۱۰ اختلال شخصیتی را بشناسیم
مطالعهی شخصیت یا ‘کاراکتر’ انسان(اقتباسشده از واژهی یونانی charaktêr، نشانهای روی یک سکه حک شدهبود) حداقل به عهد باستان برمیگردد. تیرتیموس(۳۷۱-۲۸۷ قبل از میلاد)، کسی است که ارسطو فیلسوف معاصر او، لقب تئوفراستوس یا ‘صحبت الهی’ را به او دادهاست، در کتاب خود به نام کاراکترها مردم آتن قرن ۴ام قبل از میلاد را به ۳۰ تیپ شخصیتی، از جمله ‘غرور’، ‘طنز’، و ‘تظاهر’ مختلف تقسیم کرد.
کد خبر :
۱۸۱۸۲
بازدید :
۳۸۴۰
مطالعهی شخصیت یا 'کاراکتر' انسان(اقتباسشده از واژهی یونانی charaktêr، نشانهای روی یک سکه حک شدهبود) حداقل به عهد باستان برمیگردد. تیرتیموس(۳۷۱-۲۸۷ قبل از میلاد)، کسی است که ارسطو فیلسوف معاصر او، لقب تئوفراستوس یا 'صحبت الهی' را به او دادهاست، در کتاب خود به نام کاراکترها مردم آتن قرن ۴ام قبل از میلاد را به ۳۰ تیپ شخصیتی، از جمله 'غرور'، 'طنز'، و 'تظاهر' مختلف تقسیم کرد.
کتاب کاراکترها تاثیر قدرتمندی روی مطالعات متعاقب شخصیت انسان، از جمله مطالعات توماس اوربری(۱۶۱۳-۱۵۸۱) در انگلیس و ژان دو لا برویر(۱۶۹۶-۱۶۴۵) در فرانسه داشت.
مفهوم اختلال شخصیتی خیلی جدیدتر است و تقریبا به زمانی برمیگردد که یک روانپزشک به نام فیلیپ پینل در ۱۸۰۱ شیدایی بدون پریشانگویی را توصیف کرد، شرایطی که پینل مشخصههای آن را فوران خشم و خشونت(شیدایی) در نبود علائم جنون از قبیل هذیان و توهم(پریشانگویی) میدانست.
در آن سوی کانال انگلیس، یک پزشک به نام جِیسی پریچارد(۱۸۴۸-۱۷۸۶) اصطلاح 'جنون اخلاقی' را در ۱۸۳۵ ابداع کرد تا به گروه بزرگتری از آدمها اشاره کند که دارای مشخصههای 'انحراف ناسالم در احساسات، عواطف، تمایلات، خلق و خو، عادات، گرایشهای اخلاقی و برانگیختگیهای طبیعی' بودند، اما این اصطلاح، که احتمالا بیش از حد گسترده و نامشخص تلقی شدهاست، خیلی زود از بحث خارج شد.
حدود ۶۰ سال بعد، در ۱۸۹۶، یک روانپزشک به نام امیل کراپلین(۱۹۵۶-۱۸۵۶) ۷ نوع رفتار ضداجتماعی را تحت سرفصل 'شخصیت روانآزار' توصیف کرد. اصطلاح 'شخصیت روانآزار' توسط همکار جوانتر کراپلین به نام کورت اشنایدر(۱۸۸۷-۱۹۶۷) گستردهتر شد تا کسانی را در بربگیرد که از 'غیرعادی بودنشان رنج میبردند.'
نسخهی اصلی کتاب اشنایدر در ۱۹۲۳، به نام شخصیتهای روانآزار، هنوز اساس طبقهبندیهای فعلی اختلالات شخصیتی را تشکیل میدهد، از جمله طبقهبندی تاثیرگذار اختلالات روانی که در امریکا انجام شد.
براساس دیاسام-۵(راهنمای تشخیصی آماری اختلالات روانی، م.)، اختلال شخصیتی در صورتی تشخیص دادهمیشود که ایرادهای چشمگیری در خود فرد و عملکردهای بینفردی او، به همراه یک یا چند ویژگی شخصیتی روانآزاری وجود داشتهباشد. به علاوه، این خصوصیات باید ۱) در طول زمان نسبتا پایدار و در اوضاع مختلف ثابت باشند، ۲) با توجه به مرحلهی رشد فرد یا محیط اجتماعی فرهنگی قابل درک و توجیه نباشند، ۳) تنها به خاطر اثرات مستقیم یک ماده یا یک بیماری نباشند.
دیاسام-۵ فهرستی از ۱۰ اختلال شخصیتی را گردآوری کردهاست و هر یک از آنها را در یکی از ۳ گروه یا 'خوشه'ی A، B، یا C قرار دادهاست.
خوشهی A(عجیبوغریب، نامأنوس، غیرعادی)
اختلال شخصیت پارانویید، اختلال شخصیت اسکیزوئید، اختلال شخصیت اسکیزوتایپال
خوشهی B(متمایل به اثرگذار بودن، دمدمی مزاج)
اختلال شخصیت ضد اجتماع، اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت نمایشی، اختلال شخصیت خودشیفتگی
خوشهی C(دلواپس، ترسان)
اختلال شخصیت دوریگزین، اختلال شخصیتی وابسته، اختلال شخصیت وسواسی جبری
قبل از اینکه به بررسی مشخصههای این اختلالات شخصیت بپردازیم، باید تاکید کنیم اینها بیشتر حاصل مشاهدات در طول تاریخ هستند، نه مطالعهی علمی، و از این رو نظریاتی نسبتا مبهم و غیردقیق هستند. در نتیجه، به ندرت در قالب 'کتابهای درسی' مرجع وجود دارند، اما در عوض معمولا مرز بین این اختلالات شفاف نیست. هدف از تقسیم آنها به ۳ خوشه در دیاسام-۵، بازتاب همین مرز مبهم است، و احتمالا مرز بین هر اختلال شخصیت با اختلالات شخصیتی درون خوشهی خودش شفاف نیست. مثلا، در خوشهی A، به احتمال خیلی زیاد مرز بین یک شخصیت پارانویید و اختلال شخصیت اسکیزوئید و اختلال شخصیت اسکیزوتایپال شفاف نیست.
اکثر آدمهایی که دچار اختلال شخصیتی هستند هرگز با مراکز خدمات سلامت روانی تماس نمیگیرند، و آنها که به این مراکز مراجعه میکنند، معمولا در بستر یک اختلال روانی دیگر یا در زمان بحران، عموما بعد از آسیب رساندن به خود یا قانونشکنی، این کار را میکنند. به هر حال، اختلالات شخصیت برای متخصصان بهداشت و سلامت مهم هستند چون زمینهی اختلالات روانی را فراهم میکنند، و روی نحوهی بروز کردن و مهار اختلال روانی موجود تاثیر میگذارند.
همچین، اختلالات شخصیتی منجر به پریشانی و آسیب قابل ملاحظهای میشوند، و برای همین شاید نیاز باشد 'به خاطر تاثیر خودشان' درمان شوند. اینکه درمان این اختلالات در حوزهی کاری متخصصان بهداشت و سلامت است یا نه موضوعی بحث و جدال برانگیز است، بهویژه با در نظر گرفتن اختلالات شخصیتی که زمینهی فعالیت مجرمانه را فراهم میکنند، و اغلب هدف اصلی درمانشان جلوگیری از جرم و جنایت است.
۱. اختلال شحصیت پارانویید
خوشهی A دربردارندهی پارانویید، اسکیزوئید، و اسکیزوتایپال است. مشخصهی اختلال شخصیتی پارانویید بیاعتمادی فراگیر به دیگران است که حتی شامل دوستان، خانواده و شریک عشقی نیز میشود. در نتیجه، این فرد شکاک و بیش از حد محتاط، و دائم در جستوجوی سرنخ و نشانههایی برای تایید ترسهایاش است. همچنین حس دفاع از حقوق شخصی در این فرد قوی است: او بیش از حد نسبت به موانع و عدم پذیرش حساس است، به آسانی احساس خجالت و حقارت میکند، و مصرانه کینه به دل میگیرد. عجیب نیست که این فرد تمایل دارد از دیگران دوری کند و با ایجاد روابط نزدیک مقابله کند. روش اصلی خوددفاعی در اختلال شخصیتی پارانویید طرحریزی و نقشه کشیدن است، که شامل نسبت دادن افکار و احساسات غیرقابل قبول خود فرد به آدمهای دیگر است. پژوهشگران در یک مطالعهی بزرگ و بلندمدت روی دوقلوها پیبردند اختلال شخصیت پارانویید به ندرت ارثی است، و بخشی از عوامل ژنتیکی و ریسک محیطی آن، با اختلال شخصیتی اسکیزوئید و اسکیزوتایپال مشترک است.
۲. اختلال شخصیت اسکیزویید
اصطلاح 'اسکیزویید' به تمایلی ذاتی فرد به توجه کردن به زندگی درونی خود و بیتوجهی به دنیای بیرون است. فردی که دچار اختلال اسکیزویید است انزواطلب و کنارهگیر است و به درونبینی و خیالبافی گرایش دارد. او تمایلی به روابط اجتماعی یا جنسی ندارد، نسبت به دیگران، و هنجارها و آداب اجتماعی بیتفاوت است و فاقد واکنش هیجانی است. یک نظریهی رقابتکننده دربارهی آدمهایی با اختلال شخصیت اسکیزویید، این است که آنها در واقع شدیدا به زندگی درونی پربار حساس هستند: عطش شدید به نزدیکی را تجربه میکنند اما آغاز و حفظ روابط نزدیک را بسیار دشوار یا اضطرابآور مییابند، و برای همین به دنیای درونیشان عقبنشینی میکنند. آدمهایی که اختلال شخصیتی اسکیزویید دارند به ندرت مورد توجه جامعهی پزشکی قرار میگیرند، چون با وجود بیمیلیشان به ایجاد روابط نزدیک، بهطور کلی عملکرد خوبی دارند، عجیب بودن آشکارشان دردسری برایشان ندارد.
۳. اختلال شخصیت اسکیزوتایپال
مشخصههای اختلال شحصیت اسکیزوتایپال شامل این موارد است: عجیبوغریب بودن ظاهر، رفتار و کلام، تجربیات ادراکی غیرمعمول، و ناهنجاریهای فکری مشابه آنچه در اسکیزوفرنی دیده میشود. این ناهنجاریهای فکری میتواند باورهای قدیمی، سحرپنداری(مثلا، فرد فکر میکند صحبت کردن دربارهی شیطان میتواند باعث ظاهر شدن آن بشود)، بدگمانی، و نشخوار ذهنی باشد. آدمهایی که اختلال شخصیتی اسکیزوتایپال دارند اغلب از تعامل اجتماعی میترسند و فکر میکنند دیگران خطرناک هستند. ممکن است این ترس منجر به این شود که فرد به اصطلاح عقاید انتساب را در خودش ایجاد کند(تفسیر نادرست از وقایع و رفتارهای افراد؛ بطوریکه همهی آنها را حمل بر معنای خاصی دربارهی خودش میکند)، یعنی داشتن باورها یا بینشهایی مبنی بر اینکه رخدادها و وقایع به نحوی به آنها ارتباط دارد. بنابراین، در حالیکه آدمهایی با اختلال شخصیتی اسکیزوتایپال و آدهایی با اختلال شخصیتی اسکیزویید، هر دو از تعامل اجتماعی خودداری میکنند، در گروه اول به این دلیل است که آنها از دیگران میترسند، در حالیکه در گروه دوم به این دلیل است که آنها تمایلی به تعامل با دیگران ندارند یا تعامل با دیگران را بیش از حد دشوار مییابند. احتمال اینکه آدمهایی با اختلال شخصیتی اسکیزوتایپال دچار اسکیزوفرنی شوند بیشتر از متوسط است، و این شرایط عموما "اسکیزوفرنی پنهان" نامیده میشود.
۴. اختلال شخصیت ضداجتماع
خوشهی B دربردارندهی اختلالات شخصیتی ضداجتماع، مرزی، نمایشی، و خودشیفتگی است. تا پیش از آنکه یک روانپزشک به نام کورت اشنایدر(۱۹۶۷-۱۸۸۷) مفهوم اختلال شخصیت را گسترش دهد تا کسانی را در بربگیرد که از 'غیرعادی بودنشان رنج میبرند'، اختلال شخصیت کموبیش مترادف اختلال شخصیت ضداجتماع بود. اختلال شخصیتی ضداجتماع در مردان خیلی شایعتر از زنان است، و مشخصهی آن عدم نگرانی بیرحمانه نسبت به احساسات دیگران است. این فرد قواعد و الزامات اجتماعی را نادیده میگیرد، تحریکپذیر و تهاجمی است، آنی عمل میکند، فاقد احساس گناه است، و نمیتواند از تجربهاش درس بگیرد. در بسیاری از موارد، فرد مشکلی در برقراری ارتباط ندارد- و حتی میتواند ظاهرا جذاب به نظر برسد(به اصطلاح بیمار روانی جذاب) اما این روابط معمولا، پرشور، آشفته، و کوتاهمدت است. از آنجا که اختلال شخصیت ضداجتماع بیشترین ارتباط را با جرم و جنایت دارد، چنین فردی احتمال گزارش جرم یا سابقهی زندانیشدن مکرر دارد.
۵. اختلال شخصیت مرزی
در اختلال شخصیتی مرزی(یا اختلال شخصیت ناپایداری هیجانی)، فرد اساسا فاقد خودانگاره است و در نتیجه احساس پوچی و ترس از طرد شدن را تجربه میکند. یک الگوی روابط پرشور اما ناپایدار، ناپایداری هیجانی، فوران خشم و خشونت(بهویژه در واکنش به انتقاد)، و رفتارهای آنی در این فرد وجود دارد. تهدیدهای مبنی بر خودکشی و اقدامات آسیبرسانی به خود در این افراد رایج است، به همین دلیل بسیاری از آدمهایی که اختلال شخصیت مرزی دارند مکررا مورد توجه جامعهی پزشکی قرار میگیرند. اختلال شخصیت مرزی به این علت چنین نام گرفتهاست که پنداشته میشود ریشهی آن در 'مرز' بین اختلالات عصبی(اضطراب) و اختلالات روانی از قبیل اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی است. گفته میشود اختلال شخصیتی مرزی اغلب ناشی از سواستفادهی جنسی در کودکی است، و در زنان شایعتر از مردان است که علت آن تا حدودی این است که زنان بیشتر احتمال دارد از سواستفادهی جنسی رنج ببرند. با این حال، فمنیستها استدلال کردهاند که اختلال شخصیتی مرزی در زنان شایعتر است چون زنانی که خشم و رفتارهای جنسی بیقید و بند بروز میدهند معمولا برچسب اختلال شخصیت مرزی میخورند، در حالیکه مردانی با رفتار مشابه معمولا برچسب اختلال شخصیتی ضداجتماع میخورند.
۶. اختلال شخصیتی نمایشی
آدمهایی که اختلال شخصیتی نمایشی دارند فاقد حس خودارزشی هستند، و برای خوب و شاد بودنشان به جلب توجه و تایید دیگران اتکا میکنند. اغلب به نظر میرسد آنها در تلاش برای شنیده شدن و دیده شدن، مبالغه میکنند یا 'نقش بازی میکنند'. ممکن است آدمهایی که اختلال شخصیتی نمایشی دارند به ظاهرشان خیلی اهمیت بدهند و طوری رفتار کنند که بیش از حد جذاب یا بهطور نامناسبی اغواکننده است. از آنجا که این آدمها تشنهی هیجان هستند و بر اساس حسهای آنی یا نشانهها عمل میکنند، میتوانند خودشان را در معرض خطر تصادف یا استثمار قرار دهند. مراودات آنها با دیگران اغلب ریاکارانه یا سطحی به نظر میرسد، که در درازمدت، میتواند روی روابط اجتماعی و احساسیشان تاثیر منفی داشتهباشد. این بهطور ویژه برای آنها ناراحتکننده است، چون نسبت به انتقاد و نقض شدن حساس هستند، و به زیان یا شکست واکنش بدی نشان میدهند. ممکن است یک چرخهی باطل آغاز شود که در آن فرد هرچه بیشتر احساس کند نقض شدهاست بیشتر نمایشی میشود؛ و هرچه بیشتر نمایشی شود، بیشتر احساس میکند نقض شدهاست. میتوان استدلال کرد که یک چرخهی باطل در درون هر اختلال شخصیت، و در واقع هر اختلال روانی، وجود دارد.
۷. اختلال شخصیت خودشیفتگی
در اختلال شخصیت خودشیفتگی، فرد دچار احساس افراطی خودمهمانگاری، حس برحق بودن است، و نیاز دارد تحسین شود. او به دیگران حسودی میکند و انتظار دارد دیگران هم مانند او باشند. این فرد فاقد حس همدلی ساست و به آسانی دیگران را استثمار میکند تا به اهداف خود برسد. شاید در نظر دیگران خودپسند، سلطهجو، کمتحمل، و خودخواه یا بیاحساس باشد. اگر احساس کند چیزی مانع او است یا مورد تمسخر واقع شدهاست، میتواند ناگهان دچار خشمی مخرب شود و دست به انتقام بزند. چنین واکنشی گاهی 'خشم خودشیفتگی' نامیده میشود، و میتواند برای همهی کسانی که درگیر هستند پیامدهای ناگواری داشتهباشد.
۸. اختلال شخصیت دوریگزین
خوشهی C دربردارندهی اختلالات شخصیت دوریگزین، وابستگی، و وسواسی جبری است. آدمهایی که اختلال شخصیت دوریگزین دارند باور دارند که از نظر اجتماعی، بیعرضه، بیجاذبه، یا حقیر هستند، و دائم میترسند سرافکنده شوند، مورد انتقاد قرار بگیرند، یا نقض شوند. آنها از دیدار با دیگران خودداری میکنند، مگر اینکه مطمئن باشند دوست داشتهمیشوند، و حتی در روابط نزدیکشان هم خوددار هستند. اختلال شخصیت دوریگزین ارتباط قدرتمندی با اختلالات اضطراب دارد، و همچنین شاید با نقض شدن واقعی یا احساس کاذب نقض شدن از سوی والدین یا همسالان در کودکی هم ارتباط داشتهباشد. پژوهش نشان میدهد آدمهایی که اختلال شخصیت دوریگزین دارند هم واکنشهای درونی خودشان و هم واکنشهای درونی دیگران را بیش از حد رصد میکنند، این مانع از آن میشود که در مناسبات اجتماعی به صورت طبیعی یا روان و سلیس شرکت کنند. یک چرخهی باطل آغاز میشود که طی آن هرچه بیشتر واکنشهای درونیشان را رصد میکنند، بیشتر احساس بیعرضگی میکنند؛ و هرچه بیشتر احساس بیعرضگی میکنند، بیشتر واکنشهای درونیشان را رصد میکنند.
۹. اختلال شخصیت وابسته
مشخصهی اختلال شخصیت وابسته عدم اعتماد بهنفس و نیاز بیش از حد به مراقبت است. فرد برای تصمیمگیریهای روزانه به کمک زیادی نیاز دارد و تصمیمهای مهم زندگی را به توجه و مراقبت دیگران واگذار میکند. او به شدت از طرد شدن میترسد و ممکن است سخت تلاش کند تا روابط را مستحکم و حفظ کند. فردی که اختلال شخصیتی وابسته دارد خودش را بیکفایت و درمانده میبیند، و برای همین مسئولیتهای شخصی را واگذار میکند و خودش را به فرد یا افراد دیگری تسلیم میکند که از او محافظت میکنند. چنین آدمی تصور میکند با این محافظان توافق کامل دارد، کسانی که در نظر او نمونهی ایدهآل آدمهای شایسته و قدرتمند هستند. آدمهایی که اختلال شخصیت وابسته دارند اغلب در نهایت به سوی آدمهایی میروند که دارای اختلالات شخصیتی خوشهی B هستند، کسانی که از احترام بیقید و شرطی تغذیه میکنند که از آدمهای وابسته دریافت میکنند. در کل، آدمهایی که اختلال شخصیت وابسته دارند چشماندازی سادهلوحانه و کودکانه دارند، و از خودشان و دیگران بینشی محدود دارند. این ریشهی وابستگی را در این آدمها تقویت میکند، و آنها را در معرض سواستفاده و استثمار قرار میدهد.
۱۰. اختلال شخصیت وسواسی جبری
مشخصههای اختلال شخصیت وسواسی جبری پرداختن بیش از حد به جزییات، قواعد، فهرستها، ترتیب، نظام، یا زمانبندیها؛ کمالگرایی افراطی که مانع از کامل شدن یک وظیفه میشود؛ و خود را وقف کار و بهرهوری کردن به قیمت گذشتن از تفریح و روابط است. فردی که دچار اختلال شخصیت وسواسی جبری است عموما مشکوک و محتاط، سرسخت و سلطهجو، خشک و خسیس است. اضطراب نهان او ناشی از عدم کنترل درکشده روی دنیایی است که فراتر از فهم او است؛ و هرچه بیشتر سعی میکند اعمال کنترل کند، بیشتر احساس عدم کنترل میکند. در نتیجه، تحمل پیچیدگی یا نکات ظریف در او خیلی کم است، و تمایل دارد با تماما خوب یا تماما بد دیدن چیزها، دنیا را ساده کند. روابط او با همکاران، دوستان، و خانواده اغلب تحتالشعاع درخواستهای غیرمعقول و انعطافناپذیری قرار میگیرد که این فرد از آنها دارد.
ملاحظات پایانی
هرچند ممکن است اختلالات شخصیت با اختلالات روانی، مانند اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی، تفاوت داشتهباشند، اما به خاطر ماهیتشان، منجر به آشفتگیهای چشمگیر میشوند. برآورد شدهاست که این اختلالات حدود ۱۰ درصد آدمها را تحت تاثیر قرار میدهند، البته این رقم در نهایت بسته به این است که متخصصان بالینی خط بین شخصیت 'نرمال' و شخصیتی که منجر به نقصان میشود را کجا ترسیم کنند. تبیین مشخصههای این ۱۰ اختلال شخصیت دشوار است، اما تشخیص آنها با اطمینان کامل، حتی از آن هم سختتر است. مثلا، ویژگیهای شخصیتی تا چه حد باید از معیارها دور باشد تا بتوان آن را اختلال به حساب آورد؟ لطمهی چشمگیر' تا چه حد چشمگیر است؟ و 'لطمهی' چگونه تعریف میشود؟
پاسخ این سوالها هرچه باشد، به ناچار تا حد زیادی بسته به نظر شخصی افراد است. بیعلاقگی شخصی، تعصب، یا تصادم ارزشها همه میتواند در رسیدن به تشخیص یک اختلال شخصیت نقش داشتهباشد، و استدلال شدهاست که تشخیص افراد گاهی منحصر میشود به اینکه به سادگی به رفتارهای نامطلوب و انحرافات اجتماعی برچسب اختلال شخصیت بزنند.
منبع: سایکولوژی تودی
ترجمه: سایتِ بازده
مفهوم اختلال شخصیتی خیلی جدیدتر است و تقریبا به زمانی برمیگردد که یک روانپزشک به نام فیلیپ پینل در ۱۸۰۱ شیدایی بدون پریشانگویی را توصیف کرد، شرایطی که پینل مشخصههای آن را فوران خشم و خشونت(شیدایی) در نبود علائم جنون از قبیل هذیان و توهم(پریشانگویی) میدانست.
در آن سوی کانال انگلیس، یک پزشک به نام جِیسی پریچارد(۱۸۴۸-۱۷۸۶) اصطلاح 'جنون اخلاقی' را در ۱۸۳۵ ابداع کرد تا به گروه بزرگتری از آدمها اشاره کند که دارای مشخصههای 'انحراف ناسالم در احساسات، عواطف، تمایلات، خلق و خو، عادات، گرایشهای اخلاقی و برانگیختگیهای طبیعی' بودند، اما این اصطلاح، که احتمالا بیش از حد گسترده و نامشخص تلقی شدهاست، خیلی زود از بحث خارج شد.
حدود ۶۰ سال بعد، در ۱۸۹۶، یک روانپزشک به نام امیل کراپلین(۱۹۵۶-۱۸۵۶) ۷ نوع رفتار ضداجتماعی را تحت سرفصل 'شخصیت روانآزار' توصیف کرد. اصطلاح 'شخصیت روانآزار' توسط همکار جوانتر کراپلین به نام کورت اشنایدر(۱۸۸۷-۱۹۶۷) گستردهتر شد تا کسانی را در بربگیرد که از 'غیرعادی بودنشان رنج میبردند.'
نسخهی اصلی کتاب اشنایدر در ۱۹۲۳، به نام شخصیتهای روانآزار، هنوز اساس طبقهبندیهای فعلی اختلالات شخصیتی را تشکیل میدهد، از جمله طبقهبندی تاثیرگذار اختلالات روانی که در امریکا انجام شد.
براساس دیاسام-۵(راهنمای تشخیصی آماری اختلالات روانی، م.)، اختلال شخصیتی در صورتی تشخیص دادهمیشود که ایرادهای چشمگیری در خود فرد و عملکردهای بینفردی او، به همراه یک یا چند ویژگی شخصیتی روانآزاری وجود داشتهباشد. به علاوه، این خصوصیات باید ۱) در طول زمان نسبتا پایدار و در اوضاع مختلف ثابت باشند، ۲) با توجه به مرحلهی رشد فرد یا محیط اجتماعی فرهنگی قابل درک و توجیه نباشند، ۳) تنها به خاطر اثرات مستقیم یک ماده یا یک بیماری نباشند.
دیاسام-۵ فهرستی از ۱۰ اختلال شخصیتی را گردآوری کردهاست و هر یک از آنها را در یکی از ۳ گروه یا 'خوشه'ی A، B، یا C قرار دادهاست.
خوشهی A(عجیبوغریب، نامأنوس، غیرعادی)
اختلال شخصیت پارانویید، اختلال شخصیت اسکیزوئید، اختلال شخصیت اسکیزوتایپال
خوشهی B(متمایل به اثرگذار بودن، دمدمی مزاج)
اختلال شخصیت ضد اجتماع، اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت نمایشی، اختلال شخصیت خودشیفتگی
خوشهی C(دلواپس، ترسان)
اختلال شخصیت دوریگزین، اختلال شخصیتی وابسته، اختلال شخصیت وسواسی جبری
قبل از اینکه به بررسی مشخصههای این اختلالات شخصیت بپردازیم، باید تاکید کنیم اینها بیشتر حاصل مشاهدات در طول تاریخ هستند، نه مطالعهی علمی، و از این رو نظریاتی نسبتا مبهم و غیردقیق هستند. در نتیجه، به ندرت در قالب 'کتابهای درسی' مرجع وجود دارند، اما در عوض معمولا مرز بین این اختلالات شفاف نیست. هدف از تقسیم آنها به ۳ خوشه در دیاسام-۵، بازتاب همین مرز مبهم است، و احتمالا مرز بین هر اختلال شخصیت با اختلالات شخصیتی درون خوشهی خودش شفاف نیست. مثلا، در خوشهی A، به احتمال خیلی زیاد مرز بین یک شخصیت پارانویید و اختلال شخصیت اسکیزوئید و اختلال شخصیت اسکیزوتایپال شفاف نیست.
اکثر آدمهایی که دچار اختلال شخصیتی هستند هرگز با مراکز خدمات سلامت روانی تماس نمیگیرند، و آنها که به این مراکز مراجعه میکنند، معمولا در بستر یک اختلال روانی دیگر یا در زمان بحران، عموما بعد از آسیب رساندن به خود یا قانونشکنی، این کار را میکنند. به هر حال، اختلالات شخصیت برای متخصصان بهداشت و سلامت مهم هستند چون زمینهی اختلالات روانی را فراهم میکنند، و روی نحوهی بروز کردن و مهار اختلال روانی موجود تاثیر میگذارند.
همچین، اختلالات شخصیتی منجر به پریشانی و آسیب قابل ملاحظهای میشوند، و برای همین شاید نیاز باشد 'به خاطر تاثیر خودشان' درمان شوند. اینکه درمان این اختلالات در حوزهی کاری متخصصان بهداشت و سلامت است یا نه موضوعی بحث و جدال برانگیز است، بهویژه با در نظر گرفتن اختلالات شخصیتی که زمینهی فعالیت مجرمانه را فراهم میکنند، و اغلب هدف اصلی درمانشان جلوگیری از جرم و جنایت است.
۱. اختلال شحصیت پارانویید
خوشهی A دربردارندهی پارانویید، اسکیزوئید، و اسکیزوتایپال است. مشخصهی اختلال شخصیتی پارانویید بیاعتمادی فراگیر به دیگران است که حتی شامل دوستان، خانواده و شریک عشقی نیز میشود. در نتیجه، این فرد شکاک و بیش از حد محتاط، و دائم در جستوجوی سرنخ و نشانههایی برای تایید ترسهایاش است. همچنین حس دفاع از حقوق شخصی در این فرد قوی است: او بیش از حد نسبت به موانع و عدم پذیرش حساس است، به آسانی احساس خجالت و حقارت میکند، و مصرانه کینه به دل میگیرد. عجیب نیست که این فرد تمایل دارد از دیگران دوری کند و با ایجاد روابط نزدیک مقابله کند. روش اصلی خوددفاعی در اختلال شخصیتی پارانویید طرحریزی و نقشه کشیدن است، که شامل نسبت دادن افکار و احساسات غیرقابل قبول خود فرد به آدمهای دیگر است. پژوهشگران در یک مطالعهی بزرگ و بلندمدت روی دوقلوها پیبردند اختلال شخصیت پارانویید به ندرت ارثی است، و بخشی از عوامل ژنتیکی و ریسک محیطی آن، با اختلال شخصیتی اسکیزوئید و اسکیزوتایپال مشترک است.
۲. اختلال شخصیت اسکیزویید
اصطلاح 'اسکیزویید' به تمایلی ذاتی فرد به توجه کردن به زندگی درونی خود و بیتوجهی به دنیای بیرون است. فردی که دچار اختلال اسکیزویید است انزواطلب و کنارهگیر است و به درونبینی و خیالبافی گرایش دارد. او تمایلی به روابط اجتماعی یا جنسی ندارد، نسبت به دیگران، و هنجارها و آداب اجتماعی بیتفاوت است و فاقد واکنش هیجانی است. یک نظریهی رقابتکننده دربارهی آدمهایی با اختلال شخصیت اسکیزویید، این است که آنها در واقع شدیدا به زندگی درونی پربار حساس هستند: عطش شدید به نزدیکی را تجربه میکنند اما آغاز و حفظ روابط نزدیک را بسیار دشوار یا اضطرابآور مییابند، و برای همین به دنیای درونیشان عقبنشینی میکنند. آدمهایی که اختلال شخصیتی اسکیزویید دارند به ندرت مورد توجه جامعهی پزشکی قرار میگیرند، چون با وجود بیمیلیشان به ایجاد روابط نزدیک، بهطور کلی عملکرد خوبی دارند، عجیب بودن آشکارشان دردسری برایشان ندارد.
۳. اختلال شخصیت اسکیزوتایپال
مشخصههای اختلال شحصیت اسکیزوتایپال شامل این موارد است: عجیبوغریب بودن ظاهر، رفتار و کلام، تجربیات ادراکی غیرمعمول، و ناهنجاریهای فکری مشابه آنچه در اسکیزوفرنی دیده میشود. این ناهنجاریهای فکری میتواند باورهای قدیمی، سحرپنداری(مثلا، فرد فکر میکند صحبت کردن دربارهی شیطان میتواند باعث ظاهر شدن آن بشود)، بدگمانی، و نشخوار ذهنی باشد. آدمهایی که اختلال شخصیتی اسکیزوتایپال دارند اغلب از تعامل اجتماعی میترسند و فکر میکنند دیگران خطرناک هستند. ممکن است این ترس منجر به این شود که فرد به اصطلاح عقاید انتساب را در خودش ایجاد کند(تفسیر نادرست از وقایع و رفتارهای افراد؛ بطوریکه همهی آنها را حمل بر معنای خاصی دربارهی خودش میکند)، یعنی داشتن باورها یا بینشهایی مبنی بر اینکه رخدادها و وقایع به نحوی به آنها ارتباط دارد. بنابراین، در حالیکه آدمهایی با اختلال شخصیتی اسکیزوتایپال و آدهایی با اختلال شخصیتی اسکیزویید، هر دو از تعامل اجتماعی خودداری میکنند، در گروه اول به این دلیل است که آنها از دیگران میترسند، در حالیکه در گروه دوم به این دلیل است که آنها تمایلی به تعامل با دیگران ندارند یا تعامل با دیگران را بیش از حد دشوار مییابند. احتمال اینکه آدمهایی با اختلال شخصیتی اسکیزوتایپال دچار اسکیزوفرنی شوند بیشتر از متوسط است، و این شرایط عموما "اسکیزوفرنی پنهان" نامیده میشود.
