فیلم فراست/نیکسن؛ مناظره جنجالی با رئیس جمهور برکنار شدهآمریکا
شاید سینمای آمریکا در میان روسای جمهوری این کشور، پس از آبراهام لینکلن، بیش از همه به ریچارد نیکسون، رییس جمهور بدنام اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ آن پرداخته باشد.
کد خبر :
۶۰۹۳۳
بازدید :
۳۴۳۴
Frost/Nixon (فراست/نیکسن)
۲۰۰۹ | بیوگرافی. درام. تاریخی | ۱۲۲ دقیقه | درجه نمایشی R
کارگردان : Ron Howard
نویسنده : Peter Morgan
بازیگران : Frank Langella, Michael Sheen, Kevin Bacon
خلاصه داستان : داستان مناظره جنجالی مجری انگلیسی فارست، و تنها رییس جمهور برکنار شده تاریخ آمریکا، نیکسن. شاید سینمای آمریکا در میان روسای جمهوری این کشور، پس از آبراهام لینکلن، بیش از همه به ریچارد نیکسون، رییس جمهور بدنام اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ آن پرداخته باشد.
۲۰۰۹ | بیوگرافی. درام. تاریخی | ۱۲۲ دقیقه | درجه نمایشی R
کارگردان : Ron Howard
نویسنده : Peter Morgan
بازیگران : Frank Langella, Michael Sheen, Kevin Bacon
خلاصه داستان : داستان مناظره جنجالی مجری انگلیسی فارست، و تنها رییس جمهور برکنار شده تاریخ آمریکا، نیکسن. شاید سینمای آمریکا در میان روسای جمهوری این کشور، پس از آبراهام لینکلن، بیش از همه به ریچارد نیکسون، رییس جمهور بدنام اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ آن پرداخته باشد.
در همین دهه اخیر دو فیلم "نیکسن" (الیور استون) و "ترور ریچارد نیکسن" (نیلز مولر) این نشان را بر پیشانی داشتند که البته برخلاف فیلم استون، اثر نیلز مولر به طور مستقیم، چندان به شخص ریچارد نیکسون ارتباطی نداشت، بلکه با تکیه بر دروغها و فریبهایی که او نسبت به جامعه و مردم آمریکا روا داشته بود، سیستم اداری و نظام اجتماعی آن را به شکلی ریاکارانه، مزورانه و براساس بردگی کشاندن اقشار متوسط جامعه تصویر میکرد.
اما فیلم "فراست/نیکسون"براساس ماجرای حقیقی مصاحبه یک ژورنالیست معروف استرالیایی به نام دیوید فراست (که مجری شوهای تلویزیونی بود) با ریچارد نیکسون، ۳ سال پس از استعفای جنجال برانگیزش در جریان رسوایی واترگیت شکل میگیرد.
اما فیلم "فراست/نیکسون"براساس ماجرای حقیقی مصاحبه یک ژورنالیست معروف استرالیایی به نام دیوید فراست (که مجری شوهای تلویزیونی بود) با ریچارد نیکسون، ۳ سال پس از استعفای جنجال برانگیزش در جریان رسوایی واترگیت شکل میگیرد.
رسوایی شرم آوری درتاریخ آمریکا که پیش از این در فیلم"همه مردان رییس جمهوری" آلن جی پاکولا در سال ۱۹۷۶ نیز در کادر دوربین قرار گرفته بود.
دیوید فراست (با ایفای نقش مایکل شین که دو سال پیش نیز در فیلم "ملکه" نقش دشوار تونی بلر را بازی کرده بود)، مجری تاک شوهای تلویزیون استرالیا و گاهگاهی انگلیس، ۲ سال پس از استعفای ریچارد نیکسون، تصمیم میگیرد تا با تنها رییس جمهوری مستعفی تاریخ ایالات متحده، مصاحبهای انجام دهد.
دیوید فراست (با ایفای نقش مایکل شین که دو سال پیش نیز در فیلم "ملکه" نقش دشوار تونی بلر را بازی کرده بود)، مجری تاک شوهای تلویزیون استرالیا و گاهگاهی انگلیس، ۲ سال پس از استعفای ریچارد نیکسون، تصمیم میگیرد تا با تنها رییس جمهوری مستعفی تاریخ ایالات متحده، مصاحبهای انجام دهد.
در ابتدا این کار غیر ممکن مینماید، چراکه اولا احتیاج به یک دانش سیاسی دارد و فراست که نهایت کارش، مثلا مصاحبه با گروه Bee Gees بوده، بسیار از چنین موقعیتی دور مینمایاند و از طرف دیگر شخصیتی همچون ریچارد نیکسون چقدر میتواند تمایل داشته باشد که اولین گفت و گوی تلویزیونی اش پس از ماجرای واترگیت و استعفا از مقام ریاست جمهوری را با یک شومن غیر آمریکایی انجام دهد!
