درس‌هایی از فوتبال

درس‌هایی از فوتبال

بازی و خیال امکان زندگی و واقعیت است. اگر زندگی محدود و واقعیت متعین است، بازی و خیال امکانی است نامتعین؛ اگرچه پای در واقعیاتِ محدود دارد. وقتی زندگی می‌کنیم هم هرکدام از ما داریم بازی خاص خود را که ممکن است با بازی دیگری متفاوت باشد به اجرا درمی‌آوریم.

کد خبر : ۵۹۳۳۱
بازدید : ۹۰۸
درس‌هایی از فوتبال بابک زمانی | بازی و خیال امکان زندگی و واقعیت است. اگر زندگی محدود و واقعیت متعین است، بازی و خیال امکانی است نامتعین؛ اگرچه پای در واقعیاتِ محدود دارد. وقتی زندگی می‌کنیم هم هرکدام از ما داریم بازی خاص خود را که ممکن است با بازی دیگری متفاوت باشد به اجرا درمی‌آوریم.
هنگامی هم که بازی می‌کنیم یا بازی‌ای را به نظاره می‌نشینیم هم داریم امکانات بالقوه زندگی را تجربه می‌کنیم، بدون خیالی که در جریان یک بازی تحقق پیدا کرده است.
رود هراکلیت رفته‌رفته در زمینی سفت مدفون می‌شد. خیال ناراست هم بارها‌وبار‌ها زندگی‌های بسیاری از جوامع را به ناکجا برده است. پس بازی، تجربه تمام امکانات خوب نیست، بلکه امکان تمام رخداد‌ها از خیر و شر است.
وقتی که تا صبح فوتبال ملی خود را تماشا می‌کنیم و شب‌های متوالی بعدی درباره آن بحث می‌کنیم، یعنی سوای هر واقعیت دیگری در عمق وجودمان، این رابطه ارگانیک و بده‌بستانی خیال و واقع و بازی و زندگی را دریافته‌ایم.
شب واقعه حتی بی‌خبرانی مانند من که همواره تنها از عدم توزیع توپ کافی به تعداد بازیکنان و ختم غائله تعجب می‌کردیم هم، محو نگاه نگران کی‌روش و چهره ساده و پرتلاش بیرانوند می‌شویم که آخر چه خواهد شد؟
در این بازی پرتویی از آینده ملی خود، توانایی‌هایمان و ضعف‌هایمان را می‌بینیم و نظاره‌گر رفتار‌هایی می‌شویم که هنوز در زندگی واقعی به آن دست نیافته‎ایم. بازی، ما را متقاعد می‌کند که شاید آنچه درست است و ضرورت‌های سخت واقعیت ایجاب می‌کنند سرانجام رخ خواهند داد.

اول از همه درحالی‌که بخش‌های مختلف تخصصی کشور نیازمند تجارب بین‌المللی‌ای هستند که تنها از طریق مدیران و مربیان کارکشته بین‌المللی به‌دست می‌آیند، تا نوبت به سایر حیطه‌ها برسد، ما این نکته را در بازی و خیال آزمودیم، هزینه‌اش را پرداختیم و از آن نتیجه گرفتیم.
در هیچ‌کدام از زمینه‌های دیگر، به‌خصوص در کار‌های تخصصی پزشکی امکانی برای استفاده از استادان برجسته بین‌المللی ولو ایرانی‌الاصل پدید نیامده است.

دوم، در حیطه بازی و خیال و با یاری مربی توانستیم توانایی‌های خود را مورد ارزیابی جدی قرار دهیم و سازوکار خود را بر مبنای همان توانایی‌ها و همان ضعف‌ها تنظیم کنیم. ایستادگی در خانه و دفاع‌کردن در برابر حریفی که رقص پای فوتبال را ۶۰۰ سال پیش با سر بومیان سرخ‌پوست آغاز کرده، نشانی از برخورد واقع‌بینانه با زندگی است.
چه بسیار حوزه‌هایی که هنوز پا به میدان نگذاشته، شعار می‌دهیم و چه بسیار حیطه‌هایی که بی‌محابا پیش می‌رویم که گل بزنیم، تحقیق کنیم، دارو کشف کنیم و... حال آنکه حاصل کار در هیچ مجمع بین‌المللی‌ای قابل ارائه نیست.

سوم، به‌وضوح دیدیم و دریافتیم که اصل، اول و دوم‌شدن یا برنده‌شدن و باختن نیست. ممکن است بازی را ببازی، اما زندگی را ببری. زندگی در لحظات خود و در طریق خود بسیار بیشتر از نتیجه‌اش معنا می‌یابد.
صداقت، تلاش و دستیابی به جایگاهی که مقدر است، معنای همان رضایت عمیقی است که آن را شکر می‌کنیم و در ادبیات ما به دم غنیمت‌دانستن تعریف شده است. خارجی‌ها به آن آوازه‌خوان (نه آواز) می‌گویند. حالا همه بعینه می‌بینند که زدن یا خوردن یک گل بیشتر در این احساس عمومی تغییر چندانی ایجاد نمی‌کرد.

چهارم، در این نبرد جمعی حتی یک لحظه هم کسی از تیم تک‌روی نکرد. کسی در این ترافیک چالوس از دیگران جلو نزد تا جلوتر، خود بخشی از مشکل راه‌بندان شود. در این گرانی دلار (به هر دلیل و هر توجیهی که ایجاد شده بود) دیگر کسی با خرید و انبار دلار در منزل، به‌قدر توان خود از قوت مستمندان نکاست. تا همین چند سال پیش در فوتبال برخی اسامی بزرگان را با آفساید ایشان به یاد می‌آوردیم. جوانان ما ولو در بازی، دارند یاد می‌گیرند که قهرمانی تنها مهره محکمی از یک دستگاه پیچیده‌بودن است.

آیا آنچه چند شب پیش در دنیای بازی و خیال شاهد بودیم، در زندگی واقعی ما هم جریان پیدا خواهد کرد؟ و کی؟
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید