حاتمیکیا: میخواستم از داعش بگویم
میلیونها دلار، چند فیلم فاخر و کاریکاتوری به قلم کهنهسرباز سفر به شام، امپراتور جهنم، تنگه ابوغریب، سرو زیر آب و لاتاری فیلمهای جریان موسوم به سینمای ارزشی جشنواره هستند.
کد خبر :
۵۰۱۹۱
بازدید :
۲۲۴۵
درباره جشنواره سیوششم یکی از مهمترین نکاتی که گفته میشد، این بود که این جشنواره محل درخشش سینمای ارزشی خواهد بود و میدانیم و میدانید که تعریف دوستان از سینمای ارزشی چه تعریف کاهنده و حداقلی بوده و هست. در حقیقت در این سینما؛ سینمای ارزشی یعنی سینمای دفاع مقدس و حکومتی؛ و بقیه فیلمها یکسر بیارزشند! و اتفاقا با همین تعریف هم بود که میگفتند وقتی حتی با چنین تعریفی نیز اکثریت فیلمهای جشنواره را فیلمهای دفاع مقدسی تشکیل میدهد، پس طبیعی است اگر از نظر کیفی و استانداردی نیز بلوغ این نوع سینما را شاهد باشیم.
بههرحال؛ با مروری بر فیلمهایی که قرار بود در ١٠ روز جشنواره نمایش داده شود، گفته میشد که این جشنواره محل جلوه و اوجگیری سینمای دفاع مقدسی و ارزشی خواهد بود؛ که بیشتر محصولات این نوع سینما را اوج تهیه کرده است.
حالا در ششمین روز جشنواره درحالیکه تقریبا تمام فیلمهای جشنواره به نمایش درآمده است و واکنشها و بازتابهای تماشاگران به فیلمها را دیدهایم، شاید بتوان این ادعاها یا توقعات را در بوته نقد گذاشت و دید آیا واقعا سینمای دفاع مقدس جشنواره امسال موفق بوده؟ آیا رضایت تماشاگران را حاصل آورده؟ آیا به اندازه و میزان دلارهایی که هزینه ساخت این فیلمها شده (تعجب نکنید! چند فیلم در این بین هم اندازه با پروژههای نهچندان کمخرج آمریکایی هزینه کردهاند!) این فیلمها میارزند؟
در نگاهی به فهرست فیلمهای جشنواره، فیلمهای سفر به شام ابراهیم حاتمیکیا، امپراتور جهنم پرویز شیخطادی، سرو زیر آب محمدعلی باشهآهنگر، ابوغریب بهرام توکلی و البته لاتاری محمدحسین مهدویان را میتوان محصولات سینمای ارزشی و دفاع مقدسی جشنواره نامید که البته از نظر دیدگاهی طیف وسیعی را شامل میشوند که از نوعی روشنفکری دینی در فیلم باشهآهنگر تا توجه به نگرانیهای دلواپسان در لاتاری مهدویان را دربردارند.
البته اینکه نام لاتاری را با وجود تمام تأکیدها و اصرارهای کارگردان به اینکه فیلمی اجتماعی ساخته و هیچ منظور سیاسی نداشته در میان این فیلمها میآورم اتفاقی نیست؛ که دم خروس کاملا واضح و روشن دیده میشود و نمیتوان ادعاهای کارگردان را جدی گرفت؛ چنانکه خیلیهای دیگر هم جدی نگرفتهاند و حتی روزنامهای در این مورد نوشت: باز دم محمدحسین مهدویان گرم که نگذاشت بیشتر از این سر کار برویم و به او دلخوش باشیم.
اینکه هنرمندی آنقدر زرنگ باشد که هم برای آقای روحانی فیلم تبلیغاتی بسازد و در دیدار با ریاست محترم جمهوری ژست مظلومان را بگیرد و بگوید: من داشتم برای یک دولت مستقر فیلم میساختم اما فضا طوری بود که انگاری در یک خانه تیمی مشغول فعالیتم و چندماه بعد با یکی از مخالفان آقای روحانی همکاری کند تا فیلم سینماییاش را جلوی دوربین ببرد، خیلی هم چیز عجیبی نیست.
در این سالها از این چیزها کم ندیدهایم، اما فیلمساز محترمی که در عنفوان جوانی به بهروز افخمی تأسی میکند، دیگر باید دعوی استقلال و این حرفها را بگذارد در کوزه و آبش را بخورد و این را هم بفهمد که میان رندی و مردرندی تفاوت بسیار است. فکر میکنم این جملات توانسته باشد تمام مطلب را درباره مهدویان انتقال دهد؛ نه؟!
امپراتور جهنم نیز جز یک کاریکاتور تکراری در مایههای فیلم قبلی کارگردانش شکارچی شنبه نیست. سرو زیر آب را ندیدهام، اما گفته میشود فیلم خوبی شده و البته اگر مبنای این نظر فیلمی چون ملکه باشد، به جرأت میتوان به این ساخته محمدعلی باشهآهنگر امید بست.
ابوغریب بهرام توکلی هم انگار که فیلم بدی نشده. فیلمی ساده و سالم و سرراست که حتی توانسته رضایت مجید مجیدی را نیز جلب و کاری کند که این کارگردان به شرف توکلی درود فرستد که چنین فیلمی ساخته: درود به شرف بهرام توکلی، با اینکه در جنگ نبوده اما با یک تصویر حماسی جنگ را روایت و مظلومیت و خلوص بچههای جنگ را بهخوبی تصویر کرده است. تنگه ابوغریب یکی از بهترین فیلمهای جشنواره است. ممکن است گفته شود فیلم قصه ندارد یا شخصیتها جا نیفتاده است، اما با وجود اینها بخشی از حقیقت جنگ را ثبت میکند که برای خیلیها مغفول مانده است و قهرمانان این فیلم همه بچههای جنگ هستند.
سفر به شام
با تمام این موارد، اما سفر به شام مهمترین فیلم ارزشی امسال است. فیلمی پرهزینه و عظیم که قرار بود اثری فاخر باشد درباره فجایع و جنایاتی که داعش انجام داد و میدهد. زنگ خطری درباره توحش عریان تکفیریها؛ و البته دست مریزادی به مدافعان حرم. بهعبارت بهتر، میتوان گفت که فیلم حاتمیکیا با آن بودجه و هزینههای کمرشکن و اعجابآورش شاید کنجکاویبرانگیزترین فیلم جشنواره بوده و هیچ بعید نیست درنهایت هم سیمرغها را درو کند؛ این از این.
بله؛ این فیلم بارها و بارها به اکران فوقالعاده رسیده؛ بارها و بارها صف برایش تشکیل شده؛ بارها و بارها فلان و بیسار کار در موردش به انجام رسیده و ...؛ به همان دلیل و البته همانگونه که در سینما ملت نیز کنجکاوی عظیم و عجیبی برای تماشای این فیلم وجود داشت، اما آیا سفر به شام توقعات را برآورده کرد؟ حداقل اینکه آیا توانست انتظاری را که حاتمیکیا از خود داشت، برآورده کند؟
ابراهیم حاتمیکیا در جلسه پرسش و پاسخ فیلم سفر به شام در مورد ساخت به وقت شام گفت: فکر میکنم سال ٦٥ بود، ٣١سال پیش که نخستین فیلم خودم «هویت» را ساختم. درست با عملیات کربلای ٥ مصادف بود و من باید کنار فیلم میماندم و دوستانم رفتند منطقه و به من خیلی سخت گذشت. پس از فیلمبرداری، رفتم منطقه که برخی از دوستانم در عملیات شهید شدند.
این را به این جهت میگویم که فیلم به وقت شام را یک سرباز ساخته، من خودم را سرباز این نظام و کشور میدانم و همچنان دلم میتپد برای بچههایی که جهاد میکنند. سوالاتی که خواهد شد، فنی است ولی من را یک سرباز بدانید که همانند همان عملیات دوست داشتم با آن بچهها باشم و اسمم را هم در تیتراژ نخستین فیلمم نزدم و دوست داشتم مانند آنها گمنام میماندم که نشد و ٣١سال است که ماندیم.
با اینکه حاتمیکیا سعی دارد با چنین سخنانی، با درست کردن دوقطبی سیاسی، مخالفان فیلمش را در موضع ضعف قرار داده و جلوی ابراز عقیده آنها را بگیرد، اما حتی با چنین استراتژیای هم نمیتواند این نکته را نادیده بگیرد که سفر به شام یک فیلم واقعا بد است؛ بدتر از آنکه بتوانی تصورش را بکنی. تلفیقی از یکسری فیلمهای مختلف که درنهایت در کنار هم قرار بوده نذر یا حتی وظیفه فرهنگی «سرباز نظام» را که البته زمانی در موج مرده درخواست درجه ژنرالی میکرد، ادا کند، اما نتوانسته.
فیلم با یک ماشین مضحک به شکل و قیافه مدمکس آغاز میشود که قرار است در میان مردم منفجر شود، اما آنقدر معطل میکند، در کوه و بیابان قیقاج میرود و... البته با این هدف شریف که برادران مدافع فرصت کنند آن را مورد هدف قرار دهند که از آن صحنه چیزی حاصل نمیآید. بعد از چند دقیقه دو رفیق همسن و سال با بازی هادی حجازیفر و بابک حمیدیان را میبینیم و سپس از زبان یکیشان میشنویم که اینها پدر و پسرند؛ و لابد چون سرباز نظام گفته اینها پدر و پسر باشند و البته عقیده داشته بودجه بیتالمال را باید گذاشت برای ترقهبازی در جهت منهدم کردن داعش و برای سوسولبازیهایی چون گریم و مسائلی از این دست نباید بودجه را هدر داد، باید حرف او را باور کنیم.
بعدتر یک فیلمساز هالیوودی بلژیکیالاصل میبینیم که با اطوارهایی غریب از ابتدا تا آخر فیلم دارد فیلم میسازد؛ یک هیبت اسطورهای موسرخ میبینیم که چقدر با تعریف کاریکاتوری از دجال شباهت دارد و اینجا وسط یک روایتِ قاعدتا واقعنما سر و کلهاش پیدا شده و باید باور کنیم همان یارو چچنی است؛ زنی را میبینیم که پفک که میخورد ناگهان تمام سر و صورتش نارنجی میشود و در ادامه هم پیش از انجام عملیات انتحاری مینشیند و یک دل سیر یک ترانه راک را گوش میکند که خوانندهاش خودش است و میفهمیم که او یک سوپراستار راک بوده و البته در ستایشش میگویند صدای تمام دلشکستگان و ته خطرسیدگان دنیا بوده که حالا آمده به سودای بهشت در صفوف داعش جنگیده و حالا میخواهد هواپیمایی را به برجهایی در خاورمیانه بزند.
راستی؛ گفتم هواپیما؛ هواپیمایی میبینیم که موتورش آتش میگیرد و این صحنه جوری اجرا میشود که انگار این اتفاق در یک کارتون از نوع انیمههای درجه چند ژاپنی رخ داده و در آخر هم پرواز قفسهای اسرا را در آسمان داریم که از کیفیت اجرایش نگوییم بهتر است. البته بخشی از این مشکلات شاید به دلیل جلوههای ویژه باشد که درباره نارضایتی حاتمیکیا و تأکید و اصرارش روی اجرای مجدد آن در این روزها شنیدهایم، اما حتی اگر بنا را بر همین نیز قرار دهیم، باز هم نمیتوان رویکردهای سادهانگارانه کارگردان و نویسنده را در ترسیم آدمها و فضاهای فیلم نادیده گرفت.
ابراهیم حاتمیکیا در جلسه پرسش و پاسخ فیلم، اما درباره جلوههای ویژه ضعیف فیلمش میگوید: این بضاعت سینمای ایران است و من افتخار میکنم که بچههای ایرانی این فیلم را ساختند و یک دلار هم خرج فیلم در خارج از ایران نشده و ما تمام توانمان را برای فیلم گذاشتیم. من چنین حسی ندارم که بخشهایی از این فیلم به بازیهای کامپیوتری شباهت دارد. من ترجیح میدهم که از بچههای ایرانی متخصص استفاده کنم حتی اگر عدهای طعنههایی بزنند.
حاتمیکیا درباره شیوه پرداخت به موضوع داعشیها نیز گفت: من یک روز کل گروه را جمع کردم و گفتم همگی باید فیلمهایی را که داعشیها تهیه و منتشر کردند، ببینیم، بهخصوص صحنههایی که در آب خفه میکنند و جنایتهایی که میکردند. واقعیت این است که جریان داعش ترکیبی که دارد بشدت اگزجره است و آن فیلمها را هم ببینید، همین است. من با داعش زندگی نکردهام که ببینم دقیقا چگونه است. قطعا وهابی نیستم.
سعی کردم با داعش وارد گفتوگو شوم. حاتمیکیا درباره پایان داعش و جایگاه فیلم در آینده نیز گفت: داعش به راحتی قابل حذفشدن نیست و آنها تنها زمین را از دست داده و به سمت لیبی و برخی از کشورهای آفریقایی کشیده شدهاند و این چیزی نیست که تمام شود. این را من بگویم که فیلم هرچه زودتر آماده شد. سر پیشتولید آشکارا بحث بود که فیلم نباید خرداد کلید بخورد و عقبتر برود. واقعا چهارماه برای فیلمی که دوهزار و ٤٠٠ پلان دارد، کم است و شبانهروز کار کردیم و تلاشم این بود که فیلم آماده شود. تصورم این بود که از داعش تا حرفش هست، اثری بسازم.
یکی از انتقاداتی که به سفر به شام وجود دارد، رویکرد عریان این فیلم به خشونت است که مثلا در صحنه سر بریدن اسرا توسط داعش بهخوبی دیده میشود. ابراهیم حاتمیکیا اما این انتقاد را وارد نمیداند و میگوید: من در زندگی سر یک مرغ را هم نبریدهام و تنم میلرزید که باید در فیلمی که ساختهام چنین صحنهای را نشان دهم. تحت فشار زیادی بودم، ولی چه کنم که این خشونت را در فضای مجازی دیده بودم. سعیام این بود که فیلم خشن نسازم.
یکی دیگر از انتقاداتی که در جلسه پرسش و پاسخ فیلم، حاتمیکیا باید پاسخ میداد، این بود که چرا در پنج، شش فیلم اخیر حاتمیکیا با قهرمانان آثارش چندان نمیتوان ارتباط برقرار کرد و این قهرمانان از سوی نسل جدید پذیرفته نمیشوند؛ که این کارگردان در این مورد گفت: من با جوانان جلسه دارم و از تمام فیلمهایی که میگویید، میبینم.
یک جوان ایرانی از روسیه اینقدر برایش محتوای فیلم مسأله شده، به من پیام داد. نظام ٤٠سال است جلو میرود و همه سر جایشان هستند و فقط من جایم عوض شده است؟ همه دارند پرچمهایشان را زمین میگذارند و من فقط پرچم را بالا نگه میدارم. با حاج قاسم دیدار کردم و گفتم چرا نمیگذارید ما برویم سوریه را ببینیم، هرچند میدانم خطر دارد. در جشنواره دوسال پیش به ما متلک گفتند که چرا نمیروی به سوریه؟ میگویند گمشو برو سوریه.
تف به این زبانها که این سخنان را به زبان میآورند. من هم علاقه دارم در کنار آنها باشم و با آنها جلو بروم. همه این مسائل جمع و به فیلم به وقت شام منتهی میشود. ما هرچه داشتیم در چله خودمان گذاشتیم و پرتاب کردیم. شما را به خدا از این بچهها که بودند بپرسید. وقتی نمیپرسید، من فکر میکنم که شما نمیدانید که داعش دارد سمت ما میآید و به چندقدمی خانههایمان رسیده است.
فارغ از این کمبودها و انتقادات و البته پاسخها و توجیهات ابراهیم حاتمیکیا؛ در نهایت، در خوشبینانهترین نگاه ممکن، سفر به شام را میتوان فیلمی بلندپروازانه بهشمار آورد که به هیچ وجه نتوانسته به سطح آرزوهای سینمایی حاتمیکیا برسد و یکبار دیگر تأکید میکند برای ساخت یک فیلم خوب بیش از اینکه بودجه و امکانات نیاز باشد، ایده و فکر خوب نیاز است و این درسی است که حاتمیکیا باید از روزهای آژانس شیشهای خوب به یادش مانده باشد.
۰