تهران دوستداشتنی در «سوفی و دیوانه»
«سوفی و دیوانه» فیلم تلخی است. یکسویش مردی ایستاده که عزم خودکشی دارد و در سویی دیگر، دختری که برخلاف ظاهر شاداب و سرخوشش، گرفتار است. سفر مشترک آنها به نقاط مختلف تهران، چیزی از درد و اندوه آنها کم نمیکند، اما هر دو فرصت مییابند در یک روز رویایی، آرزوهایشان را زندگی کنند.
کد خبر :
۶۳۸۹۰
بازدید :
۱۱۱۶
تهران در «سوفی و دیوانه» یکی از کاراکترهاست. شهری که در این سالها بهویژه در سینمای اجتماعی با این شکل و عظمت غایب بوده. شهری زیبا که از جنوب تا شمالش را میشود قدم زد، در دل بازار سنتی و سقفهایش به خیالهای کودکانه دل سپرد، از تلخیها عبور کرد و گوشهای ایستاد و به صدای خوانندهای دل سپرد که با صدای خشدار میخواند: «با دستات منو رد کن از این روزای سیاه.»
سینمای اجتماعی در سالهای اخیر، بیش از همه روی سیاهیها و تلخیهای تهران تمرکز کرده. روی حاشیهنشینی و خانههای ویران. دوربینها اغلب نمایشدهنده فقر و خشونت و محرومیت بودهاند.
زیباییهای زندگی در این کلانشهر معمولا به سینمای ایران راهی نداشته. شاید به این دلیل که تعصب شهروندان شهرهای دیگر برای پرهیز از نمایش پلشتیها و ضعفهای محل زندگیشان بیشتر از تهرانیها بوده.
شاید هم تهران نمادی فراتر از یک شهر و مردمانش بوده است. شور زندگی، خاطرات عاشقانه و لانگشاتهای چشمنوازی که فقط میشود در تهران سراغش را گرفت، کمتر به فیلمها راهیافته.
مهدی کرمپور در «سوفی و دیوانه» به ما این فرصت را میدهد که همراه با امیر (امیر جعفری) و سوفی (بهآفرید غفاریان) در تهران قدم بزنیم، همجواری سنت و مدرنیته را ببینیم، تنهاییها، شادیها و کورسوهای امید برای ادامه زندگی و مبارزه کردن را نظاره کنیم و ایمان بیاوریم به معجزههایی که ممکن است در دل همه تلخیها، آسمان زندگی را ستارهباران کنند.
«سوفی و دیوانه» فیلم تلخی است. یکسویش مردی ایستاده که عزم خودکشی دارد و در سویی دیگر، دختری که برخلاف ظاهر شاداب و سرخوشش، گرفتار است. سفر مشترک آنها به نقاط مختلف تهران، چیزی از درد و اندوه آنها کم نمیکند، اما هر دو فرصت مییابند در یک روز رویایی، آرزوهایشان را زندگی کنند.
فیلمساز موفق شده تلخی قصه و موقعیت شخصیتها را با طنزی ملیح کمرنگ کند. «سوفی و دیوانه» از جنس زندگی است، ظاهرا ساده؛ حتی گاهی کسالتبار. اما اگر با فضای فیلم و شخصیتها همراه شوید، دنبال کردن ماجرای سوفی و امیر برایتان جذاب میشود.
۰