اما یکی از مشاوران و کارگزاران نیکسون به نام سویفتی لازار (با بازی توبی جونز) بخش دوم ماجرا یعنی کسب رضایت نیکسون را با یک معامله ۶۰۰ هزار دلاری حل میکند. یعنی اینکه رییس جمهور سابق آمریکا با دریافت ۶۰۰ هزار دلار از یک شومن استرالیایی، تن به یک مصاحبه بدهد که امکان دارد همه حیثیت او و دستگاه سیاسی آمریکا را زیر علامت سوال ببرد. پول زیادی که قرار بود یک سومش یعنی ۲۰۰ هزار دلار به عنوان پیش پرداخت در نخستین دیدار و معارفه دیوید فراست با ریچارد نیکسون، به رییس جمهوری سابق پرداخت شود.
بخوانید: فیلم تالی؛ نمایش مادرانگی غیرهالیوودی اما فراست نیز سوی دیگر ماجرا یعنی صبغه بی سوادی سیاسی اش به خصوص در مورد ماجرای واترگیت را با استخدام دو نفر کارشناس و نویسنده سیاسی که آشنا به سرگذشت و وقایع دوران نیکسون هستند، فیصله میبخشد؛ جیمز رستن جونیور (با بازی سام راکول که سابقه ایفای نقش در فیلم سیاسی "اعترافات یک ذهن خطرناک" جرج کلونی را هم دارد) که به قول خودش حداقل ۴ کتاب درباره نیکسون نوشته بوده، ولی هرگز وی را از نزدیک ملاقات نکرده و باب زلنیک (با ایفای نقش الیور پلات) دو نفری هستند که تحقیقات سیاسی و تاریخی پروژه مصاحبه دیوید فراست با ریچارد نیکسون را برعهده گرفته و خوراک تئوریک آن را فراهم میکنند.
مصاحبه در شرایطی شروع میشود که فراست قادر به جلب حمایت هیچ سرمایه گذاری نشده و خود ناگزیر به تامین هزینههای آن میگردد که به گفته خودش، بیش از ۲ میلیون دلار برایش خرج برمی دارد. در مراحل اولیه مصاحبه، این نیکسون است که میتواند خود را تحمیل کند و پرسشهای فراست را به نفع خود پاسخ بدهد، اما با ادامه گفت و گو، شرایط جور دیگری رقم میخورد.
فیلمنامه "دیوید/ فراست" را که ران هاوارد کارگردانی نموده، پیتر مورگان نوشته است. دو فیلمنامه مهم مورگان که دو سال پیش هر دو بر پرده سینماها رفتند، "ملکه" درباره تاثیر تونی بلر در مدرنیزاسیون ملکه الیزابت دوم بود که استیون فریزر ساخت و "آخرین پادشاه اسکاتلند" که در مورد حکومت و رفتار ایدی امین، دیکتاتور اوگاندا بود.
در واقع میتوان "فراست / نیکسن" را یک مستند بازسازی شده دانست که بسیار به آنچه در واقعیت و در همان مصاحبه معروف اتفاق افتاد (و یک فیلم مستند هم در همان سال ۱۹۷۷ درباره اش ساخته شد) وفادار بوده است. اما آنچه که باعث فاصله گذاری یک اثر داستانی و پرکشش با یک فیلم مستند در "فراست/ نیکسن" گشته، طراحی جذابی است که مورگان و ران هاوارد برای قراردادن واقعیات بک مصاحبه تلویزیونی در قالب یک اثر دراماتیک انجام داده اند. طبیعی است که برای دراماتیزه کردن یک اثر مستند، شخصیت پردازی کاراکترهای حاضر در آن اثر، ضروری به نظر میرسد.
فیلمنامه "دیوید/ فراست" را که ران هاوارد کارگردانی نموده، پیتر مورگان نوشته است. دو فیلمنامه مهم مورگان که دو سال پیش هر دو بر پرده سینماها رفتند، "ملکه" درباره تاثیر تونی بلر در مدرنیزاسیون ملکه الیزابت دوم بود که استیون فریزر ساخت و "آخرین پادشاه اسکاتلند" که در مورد حکومت و رفتار ایدی امین، دیکتاتور اوگاندا بود.
در واقع میتوان "فراست / نیکسن" را یک مستند بازسازی شده دانست که بسیار به آنچه در واقعیت و در همان مصاحبه معروف اتفاق افتاد (و یک فیلم مستند هم در همان سال ۱۹۷۷ درباره اش ساخته شد) وفادار بوده است. اما آنچه که باعث فاصله گذاری یک اثر داستانی و پرکشش با یک فیلم مستند در "فراست/ نیکسن" گشته، طراحی جذابی است که مورگان و ران هاوارد برای قراردادن واقعیات بک مصاحبه تلویزیونی در قالب یک اثر دراماتیک انجام داده اند. طبیعی است که برای دراماتیزه کردن یک اثر مستند، شخصیت پردازی کاراکترهای حاضر در آن اثر، ضروری به نظر میرسد.
پرداختن به روحیات و خلقیات، پس زمینهها و پیش زمینههای زندگی، کار و فعالیت آنها میتواند حتی مخاطبان گریزان از آثار مستند و عاشق قصه و داستان را به سالن سینما بکشاند. آنچه که مثلا آلن جی پاکولا در "همه مردان رییس جمهور" چندان موفق به انجامش نشد، ولی جان فورد در "لینکلن جوان" یا دیوید لین در "لارنس عربستان" و یا الیور استون در "جی اف کی" به خوبی از پس چنین مهمی برآمدند.