۴. اختلال شخصیت ضداجتماع
خوشهی B دربردارندهی اختلالات شخصیتی ضداجتماع، مرزی، نمایشی، و خودشیفتگی است. تا پیش از آنکه یک روانپزشک به نام کورت اشنایدر(۱۹۶۷-۱۸۸۷) مفهوم اختلال شخصیت را گسترش دهد تا کسانی را در بربگیرد که از 'غیرعادی بودنشان رنج میبرند'، اختلال شخصیت کموبیش مترادف اختلال شخصیت ضداجتماع بود. اختلال شخصیتی ضداجتماع در مردان خیلی شایعتر از زنان است، و مشخصهی آن عدم نگرانی بیرحمانه نسبت به احساسات دیگران است. این فرد قواعد و الزامات اجتماعی را نادیده میگیرد، تحریکپذیر و تهاجمی است، آنی عمل میکند، فاقد احساس گناه است، و نمیتواند از تجربهاش درس بگیرد. در بسیاری از موارد، فرد مشکلی در برقراری ارتباط ندارد- و حتی میتواند ظاهرا جذاب به نظر برسد(به اصطلاح بیمار روانی جذاب) اما این روابط معمولا، پرشور، آشفته، و کوتاهمدت است. از آنجا که اختلال شخصیت ضداجتماع بیشترین ارتباط را با جرم و جنایت دارد، چنین فردی احتمال گزارش جرم یا سابقهی زندانیشدن مکرر دارد.
۵. اختلال شخصیت مرزی
در اختلال شخصیتی مرزی(یا اختلال شخصیت ناپایداری هیجانی)، فرد اساسا فاقد خودانگاره است و در نتیجه احساس پوچی و ترس از طرد شدن را تجربه میکند. یک الگوی روابط پرشور اما ناپایدار، ناپایداری هیجانی، فوران خشم و خشونت(بهویژه در واکنش به انتقاد)، و رفتارهای آنی در این فرد وجود دارد. تهدیدهای مبنی بر خودکشی و اقدامات آسیبرسانی به خود در این افراد رایج است، به همین دلیل بسیاری از آدمهایی که اختلال شخصیت مرزی دارند مکررا مورد توجه جامعهی پزشکی قرار میگیرند. اختلال شخصیت مرزی به این علت چنین نام گرفتهاست که پنداشته میشود ریشهی آن در 'مرز' بین اختلالات عصبی(اضطراب) و اختلالات روانی از قبیل اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی است. گفته میشود اختلال شخصیتی مرزی اغلب ناشی از سواستفادهی جنسی در کودکی است، و در زنان شایعتر از مردان است که علت آن تا حدودی این است که زنان بیشتر احتمال دارد از سواستفادهی جنسی رنج ببرند. با این حال، فمنیستها استدلال کردهاند که اختلال شخصیتی مرزی در زنان شایعتر است چون زنانی که خشم و رفتارهای جنسی بیقید و بند بروز میدهند معمولا برچسب اختلال شخصیت مرزی میخورند، در حالیکه مردانی با رفتار مشابه معمولا برچسب اختلال شخصیتی ضداجتماع میخورند.
۶. اختلال شخصیتی نمایشی
آدمهایی که اختلال شخصیتی نمایشی دارند فاقد حس خودارزشی هستند، و برای خوب و شاد بودنشان به جلب توجه و تایید دیگران اتکا میکنند. اغلب به نظر میرسد آنها در تلاش برای شنیده شدن و دیده شدن، مبالغه میکنند یا 'نقش بازی میکنند'. ممکن است آدمهایی که اختلال شخصیتی نمایشی دارند به ظاهرشان خیلی اهمیت بدهند و طوری رفتار کنند که بیش از حد جذاب یا بهطور نامناسبی اغواکننده است. از آنجا که این آدمها تشنهی هیجان هستند و بر اساس حسهای آنی یا نشانهها عمل میکنند، میتوانند خودشان را در معرض خطر تصادف یا استثمار قرار دهند. مراودات آنها با دیگران اغلب ریاکارانه یا سطحی به نظر میرسد، که در درازمدت، میتواند روی روابط اجتماعی و احساسیشان تاثیر منفی داشتهباشد. این بهطور ویژه برای آنها ناراحتکننده است، چون نسبت به انتقاد و نقض شدن حساس هستند، و به زیان یا شکست واکنش بدی نشان میدهند. ممکن است یک چرخهی باطل آغاز شود که در آن فرد هرچه بیشتر احساس کند نقض شدهاست بیشتر نمایشی میشود؛ و هرچه بیشتر نمایشی شود، بیشتر احساس میکند نقض شدهاست. میتوان استدلال کرد که یک چرخهی باطل در درون هر اختلال شخصیت، و در واقع هر اختلال روانی، وجود دارد.
۷. اختلال شخصیت خودشیفتگی
در اختلال شخصیت خودشیفتگی، فرد دچار احساس افراطی خودمهمانگاری، حس برحق بودن است، و نیاز دارد تحسین شود. او به دیگران حسودی میکند و انتظار دارد دیگران هم مانند او باشند. این فرد فاقد حس همدلی ساست و به آسانی دیگران را استثمار میکند تا به اهداف خود برسد. شاید در نظر دیگران خودپسند، سلطهجو، کمتحمل، و خودخواه یا بیاحساس باشد. اگر احساس کند چیزی مانع او است یا مورد تمسخر واقع شدهاست، میتواند ناگهان دچار خشمی مخرب شود و دست به انتقام بزند. چنین واکنشی گاهی 'خشم خودشیفتگی' نامیده میشود، و میتواند برای همهی کسانی که درگیر هستند پیامدهای ناگواری داشتهباشد.
۸. اختلال شخصیت دوریگزین
خوشهی C دربردارندهی اختلالات شخصیت دوریگزین، وابستگی، و وسواسی جبری است. آدمهایی که اختلال شخصیت دوریگزین دارند باور دارند که از نظر اجتماعی، بیعرضه، بیجاذبه، یا حقیر هستند، و دائم میترسند سرافکنده شوند، مورد انتقاد قرار بگیرند، یا نقض شوند. آنها از دیدار با دیگران خودداری میکنند، مگر اینکه مطمئن باشند دوست داشتهمیشوند، و حتی در روابط نزدیکشان هم خوددار هستند. اختلال شخصیت دوریگزین ارتباط قدرتمندی با اختلالات اضطراب دارد، و همچنین شاید با نقض شدن واقعی یا احساس کاذب نقض شدن از سوی والدین یا همسالان در کودکی هم ارتباط داشتهباشد. پژوهش نشان میدهد آدمهایی که اختلال شخصیت دوریگزین دارند هم واکنشهای درونی خودشان و هم واکنشهای درونی دیگران را بیش از حد رصد میکنند، این مانع از آن میشود که در مناسبات اجتماعی به صورت طبیعی یا روان و سلیس شرکت کنند. یک چرخهی باطل آغاز میشود که طی آن هرچه بیشتر واکنشهای درونیشان را رصد میکنند، بیشتر احساس بیعرضگی میکنند؛ و هرچه بیشتر احساس بیعرضگی میکنند، بیشتر واکنشهای درونیشان را رصد میکنند.
۹. اختلال شخصیت وابسته
مشخصهی اختلال شخصیت وابسته عدم اعتماد بهنفس و نیاز بیش از حد به مراقبت است. فرد برای تصمیمگیریهای روزانه به کمک زیادی نیاز دارد و تصمیمهای مهم زندگی را به توجه و مراقبت دیگران واگذار میکند. او به شدت از طرد شدن میترسد و ممکن است سخت تلاش کند تا روابط را مستحکم و حفظ کند. فردی که اختلال شخصیتی وابسته دارد خودش را بیکفایت و درمانده میبیند، و برای همین مسئولیتهای شخصی را واگذار میکند و خودش را به فرد یا افراد دیگری تسلیم میکند که از او محافظت میکنند. چنین آدمی تصور میکند با این محافظان توافق کامل دارد، کسانی که در نظر او نمونهی ایدهآل آدمهای شایسته و قدرتمند هستند. آدمهایی که اختلال شخصیت وابسته دارند اغلب در نهایت به سوی آدمهایی میروند که دارای اختلالات شخصیتی خوشهی B هستند، کسانی که از احترام بیقید و شرطی تغذیه میکنند که از آدمهای وابسته دریافت میکنند. در کل، آدمهایی که اختلال شخصیت وابسته دارند چشماندازی سادهلوحانه و کودکانه دارند، و از خودشان و دیگران بینشی محدود دارند. این ریشهی وابستگی را در این آدمها تقویت میکند، و آنها را در معرض سواستفاده و استثمار قرار میدهد.
۱۰. اختلال شخصیت وسواسی جبری
مشخصههای اختلال شخصیت وسواسی جبری پرداختن بیش از حد به جزییات، قواعد، فهرستها، ترتیب، نظام، یا زمانبندیها؛ کمالگرایی افراطی که مانع از کامل شدن یک وظیفه میشود؛ و خود را وقف کار و بهرهوری کردن به قیمت گذشتن از تفریح و روابط است. فردی که دچار اختلال شخصیت وسواسی جبری است عموما مشکوک و محتاط، سرسخت و سلطهجو، خشک و خسیس است. اضطراب نهان او ناشی از عدم کنترل درکشده روی دنیایی است که فراتر از فهم او است؛ و هرچه بیشتر سعی میکند اعمال کنترل کند، بیشتر احساس عدم کنترل میکند. در نتیجه، تحمل پیچیدگی یا نکات ظریف در او خیلی کم است، و تمایل دارد با تماما خوب یا تماما بد دیدن چیزها، دنیا را ساده کند. روابط او با همکاران، دوستان، و خانواده اغلب تحتالشعاع درخواستهای غیرمعقول و انعطافناپذیری قرار میگیرد که این فرد از آنها دارد.
ملاحظات پایانی
هرچند ممکن است اختلالات شخصیت با اختلالات روانی، مانند اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی، تفاوت داشتهباشند، اما به خاطر ماهیتشان، منجر به آشفتگیهای چشمگیر میشوند. برآورد شدهاست که این اختلالات حدود ۱۰ درصد آدمها را تحت تاثیر قرار میدهند، البته این رقم در نهایت بسته به این است که متخصصان بالینی خط بین شخصیت 'نرمال' و شخصیتی که منجر به نقصان میشود را کجا ترسیم کنند. تبیین مشخصههای این ۱۰ اختلال شخصیت دشوار است، اما تشخیص آنها با اطمینان کامل، حتی از آن هم سختتر است. مثلا، ویژگیهای شخصیتی تا چه حد باید از معیارها دور باشد تا بتوان آن را اختلال به حساب آورد؟ لطمهی چشمگیر' تا چه حد چشمگیر است؟ و 'لطمهی' چگونه تعریف میشود؟
پاسخ این سوالها هرچه باشد، به ناچار تا حد زیادی بسته به نظر شخصی افراد است. بیعلاقگی شخصی، تعصب، یا تصادم ارزشها همه میتواند در رسیدن به تشخیص یک اختلال شخصیت نقش داشتهباشد، و استدلال شدهاست که تشخیص افراد گاهی منحصر میشود به اینکه به سادگی به رفتارهای نامطلوب و انحرافات اجتماعی برچسب اختلال شخصیت بزنند.
منبع: سایکولوژی تودی
ترجمه: سایتِ بازده
۰