خیابان گاندی و وحشتناکترین خشونتهای تاریخ تهران!
خیابان گاندی تهران مانند منش صاحب نامش خیابان سادهزیستیها نیست. درست است که این خیابان به اندازه خیابانهای آفریقا و ولیعصر، جولانگاه رژه مانکنها و مدلهای برندپوش بالای شهر تهران نیست، اما قرارگیریاش در بافت شمالی شهر زیست و وضعیت کلی آن را از سادگی بیرون آورده و این خیابان را به خیابان بالاشهریها تبدیل کرده است.
کد خبر :
۴۷۹۸۵
بازدید :
۱۲۹۵۳
مهانداس کارامچانه گاندی، رهبر صلحطلب و آزادیخواه هندی، آوازهاش در تاریخ معاصر جهان به اندازهای هست که تقریبا در همه کشورهای جهان یادبودی مانند مالکیت نام یک خیابان را داشته باشد.
غالب کشورهای جهان از آلمان، ایتالیا، فرانسه، هلند، کانادا و آمریکا گرفته تا اردن، آفریقایجنوبی، سریلانکا، ترکیه و ایران، حداقل نام یکی از خیابانهایشان را گاندی گذاشتهاند؛ رهبر سادهزیستی که لقبش، روح بزرگ؛ مهاتما بود و اصولش ساتیا و آهیمسا. یعنی رسیدن به حقیقت در بستری بهدور از خشونت.
اما خیابان گاندی تهران مانند منش صاحب نامش خیابان سادهزیستیها نیست. درست است که این خیابان به اندازه دو بال راست و چپش؛ خیابانهای آفریقا و ولیعصر، خیابان دور-دورِ ماشینهای واردات رانتی و جولانگاه رژه مانکنها و مدلهای برندپوش بالای شهر تهران نیست، اما قرارگیریاش در بافت شمالی شهر و میان مناطق سه و شش تهران، زیست و وضعیت کلی آن را از سادگی بیرون آورده و این خیابان را به خیابان بالاشهریها تبدیل کرده است؛ خیابانی که برخلاف اصل مهم مورد اعتقاد صاحب نامش که پرهیز از اعمال هرگونه خشونت در زندگی است، یکی از وحشتناکترین خشونتهای تاریخ تهران را در خود رقم زده است.
اما خیابان گاندی تهران مانند منش صاحب نامش خیابان سادهزیستیها نیست. درست است که این خیابان به اندازه دو بال راست و چپش؛ خیابانهای آفریقا و ولیعصر، خیابان دور-دورِ ماشینهای واردات رانتی و جولانگاه رژه مانکنها و مدلهای برندپوش بالای شهر تهران نیست، اما قرارگیریاش در بافت شمالی شهر و میان مناطق سه و شش تهران، زیست و وضعیت کلی آن را از سادگی بیرون آورده و این خیابان را به خیابان بالاشهریها تبدیل کرده است؛ خیابانی که برخلاف اصل مهم مورد اعتقاد صاحب نامش که پرهیز از اعمال هرگونه خشونت در زندگی است، یکی از وحشتناکترین خشونتهای تاریخ تهران را در خود رقم زده است.
یکی از روزهای زمستانی سال ١٣٧٥، غروب جمعهای سرد، خانهای ویلایی در کوچه بیستوسوم این خیابان جنایتی را به خود دید که در آن سالها تلنگری بزرگ به ایران بعد از انقلاب و جنگ زد. سمیه ١٦ ساله برای رسیدن به معشوق ١٦ سالهاش شاهرخ و به قصد گرفتن انتقام از خانوادهاش که مخالف ازدواج او با شاهرخ بودند، خواهر و برادر ١٠، ١٢ سالهاش را با دستهای خودش و با کمک شاهرخ کشت و قصد داشت مادرکشی را هم در طالع خود رقم بزند که نشد. نتوانست. شاهرخ سرِ بزنگاه ترسید و جا زد و سمیه تنها ماند؛ به قدری که در دادگاه با قصاص روبهرو شد، اما در لحظه ناامیدی و پایان کار مهمترین خواسته زندگیاش را از پدرش خواست. بابا بذار برگردم خونه! برگشت. به گاندی. کوچه بیستوسوم.
بدون شاهرخ البته و بعد از تحمل ١٠ سال زندان. شاهرخ دو سال بعد از او به گاندی برگشت؛ خیابانی که سالهاست همچنان هویتش را از این دو و جنایتشان میگیرد؛ جنایتی که در سرنوشت این خیابان با این دو شروع شد، اما به آنها ختم نشد.
بهار ١٣٩١. کوچه هشتم. تینا دختر جوانی که میخواست از به سرقترفتن ماشینش جلوگیری کند، از سوی سارق و به وسیله چرخهای ماشین خودش زیر گرفته شد و اورژانس آنقدر دیر رسید که خیابان هشتم گاندی هم خیابان خشونت و جنایت شد. مرداد ١٣٩١.
هادی دانشجوی جوان درحالیکه از سینهاش خون میچکید بهطور ناگهانی جلوی ماشینی در این خیابان زمین افتاد و قبل از آنکه او را به بیمارستان برسانند، جان داد. چاقویی که هنوز بعد از پنج سال معلوم نیست متعلق به چه کسی بوده است سینه او را شکافت. اما خشونتهای این خیابان فقط به این سه مورد ختم نمیشوند چراکه خشونت در سرشت این خیابان نهادینه شده است؛ حتی اگر صاحب نامش در سراسر زندگیاش با آن مخالف بوده باشد.
۰