مروری بر مجموعه شعر "همین فرش چوبخورده"
«این فرش چوبخورده» خود کنایهای از رویکرد شاعر به زندگی ست که سرنوشت چوبخورده انسان معاصر را همراه دارد گفتنی است که خواننده هم بیشتر در همین حوزهها سرنوشت شعر را تعقیب میکند و این را نیز بگویم که به نوعی تقابل و ستیز میان سنت و مدرنیته در اینجا و آنجای متنها یک نگرش شاعرانه را به میدان فرامیخواند از سوی دیگر بیگمان حضور تجربههای شاعر، اغلب در زاویههای خاص زبانی از منظر حس عاشقانه و زنانه هم دیده میشود که بوی اعتراض کم و بیش دیده میشود.
کد خبر :
۶۴۱۳۶
بازدید :
۱۱۹۲
اگر بپذیریم دنیای شعر و سرچشمههای آن از منظر هستیشناسی با چشمانداز زیباییشناسی خود درنهایت جریان سیال و لغزندهای را به مخاطب عرضه میدارد که در فضاهای آن، خود زبان دیگری به صید واقعیتها و حادثههای درونی و بیرونی زندگی و زیستن وارد صحنه میگردد.
چراکه در این میان مثلث شعر، شاعر و مخاطب، همواره یک پدیده تازهای را در حوزه زبان و محتوای متن به تجربه فرامیخواند؛ لذا آنچه اتفاق میافتد همانا نوعی شالودهشکنی از نرم معمولی زبان معیار را در پی دارد. زیرا آنگاه که شعر از فضاهای ناخودآگاه، به منظر خودآگاهی میرسد و با همنشینی سطرها و حضور واژهها درک یک زیباییشناسی و نوعی از لذت و ادراک هنری را میسر میسازد.
البته در این کارزار شاعر پیوسته با بهرهگیری از شیوههای بیانی گوناگون، نگرش، نشانهشناسی همراه با چشماندازی از تصویرگرایی، بیانهای استعاری و شاید هم از همه جدیتر همانا آموزههایی از روایت درونی و جایگاه عمودی و افقی است و درنهایت شکلی از گفتن را با بهر همندی از نگاه معاصر بودن به دور از رفتارهای کلیشهای و همچنین با رعایت جنبههای خوانشی از سوی خواننده و سرانجام با منظری از فضاهای اجتماعی امروز و در کنار همنشینی و جانشینی واژهها خود میتواند یک سروده شعری را به ساختاری اینجایی و اکنونی نزدیک و نزدیکتر کند و این گزینههای شکلی و بیرونی همواره شاعر را به کشف تازههای دیگر میکشاند.
و، اما در مجموعه شعر «همین فرش چوبخورده» که خود کنایهای از یک زندگی چوبخورده را دستمایه قرار میدهد و تو گویی همهچیز در چهارچوب خم شدن بدرون زندگی ست که در صید آنات آن، با زبانی ساده و شاعرانه با بهرهگیری از نگاه و زبان شعر آزاد، دست به روایتهای شاعرانه میزند که گاه با اوج و حضیضهایی نیز همراه است:
و، اما در مجموعه شعر «همین فرش چوبخورده» که خود کنایهای از یک زندگی چوبخورده را دستمایه قرار میدهد و تو گویی همهچیز در چهارچوب خم شدن بدرون زندگی ست که در صید آنات آن، با زبانی ساده و شاعرانه با بهرهگیری از نگاه و زبان شعر آزاد، دست به روایتهای شاعرانه میزند که گاه با اوج و حضیضهایی نیز همراه است:
فردا باز هم نفس خواهند کشید/ حروف گرفتار در گلوی من/ با سهمی از زیبایی زبان تو/ کاغذهایم نفس میکشند...» (ص ۱۵)
شاعر در این جایگاه به سرایش روایتهای سوم شخص و دوم شخص و گاه به شیوههای دانای کل با شعرهای بلند و کوتاه، گویی به روایت بخشی از یک پازل بزرگ در عرصه هستی و زندگی مینشیند چراکه از تجمیع این تکههاست که در واقعیتهای بیرونی به بیان و تصرف حادثهها، رفتارها، فصلها، عاشقانهها، دلتنگیها و درنهایت چوب خوردن گوشههایی از زندگی میپردازد که البته هویت و شاخصههای هر سرودهای بازتاب و نگرش ذهنی و زبانی خودش را دارد.
شاعر در این جایگاه به سرایش روایتهای سوم شخص و دوم شخص و گاه به شیوههای دانای کل با شعرهای بلند و کوتاه، گویی به روایت بخشی از یک پازل بزرگ در عرصه هستی و زندگی مینشیند چراکه از تجمیع این تکههاست که در واقعیتهای بیرونی به بیان و تصرف حادثهها، رفتارها، فصلها، عاشقانهها، دلتنگیها و درنهایت چوب خوردن گوشههایی از زندگی میپردازد که البته هویت و شاخصههای هر سرودهای بازتاب و نگرش ذهنی و زبانی خودش را دارد.
بیگمان عرصه زبان در این مجموعه کمتر میل به جانب حس موسیقایی دارد حتی گاهی زبان روایت به زبان نثر نزدیک میشود. با این همه میشود گفت که شاعر مدام در عرصه زندگی به کشف درونی حوادث و موضوعات هستیشناسانه میپردازد که در بستر یک واقعیت سیال که اغلب از تجربههای شخصی شاعر نشأت میگیرد.
شاید بتوان گفت که همنشینی معنوی واژهها در سرودههای مختلف و گرهخوردگی آن با حس شاعرانگی متفاوتی عمل میکند، اما وضعیت عمودی سرودهها سرانجامِ هستی پایانبندیها را تا حد زیادی به سامان میرساند. البته گاه این شیوههای فرمی و بیانی از فضاهای نزدیک و واقعگرایانه به سمت نوعی فراواقعی گرده عوض میکند و مقوله ارتباط و درک خواننده گاهی با پرسشهای فراوان همراه میشود:
هر روز/ بوی ایستگاه قطار/ پنجره ایستاده/ پشت به خیابان/ رو در روی پردههای خاکستری/ پیادهروها پوشیده از پرندههای دو سر.
گفتنی است که شاعر مدام سعی میکند از فضاهای کاملا شخصیاش نقبی بزند به بیرون از خود و انگار از کسی مدام حرف میزند که در میانه زندگی در حال از یاد رفتن است و در زمانی دیگر از کارها و رفتارهای خودش میگوید، اما در این میان آن طوری که توقع میرود جوهره شخصی در پیوند با سنگینی وقایع اغلب به طور نسبی خود را نشان میدهد:
گفتنی است که شاعر مدام سعی میکند از فضاهای کاملا شخصیاش نقبی بزند به بیرون از خود و انگار از کسی مدام حرف میزند که در میانه زندگی در حال از یاد رفتن است و در زمانی دیگر از کارها و رفتارهای خودش میگوید، اما در این میان آن طوری که توقع میرود جوهره شخصی در پیوند با سنگینی وقایع اغلب به طور نسبی خود را نشان میدهد:
حالا که در خوابهایم خوبیدهای/ تفنگهای دنیا را هم دزدیده باشی/ بیدار نمیشوم/ این خواب زن نیست/ به رویاهام شلیک نکن/ کشته میشوی.
در این شعر شروع و مقصد و موضوع شعر و ساختارش در پیوند با یکدیگر تا حدی پیچیده به نظر میرسد چراکه به کارکرد و فضاهای شاعرانگی از یکسو و توجه مخاطب از سوی دیگر اندکی غافلگیرکننده عمل میکند لذا به نظر میرسد که اصولا گزینه و انتخاب واژهها و سنگینی زبان آزاد شعر در اینجا و آنجا بر پیکره روایی سرودهها خودش را تحمیل میکند البته گاهی هم شاعر از زبان معیار و بدیهیات موضوعی نیز سود میبرد:
در این شعر شروع و مقصد و موضوع شعر و ساختارش در پیوند با یکدیگر تا حدی پیچیده به نظر میرسد چراکه به کارکرد و فضاهای شاعرانگی از یکسو و توجه مخاطب از سوی دیگر اندکی غافلگیرکننده عمل میکند لذا به نظر میرسد که اصولا گزینه و انتخاب واژهها و سنگینی زبان آزاد شعر در اینجا و آنجا بر پیکره روایی سرودهها خودش را تحمیل میکند البته گاهی هم شاعر از زبان معیار و بدیهیات موضوعی نیز سود میبرد:
مثل ماهی که افتاده در آب/ مثل دنیای زنانگی در خیابان/ مثل لبخند دزدی که غافلگیرش کردهاند/ و این آرامش بهتزده/ در چهرهام/ بنویسید/ بنویسید بیتاریخ/ همیشه رونوشت برابر اصل نیست
در این شعر سطرها از منظر افقی دارای کارکرد هویتی خودشان هستند، اما از جهت عمودی کمتر به هم مربوط میشوند و به همین خاطر، گاه پیوند اشارهها و موضوعات چندان بهنگام و پررنگ دیده نمیشوند لذا از جایگاه سطرها برای شعر شدن نیازمند فرصت جوشش جدیتری در عرصه شعر امروز است از جهت دیگر شاید بتوان گفت: بسامد واژهها دارای تکرار و نزدیکی بیشتری به هم هستند.
نکته دیگر همانا حوزه اندیشهورزی شاعر است که در افقهای خاصی از زندگی جریان دارد آنجا که از مرگ، زندگی، کودکی، عشق و نوجوانی سخن میگوید از روزگار شکست و گریز که خود نشانه توجه شاعربه انسان و روابط پیچیده و چشمانداز زندگی است.
گفتنی است که بیشتر مصالح کار شاعر همانا بهرهبری از فضاهای نزدیک به جهان زندگی فراهم میشود که شاید بتوان گفت که جسارت و پرسشهای شاعر از این رهگذر با اوج و حضیضهای متفاوتی همراه است چراکه مضمون سرودهها، در موقعیتهای خاصی دیده میشود که همواره بوی زندگی میدهد.
در این شعر سطرها از منظر افقی دارای کارکرد هویتی خودشان هستند، اما از جهت عمودی کمتر به هم مربوط میشوند و به همین خاطر، گاه پیوند اشارهها و موضوعات چندان بهنگام و پررنگ دیده نمیشوند لذا از جایگاه سطرها برای شعر شدن نیازمند فرصت جوشش جدیتری در عرصه شعر امروز است از جهت دیگر شاید بتوان گفت: بسامد واژهها دارای تکرار و نزدیکی بیشتری به هم هستند.
نکته دیگر همانا حوزه اندیشهورزی شاعر است که در افقهای خاصی از زندگی جریان دارد آنجا که از مرگ، زندگی، کودکی، عشق و نوجوانی سخن میگوید از روزگار شکست و گریز که خود نشانه توجه شاعربه انسان و روابط پیچیده و چشمانداز زندگی است.
گفتنی است که بیشتر مصالح کار شاعر همانا بهرهبری از فضاهای نزدیک به جهان زندگی فراهم میشود که شاید بتوان گفت که جسارت و پرسشهای شاعر از این رهگذر با اوج و حضیضهای متفاوتی همراه است چراکه مضمون سرودهها، در موقعیتهای خاصی دیده میشود که همواره بوی زندگی میدهد.
در این مجموعه آغازبندی شعرها اغلب بهنگام و چهبسا غافلگیرکننده به نظر میرسد، اما در میانه و بهخصوص در پایانبندی به اندازه شروع احساس نمیشود در این مجموعه روند حوادث و رفتارهای زبانی به سادگی و روایتگونه پیش میرود و این زبان به گونهای زبان شاعران دهه ۸۰ را به یاد میآورد که از زاویههای گوناگونی هستی شعر، میان مدرنیسم و پسامدرنیسم در گذر است در این متن مقوله تدایی و هراس، نقش طرحها و رنگها جاماندگی از خود و همچنین توجه همزیستی انسان و طبیعت در اینجا و آنجای اشارههای فراوانی با خود دارد:
همینجا هستم/ کنار این میز/ گلدان سبز/ همین فرش چوبخورده/ پنجرهها را بستهام/ که بیشتر از این پاییز نشود
شاید بتوان گفت که مانیفست این مجموعه در همین سه سطر خلاصه میشود که مدام درون حادثههای اعلامنشده زندگی میگذرد و به بیرون از خود کمتر راهی میجوید در همین فضای بسته شکلی از اعتراض و آسیبشناسی هم مطرح میشود نکته دیگر اینکه زبان و موضوع شاعرانگی در این دفتر اغلب میل به تمثیل دارد «این فرش چوبخورده» خود کنایهای از رویکرد شاعر به زندگی ست که سرنوشت چوبخورده انسان معاصر را همراه دارد گفتنی است که خواننده هم بیشتر در همین حوزهها سرنوشت شعر را تعقیب میکند و این را نیز بگویم که به نوعی تقابل و ستیز میان سنت و مدرنیته در اینجا و آنجای متنها یک نگرش شاعرانه را به میدان فرامیخواند از سوی دیگر بیگمان حضور تجربههای شاعر، اغلب در زاویههای خاص زبانی از منظر حس عاشقانه و زنانه هم دیده میشود که بوی اعتراض کم و بیش دیده میشود.
شاید بتوان گفت که مانیفست این مجموعه در همین سه سطر خلاصه میشود که مدام درون حادثههای اعلامنشده زندگی میگذرد و به بیرون از خود کمتر راهی میجوید در همین فضای بسته شکلی از اعتراض و آسیبشناسی هم مطرح میشود نکته دیگر اینکه زبان و موضوع شاعرانگی در این دفتر اغلب میل به تمثیل دارد «این فرش چوبخورده» خود کنایهای از رویکرد شاعر به زندگی ست که سرنوشت چوبخورده انسان معاصر را همراه دارد گفتنی است که خواننده هم بیشتر در همین حوزهها سرنوشت شعر را تعقیب میکند و این را نیز بگویم که به نوعی تقابل و ستیز میان سنت و مدرنیته در اینجا و آنجای متنها یک نگرش شاعرانه را به میدان فرامیخواند از سوی دیگر بیگمان حضور تجربههای شاعر، اغلب در زاویههای خاص زبانی از منظر حس عاشقانه و زنانه هم دیده میشود که بوی اعتراض کم و بیش دیده میشود.
شهین منصوری ارانی موفقتر و ضربهپذیرتر عمل میکند چراکه در شعرهای بلند بیان تعلیلی و توضیحات و تکرار بیشتر خود را نشان میدهد. یادمان باشد ما از شاعری میگوییم که در وسط معرکه زندگی به پا ایستاده است و با هراسی تاثیرگذار از روزگار از دست داده میگوید که مدام از یک نفر به شکایت و تعریض گفتگو میکند چراکه دغدغهها و بیان صریح از شکستهای عاطفی و عاشقانه خودشان یک گزاره از یاد رفته را به یاد میآورد:
اگر از من حرف میزنی/ فراموشی توست و نبودن/ مرغان مهاجر نمیروند/ که عاشق بر گردند.
از جهتی دیگر بیگمان جنس سرودههای این دفتر میل به داستانگویی و روایت درونی دارد که این دیدگاه چشمانداز تصویرگرایی و بهرهگیری از دنیای استعاره و تشبیه چندان پررنگ به نظر نمیرسد با این همه شاعر میگوید این فرش چوبخورده نیاز به مرمت و دوبارهسازی و خانهتکانی دارد و در نهایت اینکه شاعر در سومین مجموعهاش در حول و حوش هستیهایی از زندگی محدود با حضور واژههای آشنا و نزدیک به بازاندیشی فضاهای محصوری از گذشته تا به امروز را با خود داردکه چندان از خود زیستن دور نیست البته در این رهگذر در بعضی از لحظهها تاملات شاعر تفکر برانگیز و با نوعی افشاگری، متن هستی را نشانه میرود.
از جهتی دیگر بیگمان جنس سرودههای این دفتر میل به داستانگویی و روایت درونی دارد که این دیدگاه چشمانداز تصویرگرایی و بهرهگیری از دنیای استعاره و تشبیه چندان پررنگ به نظر نمیرسد با این همه شاعر میگوید این فرش چوبخورده نیاز به مرمت و دوبارهسازی و خانهتکانی دارد و در نهایت اینکه شاعر در سومین مجموعهاش در حول و حوش هستیهایی از زندگی محدود با حضور واژههای آشنا و نزدیک به بازاندیشی فضاهای محصوری از گذشته تا به امروز را با خود داردکه چندان از خود زیستن دور نیست البته در این رهگذر در بعضی از لحظهها تاملات شاعر تفکر برانگیز و با نوعی افشاگری، متن هستی را نشانه میرود.
شهین منصوریارانی از شاعران دهه ۸۰ به شمار میآید که از وی پیش از این مجموعه شعرهای «چرا برای تو دلتنگ نشوم» نشر ثالث (۸۷) و مجموعهای با عنوان «انتظار گیر افتاده است» را در سال ۹۱ از سوی نشر چشمه چاپ کرده است و امید که در سالهای آینده شاهد آثار تازهتری از وی باشیم:
لانه کردهام/ در شیرازه کتابی که سالهاست/ هر شب/ یک خط از آن نمیخوانی.
۰