روایتی از زندگی زنی که خودکشی کرد
زن ۴۵ سالهای که قصد خودکشی از طریق پرت کردن خود از روی یک پل در شهر مشهد را داشت توسط پلیس نجات یافت. وی در کلانتری بخشی از زندگی خود را بازگو کرد.
کد خبر :
۵۸۸۵۴
بازدید :
۲۹۰۷
زن ۴۵ سالهای که قصد خودکشی از طریق پرت کردن خود از روی یک پل در شهر مشهد را داشت توسط پلیس نجات یافت. وی در کلانتری بخشی از زندگی خود را بازگو کرد.
وی گفت: خیلی دوست داشتم در کنار همسر اول و فرزندانم به زندگی ادامه بدهم، اما اختلافات خانوادگی ما با دخالتهای خانواده همسرم به جایی رسید که دیگر نمیتوانستم آن شرایط را تحمل کنم. با آن که صاحب دو فرزند بودم و ۱۸ سال از آغاز زندگی مشترکمان میگذشت، مهر طلاق بر شناسنامه ام جا خوش کرد و بدین ترتیب در حالی از همسرم جدا شدم که مجبور بودم پسرم را نزد خودم نگه دارم.
آن زمان در تهران زندگی میکردیم و من برای آن که از خانواده همسرم دور شوم، بار و بندیلم را بستم و به همراه پسرم راهی مشهد شدم، ولی در این جا نتوانستم شغل مناسبی بیابم تا هزینههای زندگی ام را تامین کنم. به همین دلیل مبلغ مهریهای را که از همسرم دریافت کرده بودم، به همراه نفقهای که برای فرزندم میپرداخت آرام آرام خرج کردم.
سه سال از ماجرای طلاقم میگذشت تا این که همسر سابقم از دادن نفقه به پسرم سرباز زد و من هم به ناچار او را راهی تهران کردم تا با پدرش زندگی کند. در همین روزها به پیشنهاد بنگاه دار محله با مرد بازنشستهای ازدواج کردم تا حداقل از این وضعیت رها شوم. پاییز سال گذشته «عیسی» در حالی به من قول ازدواج دایم داد که مدعی بود فقط یک زن دارد که در مشهد زندگی میکند، اما بعد از دو ماه، دو زن دیگرش را لو داد.
در این میان یکی از همسران عیسی وقتی متوجه ماجرای ازدواج شوهرش با من شد، شرط ادامه زندگی با او را به طلاق من گره زد. در همین وضعیت همسرم با جعل سند، صیغه نامه یک سالهای را که مدعی بود از محضر ازدواج آورده است به من داد و من هم به خاطر اعتماد بیش از حد به او آن را امضا کردم، ولی از پنج ماه قبل، او دیگر هیچ هزینهای برای زندگی به من نپرداخت و مرا برای گرفتن طلاق کتک میزد و تحت فشار قرار میداد.
وی گفت: خیلی دوست داشتم در کنار همسر اول و فرزندانم به زندگی ادامه بدهم، اما اختلافات خانوادگی ما با دخالتهای خانواده همسرم به جایی رسید که دیگر نمیتوانستم آن شرایط را تحمل کنم. با آن که صاحب دو فرزند بودم و ۱۸ سال از آغاز زندگی مشترکمان میگذشت، مهر طلاق بر شناسنامه ام جا خوش کرد و بدین ترتیب در حالی از همسرم جدا شدم که مجبور بودم پسرم را نزد خودم نگه دارم.
آن زمان در تهران زندگی میکردیم و من برای آن که از خانواده همسرم دور شوم، بار و بندیلم را بستم و به همراه پسرم راهی مشهد شدم، ولی در این جا نتوانستم شغل مناسبی بیابم تا هزینههای زندگی ام را تامین کنم. به همین دلیل مبلغ مهریهای را که از همسرم دریافت کرده بودم، به همراه نفقهای که برای فرزندم میپرداخت آرام آرام خرج کردم.
سه سال از ماجرای طلاقم میگذشت تا این که همسر سابقم از دادن نفقه به پسرم سرباز زد و من هم به ناچار او را راهی تهران کردم تا با پدرش زندگی کند. در همین روزها به پیشنهاد بنگاه دار محله با مرد بازنشستهای ازدواج کردم تا حداقل از این وضعیت رها شوم. پاییز سال گذشته «عیسی» در حالی به من قول ازدواج دایم داد که مدعی بود فقط یک زن دارد که در مشهد زندگی میکند، اما بعد از دو ماه، دو زن دیگرش را لو داد.
در این میان یکی از همسران عیسی وقتی متوجه ماجرای ازدواج شوهرش با من شد، شرط ادامه زندگی با او را به طلاق من گره زد. در همین وضعیت همسرم با جعل سند، صیغه نامه یک سالهای را که مدعی بود از محضر ازدواج آورده است به من داد و من هم به خاطر اعتماد بیش از حد به او آن را امضا کردم، ولی از پنج ماه قبل، او دیگر هیچ هزینهای برای زندگی به من نپرداخت و مرا برای گرفتن طلاق کتک میزد و تحت فشار قرار میداد.
با وجود این من برای حفظ آبروی خودم صبر کردم و با آن که همسرم بعد از من با زن دیگری نیز ازدواج کرده است، طلاق نگرفته ام. اکنون نیز فهمیده ام او هفت زن دارد و مدام مرا برای گرفتن طلاق تهدید میکند و به جز تجدید فراش به چیز دیگری نمیاندیشد. کار به جایی رسید که مجبور شدم برای رهایی از این وضعیت، دست به خودکشی بزنم.
۰