پسری لاغراندام و کلاشنیکفی به دور گردن!
کد خبر :
۲۵۷۹۰
بازدید :
۶۶۳۴
فرادید | جنگ باعث شد تا او کشورش را ترک کند و در اردوگاه پناهندگی زندگی کند؛ اما هیچ آیندهای آنجا در انتظارش نبود. به همین خاطر بود که عبدالله و دوستانش با هم به کشورشان برگشتند تا به عنوان "بچه سرباز" علیه دولت منفور مالی بجنگند. کریستوف تیتس گزارش میدهد.
به گزارش فرادید به نقل از اشپیگل، عبدالله فقط به اندازه طی کردن مسافتی کوتاه با اتوبوس تا میدان نبرد فاصله دارد؛ از خانهای که آن پسر خجالتی در حال حاضر داخل آن نشسته تا مالی، کشور متلاشی شده او، تنها 40 کیلومتر فاطمه است.
عبدالله فقط 11 سالش بود که شورشیان "طوارق" ضد دولت مرکزی مالی در سال 2012 شورش کردند. او به همراه خانوادهاش به سمت غرب مهاجرت کرد و عاقبت در اردوگاه پناهندگان اِمبرا در موریتانی مستقر شدند که چندان فاصلهای با مرز ندارد.
پسری خجالتی که کلاشنیکف دارد!
او حالا 15 ساله شده ولی همچنان آن نگاه خجالت زده و مردد را در چشمانش میتوان دید. عبداله دوباره به اردوگاه برگشته است. او پیش از بازگشت به اینجا، برای جنگ به مالی رفته بود: پسری لاغراندام و کلاشنیکفی به دور گردن! او یک سرباز خردسال است.
دوستانش در مورد حمله طوارق با دولت مرکزی به او اطلاعاتی داده بودند و به همین خاطر به همراه آنها به مالی بازگشته بود؛ عبدالله علاوه بر رفتن به شهر محل تولدش به عضویت یک گروه مسلح نیز درآمد. او درگیر همان جنگی شده بود که سالها پیش موجب فرار خانوادگیشان از مالی شده بود.
چرا پسری در آن سن و سال باید کارهایی به آن شکل را انجام دهد؟ شاید او علیرغم عدم تحصیل متوجه شده که در اردوگاه امبرا هیچ آیندهای در انتظارش نیست. آیا او نیز همچون پدرش باید مثل کارگرها فقط کار کند؟ او میدانست که چنین چیزی را نمیخواهد. آیا باید ماهها و یا حتی سالها بدون هیچ هدف و انگیزهای در کمپ باقی میماند؟ باز هم نه. آن پسربچه خجالتی پس چه چیزی در سر داشت: میخواست کسی نباشد؟ یا یک جنگجو؟
عبدالله حالا در خانهای صحرایی زندگی میکند. اردوگاه امبرا شامل مجموعهای از چادرهاست که به دور بازاری در قلب اردوگاه برپا شدهاند. در اردوگاه دو درمانگاه کوچک و چند چاه عمیق نیز وجود دارد. این کمپ در واقع بزرگترین کمپ منطقه ساحل است. عبدالله نیز مانند تمام ساکنان اردوگاه عضوی از قوم طوارق است که حالا به شکل کوچنشینی و چوپانی زندگی میکنند. آنها به شرایط سخت بیابان خو گرفتهاند. نفرت از دولت مالی بین تمام آنها مشترک است.
دریافت پول نقدی به جای غذا
حدود 41 هزار نفر در آن اردوگاه واقع در حواشی جنوب غربی صحرای بزرگ آفریقا زندگی میکنند. تمامی این افراد توسط آژانس پناهندگان سازمان ملل ثبت نام شده و مورد حمایت جامعه جهانی قرار دارند. اتحادیه اروپا و ژاپن بیشترین کمک را به آنها میکنند. پلیس موریتانی وظیفه تامین امنیت را عهدهدار شده و پزشکان نیز برای واکسن و درمان به آنجا میروند.
اخیرا تغییر کوچکی نیز در آنجا صورت گرفته است. دیگر به جای دریافت غذا معادل 2100 کیلوکالری در روز، آنها بخشی از جیرهشان به شکل پول نقدی دریافت میکنند: رقمی معادل 3.35 دلار به ازای هر شخص در ماه. گرچه این مبلغ بسیار اندک به نظر میرسد، اما در دراز مدت میتواند موثرتر باشد.
به هیچ کس در آنجا توصیه نمیشود که به مالی بازگردد: اسلامگرایان هنوز بمب میاندازند؛ شورشیان درگیری به راه میاندازند و دولت مرکزی نیز پاسخ میدهد. با این حال حدود 1400 نفر سالانه از اردوگاه به مالی بازمیگردند. یکی از مردان ساکن در اردوگاه میگوید: «اینجا زندگی برایمان معنایی ندارد.»
نوجوانان بیش از همه در معرض آسیب قرار دارند. هیچ آیندهای در کمپ در انتظارش نیست. حدود 4700 خردسالِ اردوگاه امبرا به مدرسه ابتدایی میروند، اما پس از پایان به کجا خواهند رسید؟
تیالبارکا ولید آمانو 16 سال دارد و از سال 2012 در اردوگاه امبرا زندگی کرده است
دختری که چهره یک فیلم بینالمللی است
یکی از نوجوانان نسبتا موفق تیالبارکا ولید آمانو، 16 ساله، است. خانواده او اهل باماکو، پایتخت مالی، بوده و موسیقیدان هستند. یکی از برادران تیالبارکا در بلژیک مشغول زندگی و کار است. او چهره فیلم توسعهایِ کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان در مورد روز جهانی پناهندگان است. تیالبارکا به خوبی از فرصتی که نصیبش شده آگاهی دارد.
دیگران چه؟
عبدالله، همان سرباز خردسال، در خانهای گلی در کمپ امبرا روی زمین نشسته است. عبدالله دستانش را روی زانوهای نحیفش انداخته و محتاطانه خیره شده است. پاسخهای یک کلمهای او را به سختی میتوان شنید چرا که دهانش را روی بازوهایش گذاشته و صحبت میکند.
جنگ با او چه کرده است؟
"15 سال" پاسخ او در سوال من از سنش بود... در جواب به شغل پدرش نیز گفت: "تجارت." آیا به مدرسه رفتهای؟ "چهارم." منظور کلاس چهارم بود. او به این خاطر ترک تحصیل کرد که "دوستانش" در مدرسه مذهبی شرکت میکردند. او حتی همراه با "دوستان" برای جنگ به مالی رفته بود.
عبدالله نمیتواند بگوید او در جنگ چه کارهایی کرده است و یا اینکه "جنگ با او چه کرده است. "حمل یک کلاشنیکف" به اعتماد به نفس او هیچ کمکی نکرده است.
همه میدانند که هم اسلامگرایان مالی و هم شبهنظامیان طوارق از کودکان به عنوان سرباز استفاده میکنند. حتی بیم آن میرود که بر تعداد "بچه سربازها" اضافه شود.
کودکان پناهندگان طوارق میگویند: «آزاواد، آزاواد.»
احمد و پاسبانی با پاترول
دو پسر دیگر مانند عبدالله از تجارب جنگیشان برای طوارق میگویند. احمد، 18 ساله، میگوید که همراه با شورشیان MAA با پاترول پاسبانی میداده و با تفنگش به سمت شخصی شلیک کرده است. او میگوید که «از آزاواد آزاد دفاع کرده است.» مردم طوارق استانهای شمالی مالی را آزاواد خطاب میکنند. آنها به همراه اسلام گریان در سال 2012 خواستار کشوری مستقل در منطقه شدند. دولت اما با کمک نظامیان فرانسوی توانست دست بالا را بگیرد.»
احمد اما در این باره جوری دیگر فکر میکند: ارتش مالی طرف حملهکننده است. گروه شورشیان نیز در نگاه او کارش صرفا محافظت است. او حتی میگوید که دیگر نمیتواند دست روی دست بگذارد: «من به آنجا بر خواهم گشت و همراه با برادرانم خواهم جنگید.»
اما دو سازمان یونیسف (UNICEF) و کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان (UNHCR) تلاش میکنند تا چنین اتفاقی رخ ندهد. مددکاران اجتماعی یک مغازه کوچک را در اختیار احمد و یک سرباز خردسال دیگر گذاشتهاند تا مشغول شوند. احمد میگوید که دست کم حدود 50 نوجوان در آن واحد نظامی میجنگیدند.
کودکان در حیات مدرسه مشغول بازی هستند. آنها فریاد زنان میدوند. وقتی چشمانشان به دوربین میافتد، به سمت آن دویده و دستانشان را در هوا پرتاب میکنند و با سرخوشی تمام فریاد میکشند: «آزاواد! آزاواد!»
شعار جنگیِ شورشیان طوارق در مالی به یکی از اصلیترین بخشهای بازی کودکان تبدیل شده است.
منبع: Speigel
ترجمه: وبسایت فرادید
به گزارش فرادید به نقل از اشپیگل، عبدالله فقط به اندازه طی کردن مسافتی کوتاه با اتوبوس تا میدان نبرد فاصله دارد؛ از خانهای که آن پسر خجالتی در حال حاضر داخل آن نشسته تا مالی، کشور متلاشی شده او، تنها 40 کیلومتر فاطمه است.
عبدالله فقط 11 سالش بود که شورشیان "طوارق" ضد دولت مرکزی مالی در سال 2012 شورش کردند. او به همراه خانوادهاش به سمت غرب مهاجرت کرد و عاقبت در اردوگاه پناهندگان اِمبرا در موریتانی مستقر شدند که چندان فاصلهای با مرز ندارد.
پسری خجالتی که کلاشنیکف دارد!
او حالا 15 ساله شده ولی همچنان آن نگاه خجالت زده و مردد را در چشمانش میتوان دید. عبداله دوباره به اردوگاه برگشته است. او پیش از بازگشت به اینجا، برای جنگ به مالی رفته بود: پسری لاغراندام و کلاشنیکفی به دور گردن! او یک سرباز خردسال است.
دوستانش در مورد حمله طوارق با دولت مرکزی به او اطلاعاتی داده بودند و به همین خاطر به همراه آنها به مالی بازگشته بود؛ عبدالله علاوه بر رفتن به شهر محل تولدش به عضویت یک گروه مسلح نیز درآمد. او درگیر همان جنگی شده بود که سالها پیش موجب فرار خانوادگیشان از مالی شده بود.
چرا پسری در آن سن و سال باید کارهایی به آن شکل را انجام دهد؟ شاید او علیرغم عدم تحصیل متوجه شده که در اردوگاه امبرا هیچ آیندهای در انتظارش نیست. آیا او نیز همچون پدرش باید مثل کارگرها فقط کار کند؟ او میدانست که چنین چیزی را نمیخواهد. آیا باید ماهها و یا حتی سالها بدون هیچ هدف و انگیزهای در کمپ باقی میماند؟ باز هم نه. آن پسربچه خجالتی پس چه چیزی در سر داشت: میخواست کسی نباشد؟ یا یک جنگجو؟
عبدالله حالا در خانهای صحرایی زندگی میکند. اردوگاه امبرا شامل مجموعهای از چادرهاست که به دور بازاری در قلب اردوگاه برپا شدهاند. در اردوگاه دو درمانگاه کوچک و چند چاه عمیق نیز وجود دارد. این کمپ در واقع بزرگترین کمپ منطقه ساحل است. عبدالله نیز مانند تمام ساکنان اردوگاه عضوی از قوم طوارق است که حالا به شکل کوچنشینی و چوپانی زندگی میکنند. آنها به شرایط سخت بیابان خو گرفتهاند. نفرت از دولت مالی بین تمام آنها مشترک است.
حدود 41 هزار نفر در آن اردوگاه واقع در حواشی جنوب غربی صحرای بزرگ آفریقا زندگی میکنند. تمامی این افراد توسط آژانس پناهندگان سازمان ملل ثبت نام شده و مورد حمایت جامعه جهانی قرار دارند. اتحادیه اروپا و ژاپن بیشترین کمک را به آنها میکنند. پلیس موریتانی وظیفه تامین امنیت را عهدهدار شده و پزشکان نیز برای واکسن و درمان به آنجا میروند.
اخیرا تغییر کوچکی نیز در آنجا صورت گرفته است. دیگر به جای دریافت غذا معادل 2100 کیلوکالری در روز، آنها بخشی از جیرهشان به شکل پول نقدی دریافت میکنند: رقمی معادل 3.35 دلار به ازای هر شخص در ماه. گرچه این مبلغ بسیار اندک به نظر میرسد، اما در دراز مدت میتواند موثرتر باشد.
به هیچ کس در آنجا توصیه نمیشود که به مالی بازگردد: اسلامگرایان هنوز بمب میاندازند؛ شورشیان درگیری به راه میاندازند و دولت مرکزی نیز پاسخ میدهد. با این حال حدود 1400 نفر سالانه از اردوگاه به مالی بازمیگردند. یکی از مردان ساکن در اردوگاه میگوید: «اینجا زندگی برایمان معنایی ندارد.»
نوجوانان بیش از همه در معرض آسیب قرار دارند. هیچ آیندهای در کمپ در انتظارش نیست. حدود 4700 خردسالِ اردوگاه امبرا به مدرسه ابتدایی میروند، اما پس از پایان به کجا خواهند رسید؟
تیالبارکا ولید آمانو 16 سال دارد و از سال 2012 در اردوگاه امبرا زندگی کرده است
دختری که چهره یک فیلم بینالمللی است
یکی از نوجوانان نسبتا موفق تیالبارکا ولید آمانو، 16 ساله، است. خانواده او اهل باماکو، پایتخت مالی، بوده و موسیقیدان هستند. یکی از برادران تیالبارکا در بلژیک مشغول زندگی و کار است. او چهره فیلم توسعهایِ کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان در مورد روز جهانی پناهندگان است. تیالبارکا به خوبی از فرصتی که نصیبش شده آگاهی دارد.
دیگران چه؟
عبدالله، همان سرباز خردسال، در خانهای گلی در کمپ امبرا روی زمین نشسته است. عبدالله دستانش را روی زانوهای نحیفش انداخته و محتاطانه خیره شده است. پاسخهای یک کلمهای او را به سختی میتوان شنید چرا که دهانش را روی بازوهایش گذاشته و صحبت میکند.
جنگ با او چه کرده است؟
"15 سال" پاسخ او در سوال من از سنش بود... در جواب به شغل پدرش نیز گفت: "تجارت." آیا به مدرسه رفتهای؟ "چهارم." منظور کلاس چهارم بود. او به این خاطر ترک تحصیل کرد که "دوستانش" در مدرسه مذهبی شرکت میکردند. او حتی همراه با "دوستان" برای جنگ به مالی رفته بود.
عبدالله نمیتواند بگوید او در جنگ چه کارهایی کرده است و یا اینکه "جنگ با او چه کرده است. "حمل یک کلاشنیکف" به اعتماد به نفس او هیچ کمکی نکرده است.
همه میدانند که هم اسلامگرایان مالی و هم شبهنظامیان طوارق از کودکان به عنوان سرباز استفاده میکنند. حتی بیم آن میرود که بر تعداد "بچه سربازها" اضافه شود.
کودکان پناهندگان طوارق میگویند: «آزاواد، آزاواد.»
احمد و پاسبانی با پاترول
دو پسر دیگر مانند عبدالله از تجارب جنگیشان برای طوارق میگویند. احمد، 18 ساله، میگوید که همراه با شورشیان MAA با پاترول پاسبانی میداده و با تفنگش به سمت شخصی شلیک کرده است. او میگوید که «از آزاواد آزاد دفاع کرده است.» مردم طوارق استانهای شمالی مالی را آزاواد خطاب میکنند. آنها به همراه اسلام گریان در سال 2012 خواستار کشوری مستقل در منطقه شدند. دولت اما با کمک نظامیان فرانسوی توانست دست بالا را بگیرد.»
احمد اما در این باره جوری دیگر فکر میکند: ارتش مالی طرف حملهکننده است. گروه شورشیان نیز در نگاه او کارش صرفا محافظت است. او حتی میگوید که دیگر نمیتواند دست روی دست بگذارد: «من به آنجا بر خواهم گشت و همراه با برادرانم خواهم جنگید.»
اما دو سازمان یونیسف (UNICEF) و کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان (UNHCR) تلاش میکنند تا چنین اتفاقی رخ ندهد. مددکاران اجتماعی یک مغازه کوچک را در اختیار احمد و یک سرباز خردسال دیگر گذاشتهاند تا مشغول شوند. احمد میگوید که دست کم حدود 50 نوجوان در آن واحد نظامی میجنگیدند.
کودکان در حیات مدرسه مشغول بازی هستند. آنها فریاد زنان میدوند. وقتی چشمانشان به دوربین میافتد، به سمت آن دویده و دستانشان را در هوا پرتاب میکنند و با سرخوشی تمام فریاد میکشند: «آزاواد! آزاواد!»
شعار جنگیِ شورشیان طوارق در مالی به یکی از اصلیترین بخشهای بازی کودکان تبدیل شده است.
منبع: Speigel
ترجمه: وبسایت فرادید
۰