مسیری که امروز باید اصلاح شود، فردا دیر است
اعتیاد در حوزه سیاسی و رفتاری یعنی وابستگی به خطمشیهایی که بینتیجه بودن آن روشن است و فقط نقش سرخوشی موقتی ایجاد میکند.
کد خبر :
۴۴۷۵۴
بازدید :
۱۴۲۹
عباس عبدی | نمیدانم خوانندگان عزیز از فرآیند اعتیاد و تأثیری که مواد مخدر بر بدن و روح و روان مصرفکننده میگذارد چقدر اطلاع دارند؟ کافی است که این خاطره را نقل کنم که حدود ۳۰ سال پیش مطالعهای درباره تأثیر زندان بر زندانی در زندانهای عمومی کشور داشتم و به طور طبیعی، بخش مهمی از زندانیان را مجرمین و متهمین به مواد مخدر تشکیل میدادند.
در میان آنان یک جوان حدود ۳۰ ساله و بافرهنگ بود که به علت داشتن مواد و اعتیاد به زندان آمده بود. آن زمان اعتیاد نیز کمابیش! جرم تلقی میشد. وی هنگامی که تعجب گروه پژوهشی را دید در برابر این پرسش که چرا معتاد شدهای؟ گفت: برادرم معتاد بود، خیلی کوشش کردم او ترک کند.
صادقانه میگفت که نمیتوان ترک کرد. هرچه میکوشم نمیتوانم ترک کنم. ولی من نپذیرفتم. در پایان به او گفتم که تو اراده نداری. من هم معتاد میشوم بعد ترک میکنم تا ببینی که میشود. معتاد شدم ولی نتوانستم ترک کنم و معتاد باقی ماندم؟! علت این مسأله در اثرگذاری اعتیاد بر مغز است.
کسی که مواد مخدر میکشد، سرخوش میشود و درد را فراموش میکند، زیرا سطح مرفین را در بدن بالا میبرد و احساس بسیار خوشایندی به او دست میدهد. تا اینجا مشکلی نیست. مشکل از آنجا آغاز میشود که بدن با سطح جدید مرفین یا مواد مشابه عادت میکند، بنابراین برای رسیدن به سرخوشی باید دوز مواد را بالا برد.
مهمتر اینکه با حذف اثرات این مواد و رسیدن به سطح عادی مرفین در مغز و... دردهای جسمی و روانی بسیار بیش از حالت عادی بر فرد فشار خواهد آورد؛ لذا برای برگشتن به سرخوشی یا شرایط عادی چارهای ندارد جز آنکه مواد مصرف کند. قطع مواد برابر با افزایش سختی و فشار بر فرد است. شاید تحمل این فشار برای مدتی بدن را به حالت عادی برگرداند ولی تجربه سرخوشی اعتیاد مثل پروانه بالای سر این فرد میچرخد و هر آن ممکن است رجعت کند!
این مقدمه طولانی گفته شد که به اعتیاد در سطوح مدیریت جامعه نیز پرداخته شود. قدرت غیرپاسخگو، پول رانتی و... نیز موجب اعتیاد سیاسی میشود. اعتیاد یعنی وابستگی بدن به مادهای خارجی که در صورت دسترسی نیافتن به آن بدن دچار درد میشود. اعتیاد در حوزه سیاسی و رفتاری یعنی وابستگی به خطمشیهایی که بینتیجه بودن آن روشن است و فقط نقش سرخوشی موقتی ایجاد میکند.
در این یادداشت میکوشم که چند مورد از فرآیندهایی را ذکر کنم که وابستگی را تشدید میکند. اولین نمونه رفتارهای مذهبی است. تقریباً روشن است که آداب و مناسک و جشنها و عزاداریهای مذهبی، به خودی خود واجد اعتبار و هدف دین نیستند، مگر آنکه در خدمت ارزشها و آرمانها و اخلاق و عدالت مورد حمایت دین در آیند.
اگر چنین نتیجهای از آنها به دست نیاید، تبدیل به مراسمی فرهنگی، کارناوالی و تاریخی میشوند که لزوماً واجد معنا و مفهوم ارزشمندی که دین منادی آن است نیستند. ولی هنگامی که به علل گوناگون مبلغان دینی یا منادیان آن، در بخش مفهومی دین و انتقال و پذیرش و یا تحقق آن با شکست مواجه میشوند، بیش از پیش به ظواهر توجه و خود را وابسته به آن میکنند و میزان موفقیت خود را در این قالبها و گسترش آن ظواهر جستجو میکنند.
