حسین علیزاده؛ عصیانِ اسطوره
وقتی خبردار شدم حسین علیزاده قصد دارد در ایران اجرا داشته باشد، به بزرگی این رخداد بسیار فکر کردم. اغلب کسانی که در ایران روی صحنه میروند، متوجهند که اجرای موسیقی با قواعد و قوانینی که این روزها رایج است، آن هم برای موسیقیدانی که گذشته سرفرازی در کارنامه هنریاش دارد، کار بسیار دشواری است که توان جسمی بالایی میطلبد.
وقتی خبردار شدم حسین علیزاده قصد دارد در ایران اجرا داشته باشد، به بزرگی این رخداد بسیار فکر کردم. اغلب کسانی که در ایران روی صحنه میروند، متوجهند که اجرای موسیقی با قواعد و قوانینی که این روزها رایج است، آن هم برای موسیقیدانی که گذشته سرفرازی در کارنامه هنریاش دارد، کار بسیار دشواری است که توان جسمی بالایی میطلبد.
در چنین وضعیتی من مدام در این فکر بودم و دعا میکردم که خداوند به حسین علیزاده توان کافی و وافی برای اجرای موسیقی، در این دو شب بدهد.
ما در جشن هنر شیراز همراه هم بودیم و از همان روزها تا به امروز بر این عقیدهام روح هنر حسین علیزاده که با موسیقی بیان میشود، سراسر رستگاری است و سرافرازی برای فرهنگ و هویت مردم این مرز و بوم. او در تمام این سالها با درایت فراوان، اینبار عظیم را بر دوش کشیده است.
یادم هست پیش از انقلاب، زمانی که به اجبار گروه ما را وادار میکردند که جلوی سران حکومت و درباریان برنامه اجرا کنیم، او با ترفندهای مختلف از این کار طفره میرفت، چون معتقد بود روح موسیقیاش مخاطب دیگری را جستوجو میکند که در دربار پادشاهان نیست. این روح همچنان در موسیقی حسین علیزاده جاری است چنانکه وقتی روی صحنه میرود، باز هم همان موسیقی، در سنگر و جایگاهی قرار میگیرد که روبهروی موسیقیستیزی است.
این عصیان آنچنان زیباست که به تعبیر هوشنگ ابتهاج تنها میتوان برایش از جان گذشت. آن هم در این سن و سال و با توجه به شرایطی که میدانم برای دستانش وجود دارد. با این حال او روی صحنه میرود و با چنان هیبتی مینوازد که نفسها را در سینه حبس میکند. در شبی که گذشت از هیچ جنبندهای در تالار نفس برنمیآمد و این نشان از بزرگی مردی دارد که بند دلش به بند دل مردم ایران گره خورده و سخن خود را بیبهرهگیری از کلام جاری میکند.
هیچ کس نمیتواند توصیف دقیقی از موسیقی او داشته باشد، چون سراسر همهچیز است؛ پایداری، غیرت، جسارت، دلیری، شجاعت، عشق به مردم و دوستی. این موسیقی به قول حضرت مولانا که میفرماید: «خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست/ از کجا میآید این آوای دوست؟» از آسمان به زمین سرایز میشود و برای من مصداق بیتی دیگر از حضرت اوست که میفرماید: «برخیز ز. خواب و بنگر/ صبحی دگر دمیده/ جویان و پایکوبان/ از آسمان رسیده.»
حسین علیزاده، امروز نه برای شهرت روی صحنه میرود و نه برای کسب منافع مالی. او میگوید این موسیقی هست و من هستم. به گمان من او مثل یک پرچمدار هوشیار و بیدار، مثل قهرمانان اسطورهای سرزمین ما، پرچم هنر ایران را برافراشته و در کار خودش به مثابه یک دلاور اسطورهای با جسارت و شهامت فراوان ادامه میدهد.
موسیقی حسین علیزاده هم غم دارد و هم اندوه؛ هم عصیان دارد و هم اعتراض و شادمانی؛ و همه اینها بیان اندیشههای اوست که هم میتواند در موسیقی شاد و طربناک تجلی یابد و هم در موسیقی عصیانگر. تشویقهای مردم در اجرایی که گذشت نیز حکایت از همین ویژگی دارد. به عقیده من موسیقیای که گفتار و اندیشه داشته باشد و مفهومی را به شنونده منتقل کند، او را تخلیه روحی و روانی میکند که برای زندگی بهتر و پر امید آماده و مهیا میسازدش.
از این منظر حسین علیزاده به عنوان یک پیشرو و پیشقدم در موسیقی ایرانی است که توانسته بیان اندیشههایش را در قالب نغمات موسیقی ردیف دستگاهی - هم به لحاظ ملودیک و هم به لحاظ ریتمیک- بگنجاند. ما به ازای این تعریف در هنر نقاشی، اکسپرسیونیسم است که سبکها و شیوههای پیشین را دگرگون میکند.
من به عنوان یک موسیقیدان و ردیفدان، تک تک گوشههای موسیقی ایرانی را میشناسم و میدانم نواختن گوشهها و نقب زدن آنها به هم چه کار دشواری است. او بسیار متبحرانه، استادانه و پرتکنیک این کار را انجام میدهد که نشاندهنده ذهن نوگرای اوست. ذهنی که هم زندگی را «نو» میخواهد، هم مردمان سرزمینش را و هم اندیشه و موسیقی را. چنین ذهنی موسیقی نو، اندیشه و زندگی نو به بار میآورد.
این اندیشه، مردمگرایانه و آرمانگر در دستان بزرگمردی، چون حسین علیزاده به وضوح نمایان است. او در طول دوران آموزش موسیقاییاش، نزد اساتید بزرگ ایران پرورده شد. هگل میگوید: «نوآوری راستین، تربیت راستین میخواهد.»
او با بهرهمندی از موسیقی نواحی و اقوام ایران، و نیز موسیقی ردیف دستگاهی و موسیقی جهان تربیت راستین شده تا هنر این مملکت را به جلو پیش برد. همین است که موسیقیای که میآفریند مثل یک سمفونی در چند موومان خلق میشود؛ سمفونیای که از یک ملودی متولد میشود و با چنان تغییراتی ادامه مییابد که هیچ دو جملهاش شبیه به هم نیست. اگر «راستپنجگاه» مینوازد آنچنان هر بار بدیع و آمیخته با بیان تازه است که از این همه خلاقیت و حصار شکنی شگفت زده میشوید.
باید یادآوری کنم که یکی از ویژگیهای موسیقی ردیف دستگاهی ایران، ریتمهای منظم و آزادی است که بطور پیوسته و سیال از پس هم میآیند تا روحیات شنونده را مرتباً درگیر تغییر و دگرگونی کنند. یکی از ویژگیهای مهم حسین علیزاده در این اجراها، استفاده از همین ریتمهای منظم و آزاد است که آنچنان به صورت سیال و پشت هم میآیند که اگر دو یا سه نوازنده با هم خوب کار کرده باشند حتی میتوانند مانند اجرای «نوا» در جشن هنر شیراز با هم همنوازی کنند.
مجید خلج (نوازنده تمبک) و علی بوستان در این اجرا، چون دو بال کبوتر در کنار حسین علیزاده به اجرای موسیقی پرداختند. همنوازی تمبک با ریتمهای پیچیده علیزاده کار بسیار دشواری است که مجید خلج از عهده آن به خوبی برآمد. اجرای او شوقبرانگیز بود و تهییجآمیز.
علی بوستان هم در تمام سالهای همنشینیاش با حسین علیزاده، چون فرزندی پا به پای او بوده چنان که در اجرایی که گذشت هم با شورانگیزش ساز علیزاده را به نیکی همراهی کرد.
خوشا به حال او که این ریتمهای آزاد و معین را با تسلط، چونان شعر نیما درهم میآمیزد و به گوش شنوندهای میرساند که اندیشه موسیقایی او را درک میکند. او ویژگیهای موسیقی ایران را با پوست و خونش درک کرده و در سراسر وجودش جاری است. چنان است که وقتی دست به ساز میبرد تا بنوازد نظمی عظیم از موسیقیاش دریافت میشود. سایهاش بر موسیقی این سرزمین مستدام باد که شور میآفریند و امید.
متبرک باد نام تو
دستمان را گرفت و برد / نشانمان داد و گفت: از کدام سمت باید رفت.
استاد، سمت و سوی شما رسیدن و مقصد است. / متبرک باد نام تو.
این همه تفاوت را با آنچه در جریان موسیقی در ایران میگذرد از کجا به همراه دارید.
در مورد «آن» و «لحظه» سخن میگویم که با خود دارید. با همه آنچه در جریان موسیقی ایران است تفاوت دارید، شاید رمزش در خوب زیستن شماست. شاید رازش در نوشیدن آن لحظاتی است که در محضر بزرگانی، چون علی اکبرخان شهنازی گذراندید.
شاید در چروکهای پیشانیتان که هر چیناش یادآور مقطعی از تاریخ درد و رنج مردمان عصرتان است. یعنی شما با همه وجود و عشقتان زمانهتان را زیستهاید، آری جمع اینهاست که میشود «استاد حسین علیزاده». جمع مردمان و روزگار و ردیف.
جمع مضراب و زخمه و مشق ساز. جمع همنشینی و خوش نشینی با هنرمندان همعصر خود. استاد جان! بگذارید این گونه با شما درددل کنم، استاد جان! من ندیدهام دو جوان نوازنده با هم همنشینی کنند و به مهربانی همنوازی کنند، خوشنشینی از میان جامعه جوان موسیقی رفته است، حالشان با هم خوب نیست استاد جان. شما ساز که میزنید خوب معلوم است که چقدر حواستان به تماشاچیان روبرویتان است. شما مواظب جامعه خود هستید.
شبهای گذشته تاریخ روی صحنه تالار وحدت نواخت. باد میوزید و بر دلها بذر شوق میکاشت. موسیقی شما هنوز شوق میکارد. استاد جان هزار ساله شوید.
نيما جوان