همه مسئولیم، همه!
آنهایی که دستشان تا آرنج در ابتذال و پلیدی و پشتهماندازی و لودگی سیاه و تنبلی و چشمچرانی و وقاحت آلوده است، نمیتوانند امروز قیافه معلم اخلاق به خود بگیرند و با چوب شماتت به جان هرآنکه جز خود بیفتند. در اینکه مسوولان باید جواب بدهند شکی نیست، اما نکته در اینجاست که وقت جواب دادن من و شما هم دارد میرسد.
کد خبر :
۶۰۲۲۸
بازدید :
۱۰۸۴
سید علی میرفتاح | یکی از کاریکاتوریستهای خوشفکری که هرچه زور میزنم اسم شریفش یادم نمیآید، اول انقلاب طرحی کشیده بود که بسیار هوشمندانه و بخردانه بود. در قدرت و قوت طرح همین بس که بعد از چهل سال از ذهنم دور نشده و وضوحش را از دست نداده: شخصی که افلاس و ادبار از سر و کولش میبارید در محاصره خطرهایی جدی و سهمگین گرفتار آمده بود.
از یکسو کروکودیلی عظیمالجثه میخواست به او حمله کند، از طرف دیگر افعی تیزدندانی مترصد اینکه به دست و پایش نیش بزند؛ لب یک پرتگاه هم قرار داشت، عدهای هم با اسلحه و چماق در تعقیبش؛ زیر پایش هم چاهی تیره و تاریک... معذلک این شخص محترم پیفپاف برداشته بود تا چند پشه و مگس مزاحم را از بین ببرد...
این کاریکاتور با جزییاتش در ذهنم ثبت و ضبط شده و در طول سالیان به کرات برایم تداعی میشود. بهخصوص در مناسبتهای اخیر زیاد یادش میافتم. ایضا یاد یکی از مثالهای حکیمانهای که برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه میزند. احتمال میدهم طراح مورد نظر من ایده اصلی را از باب برزویه گرفته باشد.
او هم از فردی میگوید در موقعیتی خطیر گرفتار آمده، لب پرتگاهی به گیاهانی سست آویزان شده. موشی سیاه و موشی سفید در حال جویدن این گیاهان سستند، معذلک طرف در چنین موقعیت خطرناکی چشمش به کندوی عسل میافتد و شروع به خوردن عسل میکند...
حقیقتا بعضی اخبار شیرینند و دیدن و پیگیری بعضی صفحات اینستاگرامی کم از عسل خوری ندارد... این روزها وقتی روزنامهها را میخوانم و اخبار مملکت را در شبکههای مجازی پی میگیرم و از این و آن میشنوم که فیالمثل تلویزیون به سراغ شاخهای اینستاگرامی رفته و سعی میکند تا با اعترافگیری یا تحلیلهای روانشناختی/ سیاسی راه را از بیراهه تمییز دهد و پرده از روی توطئههای خطرناک بردارد، طرح فوقالذکر و داستان کلیله و دمنه در ضمیرم ریلود میشود، همزمان این ضربالمثل حکیمانه هم در گوشم به صدا در میآید خواجه در بند نقش ایوان است.
وضعیت امروزی ما بیشباهت با آنچه شرح دادم، نیست. ما هم خطرهای جدی و اصلی را علیالعجاله استمهال کردهایم و همه کارهای جدی و زمین ماندهمان را امروز و فردا میکنیم، اما لحظهای از کشتن و مهار حشرات موذی غافل نیستیم.
دنیای مجازی شباهت عجیبی به کندوی عسل دارد. هم شیرین است هم مملو از زنبورهای نیشدار و موذی. از موضع طلبکار و ملامتگر هم حرف نمیزنم.
نمیخواهم بگویم ما مردم عادی خیلی خوبیم و حواسمان به همه جا هست در عوض این مسوولانند که پیفپاف به دست مشغول حشرهزدایی از فضاهای واقعی و مجازیاند و از خطرات اصلی غافلند. البته که مسوولیت مسوولان سنگینتر است، اما من و شما هم چندان در وضعیت بهتری نایستادهایم.
ما هم، یعنی من و شما هم، خطرات جدی را پشت گوش انداختهایم و بیخیالشان شدهایم در عوض بیهودهگویی و بیهودهبینی و بیهودهشنوی شدهایم.
میخواهم بگویم تداوم این بیخیالی و استمهال کار را خرابتر میکند و موقعیت را سختتر میکند. همچنانکه تماشای اینستاگرام شیرین است، ملامت دیگران هم لذتبخش است. ما از موضع تنزهطلبانه به زمین و زمان بد میگوییم و با این کار نفس امارهمان را پروار میکنیم.
طوری وانمود میکنیم که انگار کاری جز ملامت مسوولان، حتی ملامت تاریخ و جغرافیای این سرزمین نداریم. رفع تکلیف و رفع مسوولیت البته شیرین است و تلخکامیمان را موقتا برطرف میکند، اما آیا واقعا من و شما در به وجود آمدن وضعیت فعلی نقش نداریم؟
سالهاست که عادت کردهایم به محض ابتلا به بلاهای کوچک و بزرگ از خود رفع مسوولیت میکنیم و همه گناه را به گردن بزرگان میاندازیم و آنها را با طعنه و تسخر نام میبریم. نمیگویم آنها مقصر نیستند، هستند، اما ما هم مقصریم و ما هم در وضعیت پیش آمده سهم داریم.
ملامت کردن تلویزیون سادهترین کاری است که میشود در این جور مواقع کرد. از موضع بالا سر تکان میدهیم و بر چنین اقدام نسنجیدهای ابراز تاسف میکنیم، اما کافی است در خلوت کلاه خود را قاضی کنیم تا با فهرست بلند و بالایی از عیب و ایرادات خطرناک مواجه شویم.
گفت: هرکس یک تومان داده بیاید امروز دو تومان تحویل بگیرد. آنهایی که دستشان تا آرنج در ابتذال و پلیدی و پشتهماندازی و لودگی سیاه و تنبلی و چشمچرانی و وقاحت آلوده است، نمیتوانند امروز قیافه معلم اخلاق به خود بگیرند و با چوب شماتت به جان هرآنکه جز خود بیفتند. در اینکه مسوولان باید جواب بدهند شکی نیست، اما نکته در اینجاست که وقت جواب دادن من و شما هم دارد میرسد.
۰