دو دانشجوی عاشقِ داعشی!

دو دانشجوی عاشقِ داعشی!

برخی پیام‌های جیلین نشانگرِ دختر جوانی بود که دارد برای خانه‌ی رؤیاهایش برنامه‌ریزی می‌کند و اصلاً در فکر توطئه‌های تروریستی مخرب نیست. دریکی از پیام‌هایش نوشت: "به‌زودی از کشور خارج می‌شوم تا در خانه جدیدم "بچه شیرهای خلافت" تربیت کنم."

کد خبر : ۳۷۰۰۲
بازدید : ۷۱۸۱

ماجرای دو دانشجوی عاشق که به داعش پیوستند

فرادید | اما گرین- در عرض سه ماه، "جیلین یانگ" و "محمد داکلایا" در مرکز توجه کارشناسان افراط‌گرایی در آمریکا قرار گرفتند.

به گزارش فرادید به نقل از آتلانتیک، روزی که جیلین یانگ خانه را ترک کرد تا به داعش بپیوندد، تنها وسایلی که به همراه برد کوله‌پشتی، چند دست لباس، لوازم کاردستی و دفترچه‌ای از عکس‌های بریده‌ شده بود. محمد داکلایا که دوستانش او را "مو" صدا می‌کردند یک قالب صابون، شلوار ورزشی و یک بسته آب‌نبات "استاربرست" برداشت. جیلین منظم بود: در کیف پولش کارت‌های بانکی و اعتباری داشت. در کنار این‌ها رسید یک بازی ویدئویی هم قرار داشت. محمد عاشق بازی‌های ویدئویی بود. روی تنها تی‌شرتی که داشت عکس ربات‌های "portal2" دیده می‌شد. در آن روز گرمِ ماه اوت، قصد سفر به ترکیه را داشتند تا از آنجا به سوریه بروند.

"مو" که بیست‌ودو سال داشت، به‌تازگی از دانشگاه دولتی می سی س پی در "استارک ویل" فارغ‌التحصیل شده بود. او برای ترم پاییز در رشته کارشناسی ارشد روان‌پزشکی پذیرفته شد. رفتارش دوستانه بود. در یک خانواده مسلمان به دنیا آمده بود و طرز حرف زدنش اندکی غیرمعمول و عجیب به نظر می‌آمد. جیلین تازه بیست‌ساله شده بود. او دانشجوی سال دوم در رشته شیمی بود و در آزمایشگاه بر روی ذرات نانو کار می‌کرد. دوستان دبیرستانش او را دختری "باهوش و سرسخت" توصیف می‌کردند و خانواده‌اش اهل "ویکسبرگ" بودند. پدرش پلیس و افسر سابق نیروی دریایی و مادرش سرپرست مدرسه بود. این دو در اوایل نوامبر 2014 با هم آشنا شدند. چند ماه بعد جیلین تغییر دین داد و مسلمان شد. در ماه ژوئن، در یک مراسم اسلامی با هم ازدواج کردند که سند ازدواجی به آن‌ها داده نشد. محمد و جیلین هر دو در دانشگاه موفق بودند، اما هیچ‌کدام قصد بازگشت به دانشگاه و ادامه تحصیل را نداشتند. جیلین از طریق اینترنت با داعشی ها در تماس بود و به آن‌ها گفت تا آخر تابستان از کشور خارج می‌شوند.

برای گرفتن پاسپورت اقدام کردند و بی‌صبرانه منتظر بودند. مو نمی‌دانست آیا خودشان حق انتخاب محل سکونت را خواهند داشت یا نه. جیلین می‌خواست پزشک و محمد آرزو داشت مبارز شود. آن‌ها درباره کلاس‌های مذهبی سؤال می‌پرسیدند و می‌خواستند بدانند آیا دانش اسلامی آن‌ها مورد ارزیابی قرار می‌گیرد یا نه.

جیلین مضطرب بود. به فرد داعشی که با او در تماس بودند گفت هرگز از آمریکا خارج نشده است. محمد درباره آموزش‌های پایه‌ای سؤال می‌کرد و می‌پرسید آیا داعش از قانون اسلام پیروی می‌کند یا نه. گفته بود: "من با قانون شریعت آشنا نیستم. خیلی هیجان‌زده هستم، اما نمی‌دانم قرار است چه‌کاری انجام دهم."

بالاخره زمان سفر فرارسید. جیلین از کارت اعتباری مادرش استفاده کرد تا به مقصد آمستردام بلیط بخرد. او با خود 376 دلار پول داشت که برای رسیدن به "مسجد آبی" در استانبول کافی بود. قرار بود در آنجا با یکی از اعضای داعش ملاقات کنند. جیلین به آن فرد گفت به خاطر موهای فرفری و پرحجمش توجه بقیه را به خود جلب می‌کند و از راهنمایشان خواست برایش روسری بیاورد. دوست نداشت بدون حجاب سفر کند، اما می‌ترسید حجاب جلب‌توجه کند. روز شنبه، حدود نیم ساعت تا "کلمبس" در می‌سی‌سی‌پی رانندگی کردند. می‌دانستند در آن فرودگاه کوچک با مشکل امنیتی روبرو نخواهند شد.

اما در حین سوارشدن به هواپیما دستگیر شدند. جیلین و محمد با اعضای داعش حرف نمی‌زدند. تمام این مدت با مأموران مخفیِ اف‌بی‌آی در تماس بودند.

امروزه ایده‌ها و عقاید تندرو خیلی راحت در دسترس است. مانند ویدئوهایی که جیلین و محمد در بهار 2015 در یوتیوب تماشا می‌کردند. انجمن‌های افراطی در فیس‌بوک و توییتر حضور فعال دارند و حساب‌های کاربری با نام‌های مستعار تنها با چند کلیلکِ ساده ساخته می‌شوند. اکثر افرادی که تبلیغات تندرو را می‌خوانند یا تماشا می‌کنند، به آن‌ها گرایش ندارند. اما به گفته جیلین تعداد اندکی از آن‌ها کم‌کم پیش خود تصور می‌کنند که کشورشان اطلاعات غلط و نادرست درباره داعش در اختیارشان قرار می‌دهد.

در سه سال اخیر، سازمان اف‌بی‌آی منابع زیادی را در ردیابی و دستگیری هواداران داعش در آمریکا سرمایه‌گذاری کرده است. "جیمز کامی" مدیر اف‌بی‌آی در فوریه 2015 اعلام کرد تحقیقات مرتبط با تروریسم در تمام 50 ایالت آمریکا در حال انجام است و در اواخر سال اعلام کرد بیش از 900 پرونده در دست بررسی است. کامی‌گفت: "داعش دارد از طریق تبلیغات و رسانه‌های اجتماعی خود را به مردم معرفی می‌کند که آهنگی شبیه به این دارد: افراد سرخورده، به خلافت داعش بیایید. اینجا باشکوه و عظمت زندگی خواهید کرد، داریم به آخرالزمان نزدیک می‌شویم. در اینجا زندگی‌تان معنا پیدا می‌کند. اگر نمی‌توانید به اینجا بیایید، در همان‌جایی که زندگی می‌کنید مردم را بکشید."

اف‌بی‌آی بر شبکه‌های اینترنتی که در مورد داعش بحث می‌کنند، نظارت دقیق دارد. گروه کوچک از افرادی که با اتهامات مرتبط با داعش دستگیر شده‌اند، معمولاً دارای طیف وسیعی از پس‌زمینه‌های اجتماعی و اقتصادی هستند و هر مورد با دیگری متفاوت است. اما بسیاری از آن‌ها ویژگی‌های مشترک و مهمی با محمد و جیلین دارند. با توجه به تحقیقات مرکز امنیت ملی، میانگین سن آن‌ها 25 سال است. سه‌چهارم آن‌ها شهروندان آمریکا هستند و حدود یک‌سوم غیرمسلمان بودند و تغییر دین داده‌اند. کمتر از یک‌چهارم این افراد مانند محمد اصلیت عرب دارند (پدر محمد فلسطینی بود). اکثریت مانند جیلین پیشینه قومی دارند، مثلاً آفریقایی- آمریکایی. تعداد اندکی از آن‌ها سابقه کیفری دارند و اکثراً با والدینشان زندگی می‌کنند. نزدیک به 90 درصد پرونده‌ها و موارد شامل رسانه‌های اجتماعی می‌شود.

پرونده‌ای جدید در دادگاه نشان می‌دهد که فعالیت در توییتر ممکن است سبب اتهام به جرائم مرتبط با داعش شود. مثلاً در فوریه 2016، زنی در میسوری به اتهام بازنشر پیام حامیِ داعش در توییتر بازداشت شد. تعداد انگشت‌شماری از این افراد مسلح بودند. این حامیان امیدوارند روزی به متحدان خود در خارج از کشور بپیوندند.

قابل‌توجه‌ترین نکته درباره جیلین و محمد این بود که الگوی رفتاری‌شان بسیار ساده بود. در کمتر از سه ماه، اف‌‌بی‌آی اتهامات و مدارک محکمی علیه آن‌ها جمع‌آوری کرد. از لحاظ تئوری زمانی که سازمان اف‌بی‌آی با موردی مانند جیلین و محمد برخورد می‌کند (جوان، گمراه، عاشق و در مسیر آینده‌ای تاریک)، می‌تواند به کمک خانواده‌ها و انجمن‌های مربوطه آن‌ها را در مسیر دیگری قرار دهد. اما در واقعیت مردم آمریکا خواهان این رویکرد نیستند.

جیلین در دبیرستان بسیار بااستعداد بود. هنوز هم معلم‌هایش با تحسین از او یاد می‌کنند. یکی از دوستانش گفت: "با اینکه جیلین دوستان زیادی داشت، اما افراد زیادی را به خانه‌اش دعوت نمی‌کرد. والدینش سخت‌گیر بودند. با اینکه جیلین در گروه‌های دوستانه زیادی رفت‌وآمد داشت، اما هرگز عضو دائم هیچ‌یک از آن‌ها نبود. خیلی وقت‌ها کاملاً تنها بود."

ماجرای دو دانشجوی عاشق که به داعش پیوستند

جیلین در دبیرستان

جیلین و خواهرش معمولاً با مادرشان "بنیتا" در خانه تنها بودند. پدرشان "لئونس" یک افسر پلیس است که در نیروی دریایی هم خدمت می‌کرد. او ده‌ها سفر کاری به کشورهایی مانند عراق و افغانستان انجام داده بود. او در اکثر این سفرها چندین ماه از خانه دور بود و تمام اتفاق‌های مهم زندگی جیلین مانند روز اول مدرسه و فارغ‌التحصیلی از دبیرستان را از دست‌داده بود. لئونس در دادگاه گفت: "جیلین التماس می‌کرد که به این سفرها نروم. اما نسبت به کشورم تعهد اخلاقی داشتم."

بنیتا هم از اینکه نسبت به فرزندانش این‌قدر سخت‌گیر بود احساس پشیمانی می‌کرد: "من با دو دخترم تنها بودم. باید سرسخت می‌بودم چون پدرشان خانه نبود."

دخترها خیلی با هم دعوا می‌کردند. جیلین در نامه‌ای به خواهرش نوشت: "متأسفم که بیشتر وقتمان را صرف دعوا و فریاد زدن کردیم. هر دو شخصیت محکمی‌داشتیم. از خیلی چیزهای هم خوشمان نمی‌آمد، اما در حقیقت آن‌ها همان چیزهایی بودند که در شخصیت خودمان نمی‌پسندیدیم."

جیلین دبیرستانی بود که مادرش متوجه پنج زخم تیغ بر روی پایش شد. بنیتا در دادگاه گفت "او را برای این زخم‌ها سرزنش کردم زیرا عمدی به نظر می‌رسیدند". اما خیلی موضوع را جدی نگرفت و باگذشت زمان بنیتا تصور کرد همه‌چیز حل‌شده است. اما اکنون‌که به عقب نگاه می‌کند، این رفتارها را نشانه‌های اولیه اختلال رفتاری می‌داند.

در آن زمان جیلین یک دوست صمیمی به نام "کیمبرلی ملتون" داشت. اما کیمبرلی به‌طور اتفاقی و به دلیل مصرف اشتباه دارو درگذشت. پس‌ازاین اتفاق، جیلین بیشتر از قبل انزواطلب شد. همه او را ستایش می‌کردند، اما خودش فکر می‌کرد دیگران از او متنفرند.

جیلین در سال 2013 از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد و به دانشگاه دولتی می‎‌‌سی‌سی‌پی رفت. مانند بسیاری از دانشجویان سال اولی، به‌تدریج رابطه‌اش با خانواده و دوستان قدیمی کم شد. به گفته دوستانش، با دانشجویان آسیایی- آمریکایی و بین‌المللی نشست‌ و برخاست می‌کرد.

در نیمه دوم سال، تغییرات بزرگی در زندگی‌اش رخ داد. او به دوستانش گفت به فکرِ پیدا کردن یک دین مناسب است و به تحقیق درباره آیین هندو و بودا پرداخت. در اواخر ترم یک آپارتمان اجاره کرد، اما آن را از والدینش مخفی نگاه داشت. در همان سال، با پسری به نام "متیو" آشنا شد که در همان دانشگاه در رشته مهندسشی مکانیک تحصیل می‌کرد. در تابستان متیو کشور را ترک کرد تا در آسیا سفر کند. اما در سال تحصیلی جدید دوباره با هم بودند و جیلین زمان زیادی را با او و دوستش "محمد" سپری می‌کرد.

خانواده "داکلایا" در شهر استارک ویل بسیار معروف و محبوب بودند و بیش از ببست سال بود که در آنجا زندگی می‌کردند. خانه کوچکشان روبروی مسجد قرار داشت و پدرش "اودا" سالیان سال در آنجا پیش‌نماز بود. اودا در نوجوانی به آمریکا آمده بود. مادر محمد "لیزا" در نیوجرسی و در خانواده‌ای سفیدپوست و مسیحی بزرگ شد. پس از آشنایی با اودا به اسلام تغییر دین داد. لیزا قبلاً ازدواج‌کرده بود و یک فرزند داشت. لیزا و اودا صاحب سه فرزند شدند که محمد کوچک‌ترین آن‌ها بود.

محمد در پاییز 2011 به دانشگاه رفت و در رشته‌های مهندسی کامپیوتر و روانشناسی مشغول به تحصیل شد. او در انجمن دانشجویان مسلمان عضو شد، اما به‌اندازه برادرانش فعال نبود. برادرانش قرآن و نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند. با اینکه محمد در برخی مراسم مذهبی حضور کمرنگی داشت، اما هیچ‌وقت به قوانین اسلام پایبند نبود.

ماجرای دو دانشجوی عاشق که به داعش پیوستند

"محمد داکلایا" ملقب به "مو"


اودا به پسرهایش فشار می‌آورد که مذهبی‌تر باشند. او که از سطح ایمان پسرهایش ناامید شده بود به من گفت: "آن‌ها نماز می‌خواندند، اما حواس و تمرکزشان جای دیگری بود."

پس از مدتی برادران محمد از خانه پدری خداحافظی کردند و او با والدینش تنها ماند. محمد از سوی پدرش تحت‌فشار بود که از او می‌خواست ازدواج کند و به دانشگاه برود. محمد گفت: "من در خانه تنها بودم. باید به دانشگاه می‌رفتم و همزمان از پدر و مادرم مراقبت می‌کردم." لیزا و اودا مدام با هم دعوا می‌کردند. دوستانشان می‌گفتند این زن و شوهر از هم فاصله گرفته بودند و اغلب سر هم داد می‌زدند. محمد خودش را وابسته به مادرش می‌دانست. اما لیزا وضعیت روحی و روانی خوبی نداشت. هراس داشت که اقتصاد کشور وخیم شود و جامعه بر هم بریزد. او به‌اندازه یک ماه جیره مواد غذایی در خانه نگه‌داری می‌کرد. مثلاً گالن‌های بزرگ آب را در خانه نگه می‌داشت که در صورت آلوده شدن آب شهر از آن استفاده کنند.

محمد در برخورد با دخترها خجالتی بود. در پاییز 2014، به دختری که در باشگاه ملاقات کرد علاقه‌مند شد. اما بعد از چند هفته او را فراموش کرد و رابطه‌اش با جیلین قوی‌تر شد.

ماجرای دو دانشجوی عاشق که به داعش پیوستند

دوستان متیو عقیده داشتند جیلین دختر خوبی نیست. او را زورگو، مغرور و موذی می‌دانستند. اما محمد موافق نبود. زمانی که جیلین و متیو دعوا می‌کردند، محمد به حرف‌های جیلین گوش می‌داد. ابتدا در جمع دوستان و سپس دونفری با هم وقت می‌گذراندند. وقتی متیو فهمید زمان زیادی را با هم سپری می‌کنند، شوکه شد. رابطه متیو و جیلین پایان یافت و در نوامبر 2014، جیلین و محمد رابطه خود را آغاز کردند.

از همان ابتدا تنها بودند. دوستان محمد با شیوه آشنایی آن‌ها مخالف بودند و تمایلی به معاشرت نداشتند. "عبدالله" برادر محمد گفت: "زمانی که با من و دوستانم بیرون می‌آمدند، بازهم تنها در گوشه‌ای می‌نشستند و محمد در لپ‌تاپش بازی می‌کرد."

در همین بحبوحه جیلین به اسلام علاقه‌مند شد. در جلسه صدور حکم جیلین مدعی شد محمد او را با اسلام آشنا کرده است. اما شواهد نشان می‌دهد قبل از آشنایی با محمد به تغییر دین علاقه‌مند بود. جیلین در مارس 2015، در خانه والدین محمد شهادتین را گفت و مسلمان شد. محمد هر آنچه درباره اسلام می‌دانست به جیلین آموزش داد: نمازخواندن و تلاوت قرآن به عربی. جیلین نحوه لباس پوشیدنش را تغییر داد و حجاب بر سر کرد. محمد به دوستانش می‌گفت از مسلمان شدن جیلین خوشحال است. اودا هم می‌خواست پسرش با یک مسلمان ازدواج کند.

با وجود شادیِ ظاهری، هر دو تحت‌فشار بودند. جیلین در یک آزمایشگاه کار می‌کرد و قصد داشت در امتحان "امکت" (امتحان ورودی دانشکده پزشکی) شرکت کند. بسیار مضطرب بود و در تماسی تلفن به مادرش گفت: "فکر نمی‌کنم در امتحان موفق شوم. خیلی سخت است." بنیتا فکر کرده بود جیلین در حال تجربه کردن مشکلات رایج در دانشگاه است و زیاد با دخترش همدردی نکرد.

در همین حال، محمد احساس سردرگمی می‌کرد. به‌زودی فارغ‌التحصیل می‌شد و می‌توانست در رشته روانشناسی ادامه تحصیل دهد. اما علاقه‌ای به ادامه تحصیل نداشت. خسته و افسرده به نظر می‌رسید. محمد گفت برای "اشتباهاتش احساس گناه" می‌کرد. به دوستانش گفته بود "دیگر نمی‌گذارم کسی برای زندگی‌ام تصمیم بگیرد". از خانواده‌اش خواست او را راهنمایی کنند که چگونه رابطه‌اش را جیلین را حفظ کند و او را خوشحال نگاه دارد.

خبر ازدواج آن‌ها در ژوئن 2015 همه را متعجب کرد. اودا می‌خواست همسر محمد را خودش انتخاب کند، چون فکر می‌کرد جیلین برای پسرش خیلی قدکوتاه است، اما درنهایت با ازدواج آن‌ها موافقت کرد. اعضای انجمن اسلامی شهر استارک‌ویل به مراسم ازدواج دعوت شدند، اما تعداد کمی در جشن حضور یافتند. بسیاری از آن‌ها جیلین را نمی‌شناختند. جیلین حتی در مراسم انجمن اسلامی دانشگاه هم شرکت نمی‌کرد، چه برسد به مراسم نماز در مسجد. یکی از دوستان اودا گفت: "در مراسم ازدواج نه عاقد حضور داشت و نه شاهد."

اما هیچ‌یک از اعضای خانواده و دوستان متوجه تغییر این زوج نشد: در کمتر از سه ماه شیفته داعش شدند. به دلایل نامعلومی جیلین شروع به تماشای فیلم‌های "انجم چودری" کرد (افراط‌گرای بریتانیایی که در سال 2016 به جرم ادای سوگند وفاداری به داعش زندانی شد). به گفته نزدیکان، جیلین سؤال‌هایی درباره "ابوبکر البغدادی" رهبر داعش مطرح می‌کرد. مجله اینترنتی "دابق" را چندین بار دانلود کرد و مقاله‌ای را نشر داد که در آن بیان‌شده بود مسلمانان جهان باید به خلافت داعش اعلام وفاداری کنند. محمد هم با او همراه شد: او راهنمای گروه داعش برای سفر به خارج از کشور را دانلود کرد و با همسرش ویدئوهای تبلیغاتی تروریست‌ها را تماشا می‌کرد. دریکی از ویدئوهایی که تماشا کردند، داعش یک مرد هم‌جنس‌گرا را از پشت‌بام ساختمانی بلند به زمین انداخت.


ماجرای دو دانشجوی عاشق که به داعش پیوستند

نحوه فعالیت آن‌ها در فضای مجازی تغییر کرد. عکس پروفایل جیلین در فیس‌بوک دو زن باحجاب را نشان می‌داد که آن‌ها را "@ زنان- باحیا" توصیف کرده بود. دریکی از پست‌هایش نوشت: "فقط می‌خواهم به آنجا بروم". محمد او را با نام عربی "امینه" به معنی "قابل‌اعتماد" صدا می‌کرد. اندکی بعد جیلین از جواب دادن تماس‌های تلفنی خانواده‌اش امتناع کرد و پوسترهای بازیگران و خواننده‌های محبوبش را برداشت. او در نوجوانی طرفدار موسیقی متال بود.

در سیزدهم ماه مه، اف‌بی‌آی برای اولین بار با حساب کاربریِ جیلین تماس برقرار کرد. در اسناد اف بی آی ذکرشده بود که فردی با حساب کاربری جیلین "برای سفر به قلمرو داعش" تمایل نشان داده و لینک‌های تبلیغاتی داعش را بازنشر کرده است. در سه ماه آینده، دو مأمور مخفی با جیلین و محمد در رسانه‌های مجازی پیام ردوبدل کردند.

جزئیات اسناد ارائه‌شده در دادگاه نشان داد که جیلین و محمد بسیار عادی و راحت درباره داعش حرف می‌زدند. این نشان می‌دهد که یا درباره اقدامات و رویکرد این گروه کاملاً آگاه بودند، و یا در ناآگاهی مطلق به سر می‌بردند. برخی پیام‌های جیلین نشانگرِ دختر جوانی بود که دارد برای خانه‌ی رؤیاهایش برنامه‌ریزی می‌کند و اصلاً در فکر توطئه‌های تروریستی مخرب نیست. دریکی از پیام‌هایش نوشت: "به‌زودی از کشور خارج می‌شوم تا در خانه جدیدم "بچه شیرهای خلافت" تربیت کنم."

ممکن است در ظاهر حرف‌های جیلین ساده و بی‌گناه به نظر برسند، اما کلماتش میزان تعهدش به داعش را مشخص می‌کنند: در ویدئوهای تبلیغاتی، داعش از کودکان برای اعدام زندانی‌ها استفاده می‌شود و داعش آن‌ها را "بچه شیر" می‌نامد. از این شواهد معلوم است که جیلین ماهیت خشونت‌آمیز و وحشتناک داعش را درک کرده بود. زمانی که در ماه جولای، یک ملوان و چهار افسر نیروی دریایی در "چاتانوگا" کشته شدند، جیلین جشن گرفت و گفت: "خدا رو شکر، تعداد حامیان در حال افزایش است."


ماجرای دو دانشجوی عاشق که به داعش پیوستند

محمد و جیلین از تبلیغات آمریکا علیه داعش و انتشار اخبار برده‌های جنسی شکایت داشتند. جیلین گفته بود: "بی‌صبرانه منتظرم تا به سوریه بروم و در پناه خدا با خواهران و برادرانم زندگی کنم!." محمد می‌گفت می‌خواهد مجاهد یا سرباز راه جهاد باشد.

در نامه‌هایی که قبل از آغاز سفر به خانواده‌هایشان نوشتند، چیزی از داعش، بی‌اعتمادی به رسانه‌های آمریکا و خشنودی از مرگ افسران دریایی نگفتند. در عوض، از ناامیدی سخن گفته بودند.

محمد نوشت: "حس می‌کنم در آینده هم زندگی‌ام همین‌گونه خواهد بود. ایجاد تغییر در آمریکا بی‌فایده است زیرا مردم از تغییر متنفرند." جیلین در نامه به والدین و خواهرش نوشت: "اینجا نتوانستم موفق شوم. شما را ناامید کردم و آن‌قدر شرمسارم که نمی‌توانم تحمل‌کنم. خواهش می‌کنم مرا ببخشید. دیگر برنمی‌گردم. حتی اگر بخواهم هم نمی‌توانم برگردم." جیلین در این نامه اعتراف کرد: "همه‌چیز را من برنامه‌ریزی کردم."

تعیین الگویی ثابت برای نحوه شناسایی مظنونان تروریستی توسط اف‌بی‌آی غیرممکن است. "جفری رینگل" مشاور باتجربه‌ی گروه "Soufan" (سازمان ارائه‌دهنده مشاوره امنیتی) گفت: "گروه‌هایی وجود دارند که در صورت برخورد با اطلاعات خطرناک و بالقوه در رسانه‌های اجتماعی، اف بی آی را مطلع می‌کنند. برخی مأموران اف بی آی به‌شخصه سایت‌های استخدامی تروریست‌ها را بررسی می‌کنند."

اولین سرنخ از پرونده جیلین و محمد در توییتر یافت شد. یکی از مأموران ویژه اف بی آی گفت: "جیلین در توییتر علناً حمایت و تمایل خود برای عضویت در این گروه را اعلام می‌کرد. روند کار این‌طور نیست که در فضای مجازی بچرخیم و بی‌دلیل برای مردم پرونده‌سازی کنیم." حتی سازمان‌های غیر مرتبط با مجاری قانونی هم آن‌ها را زیر نظر داشتند. "سیموس هیوز" معاون برنامه مطالعات افراط‌گرایی در دانشگاه جورج واشنگتن گفت: "مدت‌ها بود که حساب کاربری جیلین را زیر نظر داشتیم. خیلی زود نظر ما را به خود جلب کرد."

منبع: آتلانتیک

ترجمه: گلناز یغمایی

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید