سرگذشت ریچارد داد؛ نقاشِ دیوانۀ قاتل!
ریچار داد در سال 1943 از این سفر سیاحتی بازگشت. حال او خوش نبود و دوستان و خانوادهاش تصور میکردند که گرما زده یا دچار نوعی بحران روحی شده باشد. او به همراه پدرش به خانۀ کودکیش در کنت بازگشت و در آنجا بود که هنگام پیادهروی در پارک، پدرش را به قتل رساند.
کد خبر :
۶۱۸۰
بازدید :
۱۴۵۸۶
فرادید | ریچار داد، هنرمند خوشآتیه، در تابستان سال 1843 پدرش را به قتل رساند. او تحت عنوان یک "جانی روانی" دستگیر شد و در طول دوران حبسش به نقاشی کردن ادامه داد. امروزه او را یکی از موفقترین هنرمندان عصر ویکتوریا میدانند.
به گزارش فرادید، ویکتوریا نورتوود، رییس "موزۀ ذهن" در بیمارستان بِتلِم در جنوب لندن، دربارۀ او اینگونه میگوید: "ریچار داد در اواخر دهۀ 1830 و اوایل دهۀ 1840 جوانی به واقع آیندهدار و زیرک نشان میداد."
موزۀ ذهن میزبان بخش بزرگی از آثارِ ریچارد داد است. آثاری که پیش و بعد از دستگیری او خلق شدهاند.
نورتوود دربارۀ زندگی او میگوید: "داد مادرش را در جوانی از دست داد و پدرش دوباره ازدواج کرد. آنها اصالتاً اهل چتام در کنت بودند، اما به لندن نقل مکان کردند. زمانی که بیستوچند ساله بود، آثارش در آکادمی سلطنتی نمایش داده میشد."
ریچارد داد در سال 1841، تصویر بالا را از چهرۀ خود کشید.
سال بعد، سِر توماس فیلیپس، وکیل و سیاستمدار ولزی، از داد خواست تا سفر سیاحتی بزرگ او را به اروپا و بخشهایی از خاورمیانه مستند کند.
در زیر، داد فیلیپس را در لباس ترکی به تصویر کشیده است.
این سفر سیاحتی، برای ریچاد داد سفری سریع و الهام بخش بود.
او برای ثبت سفرهایشان طرحهای اولیه را در دفتر طراحی میزد و قصد داشت پس از بازگشت به انگلستان طرحها را تبدیل نقاشیهای باجزییات کند.
تصویر زیر چیزی است مابین طراحی اولیه و اثر به اتمام رسیده.
ریچار داد در سال 1943 از این سفر سیاحتی بازگشت. بازگشت او زودتر از موعد تعیین شده بود.
حال او خوش نبود و دوستان و خانوادهاش تصور میکردند که گرما زده یا دچار نوعی بحران روحی شده باشد. او به همراه پدرش به خانۀ کودکیش در کنت بازگشت و در آنجا بود که هنگام پیادهروی در پارک، پدرش را به قتل رساند.
ریچارد داد دچار این توهم شده بود که پسر اوسیروس، خدایگان مصری است و از این رو تصور میکرد که پدر واقعیش یک دروغگوی متقلب است.
او به فرانسه فرار کرد، اما ردش را گرفتند و دستگیر شد.
داد هرگز در مقابل دادگاه حاضر نشد و در عوض به عنوان یک "جانی روانی" مستقیماً به بیمارستان بتلم فرستاده شد.
تصویر زیر که در آن زمان در روزنامۀ "Illustrated London News" به چاپ رسیده بود، شرایط بیمارستان بتلم را در اوایل دهۀ 1850 نشان میدهد.
ویکتوریا نورتوود میگوید که زمانی که ریچارد داد وارد این بیمارستان شد، یعنی اواسط دهۀ 1840، زندگی در آسایشگاههای روانی بسیار دشوار و نامطلوب بود.
اما در دهۀ پس از آن، به لطف رویکرد سِر ویلیام چارلز هود، پزشک ارشد وقت بیمارستان، بهبودهای چشمگیری در وضعیت زندگی برخی از بیماران آسایشگاه ایجاد شد.
به لطف چارلز هود، ریچار داد توانست دوباره نقاشی را از سر بگیرد.
عکس بالا یکی از دهها عکسی است که هنری هرینگ، عکاس قرن نوزدهمی، از بیماران بیمارستان بتلم گرفته است و ریچارد داد را در حال کار بر نقاشیای به نام "تناقض" نشان میدهد.
سه تصویر زیر، از مجموعۀ "شور" ریچارد داد هستند که به احساسات و حالات انسانی میپردازد.
ریچارد داد، بیاهمیتی و دشمنی با خود را، با تصویر کردن مردی کوتاه قامت و خوشپوش که دستهای آثار هنری را به دفتر استاد نقاشی میبرد، نشان داده است.
در کنار این عصر، نقاشی عذاب (جنون آتشین) را میبینید که نگاه معمولی که در عصر ویکتوریا به "مرد دیوانه" وجود داشت را به تصویر میکشد. نورتوود میگوید: "اینها ربطی به تجربیاتِ خود نقاش ندارد."
در زیر، تابلوی ریچارد داد از مقبرهای در جنگل را میبینید که بسیار زیباست. این نقاشی نمایانگر تعبیر ریچارد داد از سوگواری و رنج است.
کار زیر که یکی از شناختهشدهترین آثار ریچارد داد است، به "طرحی از جِینِ دیوانه" مشهور است.
برخی کارشناسان معتقدند که شخصیتی که در این نقاشی با آبرنگ کشیده شده و به شعری در رابطه با زنی که مشاعرش را از دست داده بود ارجاع میدهد، میتواند خود ریچارد داد باشد.
قلعۀ روچستر که در نزدیکی محل بزرگ شدن ریچارد داد واقع است، در سمت راست پایین نقاشی قابل مشاهده است.
در اواسط دهۀ 1860، ریچارد داد از بتلم به "آسایشگاه جانیان روانیِ برادمور" در برکشایر که به تازگی ساخته شده بود، منتقل شد.
او تا زمان مرگش در سال 1886، در آنجا بود.
نورتوود میگوید: "درمانهای مربوط به بیماریهای روانی در میانۀ قرن نوزدهم بسیار ابتدایی بودند. فقط مسکن وجود داشت، هیچ یک از داروهای امروزی یا درمانهای روانکاوانه وجود نداشت."
به داد اجازه داده شد که در خانۀ جدیدش به نقاشی کشیدن ادامه دهد. او برای قدردانی، پرترههایی از کسانی که مراقبش بودند، از جمله پزشکان، مستخدمان و پرستاران آسایشگاه، نقاشی کرد.
اثرِ زیر، آخرین کار ریچارد داد است و نقاشی رنگِ روغنی است که گفته میشود از دکتر ویلیام اورنج، که از 1870 سرپرست آسایشگاه بود، کشیده است.
ویکتوریا نورتوود میگوید: "مهم است که به یک نکته توجه داشته باشیم. اینکه بعد از اینکه اوضاع روحی ریچارد داد به هم ریخت، تغییر بزرگی در ظاهر نقاشیهایش ایجاد نشد. بعد از این که به حبس افتاد، جهان او محدود شد. او دیگر نمیتوانست به هنرمندان دیگر معاشرت داشته باشد. اما همچنان به خلق کردن احساس نیاز میکرد و توانایی این کار را هم داشت."
به گزارش فرادید، ویکتوریا نورتوود، رییس "موزۀ ذهن" در بیمارستان بِتلِم در جنوب لندن، دربارۀ او اینگونه میگوید: "ریچار داد در اواخر دهۀ 1830 و اوایل دهۀ 1840 جوانی به واقع آیندهدار و زیرک نشان میداد."
موزۀ ذهن میزبان بخش بزرگی از آثارِ ریچارد داد است. آثاری که پیش و بعد از دستگیری او خلق شدهاند.
نورتوود دربارۀ زندگی او میگوید: "داد مادرش را در جوانی از دست داد و پدرش دوباره ازدواج کرد. آنها اصالتاً اهل چتام در کنت بودند، اما به لندن نقل مکان کردند. زمانی که بیستوچند ساله بود، آثارش در آکادمی سلطنتی نمایش داده میشد."
سال بعد، سِر توماس فیلیپس، وکیل و سیاستمدار ولزی، از داد خواست تا سفر سیاحتی بزرگ او را به اروپا و بخشهایی از خاورمیانه مستند کند.
در زیر، داد فیلیپس را در لباس ترکی به تصویر کشیده است.
این سفر سیاحتی، برای ریچاد داد سفری سریع و الهام بخش بود.
او برای ثبت سفرهایشان طرحهای اولیه را در دفتر طراحی میزد و قصد داشت پس از بازگشت به انگلستان طرحها را تبدیل نقاشیهای باجزییات کند.
تصویر زیر چیزی است مابین طراحی اولیه و اثر به اتمام رسیده.
ریچار داد در سال 1943 از این سفر سیاحتی بازگشت. بازگشت او زودتر از موعد تعیین شده بود.
حال او خوش نبود و دوستان و خانوادهاش تصور میکردند که گرما زده یا دچار نوعی بحران روحی شده باشد. او به همراه پدرش به خانۀ کودکیش در کنت بازگشت و در آنجا بود که هنگام پیادهروی در پارک، پدرش را به قتل رساند.
ریچارد داد دچار این توهم شده بود که پسر اوسیروس، خدایگان مصری است و از این رو تصور میکرد که پدر واقعیش یک دروغگوی متقلب است.
او به فرانسه فرار کرد، اما ردش را گرفتند و دستگیر شد.
داد هرگز در مقابل دادگاه حاضر نشد و در عوض به عنوان یک "جانی روانی" مستقیماً به بیمارستان بتلم فرستاده شد.
تصویر زیر که در آن زمان در روزنامۀ "Illustrated London News" به چاپ رسیده بود، شرایط بیمارستان بتلم را در اوایل دهۀ 1850 نشان میدهد.
ویکتوریا نورتوود میگوید که زمانی که ریچارد داد وارد این بیمارستان شد، یعنی اواسط دهۀ 1840، زندگی در آسایشگاههای روانی بسیار دشوار و نامطلوب بود.
اما در دهۀ پس از آن، به لطف رویکرد سِر ویلیام چارلز هود، پزشک ارشد وقت بیمارستان، بهبودهای چشمگیری در وضعیت زندگی برخی از بیماران آسایشگاه ایجاد شد.
به لطف چارلز هود، ریچار داد توانست دوباره نقاشی را از سر بگیرد.
عکس بالا یکی از دهها عکسی است که هنری هرینگ، عکاس قرن نوزدهمی، از بیماران بیمارستان بتلم گرفته است و ریچارد داد را در حال کار بر نقاشیای به نام "تناقض" نشان میدهد.
سه تصویر زیر، از مجموعۀ "شور" ریچارد داد هستند که به احساسات و حالات انسانی میپردازد.
ریچارد داد، بیاهمیتی و دشمنی با خود را، با تصویر کردن مردی کوتاه قامت و خوشپوش که دستهای آثار هنری را به دفتر استاد نقاشی میبرد، نشان داده است.
در کنار این عصر، نقاشی عذاب (جنون آتشین) را میبینید که نگاه معمولی که در عصر ویکتوریا به "مرد دیوانه" وجود داشت را به تصویر میکشد. نورتوود میگوید: "اینها ربطی به تجربیاتِ خود نقاش ندارد."
در زیر، تابلوی ریچارد داد از مقبرهای در جنگل را میبینید که بسیار زیباست. این نقاشی نمایانگر تعبیر ریچارد داد از سوگواری و رنج است.
کار زیر که یکی از شناختهشدهترین آثار ریچارد داد است، به "طرحی از جِینِ دیوانه" مشهور است.
برخی کارشناسان معتقدند که شخصیتی که در این نقاشی با آبرنگ کشیده شده و به شعری در رابطه با زنی که مشاعرش را از دست داده بود ارجاع میدهد، میتواند خود ریچارد داد باشد.
قلعۀ روچستر که در نزدیکی محل بزرگ شدن ریچارد داد واقع است، در سمت راست پایین نقاشی قابل مشاهده است.
در اواسط دهۀ 1860، ریچارد داد از بتلم به "آسایشگاه جانیان روانیِ برادمور" در برکشایر که به تازگی ساخته شده بود، منتقل شد.
او تا زمان مرگش در سال 1886، در آنجا بود.
نورتوود میگوید: "درمانهای مربوط به بیماریهای روانی در میانۀ قرن نوزدهم بسیار ابتدایی بودند. فقط مسکن وجود داشت، هیچ یک از داروهای امروزی یا درمانهای روانکاوانه وجود نداشت."
به داد اجازه داده شد که در خانۀ جدیدش به نقاشی کشیدن ادامه دهد. او برای قدردانی، پرترههایی از کسانی که مراقبش بودند، از جمله پزشکان، مستخدمان و پرستاران آسایشگاه، نقاشی کرد.
اثرِ زیر، آخرین کار ریچارد داد است و نقاشی رنگِ روغنی است که گفته میشود از دکتر ویلیام اورنج، که از 1870 سرپرست آسایشگاه بود، کشیده است.
ویکتوریا نورتوود میگوید: "مهم است که به یک نکته توجه داشته باشیم. اینکه بعد از اینکه اوضاع روحی ریچارد داد به هم ریخت، تغییر بزرگی در ظاهر نقاشیهایش ایجاد نشد. بعد از این که به حبس افتاد، جهان او محدود شد. او دیگر نمیتوانست به هنرمندان دیگر معاشرت داشته باشد. اما همچنان به خلق کردن احساس نیاز میکرد و توانایی این کار را هم داشت."
۱