ماموریت "آيرونسايد" در ایران

ماموریت "آيرونسايد" در ایران
کد خبر : ۲۷۵۶۹
بازدید : ۴۶۹۶
ماموریت
ژنرال آیرونساید و ژنرال هالدین بر روی رودخانه دجله، پس از کودتای 1299

فرادید | ژنرال «ادموند آيرونسايد» كه به تازگى به فرماندهى قواى بريتانيايى موسوم به نورپرفورس (norperforce مخفف north Persia force) منصوب شده بود، در روز ۲۱ مهر ۱۲۹۹ سمت خود را از ژنرال چمپين (فرمانده قبلى) تحويل گرفت.

آيرونسايد از نظر نظامى تحت فرمان ژنرال هاليون، فرمانده كل قواى بريتانيا در عراق خدمت مى كرد ولى دستور داشت مطابق اوامرى كه مستقيماً از وزارتخانه هاى جنگ و خارجه در لندن توسط وزيرمختار انگليس در تهران به او مى رسيد عمل كند.

او به طور مشخص ماموريت داشت با توجه به گرفتارى نيروهاى بريتانيا در هندوستان و عراق، با اتكا به نيروى كوچك تحت فرمانش و استفاده از قواى ايرانى قزاق (كه هزينه هاى آن را بريتانيا مى پرداخت) از نفوذ بلشويك ها از شمال ايران به سمت جنوب جلوگيرى كند.

در تلگراف سرى وزارت جنگ بريتانيا براى هاليدن در مورد ماموريت آيرونسايد آمده بود: «مقامات نظامى بريتانيا در ايران در حال حاضر با مسئله اى دشوار روبه رو هستند و نمى دانند با ژنرال استاروسلسكى (فرمانده روس قواى قزاق ايران) و نفرات او چه بايد كرد. حل اين مسئله دشوار عمدتاً به شخصيت، شيوه عمل و قاطعيت آيرونسايد بستگى دارد. او بايد بكوشد قواى استاروسلسكى و ساير نيروهاى مسلح ايران را تحت نفوذ شخصى اش در آورد به نحوى كه بتوان انرژى و قدرت عمل اين نيروها را در بهترين مسيرى كه با خواسته هاى مقامات سياسى ايران نيز سازگار باشد به كار انداخت.» (نقل شده در «سيماى احمدشاه قاجار» محمدجواد شيخ الاسلامى)

ماموریت
جمعی از مقامهای سیاسی و نظامی انگلیسی در قاهره پس از کودتای 1299 نشسته از چپ: مالکم استونس، والتر کنگر، هربرت ساموئل، وینستون چرچیل، سر پرسی کاکس، آیلمر هالدین، ژنرال آیرونساید، پرسی رادکلیف


• اختلاف عقيده
وزارتخانه هاى خارجه و جنگ بريتانيا در مورد استراتژى نظامى مطلوب براى كشورشان در ايران اختلاف نظر داشتند. محور سياست كلى بريتانيا در شرق را محافظت از هند تشكيل مى داد. وزارت جنگ عقيده داشت بايد نيروهاى انگليسى را از شمال ايران خارج كند، اما وزارت خارجه معتقد بود بريتانيا بايد بر ايران تسلط يابد تا بتواند از نفوذ بلشويسم به جنوب جلوگيرى كند.

لرد كرزن وزير امور خارجه بريتانيا بر اساس همين استراتژى قرارداد ۱۹۱۹ را طراحى كرده و كوشيده بود آن را به اجرا بگذارد. يكى از مواد اين قرارداد مقرر مى كرد همه نيروهاى نظامى ايران (اعم از نيروى قزاق و ژاندارمرى) ادغام شوند و ارتش ملى ايران پس از تشكيل زير نظر مستشاران بريتانيايى اداره شوند.

قرارداد با مقاومت سياستمداران و فعالان استقلال طلب ايرانى (به ويژه سيد حسن مدرس) روبه رو شده و با سرنگون شدن دولت وثوق الدوله (رئيس الوزرايى كه قرارداد را از سوى ايران امضا كرد) شكست خورده بود.

اما ماموريت آيرونسايد در ايران آشكارا ادامه همان سياست بود. «تحت نفوذ» در آوردن «قواى استاروسلسكى و ساير نيروهاى مسلح ايران» كه از آيرونسايد خواسته مى شد، در واقع همان اجراى ماده مربوط به قواى مسلح از قرارداد ۱۹۱۹ بود.

آيرونسايد شخصاً در مورد اختلاف نظر ميان وزارتخانه هاى جنگ و خارجه بريتانيا عقيده داشت: «از هند بايد دفاع شود، منتها اين دفاع بايد پشت مرزهاى خودش صورت گيرد... شخصاً سود چندانى در به دست گرفتن كنترل ايران نمى بينم... ما خواستار گسترش دادن تعهدات نظامى خود نيستيم بلكه برعكس مايليم در صورت امكان آنها را كاهش دهيم... چرا بايد خودمان را هم مرز شوروى كنيم؟... دفاع از ايران كار ما نيست، فقط بايد از دشت كارون و شركت نفت ايران و انگليس دفاع كنيم... [بنابراين] تا پيش از بهار بايد خود را [از درگيرى در شمال ايران] خلاص كرده باشيم... خطر [بلشويسم] افزايش خواهد يافت، اما اين خطر نظامى نيست [بلكه سياسى است].» (نقل شده در «ايران؛ برآمدن رضاخان» سيروس غنى)

آيرونسايد سرانجام نيز نظر خود را با رعايت ملاحظاتى عملى كرد. او يكى از سازمان دهندگان اصلى كودتاى سوم اسفند ۱۲۹۹ (پيش از بهار) بود كه در آن يك نيروى نظامى ايرانى، دولتى مقتدر و طرفدار انگلستان (دولت سيدضياء) را بر سر كار آورد و زمينه را براى لغو رسمى قرارداد ۱۹۱۹ و خروج بى دردسر نورپرفورس از شمال كشور آماده ساخت. اما پيش از آن مى بايست مشكل استاروسلسكى را حل مى كرد.

ماموریت
ژنرال آيرونسايد، ژنرال اسميت و دو تن از فرزندان عبدالحسين ميرزا فرمانفرما از راست: محمدولي ميرزا فرمانفرمائيان، ادموند آيرونسايد، ژنرال اسميت و نصرت‌الدوله فيروز

• فرماندهى نيروى قزاق
قواى قزاق ايران به فرماندهى شخص استاروسلسكى اوايل مرداد ۱۲۹۹ براى مقابله با چريك هاى نهضت جنگل و جمهورى گيلان عازم شمال شده بود. آنها نبرد خود را از مازندران آغاز كردند و پس از به دست آوردن پيروزى هاى سريع به سراغ گيلان آمدند.

در نتيجه حمله روز سى مرداد قزاق ها كه از قزوين به رشت تاخته بودند، «متجاسرين» (نامى كه دولت مركزى بر روى نهضتيان گذاشته بود) به انزلى عقب نشينى كردند. قزاق ها در تعقيب آنها تا نزديك انزلى رفتند اما دخالت كشتى هاى شوروى و گلوله باران قواى قزاق در غازيان روند ماجرا را تغيير داد. استاروسلسكى كه گمان مى كرد آترياد همدان (به فرماندهى رضاخان ميرپنج) به كلى از ميان رفته است دستور تخليه رشت را صادر كرد.

گروه بزرگى از مردم وحشت زده رشت، همزمان با تخليه شهر توسط قواى قزاق و از ترس كينه جويى متجاسرين دسته جمعى پا به فرار گذاشتند. اين آشفتگى، شكست نسبتاً كوچك نظامى قزاق ها را به يك «فاجعه» بزرگ تبديل كرد و فرصتى مناسب در اختيار آيرونسايد گذاشت.

آيرونسايد و نورمن (وزير مختار بريتانيا در تهران) به ديدار مشيرالدوله شتافتند و از او درخواست كردند استاروسلسكى را بركنار و يك افسر انگليسى را به جاى او منصوب كند. مشير به فراست دريافت كه تن دادن به اين خواسته به معنى عملى كردن بخشى از قرارداد ۱۹۱۹ و سپردن زمام امور نظامى كشور به دست بريتانياست، بنابراين حتى به قيمت سقوط دولتش به اين خواسته تن نداد.

دولت بعدى استاروسلسكى را بركنار كرد و به جاى او يك افسر ايرانى به نام سردار همايون را به فرماندهى قواى قزاق گمارد. اما نورمن و آيرونسايد برنامه خود را تا آخر ادامه دادند. آنها در پى بر سركار آوردن دولتى مقتدر و متمايل به لندن بودند و سرانجام با طراحى كودتاى سوم اسفند خواسته خود را عملى كردند.


۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید