نزول سرمایه اجتماعی
پس از انتخابات فرآیند معکوس شد. تغییر مواضع پس از انتخابات و از همه بدتر معرفی کابینهای که هیچ برتری نسبت به پیش نداشت و هیج امیدی را زنده نکرد علل اصلی این ناامیدی بودند. به علاوه افزایش انتظارات در جریان تصویب برجام، انتظاراتی که هیچ واقعیتی نداشت. مساله بسیار مهم عدم کاهش فساد اداری در دولت جدید ناامیدی را بیشتر کرد. فسادی که بنیان سیاست و دولت احمدینژاد را با چالش موجه کرد.
کد خبر :
۶۳۸۸۸
بازدید :
۹۳۴
عباس عبدی | دیدار آقای رییسجمهور با جمعی از جامعهشناسان فارغ از نکاتی که در جلسه مطرح شد، میتواند منشأ خیر و نیکی باشد. اتفاقا در این جلسه پرسش مهمی از سوی آقای روحانی طرح شد که نمیدانم دوستان جامعهشناس آمده بودند که پاسخ آن پرسش را بدهند یا آنکه نظرات خود را پیش از آن آماده کرده بودند.
این پرسش ناظر به این مساله بود که چرا اعتماد مردم به حکومت و به طور خاص دولت کم شده؛ در حالی که دولت هیچ فرقی با گذشته نکرده است؟ این پرسش به نحو دیگری هم طرح شد آنجا که گفتند: «گاهی با تفسیرهایی از واقعیتهای جامعه مواجهایم که گاهی این تفاسیر با واقعیتها منطبق نبوده و حتی فاصله زیادی دارد.» بنده میکوشم که به این پرسش پاسخ دهم؛ پاسخی که پیش از این نیز بارها در نوشتههای گوناگون داده شده است.
البته اگر این پرسش جدی بود که جدی هم هست، نباید در این جلسه طرح میشد، بلکه باید پیش از این از سازمانها، نهادها و وزرای مربوطه سوال میشد تا از کارشناسان پاسخ آن را بگیرند. اولین نظرسنجی که به دست دولت رسید و حکایت از افت شدید اعتماد داشت، باید موجب میشد که دولت و رییسجمهور به سرعت کارگروهی را برای پاسخ به چرایی این وضع تشکیل میداد.
البته اگر این پرسش جدی بود که جدی هم هست، نباید در این جلسه طرح میشد، بلکه باید پیش از این از سازمانها، نهادها و وزرای مربوطه سوال میشد تا از کارشناسان پاسخ آن را بگیرند. اولین نظرسنجی که به دست دولت رسید و حکایت از افت شدید اعتماد داشت، باید موجب میشد که دولت و رییسجمهور به سرعت کارگروهی را برای پاسخ به چرایی این وضع تشکیل میداد.
این پاسخ در یک جلسه چند ۱۰ نفری و به صورت اقتضایی به دست نمیآید. دستگاه اداری مسوول استفاده از صاحبنظران و کسب نظرات آنان است. بنابراین صرف اینکه پس از حدود یک سال چنین پرسشی در یک جلسه موردی طرح شده است، نشان میدهد که پرسش برای دولت جدی نبوده است.
برای فهم ماجرا باید به جمله دیگری از آقای روحانی در این جلسه توجه کرد آنجا که گفتند: «ما کشور نیرومندی هستیم و نباید اجازه داد برخیها آینده را برای مردم سیاه ترسیم کرده و آنان را نگران سازند. جامعه ما نباید نگران فردا باشد؛ جامعهای که بیش از امروز، نگران فردا باشد باعث میشود همین نگرانی از فردا، امروز آن را نیز برهم بزند»
برای فهم ماجرا باید به جمله دیگری از آقای روحانی در این جلسه توجه کرد آنجا که گفتند: «ما کشور نیرومندی هستیم و نباید اجازه داد برخیها آینده را برای مردم سیاه ترسیم کرده و آنان را نگران سازند. جامعه ما نباید نگران فردا باشد؛ جامعهای که بیش از امروز، نگران فردا باشد باعث میشود همین نگرانی از فردا، امروز آن را نیز برهم بزند»
در حقیقت این نحوه نگاه به جامعه جدید ریشه این مشکلات است. در جامعه جدید آینده برای ما مساله اصلی است. حال را در پرتو آینده ارزیابی و درک میکنیم. اگر حاضر میشویم که سرمایههای زیادی صرف آموزش و بهداشت فرزندانمان کنیم همه و همه معطوف به آینده او است. در جوامع سنتی چنین سرمایهگذاریهایی بیمعنا بود. آینده چیزی جز حال و حال چیزی جز گذشته نبود. ولی اکنون و در یک جامعه مدرن، آینده است که برای ما اهمیت دارد.
اگر مدیریت دولتی زحمتی میکشید و ارزیابی میکرد که سرمایهگذاران خارجی بر چه اساسی به یک کشور وارد میشوند یا از ورود به آن پرهیز میکنند، متوجه میشدند که مساله اصلی آنان ریسکهای بلندمدت است و نه شرایط فعلی یک کشور. موسسات زیادی هستند که ریسکهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت یک کشور را میسنجند و در اختیار شرکتها و سرمایهگذاران میدهند. عین همین رفتار را شهروندان هر کشور انجام میدهند.
البته همه به یک اندازه چنین رفتاری ندارند. هرچه افراد تحصیلکردهتر و ثروتمندتر باشد و سرنوشت خودش را با دستان خودش تعیین کند و آن را به اراده دیگران موکول نکند، آیندهنگرتر است.
اتفاقا با آمدن دولت جدید در سال ۱۳۹۲، به سرعت شاهد بهبود شرایط بودیم نه به این علت که بلافاصله شرایط خوب شد، بلکه به این علت که امید به آینده بهبود پیدا کرد. اکنون هم به طور قطع اوضاع چنان بد نیست که در رفتار و افکار جامعه میبینیم ولی نگاه به آینده است که محل ایراد است. کدام عقل سلیمی حاضر میشود که دلار را ۱۸ هزار تومان بخرد؟ فقط این کار در یک صورت ممکن است. اینکه فرد نسبت به آینده ناامید باشد. این ناامیدی در سال ۱۳۹۵ به بعد زیاد ولی در سال ۱۳۹۶ دچار یک توقف شد، چگونه؟ و چرا؟
پیش از انتخابات سال ۱۳۹۶ اصولگرایان خیلی خوشحال بودند که اعتماد به دولت و روحانی کم شده است. گمان میکردند که این کاهش در افزایش سبد رای آنان بازتاب خواهد داشت. در چند گفتوگوی مطبوعاتی با آنان به صراحت متذکر شدم که در ۲۹ اردیبهشت فرآیند معکوس خواهد شد. زیرا مردم مجبور به انتخاب هستند و در برابر نامزد مورد حمایت اصولگرایان قطعا به روحانی رای خواهند داد
اتفاقا با آمدن دولت جدید در سال ۱۳۹۲، به سرعت شاهد بهبود شرایط بودیم نه به این علت که بلافاصله شرایط خوب شد، بلکه به این علت که امید به آینده بهبود پیدا کرد. اکنون هم به طور قطع اوضاع چنان بد نیست که در رفتار و افکار جامعه میبینیم ولی نگاه به آینده است که محل ایراد است. کدام عقل سلیمی حاضر میشود که دلار را ۱۸ هزار تومان بخرد؟ فقط این کار در یک صورت ممکن است. اینکه فرد نسبت به آینده ناامید باشد. این ناامیدی در سال ۱۳۹۵ به بعد زیاد ولی در سال ۱۳۹۶ دچار یک توقف شد، چگونه؟ و چرا؟
پیش از انتخابات سال ۱۳۹۶ اصولگرایان خیلی خوشحال بودند که اعتماد به دولت و روحانی کم شده است. گمان میکردند که این کاهش در افزایش سبد رای آنان بازتاب خواهد داشت. در چند گفتوگوی مطبوعاتی با آنان به صراحت متذکر شدم که در ۲۹ اردیبهشت فرآیند معکوس خواهد شد. زیرا مردم مجبور به انتخاب هستند و در برابر نامزد مورد حمایت اصولگرایان قطعا به روحانی رای خواهند داد
ولی اشتباه بعدی را دولت مرتکب شد که گمان کرد این اعتماد و رای، اصیل است. در حالی که مردم در ۲۹ اردیبهشت دادند و سپس تمام شد. این رای امید دوبارهای بود به آینده، یا حداقل جلوگیری از وضع بدتری که در صورت پیروزی نامزد رقیب میتوانست نصیب ملت شود. یک علت آمدن بسیاری از افراد پای صندوقهای رای همین بود.
ولی پس از انتخابات فرآیند معکوس شد. تغییر مواضع پس از انتخابات و از همه بدتر معرفی کابینهای که هیچ برتری نسبت به پیش نداشت و هیج امیدی را زنده نکرد علل اصلی این ناامیدی بودند. به علاوه افزایش انتظارات در جریان تصویب برجام، انتظاراتی که هیچ واقعیتی نداشت. مساله بسیار مهم عدم کاهش فساد اداری در دولت جدید ناامیدی را بیشتر کرد. فسادی که بنیان سیاست و دولت احمدینژاد را با چالش موجه کرد.
ولی پس از انتخابات فرآیند معکوس شد. تغییر مواضع پس از انتخابات و از همه بدتر معرفی کابینهای که هیچ برتری نسبت به پیش نداشت و هیج امیدی را زنده نکرد علل اصلی این ناامیدی بودند. به علاوه افزایش انتظارات در جریان تصویب برجام، انتظاراتی که هیچ واقعیتی نداشت. مساله بسیار مهم عدم کاهش فساد اداری در دولت جدید ناامیدی را بیشتر کرد. فسادی که بنیان سیاست و دولت احمدینژاد را با چالش موجه کرد.
عدم تحول در نظام اداری و ناکارآمدی مفرط آن، سیاستهای نادرست در حوزه اقتصادی، به نحوی که نرخ ارز را مطابق قانون متعادل نکردند، عدم تحول در نظام بانکی کشور و از همه بدتر بستن موسسات پولی و پرداخت دهها هزار میلیارد تومان از بانک مرکزی و جیب مردم به موسساتی که هیچ تعهدی بر دوش دولت و مردم نداشتند.
سیاستهای نادرست ارزی پس از دیماه ۱۳۹۶ و فروش میلیاردها دلار نقد در بازار، فروش میلیونها سکه، بدون اینکه هیچ اثری داشته باشد، مساله اعلام دلار ۴۲۰۰ تومانی و صف بستن کیلومتری جلوی در وزارت صنعت برای ثبت سفارش در حالی که همه میدانستند این فساد آشکار است. تصمیمگیریهای کُند و حتی نادرست و روزانه و متناقض با یکدیگر و فقدان سیاست کلان اقتصادی هرکدام برای ناامید کردن مردم نسبت به آینده کافی بود چه رسد به اینکه همه یک جا جمع شوند.
همین که پاسخ این پرسش تاکنون برای دولت مشخص نشده است، جای تأمل دارد. مردم را نمیتوان به صورت واهی نسبت به آینده خوشبین یا بدبین کرد. این عمل و رفتار دولتمردان و سیاستهای آنان است که منشأ شکلگیری این امید یا ناامیدی است.
۰