تراژدی زنان در افغانستان
دونالد ترامپ با استناد به یک سری عکسهای قدیمی سیاه و سفید از زندگی در کابل، متقاعد شده است که بایستی نیروهای نظامی بیشتری به افغانستان ارسال کند. این عکسها که مربوط به دهه ۷۰ میلادی هستند نشان میدهند که زنان به راحتی با دامنهای کوتاه در کابل در حال تردد هستند. سپهبد مک مستر، مشاور امنیت ملی ترامپ، با فراهم آوردن این عکسها سعی دارد که میزان آزادی زنان را در افغانستان پیش از طالبان نشان دهد.
کد خبر :
۴۲۲۶۴
بازدید :
۶۸۴۴
فرادید | کیم سنگاپتا ؛ دونالد ترامپ با استناد به یک سری عکسهای قدیمی سیاه و سفید از زندگی در کابل، متقاعد شده است که بایستی نیروهای نظامی بیشتری به افغانستان ارسال کند. این عکسها که مربوط به دهه ۷۰ میلادی هستند نشان میدهند که زنان به راحتی با دامنهای کوتاه در کابل در حال تردد هستند. سپهبد مک مستر، مشاور امنیت ملی ترامپ، با فراهم آوردن این عکسها سعی دارد که میزان آزادی زنان را در افغانستان پیش از طالبان نشان دهد.
به گزارش فرادید به نقل از ایندیپندنت ، البته خیلی جای تعجب نیست که ترامپ - مردی که از معلومات عمومی پایینی برخوردار است - چیز زیادی درباره تاریخ افغانستان نمیداند. مسالهای که در این راستا تعجب برانگیز است، این است که یک شخص زن ستیزی، چون ترامپ به حقوق زنان اهمیت بدهد. بسیاری معتقدند که نشان دادن این عکسها تنها جنبه تبلیغاتی جهت موجه جلوه دادن یک جنگ جدید امپریالیستی دارد.
آنها که به افغانستان سفر کرده اند، میدانند که مردم آنجا نیز گهگاه این گونه عکسها را از خانوادههای خود در گذشته نشان میدهند، با این هدف که تاثیرات دههها جنگ ویرانگر را بر روند زندگی در افغانستان نشان دهند.
با تمام این احوال، هیچ کس تا به حال وانمود نکرده است که این گونه از زندگی که در بعضی از عکسهای پیشین افغانستان هویداست، بیانگر زندگی روزمره تمام مردم در آن زمان بوده است. چند سال پیش، یکی از دوستان خبرنگار من که بعدها توسط طالبان کشته شد، عکسی فوق العاده از مادر و عمه اش به من نشان داد. مادر او اهل کابل و عمه او اهل ولایت اروزگان بود. در این عکس که هر دوی آنها در کنار یکدیگر نشسته اند، مادر او یک کت و دامن آبی پوشیده است و عمه او یک برقع آبی.
به گزارش فرادید به نقل از ایندیپندنت ، البته خیلی جای تعجب نیست که ترامپ - مردی که از معلومات عمومی پایینی برخوردار است - چیز زیادی درباره تاریخ افغانستان نمیداند. مسالهای که در این راستا تعجب برانگیز است، این است که یک شخص زن ستیزی، چون ترامپ به حقوق زنان اهمیت بدهد. بسیاری معتقدند که نشان دادن این عکسها تنها جنبه تبلیغاتی جهت موجه جلوه دادن یک جنگ جدید امپریالیستی دارد.
آنها که به افغانستان سفر کرده اند، میدانند که مردم آنجا نیز گهگاه این گونه عکسها را از خانوادههای خود در گذشته نشان میدهند، با این هدف که تاثیرات دههها جنگ ویرانگر را بر روند زندگی در افغانستان نشان دهند.
با تمام این احوال، هیچ کس تا به حال وانمود نکرده است که این گونه از زندگی که در بعضی از عکسهای پیشین افغانستان هویداست، بیانگر زندگی روزمره تمام مردم در آن زمان بوده است. چند سال پیش، یکی از دوستان خبرنگار من که بعدها توسط طالبان کشته شد، عکسی فوق العاده از مادر و عمه اش به من نشان داد. مادر او اهل کابل و عمه او اهل ولایت اروزگان بود. در این عکس که هر دوی آنها در کنار یکدیگر نشسته اند، مادر او یک کت و دامن آبی پوشیده است و عمه او یک برقع آبی.
دنبال کنید:
همچنین مساله دیگری که مطرح است، تلاشهای ناکام غرب در رابطه با زندگی زنان در افغانستان است.
ابتدا، غرب از نیروهای جهادی جهت جنگ با روسها استفاده کرد. پایان این روند مساوی بود با خاتمه دولت اصلاح طلب چپ گرا در کابل و سپردن کشور به دست طالبان یعنی دقیقا همان گروهی که در دهه ۸۰، بیشترین سرکوبها را بر علیه زنان اعمال نمود. سال ۲۰۰۱ پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، رژیم طالبان ملاعمر توسط نیروهای آمریکایی و انگلیسی سرنگون شد. در آن زمان، جرج دابلیو بوش اعلام کرد که ماموریت ما با موفقیت انجام و طالبان به کلی نابود شد. تونی بلر نیز قول داد که اینبار ما منطقه را ترک نمیکنیم. لارا بوش و چری بلر نیز بیان کردند که یکی از بهترین دستاوردهای این حمله، آزادی زنان افغانستان است.
در آن زمان به نظر میرسید که یک پنجره جدیدی از تغییرات واقعی به روی افغانستان گشوده شده است - قبل از آنکه نیروهای نظامی به دستور بوش و بلر رهسپار جنگ دیگری در عراق شوند. آن زمان، من با پنچ زن مصاحبه کردم که خواهان بازسازی کشورشان بودند. سه سال بعد، سه نفر از آنها کشته شدند، و نفر چهارم نیز مجبور به فرار و زندگی مخفی شد، هر چند که همسرش در این راه کشته شد.
یکی از آنها ملالی کاکر بود. او از برجستهترین نیروهای پلیس افغان بود که فرمانده یک بخش شامل ۱۰ پلیس زن بود. این بخش مسئول رسیدگی به خشونتها در قندهار را بر عهده داشت، یعنی شهری که محل تولد طالبان بوده است.
فرمانده کاکر در قبال آزار و اذیتهای مردان بر علیه زنان، بسیار بی رحم و سختگیر بود، آزار و اذیت هایی که تا پیش از این در نظر پلیسهای مرد چندان جلوه نمیکردند. او میگفت: "من در بین مردم متهم هستم که بسیار سخت و خشن با مردانی برخورد میکنم که زنان خود را کتک میزنند. ولی من عصبانی ام. ما خواهان به اجرا در آوردن قانون در مسیر درستش هستیم و از قانون اساسی انتظار داریم که از حقوق زنان دفاع کند، در این کشور مدت هاست که به زنان ظلم میشود. "
کاکر علاقه داشت که پیش از رفتن به سر کار، برای شوهر و شش فرزندش صبحانه درست کند. خداحافظی او با خانواده اش پیش از رفتن به سر کار، همیشه به درازا میانجامید، زیرا او میگفت که نمیداند امروز چه چیزی در انتظار اوست. زمانیکه او کشته شد، پسر ۱۵ ساله اش نیز همراه او بود. او همیشه قبل از آنکه لباس پلیس بپوشد، برای جلوگیری از شناسایی توسط دیگران، هفت تیر خود را در زیر برقع اش حمل میکرد. اما زمانیکه در کمین گاه به ناگهان به او حمله شد، او هیچ شانسی برای دفاع از خود و پسرش نداشت.
کاکر، دوست "صفیه عمه جان" ۶۵ ساله بود. عمه جان در روزهای تاریک حکمرانی طالبان، به شکلی مخفیانه برای دختران افغان کلاسهای درس برگزار میکرد. پس از سقوط طالبان، او داوطلب شد که در دولت جدید مشغول به کار شود. فعالیتهای او در دولت بسیار موفق بودند؛ او با گشایش مدرسهها و کارگاهها برای زنان سبب شد که آنها بتوانند خودشان درآمد روزانه خود را تامین کنند.
عمه جان - نام اصلی او صفیه احمد جان بود، ولی عمه جان لقبی بود که شاگردانش او را با این نام صدا میکردند - کسی بود که از ازدواج اجباری سر باز زده بود. پدرش شرایط ازدواج او را با یک مرد فراهم آورده بود، ولی او از این ازدواج امتناع کرده بود و در نهایت به انتخاب خودش، شوهر خود را برگزیده بود، یک سرهنگ ارتشی تحصیلکرده که به صورت تمام و کمال از او پشتیبانی میکرد. صفیه، کشمکشهای زندگی یک زن تحت سلطه طالبان را این گونه توصیف میکرد: "من و امثال من که الان اینجا هستیم، خیلی خوش شانس هستیم. افراد دیگری نیز بودند که خیلی شجاع بودند و سعی داشتند که از طریق آموزش دروس و مهارتهای مختلف به دختران جوان، وضعیت زندگی آنها را بهبود ببخشند. ولی متاسفانه دستگیر شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. "
عمه جان در سپتامبر ۲۰۰۶ کشته شد. دو مرد جوان سوار بر موتورسیکلت، به هنگامیکه او عازم محل کارش بود، به روی او با اسلحه کلاشینکف آتش گشودند. ملا حیات خان، از افسران طالبان، اعلام کرد که اعدام او به خاطر تخطی او از مقررات بوده است و هیچ ارتباطی با ترویج افکار موهن توسط او در بین زنان نداشته است.
من با هر دو قاتل او در زندان سارپوسا در قندهار ملاقات کردم. آنها جوان، ژولیده، و بسیار ترسو بودند و به طور مرتب میگفتند (به حالت نق زدن) که جان ما هم از سوی مقامات رسمی و هم از سوی دیگر اعضای طالبان در خطر است. آنها میگفتند که صفیه را در ازای ۵۰۰۰ دلار کشته اند، مبلغی که از طرف یکی از ملاهای پاکستانی به آنها پیشنهاد شده بود. دستگیری آنها نیز چندان پیچیده نبود. ملای پاکستانی برای مطمئن شدن از ترور عمه جان، از آنها درخواست کرده بود تا نشانهای برای او بیاورند. آنها نیز شب هنگام شروع به حفر مزار عمه جان میکنند تا دستهای از موهای او را برای ملا ببرند و در حین این کار دستگیر میشوند.
عمه جان و کاکر، معمولا با یکی از نمایندگان زن مجلس به نام زرغونه کاکر ارتباط کاری تنگاتنگی داشتند. پس از آنکه او و خانواده اش در بازار مورد حمله قرار گرفتند، او از خانه اش گریخت. شوهرش، محمد نصیر، نیز به ضرب گلوله کشته شد.
کاکر به طور مداوم هدف تهدید بود و داشتن نیروهای محافظتی از درخواستهای همیشگی او بود. در یک مقطع زمانی، او پس از صحبت با احمد والی کرزی، از سرداران جنگی قندهار - برادر حامد کرزی، کسی که بعدها به سمت رئیس جمهوری افغانستان رسید - به کلی ناامید شد. "او به من گفت که هیچ کاری نمیتواند برایم انجام دهد". او زمانیکه در کابل به زندگی مخفیانه میپرداخت نیز مجددا از احمد والی کرزی درخواست کمک کرد. "او به من گفت که تو بهتر بود قبل از اینکه نامزد انتخابات میشدی، به عواقب آن فکر میکردی. اما در حقیقت این برادر او، آمریکایی ها، و انگلیسیها بودند که زنان را به مشارکت در فعالیتهای سیاسی تشویق میکردند. البته، حالا من با توجه به حوادثی که برایم اتفاق افتاده، با خودم میگویم که ای کاش هیچ وقت وارد مجلس نمیشدم. "
احمد والی کرزی، نیز خودش چند سال بعد ترور شد.
کابل نیز چندان امن نبود. شیما رضایی، دختر ۲۴ ساله پر جنب و جوشی بود که مجری یک برنامه محبوب موسیقی به نام "هوپ" در شبکه خصوصی تلویزیونی طلوع بود. او سعی میکرد در برنامه اش، به حضور زنان در رسانهها قوت ببخشد. شبکه طلوع نیز بارها به خاطر برنامههای شیما محکوم شد، چرا که او لباسهای غربی به تن میکرد و در حالی که آرایش داشت در برنامه اش با مردان صبحت میکرد. بسیاری از روحانیون تندرو، شبکه تلویزیونی طلوع را متهم میکردند که موسیقی، رقصهای عریان، و فیلمهای خارجی پخش میکند. شیما رضایی در سال ۲۰۰۵ کشته شد.
با وجود تمام این مشکلات در افغانستان، امروزه زنان در مجلس و همینطور در مناصب رسمی دانشگاهی حضور دارند. اما کماکان زیر فشار مداوم روحانیون و سیاستمداران تندرو هستند. در همین حال، در مناطقی که تحت کنترل شورشیان است، مدرسههای دختران بسته میشوند و معلمها کشته میشوند. طبیعتا فرستادن ۴۰۰۰ هزار سرباز آمریکایی بیشتر به افغانستان نمیتواند به یکباره به حل این مناقشه کمک کند، بلکه برای حل این مساله یک سیاست بلند مدت نیاز است. اما به طور کلی، عدم مواجهه با روحانیون تندرو و مذهبی نمیتواند گرهای از مشکلات افغانستان بگشاید، چرا که گسترش روز افزون عقاید آنها در سراسر کشور برابر است با اعمال خشونتهای بیشتر بر علیه زنان افغان.
۰