تجربه ماجراجویی در "بازیکن شماره‌ی یک آماده"

تجربه ماجراجویی در "بازیکن شماره‌ی یک آماده"

آنچه "بازیکن شماره‌ی یک آماده" را تبدیل به فیلمی سرحال و لذت بخش می‌کند، تخیلی است که در تصویر کردن "اوآسیس" و رخدادهایش به کار رفته. اسپیلبرگ کوشیده تا شکل اجرای صحنه‌ها و فیلمبرداری وقایع، درست شبیه همان سبکی باشد که عادت داریم در بازی‌های اکشن و ادونچر ببینیم.

کد خبر : ۵۶۲۹۶
بازدید : ۱۹۰۵
تجربه ماجراجویی در
سه ماه بعد از این که اسپیلبرگ فیلم "پست" را روانه‌ی سینما‌ها کرده بود که فیلمی است در ستایش رسانه‌ی مکتوب، حالا با یک فیلم دیگر از او طرفیم که از اساس با قبلی متفاوت است. اگر پست فیلم جدی‌ای در باب ژورنالیسم و سیاست به شمار می‌آمد، این یکی مسئله اش دنیایی است که تا گردن در واقعیت مجازی فرورفته.
او در فاصله‌ی کوتاهی دو فیلم با دو جهان مختلف و متفاوت ساخته. یکی بینهایت جدی و آن یکی به شکل عجیبی مفرح و سرگرم کننده. این اتفاق قبلا هم افتاده. اسپیلبرگ در یک سال و با فاصله‌ی نه چندان زیاد اول پارک ژوراسیک را روی پرده برد و بعد فهرست شیندلر را. این اسپیلبرگ با آن یکی کاملا متفاوت است.
این دومی مثل یک پسربچه‌ی بازیگوش و خیال پرداز است که دلش می‌خواهد رؤیا ببافد و چارچوب‌ها را بشکند و همه جا را به هم بریزد. بازیکن شماره‌ی یک آماده فیلمی است که به جهان همان پسر بچه تعلق دارد؛ بنابراین اگر در فیلم دنبال پیام و حرف خاص بگردید چیزی پیدا نمی‌کنید.
تجربه ماجراجویی در

یا چیزی که پیدا می‌کنید یک کلیشه است توی این مایه‌ها: «دنیای واقعی از دنیای مجازی مهم‌تر است». این است که مواجهه با فیلم به این شکل که ببینیم اسپیلبرگ می‌خواهد چه به ما بگوید، راه به هیچ جا نمی‌برد و بیننده اش را ناامید و سرخورده می‌کند.
اما وقتی از این ژست بیرون بیاییم و با فیلم مثل هر محصول سینمایی سرگرم کننده مواجه شویم که قرار است دیدنش لذت بخش باشد، بازیکن شماره‌ی یک آماده یکی از جادویی‌ترین فیلم‌های سال است.
به لحاظ بصری خیره کننده است، سرشار از ارجاعات سرخوشانه و بازیگوشانه به محصولات نوستالژیک دههی ۷۰ و ۸۰ است، تجربه‌ی ویدئو گیم را استادانه منتقل می‌کند و چنان ریتم سریعی دارد که زمان طولانی اش (دو ساعت و بیست دقیقه) اصلا به چشم نمی‌آید.
مثل همه‌ی آن فیلم‌های اسپیلبرگی دههی ۸۰، اینجا هم با یک قصهی پریان طرف هستیم. داستان در آینده رخ می‌دهد. در سال ۲۰۴۵. روزگاری که در آن شکاف بین قدرتمند‌ها ومردم معمولی آنقدر زیاد شده که همه چیز ناامید کننده است.
برای همین است که آدم‌ها برای فرار از آن وضع فلاکت بار، به جهانی مجازی پناه آورده اند که نامش هست او آسیسبایک عینک واقعیت مجازی و چند سنسور می‌شود وارد دنیای او آسیس شد. جایی که هر کس برای خودش آواتاری دارد و پروفایلی که خودش را همان جور که دوست دارد ساخته. جهانی بی نهایت با امکانات و موقعیت‌هایی که بازیکن‌ها خوابش را هم در دنیای واقعی نمی‌بینند.
تجربه ماجراجویی در
این بازی بزرگ را یک نابغه طراحی کرده به نام جیمز هالیدی. مردی که ترکیبی است از ویلی ونکا و استیو جابز. او هفت سال است که مرده و کنترل جهان او آسیس را به برنده‌ی یک بازی خاص سپرده. سه معما که حل کننده اش را به سه کلید می‌رساند و این کلید‌ها دری را باز می‌کنند که در آن تخم مرغ طلایی هالیدی پنهان است. صاحب تخم مرغ، صاحب بعدی او آسیس است.
کسی که ثروتش میلیارددلاری خواهد بود. دو طرف خیر و شر داستان خیلی زود معرفی می‌شوند. وید واتس پسر تین ایجری که در کلمبوس اهایو، توی یک خانه‌ی درب و داغان با خاله اش زندگی می‌کند (یک بار باید دربارهی نقش خاله‌ها در پرورش قهرمان‌ها نوشت.
اسپایدرمن و هری پاتر هم خاله‌های تأثیرگذاری داشتند) به همراه گروهش آرتمیس، اچ و دیگران) قهرمان‌های قصه هستند. کسانی که اگرچه هر کدام مشکلات شخصی جدی دارند، به قواعد بازی هالیدی تن داده اند و تلاش می‌کنند شرافتمندانه کلید‌ها را پیدا کنند. در مقابل، یک شرکت بزرگ تولید بازی و لوازم جانبی اش به مدیریت مرد جاه طلبی به نام سورنتو ضدقهرمان است.
او یک لشکر بازیکن استخدام کرده تا به صورت حرفه‌ای و تمام وقت وارد حل معما‌های هالیدی در او آسیس شوند و کلید‌ها را به دست بیاورند تا خودش و شرکتش صاحب او آسیس باشد. جذابیت فیلم، اما در داستانش نیست. داستان کاملا سرراست و پیش بینی پذیر است.
آنچه "بازیکن شماره‌ی یک آماده" را تبدیل به فیلمی سرحال و لذت بخش می‌کند، تخیلی است که در تصویر کردن "اوآسیس" و رخدادهایش به کار رفته. اسپیلبرگ کوشیده تا شکل اجرای صحنه‌ها و فیلمبرداری وقایع، درست شبیه همان سبکی باشد که عادت داریم در بازی‌های اکشن و ادونچر ببینیم.

حرکات سریع، گردش دوربین دور کاراکتر‌ها و حرکت آن‌ها (چه در حال دویدن و تیراندازی، چه در حال راندن ماشین و موتور برای کسی که گیمر نیست ممکن است قدری سرگیجه آور باشد، اما برای گیمر‌ها (که اکثریت جمعیت جهان را امروز تشکیل می‌دهند) این سرعت و سرگیجه بخشی از بازی است. از طرفی فیلم پر از ارجاع به نماد‌های فرهنگی و نوستالژیک دهه‌ی ۸۰ است.
دهه‌ای که ظاهرا برای اسپیلبرگ اهمیت فوق العاده‌ای دارد. از موسیقی‌های انتخاب شده برای بعضی صحنه‌ها
گرفته (گروه‌های دوران دوران و آها) تا آیتم‌های آشنای جنگ‌های ستاره ای، بیگانه‌ی معروف ریدلی اسکات و از همه مهم تر: فیلم درخشش کوبریک. سکانسی هست که در آن گروه قهرمان‌ها وارد هتل معروف فیلم می‌شوند (طبعا در او آسیس یا واقعیت مجازی) تا معمای دیگری را حل کنند.
دکور و صحنه‌های درخشش عینا بازسازی شده اند و همه‌ی آن نشانه‌های معروف مثل دختر‌های دوقلو، اتاق ۲۳۷، هزارتوی یخ زده و تبر هم هست. برای کسانی که فیلم کوبریک را دیده اند، این شوخ طبعی و بازیگوشی شگفت انگیز است.
به خصوص که اسپیلبرگ از شخصیت‌هایی که فیلم را ندیده اند و برای همین هم فضای هتل را نمی‌شناسند (به نمایندگی از تماشاگر‌هایی که فیلم کوبریک را ندیده اند) انتقام سختی می‌گیرد و عناصر ترسناک فیلم را به جانشان می‌اندازد.
این بازیگوشی و سرخوشی سینمایی در کنار دراماتیزه کردن همه‌ی آن تکنیک‌ها و کلیشه‌های مربوط به ویدئو گیم (مثل جان اضافه، جمع کردن آیتم‌ها و ارتقای سلاحها، راه‌های مخفی، انتخاب اسلحه‌ی مناسب در نبرد با غول‌ها و هیولا‌ها و...) فیلم اسپیلبرگ را تبدیل به تجربه‌ای لذت بخش و هیجان انگیز می‌کند.
البته اگر اصلا آن اسپیلبرگ پسربچه را به رسمیت بشناسیم و توقع پیام‌های مهم سیاسی و اجتماعی از او نداشته باشیم. اسپیلبرگ این فیلم شباهت زیادی به جیمز هالیدی، خالق او آسیس دارد. نابغه‌ای که مهم‌ترین دل مشغولی اش، سرگرم کردن تین ایجرهاست و این کار را خیلی خوب بلد است.
منبع: ماهنامه همشهری 24
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید