"رمپیج"؛ کمتر علمی، بیشتر تخیلی
«رمپیج»، مثل پیتزایی که سفارش شده پنیر اضافه داشته باشد، جانسن را در مقابل گلهای از موجودات آلوده به ویروسی که آنها را بزرگ – در واقع، خیلی بزرگ – و به شدت خشمگین میکند، قرار داده است.
کد خبر :
۵۴۸۶۶
بازدید :
۵۴۳۰
رولینگ استون | پیتر تراورز، یک سکانس در فیلم «رمپیج» (Rampage)، جدیدترین فیلم اقتباسی از یک بازی کامپیوتری -متاسفانه، "قدیمی" -، وجود دارد که در ان یک گوریل دورگه با پشتی نقرهای رنگ به نام «جرج» (George) پرندگان را به سمت دواین راک جانسن (Dwayne "The Rock" Johnson) میفرستد.
چگونه این گوریل عظیم الجثه دقیقاً میداند که ما به چه چیزی فکر میکردیم؟ ببینید، ما دوست داریم تا جانسون را با بیشترین خوشبینی ممکن، به این دو علت بررسی کنیم: به خاطر آن ریبوت «جومانجی» (Jumanji) که البته لذتبخش بود و تمامی آن زد و خوردهایی که در دوران «سریع و خشمگین» (Fast & Furious) داشت.
حتی وقتی فیلمهای او میلنگند (سلام، گشت ساحلی (Baywatch))، هنوز هم این کشتیگیر قدیمی میتواند برای کارگردانان نه چندان کاربلد و جلوههای ویژه ضعیف همچون یک موهبت بزرگ باشد. امید بود تا «رمپیج» هم حکایتاش مثل «سن آندرس» (San Andreas) باشد؛ یکی از آن فیلمهای بزن بهادر راک که شاید ارزش خرج کردن یک بلیت سینما را نداشته باشد، ولی وقتی در خانه آن را به صورت آنلاین با یک پیتزا و یک قوطی نوشابه تماشا کنید بتوانید با آن کنار بیایید. (کارگردان «سن آندرس» یعنی «برد پیتن» (Brad Peyton) سکاندار هدایت «رمپیج» هم بوده است و اساسا هر دو فیلم کارگردان یکسانی دارد.)
اینجا خیلی با شانس روبرو نیستیم. «رمپیج»، مثل پیتزایی که سفارش شده پنیر اضافه داشته باشد، جانسن را در مقابل گلهای از موجودات آلوده به ویروسی که آنها را بزرگ - در واقع، خیلی بزرگ - و به شدت خشمگین میکند، قرار داده است.
آیا به این نکته هم اشاره کردیم که به آنها از دی انای موجوداتی دیگر هم تزریق شده است؟ این موجودات هیبریدی شامل یک گرگ که میتواند پرواز کند و یک کروکودیل با ۱۱۱۸ دندان میشود. و، اما در مورد راک، او نقش «دیویس اوکای» (Davis Okoye) را ایفا میکند، یکی از اعضای سابق نیروهای ویژه ارتش که وقتی خانوادهاش به دست شکارچیان غیرقانونی کشته شدند، یک گوریل را نجات داد.
او حالا یک باستان شناس شده که حیوانات را به انسانها ترجیح میدهد. به هر حال وقتی که تا این حد آدم شیطان صفت وجود دارد، چه کسی میتواند او را سرزنش کند؟
در این میان، اما بدترین عملکرد مربوط به «کلیر ویدن» (با بازی «ملین آکرمن» (Malin Akerman)) است. کسی که در واقع مسئول آن آزمایشگاهی است که قصد بازی با طبیعت را دارد و از این موجودات به عنوان سلاحهای مرگبار استفاده میکند.
