نشانى از اميرنظام در اين ميان ديده نمى شود و مى توان اين اعلاميه را به منزله عزل تلويحى ميرزاتقى خان از اين سمت تلقى كرد.

جاستين شيل (وزيرمختار وقت بريتانيا در تهران) روز ۲۴ محرم (دو روز پس از انتصاب ميرزا آقاخان به مقام صدارت) با نورى ملاقاتى كرد كه در گزارش ۲۱ نوامبر ۱۸۵۱ خود به پالمرستون (وزيرخارجه بريتانيا) ماجراى آن را شرح داده است: «به ديدار اعتمادالدوله (نورى) رفتم كه منصب صدارتش را تبريك بگويم. گفت راجع به اميرنظام گرفتار مشكلى بزرگ شده، [امير] پيشنهاد شاه را براى حكومت فارس يا اصفهان و يا قم نپذيرفته و از اين بيمناك است كه نيرنگى در كار باشد و همين كه از پايتخت برود قصد جانش را كنند. صدراعظم (نورى) تقاضا نمود براى خاطر آسايش شاه و آرامش كشور و به عنوان يك لطف شخصى نفوذ خود را به كار ببرم و اميرنظام را وادار كنم از مقاومت دسب بردارد. ضمناً اطمينان داد كه جان و مال ميرزا تقى خان در امان است. اعتمادالدوله اول راضى شد كه اين مطلب را كتبى و به طور خصوصى بنويسد، اما بعد زير قولش زد... مادر شاه كه نظر خود را نسبت به اميرنظام تغيير داده، به من پيغام فورى فرستاد كه قرار حكومت كاشان را براى ميرزا تقى خان تمام كنم و مراقب جان امير باشم. ميرزا تقى خان از اين بابت انديشناك است كه مبادا بدخواهانش فرمان كشتن او را از شاه بگيرند»! (نقل شده در «اميركبير و ايران»، فريدون آدميت)

توضيح چنين پيغامى از سوى مهدعليا كه خود از سرسخت ترين مخالفان امير بود، دشوار است. يك احتمال اين است كه او ملاحظه شاهزاده خانم (همسر اميرنظام) را كرده باشد. احتمال قوى تر اما اين است كه در اين مرحله تنها به دور كردن امير از پايتخت مى انديشيده است.

بيست وپنجم
سرانجام روز شوم ۲۵ محرم فرا رسيد؛ روزى كه حادثه اى پيش بينى نشده آخرين سنگ هاى بلا را بر بخت واژگون ميرزا تقى خان فرو ريخت. صبح دكتر ديكسون پزشك سفارت انگليس از سوى شيل به ديدار امير رفت و در مورد حكومت كاشان با او گفت وگو كرد. به نوشته شيل «اميرنظام پذيرفت و من قضيه را تمام شده مى دانستم». اما در اين هنگام پرنس دالگوروكى (وزيرمختار روسيه در تهران) دست به اقدامى زد كه روند ماجرا را دگرگون كرد.

دالگوروكى شخصى آتشين مزاج و تندخو بود كه به تصميم گيرى هاى عجولانه و از سر خشم شهرت داشت. او در هنگام صدارت اميركبير در مخالفت با او هم پيمان شيل بود. اما پس از بركنارى امير و هنگامى كه شنيد ميرزاآقاخان نورى نامزد مقام صدارت است، دانست كه بازى را به همتاى بريتانيايى خود باخته. او خشم ناشى از اين وضع را در تصميم ناپخته روز ۲۵ محرم خود بيرون ريخت و ميرزاتقى خان را ناخواسته به سراشيب هلاكت انداخت.

منبع: روزنامه شرق 1384

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید