دیپلماسی سیا در "بیروت"

دیپلماسی سیا در "بیروت"

لذت تماشای «بیروت» در تماشای «هم» و همکارانش در برخورد با منازعات بین حزبی نفهته است، تا آن‌ها بفهمند واقعاً چه چیزی در حال رخ دادن است، و سپس راهی برای خنثی کردن این موقعیت خطرناک پیدا کنند، شاید به این قیمت که به هر یک از طرفین چیزی را که به دنبالش هستند بدهند.

کد خبر : ۵۴۹۰۰
بازدید : ۲۱۶۵
دیپلماسی سیا در
ویلیج وویس | الن شرسچیو، هالیوود از زمان «مردان دیوانه» (Mad Men) نمی‌دانسته که با «جان هم» (Jon Hamm) چه کند، شاید به این خاطر که هالیوود فیلم‌های زیادی برای افراد بزرگسال نمی‌سازد. این مخصوصاً برای مردانی که «هم» نقش آنان را ایفا کرده صدق می‌کند: افراد خوشتیپ، به شدت کارآمدی که خوشتیپی و کارآمدی آن‌ها همواره با رگه‌هایی از تردید همراه بوده است.
از «دان دریپر» (Don Draper) گرفته تا ایجنت ورزشی در فیلم «بازوی میلیون دلاری» (Million Dollar Arm) محصول دیزنی، شخصیت‌های اگزیستانیالیستی هم هیچ‌گاه در خلوت خود، خودشان را به خاطر نقوص و جنایات مخفی‌شان نگران نمی‌کنند.
آن‌ها با این حقیقت روبرو می‌شودند که حتی خوشتیپی و به شدت کارآمد بودن - که خودشان می‌توانند موفقیت را هم تضمین کنند - به تنهایی برای خوشحال نگه داشتن‌شان کافی نیستند. آن‌ها مردان باهوشی هستند که می‌دانند هر روز، دنیا کمتر از روز قبلی به افرادی، چون آن‌ها نیاز دارد، ولی آن قدر هم باهوش نیستند که تشخیص دهند برای این قضیه باید چه کاری را انجام دهند.

«بیروت» (Beirut) اثر هیجانی برد اندرسن (Brad Anderson) که پرحرف، اما هوشمندانه است، به مانند نیمه اول «بازوی میلیون دلاری»، شخصیت از هفت دولت آزاد «هم» را در یک کشور - در اینجا، آن کشور جایی نیست جز کشور جنگ زده لبنان - قرار می‌دهد، جایی که قوانین مطابق میل او نیست.
دیپلماسی سیا در
مقدمه فیلم که در اوایل دهه ۷۰ رقم می‌خورد او را به تصویر می‌کشد: با تزویر فراتر از حد تصور، دیپلمات «میسن اسکایلز» (Mason Skiles) با بازی «هم» جلسه‌ای با اعضای کنگره و دیگر افراد پرنفوذ محلی برگزار می‌کند تا صرفاً مشخص کند که «کریم» (Karim) با بازی «یوا سادیان روزنبرگ» (Yoav Sadian Rosenberg)، مهاجری که او و همسرش او را قبول کرده‌اند، قرار است تا سریعا به خاطر برادر تروریستش مورد بازجویی قرار بگیرد. مشکل آنجاست که کریم اکنون به خدمت رسانی به سناتور‌ها مشغول است و اسکایلز هم هیچ وقت نمی‌دانسته که این پسر یک برادر دارد.
«هم» حسابی برای مقامات حاضر خط و نشان می‌کشد، پشت کریم در می‌آید، و پافشاری می‌کند که یک بچه سیزده ساله هیچ ارتباطی با قضیه تروریسم نمی‌تواند داشته باشد. لذت تماشای عصبانیت به حق «هم» با رخ دادن انفجار‌های واقعی بعدی از بین می‌رود.

داستان اصلی از یک دهه بعد آغاز می‌شود. علی رغم کارنامه کاری موفق، اسکایلز حسابی به دیپلماسی جهانی پشت کرده است، و متاسفانه، به آن آدم‌های کله گنده‌ای که در مقدمه فیلم حسابی برایشان به خروش آمد. ولی پس از یک روز مصیبت‌بار که در آن برای یک مشاجره در اطراف بوستون به قضاوت پرداخت، اسکایلز پایش دوباره به قضیه باز شد. دوست سابق او یعنی کال رایلی (Cal Riley) با بازی «مارک پلگرینو» (Mark Pellegrino)، یک مامور سی آی ای، در بیروت ربوده شده و ماموران فدرال باور دارند که اسکایلز کلید حل این مسئله است.
از آن جایی که او شخصیتیست که «هم» نقش او را ایفا کرده، اسکایلز با بی‌میلی قبول می‌کند؛ و وقتی که پای او به کشور لبنان می‌رسد، تازه متوه وخامت اوضاع می‌شود و در می‌یابد که شاید او واقعاً کلید حل قضیه و به توازن رساندن جبهه‌های مختلف حاضر در آن منطقه است: از سازمان آزادی بخش فلسطین، اسرائیلی‌ها و مسیحیان بیروت گرفته تا سازمان اطلاعات آمریکا، که خود بین دو راهی ماندن با اجبار یا وفاداری باقی مانده است. او نتیجه می‌گیرد که شاید او کلید آوردن رایلی به خانه است.

«هم» نقش یک سوپر جاسوس را در «بیروت» ایفا نمی‌کند. در عوض، او در نقش یک مذاکره کننده زیرک قرار دارد، یک حراف با چهره فاقد احساس که بیش از هر کس دیگری در آن شرایط موقعیت‌های مناسب را شناسایی می‎‌کند.
«تونی جیلروی» (Tony Gilroy) که فیلمنامه را نوشته، به سراغ کنار هم جمع کردن عناصری رفته که در کار با آن‌ها تخصص دارد: او اینجا آن سخنوری‌های هوشمندانه و نفسگیر «مایکل کلیتون» (Michael Clayton) یا «دورویی» (Duplicity) را به فضای خیابانی و آن دنیای پرهیجان و نفسگیر فیلم‌های سری «بورن» (Bourne) خود آورده است. ولی وقتی که اسکایلز را در فضای ملتهب لبنان که با جنگ داخلی مزین شده می‌بینید، انتظار تیراندازی و مبارزه را نداشته باشید.
«هم» از آن قهرمان‌های تفنگ به دست نیست، و همه کسانی که در فیلم هستند (و آن‌هایی که پشت صحنه‌اند) آن قدری باهوش بوده‌اند که بفهمند آن تیراندازی‎های هالیوودی ممکن است منجر به کشته شدن همه شود.
از یک لحاظ، فیلم و بازی «هم» به شدت دلچسب و شبیه به آثار قدیمی است؛ مثل شخصیت «هالی مارتینز» (با بازی جوزف کاتن (Joseph Cotton)) در فیلم «مرد سوم» (The Third Man)، اسکایلز باید در یک شهر جنگ زده که ممکن است بازی‌های سیاسی موجب مرگ او شود، به ارائه یک سخنرانی فی البداهه بپردازد. ولی «هم»، در بهترین حالت خود (مثل همین فیلم)، در همان حین نگرانی‌هایی که زیر پوست چهره جذاب و کلاسیک‌اش وجود دارد را برای مخاطبان به نمایش می‌گذارد.
اسکایلز او در مقدمه فیلم مغلوب بیروت می‌شود، و برای باقی اوقات فیلم هم او این نگرانی را دارد که نکند دوباره این اتفاق رخ دهد. او متوجه می‌شود که فقط غرور کاذب است که باعث می‎شود یک نفر خیال کند که یک غریبه می‌تواند در این شهر تبدیل به یک استاد بلامنازع شود. اینجا هم، آن شک مختص به «هم» به خوبی قابل مشاهده است.

سپس، لذت تماشای «بیروت» در تماشای «هم» و همکارانش در برخورد با منازعات بین حزبی نفهته است، تا آن‌ها بفهمند واقعاً چه چیزی در حال رخ دادن است، و سپس راهی برای خنثی کردن این موقعیت خطرناک پیدا کنند، شاید به این قیمت که به هر یک از طرفین چیزی را که به دنبالش هستند بدهند.
البته، به شکلی گریزناپذیر، او باید با گذشته‌ای که روزگاری سعی می‌کرد آن را پشت سر بگذارد هم روبرو شود، حتی شاید شما با این مسئله چند دقیقه قبل از خود اسکایلز مواجه شوید. تیم او بازیگران بسیار خوبی دارد: اینجا با روزامند پایک (اگرچه آن قدری که فکرش را می‌کنید فضای کافی برای او فراهم نشده)، دین نوریس، شی ویگهم و لری پاین طرف هستیم.

اندرسن به خوبی توانسته از پس خلق اتفاقات، تعقیب و گریز‌ها و سیاهی‌های یک شهر رو به ویرانی بربیاید. البته گاهی اوقات هم «بیروت» شبیه به یک نسخه عجولانه از «سرزمین مادری» (Homeland) می‌شود، و این حس را به شما القا می‎کند که در این شهر حتی یک خیابان هم وجود ندارد که در آن قاتلینی مذهبی وجود نداشته باشد. در همین حال، موسیقی‌های فیلم به گونه‎ای هستند که در ساخت آن‌ها بیشتر از آلات موسیقی محلی استفاده شده و به خوبی آن حس منطقه مسلمان نشین به مخاطب منتقل می‏شود.
این البته نمی‎تواند یکی از نقاط ضعف فیلم را بپوشاند: این فیلمنامه درگیرکننده و هوشمندانه می‎‌توانست «بیروت» را به اثر بهتری تبدیل کند اگر به جز آمریکایی‌ها به بقیه طرفین هم فرصت خودنمایی می‌داد. سازندگان فیلم کار خاطره انگیزی را در مورد بررسی این مسئله که چقدر طول می‌کشد تا چنین بحرانی حل شود ارائه داده‌اند، ولی آن طور که باید و شاید خود شهر را زیر ذره بین نمی‌برند. عنوان اثر نوید چیزی را می‌دهد که خود فیلم در ارائه آن عاجز است. شاید بهتر بود اسم فیلم را به جای «بیروت»، «در بیروت» می‌گذاشتند.

منبع: سایت نقدفارسی

مترجم: دانیال دهقانی
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید