سریال وست ورلد؛ گمشده پشت دروازههای آگاهی
سریالی که ساده فهم و عامه پسند نیست، اما اگر بشود از درون هزارتویش عبور کرد، در انتها تصویری از دروازههای آگاهی را خواهیم دید. میتوانیم الهام بگیریم و به چیزهایی که هر روز عادی نگاهشان میکردیم، عمیقتر بنگریم و به همان سوالی فکر کنیم که بیش از سه هزار سال است انسان را درگیر خودش کرده: انسان بودن یعنی چه؟»
کد خبر :
۵۹۹۵۴
بازدید :
۲۲۵۱
على ملاصالحی | هنوز خیلی از روزگاری دور نشده ایم که خانوادهها هر هفته دور هم مینشستند تا سریال محبوبشان را در تلویزیون تماشا کنند، سریالی که قرار بود در کنار گفت و گو یا غذا خوردن، خانواده را سرگرم کند. اگر دو-سه اپیزودش هم از دست میرفت، خطری بیننده را تهدید نمیکرد.
در آستانه چند قسمت آخر، خلاصهای از آنچه گذشته بود، نشان داده میشد و کل اتفاقات مهم در نسخهای کوتاهتر به نمایش در میآمد. در دنیای سریال ها، آن دوران مدتها است که گذشته. شاید هیچ سریالی مانند «وست ورلد» نمود زوال آن دوران در سریال سازی نباشد.
سریالی که باید شش دانگ حواستان را به آن بدهید تا چیزی از زیر دستتان در نرود. جالبتر این که اصلا یکی از تمهای مرکزی «وست ورلد» انقلاب، تغییر و نابودی قوانین قدیمی است. برای اینکه بتوانید وارد جهان «وست ورلد» شوید باید کمی در مورد سازندگان آن بدانید.
سریال در اصل نسخه تازهای از فیلمی علمی-تخیلی در سال ۱۹۷۳ به همین نام است. فیلمی با بازی یول براینر (هفت دلاور، ده فرمان) و ساخته مایکل کرایون، نویسنده علمی-تخیلی معروف آمریکایی که ما آن را بیشتر با رمان پارک ژوراسیک و اقتباس سینمایی اسپیلبرگ میشناسیم. جی جی آبرامز (پیشتازان فضا و جنگ ستارگان: نیرو برمی خیزد) که در تلویزیون هم با سریال «لاست» حسابی طرفدار پیدا کرد، تهیه کننده اجرایی این سریال است.
اما مغز متفکر برادر و همکار فیلمنامه نویس کریستوفر نولان، یعنی جاناتان و همسرش الیسا جوی هستند. نولان پیشتر با ساختن سریالی دیگر با آبرامز به نام «شخص مورد نظر»، به هوش مصنوعی پرداخته بود. اما قضیه «وست ورلد» کاملا متفاوت است. کلمه کلیدیای که تمام وست ورلد» را در برگرفته پیچیدگی» است.
این سریال تعدادی از پیچیدهترین مفاهیم بشری از خودآگاهی گرفته تا جبر و اختیار، حق انتخاب، آزادی و حتی انقلاب را در بستر پیچیدهترین فرم روایی ممکن (آکنده از فلش بکها و فلش فورواردها، خطوط روایی موازی و پیچیدگیها شخصیتی قرار میدهد تا داستان خود را روایت کند.
یک لحظه شما در حال دیدن مبارزه کابویها با سرخپوستها هستید و صحنه بعد ناگهان از ژاپن فئودالی و نبرد دوسامورایی سردرمی آورید. «وست ورلد» در خلق دی. ای. ان اش دچار لکنت نمیشود، ولی با مخاطبی که جا بماند بی رحمانه رفتار میکند و برای نجاتش برنمی گردد.
به نوعی تماشای سریال مانند خواندن یکی از کتابهای فلسفی کانت است؛ بعد از کنار زدن چندین لایه زبانی و کلمات بسیار پیچیده تازه با مفهومی روبه رو میشوید که برای درک آن باید بیشتر فکر کنید. از این زاویه، HBO مسیر تازهای را در عرصه سریال سازی آغاز کرده: ژانر معمایی که معما نه در پیدا کردن قاتل یا جواهر گمشده، که در درک این است که دقیقا چه اتفاقی میافتد و آیا به قول شخصیت برنارد «الان در الان هستیم؟»
نولان کوچک و تیم نویسندگانش این سوال را بسط داده اند و ازش یک زمین بازی ساخته اند، برای به میان آوردن مفاهیم مورد علاقه خودشان. این هزارتوی روایی حالا به پازل بزرگی تبدیل شده که میلیونها بیننده بعد از تماشای هر اپیزودش، در اینترنت به تحلیل و رمزگشایی تک تک رفتارها، نمادها و صحنههای آن مشغول میشوند و انگار که برای حل معمای قرن کورس گذاشته اند، شبیه همان چیزی که یک دهه قبل با «لاست» اتفاق افتاده بود.
«وست ورلد» دستاورد دیگری هم دارد؛ نشان میدهد که ژانر علمی تخیلی تا چه حد میتواند محمل انتقال ایدههای عظیم بشری باشد. به بیان دیگر، «وست ورلد» با این که عملا در دنیای آینده اتفاق میافتد، نمادهای بسیاری از روزگار امروز ما را در خود دارد. برخی از آنها آشکار هستند.
مثلا، پارکی که در آن مردم هر کاری دوست دارند با رباتها میکنند، در نظر اول یادآوری دوران برده داری است؛ و مبارزه رباتها با انسانهای ارباب یادآور جنبشهای اعتراضی سالهای اخیر. اما «وست ورلد» عمیقتر از این ارجاعات پیش پا افتاده است.
در زمانه ارتباطات و عرضه بی واسطه دانش، «وست ورلد» نشان میدهد که این رباتها و تفکر در مورد رفتار آنها پس از خودآگاهی، بهترین ابزار و بهانه ما است تا در مورد خودآگاهی خودمان بیاندیشیم. به قول مارکوس اورلیوس، فیلسوف رواقی و از امپراطوران روم.
فلسفه زمانی آغاز میشود که انسان به خود بیاندیشد، به افکارش، به احساساتش و به انگیزه هایش برای انجام امور.» حالا چندهزار سال بعد از دوران فلاسفه روم و یونان باستان، «وست ورلد» از طریق رباتهای انسان نما، سوالاتی عمیق در مورد ذات اراده، رویا، دانش و حتی مرگ از ما میپرسد و در این مسیر، اندیشههای امثال نیچه، یونگ، شوپنهاور و فروید را یادآوری میکند.
موسیقی رامین جوادی هم با بازآفرینی آهنگهای پاپ دهه هشتاد و نود بر روی سازهای کلاسیک، یکی دیگر از
جنبههای جذاب سریال است و حسی پست مدرن را القا میکند. شاید اگر در قلمروی تلویزیون، سایر سریالهای تماشایی را مانند افسانههای پر فراز و نشیب هومر تلقی کنیم، «وست ورلد» فرصت هم نشینی با ارسطو، سقراط و افلاطون است.
سریالی که ساده فهم و عامه پسند نیست، اما اگر بشود از درون هزارتویش عبور کرد، در انتها تصویری از دروازههای آگاهی را خواهیم دید. میتوانیم الهام بگیریم و به چیزهایی که هر روز عادی نگاهشان میکردیم، عمیقتر بنگریم و به همان سوالی فکر کنیم که بیش از سه هزار سال است انسان را درگیر خودش کرده: انسان بودن یعنی چه؟»
منبع: روزنامه هفت صبح
۰