خجالت نکش؛ طنز در دل مفهومی تراژیک

خجالت نکش؛ طنز در دل مفهومی تراژیک

قنبر قر می‌دهد. صنم: برو شنگول برو گرگ نخوردت! قنبر کار خود را می‌کند و بعد که صنم حامله می‌شود تازه به صنم می‌گوید چه کرده. دست و پا چلفتی‌ترین آدم روستای هیبت آباد با شعار ما می‌توانیم همان‌طور که بیست سال پیش زن را به حساب نیاورده حالا هم نیاورده.

کد خبر : ۶۳۶۲۰
بازدید : ۳۶۴۲
طنز در دل مفهومی تراژیک
پوریا فلاح | فیلم «خجالت نکش»، به کارگردانی رضا مقصودی، با شعار سیاست کنترل جمعیت و دو بچه کافی است آغاز می‌شود. طنز شاکله اصلی فیلم است. در این یادداشت، سعی می‌کنم با وام‌گیری از دیالوگ‌های مطرح شده در فیلم نگاه طنز این اثر سینمایی را نشان دهم.


قنبر (احمد مهرانفر): بچه بیاریم مملکت رو دچار بحران کنیم که چی؟!

صنم (شبنم مقدمی): کاش یه گریه کن داشتیم.

قنبر نماد مرد حرف گوش کن؛ ساده و در نهایت آدم دست و پا چلفتی است. صنم، اما اینگونه نیست؛ منطقی، محکم و توانمند. قنبر بدون اطلاع همسر پیش دکتر می‌رود.

قنبر: دکتر ببند بره؟

بیست سال بعد، با رئیس جمهوری جدید سیاست کنترل جمعیت عوض می‌شود. قنبر حالا می‌گوید ما می‌توانیم. او گریه کن برای مرگ پدر و مادر می‌خواهد. صنم، اما می‌گوید، زنگوله پای تابوت! می‌گوید مردم به ریش‌مون می‌خندن؛ عروس داریم. مرد تو بیست سال پیش خودت رو ناقص کردی و حرف‌های قنبر را به شوخی می‌گیرد.
اما قنبرمصمم است: وقتی آقای رئیس جمهوری می‌گوید ما می‌توانیم یعنی می‌توانیم. «رئیس جمهوری می‌گوید: شما جمعیت را تحویل بدید ما هم استان تحویل می‌دهیم.» قنبر می‌رود که لوله‌ها را باز کند. دکتر: با همسرت مشورت کردی؟ خدا راضی! رئیس جمهوری راضی! اون از من بیشتر می‌خواد یه گریه کن داشته باشه آقای دکتر. مرد دست و پا چلفتی که زمین پایین ده را فروخته تا خودش را درمان کند، با دست پر برمی‌گردد.
طنز در دل مفهومی تراژیک
صنم باردار می‌شود و مشکل آغاز می‌شود. پنهان کردن شکم بالا آمده صنم از در و همسایه و بچه‌ها کار آسانی به نظر نمی‌رسد. قنبر عین خیالش نیست. مرد ساده لوح روستایی هیچ چیز را در جهت اعتلای کشور عیب نمی‌داند. کاری اگر از دستت بر می‌آید بسم‌الله! حالا به هر قیمتی. تا دیروز مصلحت این بود که گریه کن لازم نیست، اما الان متوجه شده آن مصلحت خیلی هم به مصلحت نبوده است.
به‌نظر می‌رسد «خجالت نکش» حس عجیبی از وفاداری القا می‌کند: «اساساً مردم جوری گاهی پای کار می‌آیند که اگر پایش بیفتد آب را نفت می‌کنند می‌دهند از ما بهتران تا بزنند به زخمشان.»
قنبر آنجا که مصلحت نبوده تا پای ناقصی خود می‌رود و حالا که مصلحت عوض شده خود را درمان کرده و پی گریه کن می‌گردد. قنبر قر می‌دهد، شاد است. برعکس آن روز‌ها که به مصلحت نبود کفری بود که یک بچه بیش از مصلحت دارد.
قنبر قر می‌دهد. صنم: برو شنگول برو گرگ نخوردت! قنبر کار خود را می‌کند و بعد که صنم حامله می‌شود تازه به صنم می‌گوید چه کرده. دست و پا چلفتی‌ترین آدم روستای هیبت آباد با شعار ما می‌توانیم همان‌طور که بیست سال پیش زن را به حساب نیاورده حالا هم نیاورده.
صنم در پی انداختن بچه تلاش‌هایی می‌کند، اما قنبر اغلب مانع می‌شود و با شعار «ما می‌توانیم» که تکیه کلامش است صنم را مجبور به نگه داشتن گریه کن می‌کند.
درد شروع می‌شود، صنم در حال زاییدن است و قنبر که چرت می‌زند با جیغ صنم دست زیر سقف می‌گیرد: سقف چکه می‌کند. گریه می‌کند. گریه کن به دنیا می‌آید. طنز شاکله اصلی فیلم است. البته طنز در دل مفهومی تراژیک به وجود می‌آید. اینجا هم همین است. اینکه بچه دست به دست اهالی روستا می‌چرخد تا برسد در آغوش صنم با دست و پا چلفتگی قنبر بماند.
منبع: ایران
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید