زوال روح
در مکبث خون استعاره نیست، بلکه خونی واقعی است که از بدن مقتولان ریخته میشود. در بیست زخم کاری نیز چنین است.
کد خبر :
۵۲۶۱۱
بازدید :
۶۸۰۹
«هرکه با تو همخونتر به خونت تشنهتر»
نادر شهریوری(صدقی) | «بیست زخم کاری» اشاره به عبارتی از «مکبث» شکسپیر است، اما نه فقط این عبارت که مضمون رمان بیست زخم کاری نیز شباهتی به مکبث دارد.* در مکبث دست همگان، چه قاتلان و چه قربانیان به خون آغشته است. در بیست زخم کاری نیز چنین است. در مکبث خون استعاره نیست، بلکه خونی واقعی است که از بدن مقتولان ریخته میشود. در بیست زخم کاری نیز چنین است. در مکبث «درک لحظه» برای کشتن پادشاه اهمیت دارد، این را لیدی مکبث به فراست درمییابد و آن را به همسر خویش مکبث یادآوری میکند.
در بیست زخم کاری نیز چنین است، چنان که لحظهای سستی و غفلت در کشتن رقیب، رقیبی که مورد سوءظن است، موجب نابودی میشود. آنچه به دریای خون ابعادی هولناک میدهد، فریبکاری است و آنچه باعث فریبکاری میشود، وسوسه است؛ «وسوسهای نابکار» برای رسیدن به موقعیتی بالادستتر که لحظهای غفلت به بهای جان، مال و آبرو تمام میشود. بااینحال نمایش مکبث را میتوان نمایشی سیاسی حول «قدرت» در نظر گرفت که طی آن دانکن، پادشاه اسکاتلند، به قتل میرسد. او قربانی نزدیک کسانش، مکبث و لیدی مکبث، میشود.
بیست زخم کاری، نوشته محمود حسینیزاد، در وهله اول رمانی است درباره سوءظن، جنایت، حرص و آز اشباعنشدنی آدمی که ابعاد هولناک آن را میتوان در رقابت بیرحمانه توأم با بدبینی جنونآمیز مافیای اقتصادی مشاهده کرد که هیچ حدومرزی برای افسارگسیختگی خود قائل نیست، در این رمان مافیای اقتصادی به روابط خانوادگی و «همخونی» گره میخورد و این خود ابعاد جنایت را دهشتناکتر میکند، گو اینکه مافیای اقتصادی سعی در پرهیز مستقیم در واردشدن به عرصه سیاست دارد، اما رسیدن به ثروتی چنین انبوه جز در رابطهای تنگاتنگ با سیاست و قدرت میسر نیست.
آدمهای رمان بیست زخم کاری از حاجعمو تا شرکای همخون و غیرهمخونش از فرزندانش ناصر و منصور گرفته تا مالکی، مظفری، میرلوحی، نجفی و... فاقد انگیزههای سیاسی هستند؛ نه آنکه سیاست برایشان بیاهمیت باشد بلکه با صرفهتر آن است که در «هزینه» سیاست صرفهجویی کنند.
بدین منظور آنان سیاست و فعالیتهای سیاسی را در چارچوب اقتصاد و فعالیت اقتصادی کانالیزه میکنند و آن را از محتوای حقیقیاش تهی میکنند، در این صورت «سیاست فروکاستهشده به اقتصاد»** تنها بهعنوان رانت، اما رانتی بسیار مهم، تعیینکننده و کاملا شخصی کارکرد پیدا میکند. «رانت و تکنیکهای آن» روح غالب در رمان بیست زخم کاری است. در این رمان همهچیز با رانت آغاز میشود و با رانت به پایان میرسد. بدون رانت، آدمهایی که یکشبه ثروتمند و بدل به مافیای اقتصادی شدهاند، آدمهایی بسیار معمولی با درآمدی دست بالا متوسط بودهاند. «مالکی گفت درسخواندن من هم برای لای جرز خوبه، همیشه به سمیرا میگم اگر با حاج عمو کاری نمیکردم، دست بالا رو بگیریم، الان داشتم توی کارخونه فلان و بهمان تراز مینوشتم یا توی بانک یه ننه قمر، حرص میخوردم که هر دهاتیای آمده و داره میلیون میلیون میریزه به حسابش، حرصی که حتما کارمندهای بانک الان از دست ماها میخورن
در بیست زخم کاری فقط حرص و آز آدمها برای رسیدن به ثروت، ثروتی انبوه، به نمایش درنمیآید، بلکه همچون مکبث وجوه دیگری از روح آدمی و پلیدیهای آن تشریح میشود. مکبث با قتل دانکن، فقط ارتکاب به قتل را تجربه نمیکند، بلکه در پی آن با جنبههای کاملا تازه و از قبل تجربهنشده خباثت و پلیدی روح و روان آدمی نیز آشنا میشود که پیشتر آن را تجربه نکرده بود و اکنون تمامی پلیدیهای روح را یک جا تجربه میکند.
«قتل»، قتل پادشاه دانکن، مکبث را از اساس آدم دیگری میکند، گو اینکه قبل از ارتکاب به قتل میگوید «من دل آنچه را که از دست مرد برمیآید، دارم اما آنکه دل بالاتر از آن داشته باشد مرد نیست»,٣ اما در پی تجربه قتل، پادشاه آرزو میکند که ای کاش ساعتی قبل از این مرده بود.
در مکبث ما صرفا با یک قاتل روبهرو نیستیم، بلکه با انسانی روبهرو میشویم که هیولا میشود. در بیست زخم کاری نیز با ابعاد هیولایی و هولناک آن وجه تاریک اما ناشناخته روح و روان آدمی آشنا میشویم. وقایع عجیب و هولناک بیست زخم کاری پرشتاب و پیاپی سپری میشود. گویی زمان سریعتر از معمول میگذرد و همهچیز زود به آخر میرسد. خواننده در زمانی کوتاه با اتفاقات پیاپی مواجه میشود. این رمان به فیلم سینمایی بیشتر شباهت دارد تا به نمایشی آرام که همان مضمون را پی میگیرد.
سیاست به معنای مصطلح و مرسوم در نوشتههای حسینیزاد وجود ندارد. او رمانی سیاسی یا تاریخی که به سیاست ربط داشته باشد نمینویسد. شاید علاقهای نیز به نوشتن دراینباره نداشته باشد و لایههای تودرتوی روح و روان آدمی برای او از اهمیتی بیشتر برخوردار باشد. بااینحال سیاست در بیست زخم کاری حضور دارد.
حسینیزاد سیاست را در رفتار غیرسیاسی نمایان میکند. منظور از رفتار غیرسیاسی میتواند رفتار عادی و روزمره باشد، رفتاری در حوزههای مختلف از جمله اقتصاد که گرچه مستقیما به سیاست ربط پیدا نمیکند، اما از منطقی سياسي پيروي ميكند؛ اما قبل از آن لازم است معيارهاي خاص سياست يا همان منطق سياسي را مورد توجه قرار دهيم. منظور از منطق سياسي، منطقي است كه بر تمايز ميان درون و بيرون و در وضعيتي حاد بر مرزبندي ميان دوست و دشمن تأكيد دارد.*** سياست به يك تعبير حوزهاي است كه در آن مرزبندي وجود دارد.
بدين سان هر فعاليتي، حتي ساده و روزمره، به يك معنا ميتواند فعاليتي سياسي به حساب آيد، به شرط آنكه نقطه عزيمت فعاليتش بر مرزبندي ميان دوست و دشمن استوار باشد. از اين نظر بيست زخم كاري ميتواند رماني با سويههاي سياسی باشد: مافياي اقتصادي اساس كار خود را بر پررنگكردن خطوط دوست و دشمن قرار ميدهد زيرا فلسفه وجودي مافيا و لابيهاي وابسته به آن با تمامي حلقهها و باندهاي وابسته، در وهله نخست رعايت اكيد مرز درون و بيرون و يا دقيقتر مرز دوستي و دشمني است. در اين رابطه مافياي اقتصادي «سياست» خود را در جذب و دفع، دستهبنديهاي پيدرپي و باندبازيهاي كاملا حرفهاي حول ثروت و ميل اشباعناپذير به قدرت به نمايش درميآورد.
در زمانه پرشتابي كه بيست زخم كاري آن را توصيف ميكند دوست و دشمن دائمي وجود ندارد، بلكه منافع دائمي وجود دارد. بنابراين دوستيها در پي اتحادي موقت به دشمني و دشمنيها به دوستي بدل ميشود. دوستيهاي جديد در پي آرايش تازه كه در پي حذف حاجعمو و سپس نجفي اتفاق افتاد، شكل تازهاي به خود ميگيرد و همینطور دشمنيهاي تازه در دل باندهاي جديد سر برميآورند.
باند سهنفره مظفري، مالكي، اخوان به باندي دونفره بدل ميشود كه آن دو نفر- مظفري و اخوان - نيز در پي سياستي «جديد» با «حذفي هوشمندانه» و البته «ناگزير» به قتل ميرسند. در پي اين سريال هولناك مرز متصلب ميان دوست و دشمن در بيست زخم به مرزي دائما در حال تغيير بدل ميشود كه هيچ دوستي و دشمني را مدتدار نميكند و بر هرگونه وفاداري مهر باطل ميزند. منفعتطلبي شتابزده، بيرحم و سلطهجو، هرگونه وفاداري حتي در عاطفيترين و سادهترين روابط را به حال تعليق درميآورد.
با كشتهشدن دانكن و سپس پادشاهي مكبث البته آرامش و ثبات به خانواده مكبث بازنميگردد كه برعكس اضطراب و تشويشي دائمي جاي آن را ميگيرد. ليدي مكبث مرگ را به چنين زندگيای ترجيح ميدهد.
«ليدي مكبث: كامروا گشتن اما به ناخرسندي، يعني همه چيز را دادن و هيچ نيافتن، دل به مرگ سپردن به كه نابود كردن و در لذت پربيم به سر بردن»٤ در آغاز هدفي مشترك، ولو جنايتكارانه، دوستي ميان مكبث و ليدي مكبث را حفظ ميكرد، اما پس از «قتل» زندگيكردن معناي خود را از دست ميدهد. اكنون حتي مرگ نيز ديگر چيزي را تغيير نميدهد.
در پي قتل ريزآبادي، ماجرا در مسيري «ناگزير» قرار ميگيرد و بهرغم آنكه مالكي بهواسطه پول و قدرت در موقعيتي بالادست قرار دارد اما او مستأصل و پريشان است: قتل مسري است و دامن او را نيز فراميگيرد. چه بسيار كه او نيز همچون مكبث آرزو ميكرد ميمرد تا شاهد زوال زندگياش نباشد.
پينوشتها:
*بيست زخم كاري سويههاي تراژدي شكسپير را نيز در خود لحاظ ميكند. در تراژدي ضرورت كور و ناگزير و اميد ناممكن است.
**سياست بهمثابه امري جمعي ميتواند در خود متوقف نماند و به چيزي فروكاسته نشود تا سويههاي فرارونده و اميدبخش داشته باشد. سياست بدون ايده در نهايت چيزي جز بيزينس (اقتصاد صرف) آن هم به شكل عريانش نيست.
*** از ميان انواع كنشها، كنش سياسي معيارهاي خودش را دارد. در زيباشناسی تمايز ميان زيبا و زشت، در اقتصاد بين سود و زيان و در سياست ميان دوست و دشمن تعريف ميشود.
١، ٣، ٤) مكبث/ شكسپير/ ترجمه داريوش آشوري.
٢) بيست زخم كاري/ محمود حسينيزاد.
۰