در این مرحله آداب و مناسک مزبور خالی از محتوا میشود و اصالت با ظاهر و شکل میشود. در ادامه این فرآیند، کمکم و در دنیای مدرن این امور تبدیل به کالا و خدمات میشود و از مفهوم و معنای دینی و معنویت که عصاره اصلی آن است خالی میگردد. اگر زمانی بود که عزاداران افتخار میکردند که در مراسم شرکت کنند و ثوابی ببرند، امروز نگران آن هستند که چگونه هزینه و دستمزد کارگزاران حرفهای و ابزار آنان برای مراسم را تهیه کنند؟! امروز حتی قمهزنی نیز برای عدهای تبدیل به مناسک فانتزی میشود.
امروز آخرین نوع موسیقیهای جوانپسند خود را در قالب عزاداریهای این گروهها بازیابی میکنند. این وضع محصول این تفکر است که میگوید: "جمکران هم شلوغ شده، و سالی ۱۵ میلیون زائر دارد و نیز مراسم عزاداری و... این تنها به جهت دیانت مردم است. " در حالی که اینها شاخص دیانت نیست.
مراسم عبادی و مذهبی به شکلهای گوناگون در همه ادیان هست و کم هم نیست، ولی به صرف افزایش آنها، نمیگویند شاخص دیانت بهبود یافته است. خداوند پیامبر را برای انجام این امور مبعوث نکرد. مکارم اخلاق و برقراری قسط و عدالت هدف بعثت است. باید شاخصهای آنها را بیان کرد و نشان داد که در جامعه چقدر بهبود یافته یا پسرفت کرده است.
به طور قطع میتوان با استناد به انواع آمار رسمی و نیز شهود اجتماعی نشان داد که در تحقق این اهداف روند مثبتی نداشتهایم؛ بنابراین وابستگی به این شاخص ظاهری و مناسک و منفعل بودن در برابر شیوههای جدید و خالی از محتوای آن، نقش نوعی وابستگی را ایفا میکند که با گذشت زمان این وابستگی بیشتر و عمیقتر هم خواهد شد.
و دیانت از شاخصهای اصلی خود به نفع این ظواهر خالی از آن محتوا عقبنشینی خواهد کرد و روزگاری خواهد رسید که تغییر و قطع این وابستگی میسر نخواهد بود و پیام دین بکلی قلب شده است.
وابستگی دیگر به انحصار رسانهای است. اینکه علیه مدیر تلگرام اعلام جرم شود، نشاندهنده وابستگی شدید به جریان رسانهای گذشته در ایران است. همین وابستگی مفرط است که زمینه را برای شایعهپذیری جامعه فراهم میکند. تهدیدات زیادی متوجه جامعه ما است.
ولی به جرأت میتوان گفت که وابستگی به انحصار رسانهای بزرگترین تهدید امنیتی و سیاسی و اجتماعی است که علیه جامعه وجود دارد. ولی مشکل اینجاست که متولیان امر هنوز متوجه سازوکار حل این مشکل نشدهاند و همچنان بر روشهای گذشته پافشاری میکنند.
در حالی که آن فرآیند به تاریخ پیوسته است و با هیچ قدرتی نمیتوان مانع از دسترسی به رسانههای دیگر شد؛ بنابراین راه دیگری را باید تجربه کرد. اینکه، چون گذشته پشت یک تریبون یک طرفه قرار بگیریم و هرچه خواستیم بگوییم و مخاطب نیز حق انتخابی نداشته باشد و دیگران نیز به علت عدم دسترسی رسانهای ناتوان از پاسخگویی باشند، دیگر قابل تصور نیست. سیاستمداران و صاحبان قدرت باید بند ناف خود را از رسانه رسمی قطع کنند، در غیر این صورت سیل اخبار و تحلیلهای درست و نادرست آنان را با خود خواهد بُرد.
از این روندهای ناجور و خلاف ضرورتهای طبیعی جامعه باز هم میتوان گفت؛ نحوه برخورد با نماینده زرتشتی شورای شهر یزد نمونه بسیار روشن این سیاستهای عجیب است. امیدواریم منادیان این شیوهها دیر یا زود تغییری در اساس خط مشیهای خود بدهند تا مجبور نشوند بیش از این دُوز این سیاستها را و در نتیجه وابستگی خود را به آنها که معادل هزینه برای مردم است بیشتر کنند.
منبع: هفته نامه صدا
۰