او و برادر احمقش، «برت» (با بازی «جیک لیسی» (Jake Lacy))، در واقع، هیولاهای واقعی این فیلم هستند، مسئلهای که باعث شده این بازیگران تا سر حد مرگ سعی کنند تا به شکلی دیوانهوار در نقش خود فرو بروند. این بیماری البته به اکثر بازیگران دیگر فیلم هم سرایت کرده، ولی در این میان میتوان به «جفری دین مورگن» (Jeffrey Dean Morgan) - همان «نیگن» (Negan) در «مردگان متحرک» - در نقش یک مامور سی آیای با تیپ و قیافهای شبیه به کابویها اشاره کرد که برای شما لحظات خوبی را به ارمغان خواهد آورد.
سخت است که حضور بازیگر نامزد اسکار به خاصر فیلم «مونلایت» (Moonlight) یعنی «ناومی هریس» (Naomie Harris) را در فیلم تشریح کنیم، کسی که زمانی به عنوان یک دانشمند با ویدنها همکاری میکرده، ولی حالا به دنبال از بین بردن آنها است.
او برای انجام این کار به دیویس نیاز دارد. البته فیلم او را بیشتر از هریس نیاز دارد تا به جای این مقدمهچینیهای عذاب آور به مخاطبان همان چیزی را ارائه دهد که آنها برای تماشایش پا به سالن سینما گذاشتهاند: راک به جوش و خروش بپردازد و جهشیافتهها به جان هم بپرند؛ و جرج دوستداشتنی، اما بیچاره دچار تغییراتی ژنتیکی میشود و سرعت رشد او شتابی خطرناک پیدا میکند.
این باعث میشود تا گوریل قصه ما حسابی به هم بریزد و در نهایت به سمت جانسن حمله ور شود، مثل، بگذارید بگوییم منتقدانی که نمیتوانند خاطره نشستن در سالن پخش فیلمهایی، چون «حکم» (Doom) یا «بازگشت مومیایی» (The Mummy Returns) را از یاد خود ببرند.
چه باور کنید و چه نکنید، «رمپیج» یک فیلمنامه هم دارد، که به نام چهار نفری است که بهتر بود برای خود نامهای مستعاری انتخاب میکردند تا کسی متوجه نام واقعی آنها نشود. نتیجه آن است که گوریل، گرگ و کروکودیل به سمت شیکاگو میرود و به بالای آسمانخراش (نام فیلم بعدی جانسن) میرسند و از آن جا کاری که کینگ کونگ با شهر کرد و کاری که زلزله با «سن آندرس» کرد را دوباره تکرار میکنند.
چه باور کنید و چه نکنید، «رمپیج» یک فیلمنامه هم دارد، که به نام چهار نفری است که بهتر بود برای خود نامهای مستعاری انتخاب میکردند تا کسی متوجه نام واقعی آنها نشود. نتیجه آن است که گوریل، گرگ و کروکودیل به سمت شیکاگو میرود و به بالای آسمانخراش (نام فیلم بعدی جانسن) میرسند و از آن جا کاری که کینگ کونگ با شهر کرد و کاری که زلزله با «سن آندرس» کرد را دوباره تکرار میکنند.
آیا شما حس میکنید که جانسن مدام از یک داستان، با تغییراتی ریز و اندک برای فیلمهایش استفاده میکند؟ دیدن عضلههای جانسن و تکان خوردن بدن تنومندش در طول سکانسهای اکشن، به همراه جلوههای ویژه بصری مناسب، احتمالا برای طرفداران کافی است.
ولی این یکی قطعا از آن آثار نازل قهرمان دوست داشتنی است. همچنین در زمینه نقش آفرینی او مبارزه را در برابر یک گوریل که دوست نداشتنش خیلی سخت است میبازد، گوریلی که به لطف نقش آفرینی و موشن کپچر جادویی «جیسن لایلز» (Jason Liles) فوق العاده است. ساده است که به خاطر جرج میخکوب شد. این فیلم به هر حال ارزش نشان دادن یک انگشت]به نشانه مثبت یا منفی بودن تجربه دیدن آن را دارد.
منبع:سایت نقدفارسی
مترجم: دانیال دهقانی
منبع:سایت نقدفارسی
مترجم: دانیال دهقانی
۰