مورد جالب کارگردان دزدی توسط کره شمالی
شاید چنین داستانی به ذهن خیالپردازترین فیلمسازان هم نرسد. داستان به گروگان گرفته شدن کارگردان و هنرپیشۀ زن مشهوری که توسط کرۀ شمالی گروگان گرفته شدند، و مجبور بودند تا برای کیم جونگ ایل، رهبر عشقِ فیلم این کشور، فیلم بسازند.
کد خبر :
۴۲۵
بازدید :
۴۷۰۱
فرادید | شاید چنین داستانی به ذهن خیالپردازترین فیلمسازان هم نرسد. داستان به گروگان گرفته شدن کارگردان و هنرپیشۀ زن مشهوری که توسط کرۀ شمالی گروگان گرفته شدند، و مجبور بودند تا برای کیم جونگ ایل، رهبر عشقِ فیلم این کشور، فیلم بسازند.
به گزارش فرادید به نقل از بیبیسی، راهکار ساده و بهینهای به نظر میرسد. کرۀ شمالی نیاز به نیروی کاربلد داشت. سایر کشورها دارای این نیروهای کاربلد بودند. پس چه بهتر که این کاربلدها را گروگان بگیرند و دیگر برای پرورش این نوع نیروها به زحمت نیافتند.
در برخی موارد، این گروگانگیری شامل نیروهای بسیار کارکشته هم میشد. در سال 1977، یک پیانیست کرۀ شمالی از سوی فرد اسرارآمیزی برای یک اجرای خصوصی در ویلایی خارج از زاگرب، دعوت شد.
اما او با دیدن یک هواپیمای کرهشمالی در فرودگاه و شنیدن صدای افرادی که در نزدیکی ویلا به لهجۀ کرۀ شمالی صحبت میکردند، به ماجرا مشکوک شد. او فرار کرد و جان به در برد.
اما بهترین کارگردان کرۀ جنوبی و همسر هنرپیشهاش، اینقدرها خوش شانس نبودند. شین سانگ اوک و چویی یون هی، هر دو در هنگ کنگ ربوده شدند. نقشهای که برای به گروگان گرفتن پیانیست بنا بود اجرا شود، در مورد این دو اجرا شد و این بار جواب داد. این زوج پیش از آنکه موفق به فرار شوند، هشت سال در کرۀ شمالی مجبور به فیلمسازی شدند.
شین سانگ اوک و چویی یون هی
نقشۀ این گروگانگیری توسط کیم جونگ ایل طراحی شد. او پیش از آنکه به رهبری کرۀ شمالی برسد، مسئول صنعت فیلم این کشور بود. او یک عشق فیلم بود و مشتاقانه فیلمهای هالیوودی را تماشا میکرد. او به خصوص عاشق فیلمهای رامبو و فیلمهایی که الیزابت تیلور در آنها نقش بازی میکرد، بود. از دیگر سری فیلمهای مورد علاقۀ او میتوان به جیمز باند اشاره کرد، و شاید هم عشق او به عملیات مخفی از همین فیلمها ناشی شده باشد!
دیپلماتهای کرۀ شمالی در کشورهای غربی، وظیفه داشتند نسخهای از فیلمهای پرفروش هالیوودی را برای او بیاورند تا در پیونگ یانگ تماشا کند.
اما کیم جونگ ایل به همین قدر راضی نبود. او خواهان این بود که صنعت فیلم کرۀ شمالی، توان رقابت در عرصۀ بینالملل را بیابد. او میخواست تهیه کنندۀ فیلمهایی باشد که بتوانند در جشنوارههای سینمایی بدرخشند.
بهترین راهکاری که برای این امر به ذهن او رسید، گروگان گرفتن زوج فیلمساز مشهور کرۀ جنوبی بود. کل ماجرا به نظر میرسد که از فیلمهای جیمز باند الهام گرفته شده است.
ابتدا چوی یون هی به دام افتاد. در سال 1977، وی از لحاظ حرفهای رو به افول بود. در همین اثنا، شخصی با ادعای اینکه تاجری هنگ کنگی است، خود را به او نزدیک کرد، و به او پیشنهاد داد که با هم یک شرکت فیلمسازی تاسیس کنند. پیشنهادی که از نظر مالی بسیار وسوسهکننده بود. قرار بود رقمی رویایی در اختیارش قرار گیرد و امیدوار بود تا این بار در مقام کارگردان افتخارات زمان بازیگریش را تکرار کند.
طبق کتابی که اخیراً منتشر شده، او قانع شد که به هنگ کنگ برود و در آنجا برای ملاقات طرف توافق به یکی جزیرههای هنگ کنگ برود. در میانۀ راه، اتومبیل توقف کرد و او به همراه فردی که مشخص شد، مامور کرۀ شمالی است، پیاده شدند. در آنجا چند مرد در نزدیکی یک قایق موتوری ایستاده بودند، که به او حمله و او را بیهوش کردند.
در کتاب اینطور آمده که: "او به تاریکی میرفت و بازمیگشت. او به خاطر میآورد که شخصی او را از پلهها بالا برد، شخص دیگری به او آمپولی تزریق کرد، و از آنجا به بعد فراموشی او را در برگرفت. وقتی که بالاخره از خواب بیدار شد، در کابین ناخدای یک کشتی بود. تابلویی از کیم ایل سونگ از بالا به او لبخند میزد."
هشت روز بعد او در ویلایی مجلل در پیونگ یانگ بود و شبانه روز تحت نظارت بود. با وجود اینکه او و شین سانگ اوک از هم طلاق گرفته بودند، اما روابط نزدیکشان را همچنان حفظ کرده بودند، و به همین دلیل شوهر سابقش برای درآوردن ته و توی ماجرای راهی هنگ کنگ شد. او را نیز در آنجا به گروگان گرفتند. او بعدها در این باره گفت: "شخصی ناگهان کیسهای روی سر من کشید و من نه میتوانستم ببینم و نه حتی میتوانستم به درستی نفس بکشم."
این دو را بعضاً جدا نگاه میداشتند. ضمن اینکه شین سانگ اوک به خاطر مقاومت در برابر فشار برای همکاری، چهار سال را در زندان گذراند. در نهایت که سانگ اوک ابراز ندامت کرد، این دو به هم ملحق شدند.
بعدها، برخی گفتند که داستانهای نقل شده از سوی این دو با هم جور در نمیآید و این موضوع را مطرح کردند که احتمالاً این دو به خاطر افول در شغلشان، داوطلبانه به کرۀ شمالی رفته بودند. اما پل فیشر، نویسندۀ کتابی دربارۀ این ماجرا، معتقد است که آنها ابتدا مقاومت کردند، و در نهایت که وا دادند، مجبور شدند با اکراه با رژیم پیونگ یانگ همکاری کنند.
او میگوید: "پنج سال طول کشید تا آنها را به جایی برسانند که به فیلم ساختن تن دهند، و در این زمان فیلم ساختن برایشان به عنوان دست آویزی برای فرار از مرگ بدل شده بود. هر دوی آنها معترفند، که کیم جونگ ایل، تهیهکنندۀ بادانشی بوده است. شین سانگ اوک نقل میکند که در جلسات مربوط به تولید فیلم که با حضور کیم جونگ ایل برگزار میشده، کیم با دیدی باز در مورد آخرین فیلمهای ساخته شده در جهان صحبت میکرده است."
آنها در کنار هم چند فیلم برای کرۀ شمالی ساختند. شاید مشهورترین آنها فیلم "پولگاساری" باشد که حالا به یک فیلم کالت بدل شده است. در این فیلم هیولایی، پولگاساری هیولایی است که در کنار کشاورزان علیه یک زمیندار فئودال مبارزه میکند.
پولگاساری، گودزیلای چپگرا
پس از هشت سال این زوج سینمایی موفق شدند، کیم جونگ ایل را فریب دهند و از دستش بگریزند. آنها با جلب اعتماد وی، او را راضی کردند که اجازۀ سفرشان به وین را صادر کند، و از آنجا نیز گریختند. آنها در سفارت آمریکا پناه گرفتند و در آنجا توسط ماموران سیا مورد بازجویی قرار گرفتند.
شیک سانگ اوک در سال 2006 درگذشت، و همسرش همچنان در سئول زندگی میکند. اگرچه آنها همواره تاکید داشتند که در چنگ کیم جونگ ایل اسیر بودهاند، اما همیشه در مصاحبههایشان از او بخاطر فریب دادنش و سو استفاده از اعتمادش عذرخواهی میکردند. شاید بتوان این موضوع را به سندروم استکهلم، که در آن گروگان با گروگانگیر احساس نزدیکی پیدا میکند، نسبت داد.
کرۀ شمالی گروگان گرفتن این زوج را رد کرده و مدعی شد که آن دو به این کشور پناهنده شده بودند. این زوج البته شاهدی برای مدعای خود داشتند، و آن نواری بود که مخفیانه از حرفهای کیم جونگ ایل ضبط کرده بودند.
ضمن اینکه کرۀ شمالی به ربودن چند شهروند ژاپنی معترف است. دو کشور سال گذشته در این موضوع با هم مذاکره کردند.
کرۀ شمالی اعتراف کرده است که در دهههای 70 و 80 میلای سیزده نفر را ربوده است. پنج نفر از آنها در سال 2002 به ژاپن بازگشتند، و کرۀ شمالی مدعی است که هشت نفر دیگر مردهاند. ژاپن این ادعا را نپذیرفته است.
پروفسور آندره لانکوف، استاد دانشگاه کومکین در کرۀ جنوبی، میگوید که نزدیک به با پانصد شهروند کرۀ جنوبی ربوده شدهاند و میافزاید: "اکثر آنها را ماهیگیرانی تشکیل میدهند که زیادی به ساحل کرۀ شمالی نزدیک شده بودند، اما در میان ربوده شدگان اشخاص مشهوری هستند که با عملیات مخفیانه و جاسوسی ربوده شدهاند."
"یک مثال خوب در این زمینه، به دانشآموزان دبیرستانیای مربوط میشود که در سالهای 1977 و 1978 در سواحل کرۀ شمالی ناپدید شدند. دو دهه همه باور کرده بودند که آنها مردهاند، اما در اواخر دهۀ نود مشخص شد که آنها توسط کرۀ شمالی ربوده شده و در آن کشور به آموزش اصول زندگی در کرۀ جنوبی به ماموران مخفی کرۀ شمالی مشغولند."
او میگوید که از ربوده شدگان که اکثراً نوجوان بودند، به عنوان معلم زبان و حتی جاسوس استفاده شده است. لانکوف میگوید: "این یک راهکار ساده است: شما در آموزش زبان خارجی مشکل دارید، بروید یک گویشور بومی را گروگان بگیرید. در فیلم ساختن مشکل دارید، تهیه کننده و کارگردان گروگان بگیرید."
راهکار ساده و بهینهای به نظر میرسد. کرۀ شمالی نیاز به نیروی کاربلد داشت. سایر کشورها دارای این نیروهای کاربلد بودند. پس چه بهتر که این کاربلدها را گروگان بگیرند و دیگر برای پرورش این نوع نیروها به زحمت نیافتند.
چویی یون هی در سال 2009
به گزارش فرادید به نقل از بیبیسی، راهکار ساده و بهینهای به نظر میرسد. کرۀ شمالی نیاز به نیروی کاربلد داشت. سایر کشورها دارای این نیروهای کاربلد بودند. پس چه بهتر که این کاربلدها را گروگان بگیرند و دیگر برای پرورش این نوع نیروها به زحمت نیافتند.
در برخی موارد، این گروگانگیری شامل نیروهای بسیار کارکشته هم میشد. در سال 1977، یک پیانیست کرۀ شمالی از سوی فرد اسرارآمیزی برای یک اجرای خصوصی در ویلایی خارج از زاگرب، دعوت شد.
اما او با دیدن یک هواپیمای کرهشمالی در فرودگاه و شنیدن صدای افرادی که در نزدیکی ویلا به لهجۀ کرۀ شمالی صحبت میکردند، به ماجرا مشکوک شد. او فرار کرد و جان به در برد.
اما بهترین کارگردان کرۀ جنوبی و همسر هنرپیشهاش، اینقدرها خوش شانس نبودند. شین سانگ اوک و چویی یون هی، هر دو در هنگ کنگ ربوده شدند. نقشهای که برای به گروگان گرفتن پیانیست بنا بود اجرا شود، در مورد این دو اجرا شد و این بار جواب داد. این زوج پیش از آنکه موفق به فرار شوند، هشت سال در کرۀ شمالی مجبور به فیلمسازی شدند.
شین سانگ اوک و چویی یون هی
نقشۀ این گروگانگیری توسط کیم جونگ ایل طراحی شد. او پیش از آنکه به رهبری کرۀ شمالی برسد، مسئول صنعت فیلم این کشور بود. او یک عشق فیلم بود و مشتاقانه فیلمهای هالیوودی را تماشا میکرد. او به خصوص عاشق فیلمهای رامبو و فیلمهایی که الیزابت تیلور در آنها نقش بازی میکرد، بود. از دیگر سری فیلمهای مورد علاقۀ او میتوان به جیمز باند اشاره کرد، و شاید هم عشق او به عملیات مخفی از همین فیلمها ناشی شده باشد!
دیپلماتهای کرۀ شمالی در کشورهای غربی، وظیفه داشتند نسخهای از فیلمهای پرفروش هالیوودی را برای او بیاورند تا در پیونگ یانگ تماشا کند.
اما کیم جونگ ایل به همین قدر راضی نبود. او خواهان این بود که صنعت فیلم کرۀ شمالی، توان رقابت در عرصۀ بینالملل را بیابد. او میخواست تهیه کنندۀ فیلمهایی باشد که بتوانند در جشنوارههای سینمایی بدرخشند.
بهترین راهکاری که برای این امر به ذهن او رسید، گروگان گرفتن زوج فیلمساز مشهور کرۀ جنوبی بود. کل ماجرا به نظر میرسد که از فیلمهای جیمز باند الهام گرفته شده است.
ابتدا چوی یون هی به دام افتاد. در سال 1977، وی از لحاظ حرفهای رو به افول بود. در همین اثنا، شخصی با ادعای اینکه تاجری هنگ کنگی است، خود را به او نزدیک کرد، و به او پیشنهاد داد که با هم یک شرکت فیلمسازی تاسیس کنند. پیشنهادی که از نظر مالی بسیار وسوسهکننده بود. قرار بود رقمی رویایی در اختیارش قرار گیرد و امیدوار بود تا این بار در مقام کارگردان افتخارات زمان بازیگریش را تکرار کند.
طبق کتابی که اخیراً منتشر شده، او قانع شد که به هنگ کنگ برود و در آنجا برای ملاقات طرف توافق به یکی جزیرههای هنگ کنگ برود. در میانۀ راه، اتومبیل توقف کرد و او به همراه فردی که مشخص شد، مامور کرۀ شمالی است، پیاده شدند. در آنجا چند مرد در نزدیکی یک قایق موتوری ایستاده بودند، که به او حمله و او را بیهوش کردند.
در کتاب اینطور آمده که: "او به تاریکی میرفت و بازمیگشت. او به خاطر میآورد که شخصی او را از پلهها بالا برد، شخص دیگری به او آمپولی تزریق کرد، و از آنجا به بعد فراموشی او را در برگرفت. وقتی که بالاخره از خواب بیدار شد، در کابین ناخدای یک کشتی بود. تابلویی از کیم ایل سونگ از بالا به او لبخند میزد."
هشت روز بعد او در ویلایی مجلل در پیونگ یانگ بود و شبانه روز تحت نظارت بود. با وجود اینکه او و شین سانگ اوک از هم طلاق گرفته بودند، اما روابط نزدیکشان را همچنان حفظ کرده بودند، و به همین دلیل شوهر سابقش برای درآوردن ته و توی ماجرای راهی هنگ کنگ شد. او را نیز در آنجا به گروگان گرفتند. او بعدها در این باره گفت: "شخصی ناگهان کیسهای روی سر من کشید و من نه میتوانستم ببینم و نه حتی میتوانستم به درستی نفس بکشم."
این دو را بعضاً جدا نگاه میداشتند. ضمن اینکه شین سانگ اوک به خاطر مقاومت در برابر فشار برای همکاری، چهار سال را در زندان گذراند. در نهایت که سانگ اوک ابراز ندامت کرد، این دو به هم ملحق شدند.
بعدها، برخی گفتند که داستانهای نقل شده از سوی این دو با هم جور در نمیآید و این موضوع را مطرح کردند که احتمالاً این دو به خاطر افول در شغلشان، داوطلبانه به کرۀ شمالی رفته بودند. اما پل فیشر، نویسندۀ کتابی دربارۀ این ماجرا، معتقد است که آنها ابتدا مقاومت کردند، و در نهایت که وا دادند، مجبور شدند با اکراه با رژیم پیونگ یانگ همکاری کنند.
او میگوید: "پنج سال طول کشید تا آنها را به جایی برسانند که به فیلم ساختن تن دهند، و در این زمان فیلم ساختن برایشان به عنوان دست آویزی برای فرار از مرگ بدل شده بود. هر دوی آنها معترفند، که کیم جونگ ایل، تهیهکنندۀ بادانشی بوده است. شین سانگ اوک نقل میکند که در جلسات مربوط به تولید فیلم که با حضور کیم جونگ ایل برگزار میشده، کیم با دیدی باز در مورد آخرین فیلمهای ساخته شده در جهان صحبت میکرده است."
آنها در کنار هم چند فیلم برای کرۀ شمالی ساختند. شاید مشهورترین آنها فیلم "پولگاساری" باشد که حالا به یک فیلم کالت بدل شده است. در این فیلم هیولایی، پولگاساری هیولایی است که در کنار کشاورزان علیه یک زمیندار فئودال مبارزه میکند.
پولگاساری، گودزیلای چپگرا
پس از هشت سال این زوج سینمایی موفق شدند، کیم جونگ ایل را فریب دهند و از دستش بگریزند. آنها با جلب اعتماد وی، او را راضی کردند که اجازۀ سفرشان به وین را صادر کند، و از آنجا نیز گریختند. آنها در سفارت آمریکا پناه گرفتند و در آنجا توسط ماموران سیا مورد بازجویی قرار گرفتند.
شیک سانگ اوک در سال 2006 درگذشت، و همسرش همچنان در سئول زندگی میکند. اگرچه آنها همواره تاکید داشتند که در چنگ کیم جونگ ایل اسیر بودهاند، اما همیشه در مصاحبههایشان از او بخاطر فریب دادنش و سو استفاده از اعتمادش عذرخواهی میکردند. شاید بتوان این موضوع را به سندروم استکهلم، که در آن گروگان با گروگانگیر احساس نزدیکی پیدا میکند، نسبت داد.
کرۀ شمالی گروگان گرفتن این زوج را رد کرده و مدعی شد که آن دو به این کشور پناهنده شده بودند. این زوج البته شاهدی برای مدعای خود داشتند، و آن نواری بود که مخفیانه از حرفهای کیم جونگ ایل ضبط کرده بودند.
ضمن اینکه کرۀ شمالی به ربودن چند شهروند ژاپنی معترف است. دو کشور سال گذشته در این موضوع با هم مذاکره کردند.
کرۀ شمالی اعتراف کرده است که در دهههای 70 و 80 میلای سیزده نفر را ربوده است. پنج نفر از آنها در سال 2002 به ژاپن بازگشتند، و کرۀ شمالی مدعی است که هشت نفر دیگر مردهاند. ژاپن این ادعا را نپذیرفته است.
پروفسور آندره لانکوف، استاد دانشگاه کومکین در کرۀ جنوبی، میگوید که نزدیک به با پانصد شهروند کرۀ جنوبی ربوده شدهاند و میافزاید: "اکثر آنها را ماهیگیرانی تشکیل میدهند که زیادی به ساحل کرۀ شمالی نزدیک شده بودند، اما در میان ربوده شدگان اشخاص مشهوری هستند که با عملیات مخفیانه و جاسوسی ربوده شدهاند."
"یک مثال خوب در این زمینه، به دانشآموزان دبیرستانیای مربوط میشود که در سالهای 1977 و 1978 در سواحل کرۀ شمالی ناپدید شدند. دو دهه همه باور کرده بودند که آنها مردهاند، اما در اواخر دهۀ نود مشخص شد که آنها توسط کرۀ شمالی ربوده شده و در آن کشور به آموزش اصول زندگی در کرۀ جنوبی به ماموران مخفی کرۀ شمالی مشغولند."
او میگوید که از ربوده شدگان که اکثراً نوجوان بودند، به عنوان معلم زبان و حتی جاسوس استفاده شده است. لانکوف میگوید: "این یک راهکار ساده است: شما در آموزش زبان خارجی مشکل دارید، بروید یک گویشور بومی را گروگان بگیرید. در فیلم ساختن مشکل دارید، تهیه کننده و کارگردان گروگان بگیرید."
راهکار ساده و بهینهای به نظر میرسد. کرۀ شمالی نیاز به نیروی کاربلد داشت. سایر کشورها دارای این نیروهای کاربلد بودند. پس چه بهتر که این کاربلدها را گروگان بگیرند و دیگر برای پرورش این نوع نیروها به زحمت نیافتند.
چویی یون هی در سال 2009
۰