در فیلم "فراست/ نیکسن" نیز پیتر مورگان و ران هاوارد چنین سعی و تلاشی دارند. هاوارد که پیش از این تجربیات دشواری را با دن براون و آکیواگلدزمن در فیلمهای "رمز داوینچی" برای دراماتیزه کردن یک تفکر و باور جعلی درباره خانقاه صهیون و "فرشتگان و شیاطین" (که هنوز آخرین مراحل ساخت خود را میگذراند) در پروپاگاندای تشکیلات ماسونی ایلومیناتی پشت سر گذارده، در "فراست / نیکسن" نیز تقریبا موفق مینماید و پیتر مورگان نیز در فیلمهای "ملکه" و "آخرین پادشاه اسکاتلند" کارنامه نسبتا قابل قبولی از پرداخت نمایشی آثار مستند ارائه داد.
شاید از همین روست، در "فراست/نیکسون" پیش از آغاز مصاحبه که در واقع از نیمه فیلم شروع میشود، حدود ۵۵ دقیقه به شخصیت پردازی دیوید فراست (که کمتر برای مخاطب جهانی شناخته شده است) توجه میشود و ریچارد نیکسون را که شاید معرف حضور اغلب تماشاگران فیلم باشد، در حد وضعیت کنونی و انزوایش در ویلایی شخصی خود در لس آنجلس به تصویر میکشند با فیزیکی نه چندان رو به راه و تقریبا خمیده که فرانک لانگلا با لحن خسته و درمانده به خوبی از پس ایفای نقش آن برآمده است.
بخوانید: فیلم بازی مالی؛ چالش یک زن با تقدیر اما دیوید فراست، شومنی به ظاهر موفق و در پی شهرت افزونتر معرفی میگردد که اوضاع اجتماعی و خانوادگی چندان روشنی ندارد. قبل از اینکه او را در صحنه مبارزه ژورنالیستی با نیکسون ببینیم، مشغول گزارش یک کار آکروباتیک از نوع دیوید کاپرفیلد است و اولین بار در هواپیمایی که عازم لس آنجلس است از زبان دوست تازه اش، کارولین میشنویم که در عمق چشمانش و در پس آن چهره به ظاهر شادمان، غم و اندوه فراوانی وجود دارد.
آنچه که در چهره ریچارد نیکسون نیز بارز و هویداست. این نگرش را جیمز رستن در آخرین جملاتش، مورد تاکید قرار میدهد، پس از اینکه در آخرین لحظات مصاحبه، تصویر درشت یا کلوزآپ نیکسون بر صفحه تلویزیون نقش میبندد و رستن، این تصویر کلوزآپ را موثرتر از هر اعتراف و مصاحبه و افشاگری میداند. در این مونولوگ رستن، ریچارد نیکسن را "تکیده، غارت شده از تنهایی و دلتنگی و متنفر از خود در یک جنگ مغلوبه " تعریف میکند.
شاید از همین روست که وقتی دیوید فراست در روز خداحافظی نیکسون با کاخ سفید، تصادفا چشمش در چشمشهای نیکسون گره میخورد که برروی پلکان هواپیمای اختصاصی اش ظاهرا به ابراز احساسات بدرقه کنندگان پاسخ میدهد، گویی به نوعی خودش را در آن چشمان غمگین و شکست خورده میبیند که از همانجا تصمیم میگیرد به سراغ نیکسون رفته و گفت و گویی با وی ترتیب دهد.
مورگان به وضوح از شعار دادن و سانتی مانتالیسم پرهیز کرده و به جز این دو صحنه اصراری ندارد بر همذات انگاری فراست و نیکسون تاکید مستقیم بنماید، ولی این نزدیکی را در یک مکالمه تلفنی مشکوک مابین این دو در هتل محل اقامت فراست و در شب ضبط آخرین قسمت مصاحبه علنیتر میسازد. مکالمهای که هیچ شاهدی ندارد و در زمان اقدام کارولین برای آوردن غذا از طبقه پایین هتل، اتفاق افتاده است.
مورگان به وضوح از شعار دادن و سانتی مانتالیسم پرهیز کرده و به جز این دو صحنه اصراری ندارد بر همذات انگاری فراست و نیکسون تاکید مستقیم بنماید، ولی این نزدیکی را در یک مکالمه تلفنی مشکوک مابین این دو در هتل محل اقامت فراست و در شب ضبط آخرین قسمت مصاحبه علنیتر میسازد. مکالمهای که هیچ شاهدی ندارد و در زمان اقدام کارولین برای آوردن غذا از طبقه پایین هتل، اتفاق افتاده است.
در این مکالمه، نیکسون وجوه اشتراک مابین خود و فراست را در آن نبرد ژورنالیستی - سیاسی متذکر شده و برد و باخت را متعلق به هر دو تن میداند. اما بعدا در دو صحنه دیگر چنین مکالمهای را منکر میشود. (در حالی که هیچ دلیلی برای چنین تکذیبی لااقل در آخرین دیدارش با فراست ندارد. در همان صحنهای که دیوید فراست به همراه کارولین برای خداحافظی در کنار ساحل با نیکسون دیدار میکنند و در پایان این دیدار، نیکسون سوال میکند که آیا در آن شب کذایی واقعا با فراست تماس تلفنی داشته است؟!)
قبل و بعد از صحنه مصاحبه مانند پیش و پس یک مبارزه مشت زنی تصویر شده است. شمارش معکوس تا روز مقرر زیر تصویر ثبت میشود و بعد شماره هر روز مانند یک راند مسابقه در شروع هر بخش از مصاحبه مشاهده میگردد و اینکه در آغاز هر راند، مشاورین و یاران هر طرف مثل مربی و بدنساز بوکسورها که از توی رینگ بیرون میروند، به اتاق پشتی رفته تا دو جنگجو در صحنه و در مقابل دوربینها تنها باشند. از این پس فیلمنامه تقریبا از فرمول همیشگی کشش و فراز وفرود تبعیت کرده و کاملا کلاسیک پیش میرود. ۳ راند نخست با پیروزی نیکسون پیش رفته و راند آخر به نفع دیوید فراست تمام میشود.
اما در این میان شخصیتهای حاشیهای چندان در فیلمنامه، موثر به نظر نمیرسند، مثلا جک برنان (با بازی کوین بیکن) که گویا مدیریت امور کارمندان نیکسون را برعهده دارد، به نظر حضور اضافهای داشته، چنانچه در صورت حذف هم، لطمه چندانی به فیلمنامه نمیزند. یا بیشتر آدمهایی که حلقه پیرامونی نیکسون را تشکیل میدهند، اساسا نقش چندانی نداشته و اغلب حتی معرفی هم نمیشوند.
قبل و بعد از صحنه مصاحبه مانند پیش و پس یک مبارزه مشت زنی تصویر شده است. شمارش معکوس تا روز مقرر زیر تصویر ثبت میشود و بعد شماره هر روز مانند یک راند مسابقه در شروع هر بخش از مصاحبه مشاهده میگردد و اینکه در آغاز هر راند، مشاورین و یاران هر طرف مثل مربی و بدنساز بوکسورها که از توی رینگ بیرون میروند، به اتاق پشتی رفته تا دو جنگجو در صحنه و در مقابل دوربینها تنها باشند. از این پس فیلمنامه تقریبا از فرمول همیشگی کشش و فراز وفرود تبعیت کرده و کاملا کلاسیک پیش میرود. ۳ راند نخست با پیروزی نیکسون پیش رفته و راند آخر به نفع دیوید فراست تمام میشود.
اما در این میان شخصیتهای حاشیهای چندان در فیلمنامه، موثر به نظر نمیرسند، مثلا جک برنان (با بازی کوین بیکن) که گویا مدیریت امور کارمندان نیکسون را برعهده دارد، به نظر حضور اضافهای داشته، چنانچه در صورت حذف هم، لطمه چندانی به فیلمنامه نمیزند. یا بیشتر آدمهایی که حلقه پیرامونی نیکسون را تشکیل میدهند، اساسا نقش چندانی نداشته و اغلب حتی معرفی هم نمیشوند.
این در حالی است که کاراکترهای پیرامونی دیوید فراست از تهیه کننده اش، جان بیرت تا دو نفر محققش؛ جیمز رستن جونیور و باب زلنیک و بالاخره دوست تازه اش یعنی کارولین، در شکل گیری شخصیت و تغییر و تحول وی در طول مصاحبه تلویزیونی موثر هستند. همینها هستند که دیوید فراست محافظه کار و به معنایی ترسو و جاخورده از حاضر جوابیهای نیکسون در ۳ راند اول را چنان متکی به نفس و آماده میسازند که در دور آخر کاملا نیکسون را مقهور خود کرده، به طوری که مانند یک کشیش کاتولیک او را وادار به اعتراف میسازد.
این درحالی است که فراست در اولین سوالاتش کاملا در تسخیر پاسخهای نیکسون در میآید، چنانچه حتی جرآت اینکه سخنان ۲۳ دقیقهای وی در تعریفهای نارسیستی از خودش را قطع کند، ندارد، اما به تدریج از دور سوم به بعد این جرات را مییابد که حرفهای نیکسون را قطع کرده و حتی با تاکید، سخن خودش را به کرسی بنشاند.
اما اینکه چرا در سینمای آمریکا، تا این حد ریچارد نیکسون را نبش قبر کرده و مورد شماتت و سوال قرار میدهند، خود پرسش مهمی است آنهم از سوی فیلمسازی مانند ران هاوارد که معمولا از قطعیترین شکستهای تاریخ آمریکا هم پیروزی میسازد. نمونه اش فیلم "آپولو ۱۳" بود که یکی از خفت بارترین آزمایشهای علمی معاصر ایالات متحده را در انتها به پیروزی مهمی برای مردم این کشور درآورد.
اما اینکه چرا در سینمای آمریکا، تا این حد ریچارد نیکسون را نبش قبر کرده و مورد شماتت و سوال قرار میدهند، خود پرسش مهمی است آنهم از سوی فیلمسازی مانند ران هاوارد که معمولا از قطعیترین شکستهای تاریخ آمریکا هم پیروزی میسازد. نمونه اش فیلم "آپولو ۱۳" بود که یکی از خفت بارترین آزمایشهای علمی معاصر ایالات متحده را در انتها به پیروزی مهمی برای مردم این کشور درآورد.
بخوانید: نمایش تعارضات اخلاقی در فیلم مایکل کلیتون در فیلم "فراست/نیکسون" جرمها و اتهامات بسیاری برای ریچارد نیکسون ردیف میشود که اگرچه همه این اتهامات و جرمها واقعیت دارد، ولی سازندگان فیلم به نحو عامدانهای سعی دارند، این کارنامه سیاه را به دوران نیکسون محدود ساخته که گویا با دوران ریاست جمهوری وی شروع شده و با اتمام آن خاتمه مییابد.
در بخشی از گفت و گو دیوید فراست درباره جنگ ویتنام میپرسد و نیکسون پاسخ هوشمندانهای میدهد که جنگ ویتنام، جنگ من نبود. جنگی بود که از دوران پیش از خود به ارث میبردم.
نیکسون پیش از انتخابش در دوره نخست ریاست جمهوری، قول داده بود که نیروهای ارتش آمریکا را از ویتنام خارج کند، ولی همچنان به جنگ ادامه داد و از همین روست که در فیلم "ترور ریچارد نیکسون" ساخته نیلز مولر، جونز کارفرمای قهرمان قصه که سام بیک نام دارد، درباره قوانین فروشندگی به وی میگوید: «نیکسون بزرگترین فروشنده است، او همه کشور ۲۰۰ میلیونی ما را به روش خودش دوبار فروخت.
در بخشی از گفت و گو دیوید فراست درباره جنگ ویتنام میپرسد و نیکسون پاسخ هوشمندانهای میدهد که جنگ ویتنام، جنگ من نبود. جنگی بود که از دوران پیش از خود به ارث میبردم.
نیکسون پیش از انتخابش در دوره نخست ریاست جمهوری، قول داده بود که نیروهای ارتش آمریکا را از ویتنام خارج کند، ولی همچنان به جنگ ادامه داد و از همین روست که در فیلم "ترور ریچارد نیکسون" ساخته نیلز مولر، جونز کارفرمای قهرمان قصه که سام بیک نام دارد، درباره قوانین فروشندگی به وی میگوید: «نیکسون بزرگترین فروشنده است، او همه کشور ۲۰۰ میلیونی ما را به روش خودش دوبار فروخت.
در سال ۱۹۶۸ میگفت که به جنگ خاتمه میدهد و از ویتنام بیرون میآید. اما بعد از انتخاب شدن به ریاست جمهوری، صد هزار گروه و بمب دیگر برای ضایع کردن زندگی آنها فرستاد. دوباره که میخواست انتخاب شود از ما درخواست پایان دادن به جنگ ویتنام را میکرد! و او بوسیله یک شکست سیاسی، انتخابات را برد؟! او یک فروشنده واقعی است. قولی میدهد که هیچگاه انجام نمیشود و سپس ما را دقیقا براساس همان قول میفروشد و این روند ادامه دارد. این همان باور به خود است. ".
اما همانطور که خود نیکسون میگوید، جنگ ویتنام، جنگی نبود که در دوران او شروع شده باشد. تجاوز نظامی آمریکا به ویتنام در زمان ریاست جمهوری جان اف کندی، آغاز شد و در دوران جانشین وی یعنی لیندن جانسون به اوج خود رسید. این دخالتها و تجاوزات شامل سایر کشورهای هند و چین مانند کامبوج و لائوس هم شد.
اما همانطور که خود نیکسون میگوید، جنگ ویتنام، جنگی نبود که در دوران او شروع شده باشد. تجاوز نظامی آمریکا به ویتنام در زمان ریاست جمهوری جان اف کندی، آغاز شد و در دوران جانشین وی یعنی لیندن جانسون به اوج خود رسید. این دخالتها و تجاوزات شامل سایر کشورهای هند و چین مانند کامبوج و لائوس هم شد.
بیشترین بمبهای کشنده و مخرب در دوران لیندن جانسون بر سر مردم بی پناه ویتنام فرو ریخت. اما تاکنون هیچ فیلمی در تاریخ سینمای آمریکا به این ماجرا نپرداخته است. اینکه در دوران جان اف کندی بود که قضیه دخالت آمریکا در کوبا و تلاش برای براندازی حکومت فیدل کاسترو به ماجرای خلیج خوکها و تا آستانه جنگ جهانی سوم کشیده شد، کمتر فیلمی به طور واقعی آن را در کادر دوربین خویش قرار داده است.
برخی تحلیل گران و آگاهان سیاسی براین باورند که ماجرای واترگیت برای نیکسون به همان دلیل رخ داد و در بوقهای تبلیغاتی قرار گرفت که ترور جان اف کندی خیلی زود به دوران ریاست جمهوری اش خاتمه داد؛ و این دلیل مشترک چیزی جز خاتمه دادن به جنگ ویتنام و بیرون کشیدن نیروهای ارتش آمریکا از جنوب شرقی آسیا نبوده است.
برخی تحلیل گران و آگاهان سیاسی براین باورند که ماجرای واترگیت برای نیکسون به همان دلیل رخ داد و در بوقهای تبلیغاتی قرار گرفت که ترور جان اف کندی خیلی زود به دوران ریاست جمهوری اش خاتمه داد؛ و این دلیل مشترک چیزی جز خاتمه دادن به جنگ ویتنام و بیرون کشیدن نیروهای ارتش آمریکا از جنوب شرقی آسیا نبوده است.
شواهد و اسناد تاریخی، حکایت از آن دارد که جان اف کندی از اوایل سال ۱۹۶۳ (یعنی همان سالی که در اواسطش ترور شد) طرح بیرون کشیدن نیروهای آمریکایی از ویتنام را به اجرا گذارد و به تدریج شروع به کاستن نیروهایش نمود، این دقیقا همان عملی است که ریچارد نیکسون (البته پس از تحمل شکستها و تلفات فاجعه بار) پس از آغاز دور دوم ریاست جمهوری اش، در دستور کار دولت خویش قرار داد.
در صحنهای از فیلم «جی. اف. کی» ساخته ۱۹۹۱ الیوراستون، در دیدار مامور مخفی آمریکایی (دانالد ساترلند) با جیم گریسون (با بازی کوین کاستنر) وکیل نیوااورلثانی پروندهای که قتل جان اف کندی را فراتر از جوان ناشناختهای به نام «اسوالد» میداند، پس از توضیح مفصل درباره ماموریت ویژهای که در روز ترور جان اف کندی به او داده بودند، میگوید که عناصری مثل اسوالد، روبی (کسی که اسوالد را روبروی چشم پلیس و خبرنگاران و مردم به قتل رساند)، کوبا و مافیا فقط مردم را در خواب و خیالی نگه میدارند تا مثل یک بازی مهمانی، حل معما را حدس بزنند. اما این عناصر، تنها آنها را از پرسشهای بسیار مهمتر دور نگه میدارد. او پرسشهای مهم را اینگونه عنوان میسازد:
در صحنهای از فیلم «جی. اف. کی» ساخته ۱۹۹۱ الیوراستون، در دیدار مامور مخفی آمریکایی (دانالد ساترلند) با جیم گریسون (با بازی کوین کاستنر) وکیل نیوااورلثانی پروندهای که قتل جان اف کندی را فراتر از جوان ناشناختهای به نام «اسوالد» میداند، پس از توضیح مفصل درباره ماموریت ویژهای که در روز ترور جان اف کندی به او داده بودند، میگوید که عناصری مثل اسوالد، روبی (کسی که اسوالد را روبروی چشم پلیس و خبرنگاران و مردم به قتل رساند)، کوبا و مافیا فقط مردم را در خواب و خیالی نگه میدارند تا مثل یک بازی مهمانی، حل معما را حدس بزنند. اما این عناصر، تنها آنها را از پرسشهای بسیار مهمتر دور نگه میدارد. او پرسشهای مهم را اینگونه عنوان میسازد:
"…چرا؟ چرا کندی کشته شد؟ چه کسی از آن سود برد؟ چه کسی قدرت داشت که آن را پوشش بدهد؟ …"
به نظر میآید پاسخ به سوالات فوق میتواند پشت پرده بسیاری از توطئههای سیاسی - تاریخی را روشن سازد. در واقع الیور استون با طرح این سوالات به عنوان یک هنرمند، کلید رمز گشایی دستهای از رازهای سربسته تاریخی را مطرح میسازد و بدین وسیله خود را با نام یک فیلمساز سیاسی هوشمند در تاریخ سینما مطرح میکند.
اینکه علیرغم تمامی تقلبات و رسواییهای سیاسی در طول تاریخ آمریکا (که بسیاری از آنها در تاریخ این کشور به ثبت رسیده) و اخیرترینش یعنی ماجرای انتخاب مشکوک و پر سر و صدای جرج دبلیو بوش در اولین دور ریاست جمهوری اش در سال ۲۰۰۰ و پیروزی بر ال گور، چرا فقط ماجرای واترگیت در بوقهای تبلیغاتی هالیوود قرار میگیرد، خود سوال مهمی است. اگرچه بازهم دلیل آن میتواند از دل همان پایان دهی به جنگ ویتنام بیرون آید.
نیکسون در صحنهای از مصاحبه با دیوید فراست در مقابل سوال او که چرا کار غیرقانونی انجام دادید، پاسخ میدهد، هر کاری رییس جمهوری انجام دهد، خود قانون است! آیا این همان روشی نیست که در دوران جرج دبلیو بوش، به کرات اتخاذ گردید و چندان اعتراضی هم از سوی رسانههایی همچون هالیوود در مقابلش به گوش نرسید.
از جمله زمانی که هر دو مجلس آمریکا، یعنی هم مجلس سنا و هم مجلس نمایندگان رای دادند که نیروهای ارتش آمریکا بایستی از عراق عقب نشینی کنند، ولی جرج بوش در برابر این تصمیم نمایندگان ملتش ایستاد و علاوه برآنکه از نیروهای خود در عراق نکاست بلکه برآنها اضافه هم نمود! یا برخلاف قوانین خود آمریکا، زندانهای مخفی در سراسر اروپا برای بازداشت و شکنجه مخالفین سیاستهای آمریکا تعبیه نمود، برای مکالمات تلفنی در داخل آمریکا شنود گذارد و حتی در مقابل اعتراض نمایندگان گنگره به انتساب قضات ارشد دادگستری ایستاد وتغییری در رویه خود ایجاد نکرد.
سخن تازهای نیست که تجارت اول در امریکا، تولید و تجارت اسلحه است و این کارخانههای اسلحه سازی هستند که اساس اقتصاد ایالات متحده را در دست دارند. کارخانههایی کارخانههایی مانند لاکهید و فورد و بویینگ و … که اغلب در اختیار صهیونیست هاست.
سخن تازهای نیست که تجارت اول در امریکا، تولید و تجارت اسلحه است و این کارخانههای اسلحه سازی هستند که اساس اقتصاد ایالات متحده را در دست دارند. کارخانههایی کارخانههایی مانند لاکهید و فورد و بویینگ و … که اغلب در اختیار صهیونیست هاست.
طبیعی است که چرخ این کارخانهها با مصرف محصولاتشان که کاربردی جز جنگ و درگیری و امثال آن ندارند، بچرخد. به زبان سادهتر؛ اگر جنگی در دنیا جریان نداشته نباشد و اگر درگیریها و خشونتها شکل نگیرد، دیگر چگونه تولیدات کارخانههای اسلحه سازی به مصرف رسیده و چرخ این کارخانهها میچرخد تا اقتصاد آمریکا به جریان خود ادامه دهد؟
بازهم طبیعی است که وجود جنگ در هرگوشه این کره خاکی میتواند بهترین بازار فروش برای کارخانجات مذکور باشد و کسی یا جریانی که بخواهد جنگهای مورد نظر را خاتمه بخشد به نوعی به قول معروف نان این مراکز تولید تسلیحات را آجر کرده است! و بازهم طبیعی است که صاحبان آن کارخانهها و وابستگان به آنها (که بیشترین قدرت را در آمریکا دارا هستند) بخواهند در مقابل این به اصطلاح نان بری بایستند!
با در نظر گرفتن این واقعیات و نحوه تحلیل مامور مخفی آمریکایی در فیلم "جی اف کی" حالا میتوان نتیجه گرفت که چرا و چگونه وقایعی از جمله ترور جان اف کندی یا رسوایی واترگیت و حتی جریان ارتباط نامشروع بیل کلینتن در دنیای صاحبان قدرت رخ میدهد، چه کسی در آن ذی نفع بوده و چه جریانی میتواند آن را پوشش دهد. این دلایل در مورد ماجرایی همچون واترگیت بیش از سایر موارد، مترتب شده و مصداق پیدا مینماید.
یکی از منتقدان سینمایی در همان زمان که فیلم "همه مردان رییس جمهور" درباره رسوایی واترگیت در ایران به نمایش درآمد، درباره آن فیلم و حفرههای منطقی ماجرای فوق نوشت: "…از سوی دیگر، واترگیت با همه ابعاد جهانیش و به رغم شهرت و بازتاب فراوانی که در همه جای دنیا یافت، حادثهای به شدت و صرفا آمریکایی بود.
با در نظر گرفتن این واقعیات و نحوه تحلیل مامور مخفی آمریکایی در فیلم "جی اف کی" حالا میتوان نتیجه گرفت که چرا و چگونه وقایعی از جمله ترور جان اف کندی یا رسوایی واترگیت و حتی جریان ارتباط نامشروع بیل کلینتن در دنیای صاحبان قدرت رخ میدهد، چه کسی در آن ذی نفع بوده و چه جریانی میتواند آن را پوشش دهد. این دلایل در مورد ماجرایی همچون واترگیت بیش از سایر موارد، مترتب شده و مصداق پیدا مینماید.
یکی از منتقدان سینمایی در همان زمان که فیلم "همه مردان رییس جمهور" درباره رسوایی واترگیت در ایران به نمایش درآمد، درباره آن فیلم و حفرههای منطقی ماجرای فوق نوشت: "…از سوی دیگر، واترگیت با همه ابعاد جهانیش و به رغم شهرت و بازتاب فراوانی که در همه جای دنیا یافت، حادثهای به شدت و صرفا آمریکایی بود.
حادثهای که در متن یک دمکراسی ویژه و سلسلهای از روابط متقابل نیروهای سیاسی و اجتماعی، اگر هم قابل درک باشد، چندان ملموس نیست. پرسشهایی از این قبیل در برابر واقعه واترگیت و به ویژه در فیلم همه مردان رییس جمهور بی پاسخ میماند: چرا در ایالات متحده که حکومتش دستگاههای نیرومند و کارای پلیسی و جاسوسی دارد، دو روزنامه نگار ساده (که حتی در روزنامه خود، موقعیت درخشانی ندارند) میتوانند تقریبا بی هیچ مانعی آنقدر درباره یک فساد حکومتی موشکافی کنند که بزرگترین قدرت سیاسی کشور را به سقوط و آبروریزی بکشاند؟
(این نویسنده امروز حضور ندارد که ببیند در مورد رسواییهای بوش و دار و دسته اش در عراق و افغانستان و زندانهای گوانتانامو و ابوغریب هیچ کس حق نوشتن ندارد، چه برسد به تحقیق و تفحص و اساسا هیچ خبرنگار مستقلی حق مخابره خبر از عراق یا افغانستان را به رسانههای آمریکایی دارا نیست؟!) چرا کسی نمیکوشد در یک مرحله یا مرحلهای دیگر از فعالیتهای آنان به ترتیبی جلویشان را بگیرد؟ چرا در کشوری که برای بیست دلار و کمتر، هر روز چندین نفر کشته میشوند، کسی به فکر از میان بردن این مزاحمان نیست؟
آیا براستی نیرویی در ایالات متحده وجود نداشت که بر روزنامه واشینگتن پست فشار بیاورد و جلوی ادامه انتشار مقالههای مروبط به واترگیت را بگیرد؟ اگر چنین نیرو یا نیروهایی وجود داشت (که همه میدانیم وجود داشته و دارد) چرا دخالتی نکردند؟ چرا همه کسانی که به طریقی آلوده قضیه تقلب انتخاباتی بودند، به آسانی (یا به دشواری، اما سرانجام) به پرسشهای ساده و مستقیم دو روزنامه نویس کنجکاو پاسخ میدادند و خود به عواملی برای کشف مسئله بدل میگشتند؟ آیا براستی عذاب وجدان، بزرگترین محرکشان بود؟ و بسیاری پرسشهای دیگر…"
در یکی از بخشهای "پروتکلهای زعمای صهیون" که از جمله کهنترین اسناد راهبردی صهیونیستها محسوب میشود و از جانب بسیاری از کارشناسان تاریخی تایید شده، آمده است "…برایآنکه افسر شجاع و قهرمانی را از سر مسیر سیاسی برداریم، او را در ردیف دزدها، جنایتکاران، آدمکشان و دیگر مرتکبان پستترین و شنیعترین جنایات، محاکمه خواهیم کرد.
در یکی از بخشهای "پروتکلهای زعمای صهیون" که از جمله کهنترین اسناد راهبردی صهیونیستها محسوب میشود و از جانب بسیاری از کارشناسان تاریخی تایید شده، آمده است "…برایآنکه افسر شجاع و قهرمانی را از سر مسیر سیاسی برداریم، او را در ردیف دزدها، جنایتکاران، آدمکشان و دیگر مرتکبان پستترین و شنیعترین جنایات، محاکمه خواهیم کرد.
بدینترتیب، موضوع برای افکار عمومی مبهم میگردد و حقیقت این مردی که تا دیروز برای آنها خوشنام بود و ناگهان امروز او را متهم به جرایمی این چنین میبینند، بر آنها مشتبه میشود و با دیده حقارت به او مینگرند و رهایش میکنند…"
همچنین در پروتکل دهم از همان مجموعه درباره انتخابات ریاست جمهوری چنین آمده است:
"…رئیس جمهور حکومتهای غیر یهودی [تحت نفوذمان]را از میان موثقترین عوامل و دست نشاندگانمان نامزد میکنیم و سپس او را بر اساس رأیگیری انتخاب مینماییم. از آن جا که قوانین را ما از قبل تدوین کردهایم، حق تغییر و تعویض قانون را ازرئیس جمهور سلب میکنیم. در عوض او را به ریاست کل قوا منصوب مینماییم تا بتواند در موقع لزوم، از قانون اساسی دفاع کند. رئیس جمهور، عملافرد فاقد اختیاری است که هدف و مسئولیتش تنها حفظ قوانینی است که ما از پیش تدوین کردهایم. بسیار روشن است که کلید معما، در دست ما میباشد و کسی جز ما نمیتواند در قوانین، دخل و تصرفی به عمل آورد…"
همچنین در پروتکل دهم از همان مجموعه درباره انتخابات ریاست جمهوری چنین آمده است:
"…رئیس جمهور حکومتهای غیر یهودی [تحت نفوذمان]را از میان موثقترین عوامل و دست نشاندگانمان نامزد میکنیم و سپس او را بر اساس رأیگیری انتخاب مینماییم. از آن جا که قوانین را ما از قبل تدوین کردهایم، حق تغییر و تعویض قانون را ازرئیس جمهور سلب میکنیم. در عوض او را به ریاست کل قوا منصوب مینماییم تا بتواند در موقع لزوم، از قانون اساسی دفاع کند. رئیس جمهور، عملافرد فاقد اختیاری است که هدف و مسئولیتش تنها حفظ قوانینی است که ما از پیش تدوین کردهایم. بسیار روشن است که کلید معما، در دست ما میباشد و کسی جز ما نمیتواند در قوانین، دخل و تصرفی به عمل آورد…"
منبع: نقد فارسی
۰