بهمن فرمانآرا؛ آقای کارگردان که دیگر "سیاسی" نمیسازد
شاملو و گلشیری با هم در یک بیمارستان بودند و شاملو زمانی که گلشیری را در آن وضعیت بیماری دید بسیار ناراحت شد. شاملو شعر تقدیمی به گلشیری دارد. اما این روزها با هجمهای از خاطرات قلابی مواجهیم که میخواهند بین افراد با همدیگر را بهم بزنند. البته که همواره اختلاف نظرها وجود داشته است، اما هیچوقت کسی از اینها نرفت آن یکی را لو بدهد یا حرف بدی پشت سرش بزند. کسانی که این دروغها را تکرار میکنند، مرتکب گناه کبیره میشوند، چون این افراد دیگر در میان ما نیستند که بتوانند از خود دفاع کنند
کد خبر :
۶۵۷۰۸
بازدید :
۱۳۷۹
سیصدوهشتادوپنجمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران و در دوازدهمین برنامه «بازی بزرگان»، دوشنبه، ۲۶ آذر، فیلم «سایههای بلند باد»، به کارگردانی بهمن فرمانآرا، در سالن استاد ناصری روی پرده رفت.
سایههای بلند باد بر اساس داستان «معصوم اول» هوشنگ گلشیری و با بازی فرامرز قریبیان، سعید نیکپور و حسین کسبیان در سال ۱۳۵۷ تولید شد.
فرمانآرا در ابتدای این جلسه درباره روند تولید این فیلم سینمایی گفت: «داستان هوشنگ گلشیری چهار صفحه بود و شکل نامهای دارد که شخصیت مدیر برای برادرش در تهران نوشته است. حدود دو سال طول کشید تا به همراه گلشیری این چهار صفحه را به ۲۵ صفحه رساندیم و بعد بر اساس آن فیلمنامهای نوشتم که ۸۵ صفحه شد و فیلم نیز بر اساس همین فیلمنامه ساخته شد. موسیقی متن فیلم را احمد پژمان با همراهی ارکستر فیلارمونیک لندن ساخته است و کار او شاهکار بود؛ طوری که وقتی موسیقی را روی فیلم گذاشتیم صرفا دو فریم از فیلم را بیرون آوردیم و موسیقی دقیقا به اندازه شاتهای فیلم بود.
دو فرد انگلیسی نیز در صدابرداری «سایههای بلند باد» کنار ما بودند. از حضور آنها بسیار رضایت داشتم و حتی زمانی که ما کار نمیکردیم آنها مشغول کار بودند. با تمام این مسائل هزینه ساخت فیلم در آن زمان یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان شد. وقتی که این فیلم را ساختم، عباس کیارستمی به من گفت: فکر نمیکردم بعد از «شازدهاحتجاب» باز هم فیلم بسازی، ولی مثل کسانی هستی که ترک تحصیل کردهاند و بهشکل متفرقه امتحان میدهند و دیپلم میگیرند».
او ادامه داد: «سایههای بلند باد» هیچگاه پیش از انقلاب نمایش داده نشد؛ آنونسی برای فیلم تهیه کرده بودیم که در آن سرودهای اوستا با سکانسهای مختلف فیلم ترکیب شده بود و همین آنونس باعث شد که بیایند و نگاتیوهای فیلم را ببرند، اما دوستانی در لابراتوار داشتیم و شبانه یک نگاتیو از فیلم کپی کردیم که به مدت ۱۱ سال زیر تخت مادر یکی از دوستانم پنهان شد و نگهداری در چنین شرایطی باعث شد بسیاری از رنگهای فیلم را از دست بدهیم. هزینه کردم تا یک کپی از «سایههای بلند باد» باقی بماند، اما الان نمیدانم نگاتیوهای «شازدهاحتجاب» که در اختیار صداوسیماست در چه شرایطی نگهداری شده است.
حفظکردن هرکدام از این فیلمها به هر قیمتی که باشد، فارغ از اینکه فیلم من باشد یا نباشد، از نظر تاریخ سینما اهمیت دارد. بههرحال فیلم در آن زمان نمایش داده نشد. بعد از انقلاب و در زمان مسئولیت محمدعلی نجفی در ارشاد، به فیلم پروانه الف. دادند و قرار بر نمایش فیلم شد. سینما عصر جدید، صحرا و مرکزی فیلم را نمایش دادند، اما بعد از سه روز به من زنگ زدند و گفتند دستور داده شده که فیلم از پرده پایین آورده شود».
فرمانآرا افزود: «بعد از «شازدهاحتجاب» تصمیم گرفتم فیلم قاجاری و مستقیما سیاسی نسازم. داستان چهارصفحهای گلشیری ارجاعات زیادی به اتفاقات رخداده دارد، اما کوتاه و یکخطیاند. در آن زمان هوشنگ به تهران آمده بود و در خیابان «خوش» زندگی میکرد و همزمان روی متن کار میکردیم.
شانس من این بود که ما اختلافنظر آنچنانی نداشتیم و برای من گستردگی و زیبایی ده مثل یک اجتماع بدوی که در حال شکلگرفتن است، اهمیت داشت. در این مکالمه که دو سال طول کشید، هسته اصلی داستان را گسترش دادیم تا به متنی رسیدیم که ابتدا و میانه و آخر داشت و بعد در سناریوی ۸۵ صفحهای چند چیز را به آن اضافه کردم. ضمن اینکه سعی کردیم وجه سمبلیک فیلم را حفظ کنیم. هر زمان که نمیتوانیم مستقیم صحبت کنیم، به سراغ استعاره میرویم. کار من بهعنوان فیلمساز این است که سنگی در آب بیندازم و موج ایجاد کنم؛ اینکه این امواج دایرهای تا کجا میروند در اختیار من نیست. کار من نهایتا ایجاد پرسش است».
او ادامه داد: «شانس آوردم که در این فیلم با افراد حرفهای همراه بودم. زمانی که با افراد حرفهای کار میکنید باید اجازه دهید خودشان کار را انجام دهند. من در بهترین شرایط یک رهبر ارکسترم. اگر قرار است امشب سمفونی شماره ۵ بتهوون را اجرا کنیم، من باید نتها را حفظ باشم و اگر کسی نتی را اشتباه نواخت، اشتباهش را گوشزد کنم. این همان مکالمه کارگردان با طراح صحنه، فیلمبردار، مونتاژکار، بازیگران و... است. گاهی شما شانس هم میآورید و در مملکت ما و در حین انجام کار جمعی، عنصر شانس مهم است».
او درباره کمرنگشدن ارتباط ادبیات و سینما گفت: «نسل ما با کتاب بزرگ شد، چون تلویزیون وجود نداشت و رادیو نیز ساعات محدودی پخش داشت؛ دریچهای به جهان دیگر، از طریق کتاب و شعر گشوده میشد. من اقتباسهای دیگری نیز داشتهام که بهدلیل شرایط موجود امکان تبدیلشدن به فیلم را پیدا نکرده است.
ما نویسندگان و داستانهای خوبی داریم، ولی وقتی سراغ تهیهکننده میرویم و خواستار خرید حقوق نویسنده میشویم، متوجه تفاوت میان نویسندگی و اقتباس در فیلمنامهنویسی نمیشوند. نویسنده برای تک خوانندگان کتاب مینویسد؛ یعنی هر جلد کتاب را در آن واحد یک نفر مطالعه میکند. ولی ما در سینما برای ۵۰۰ نفر فیلم میسازیم. نویسندهای هم که به حذف دو جمله کتابش در فیلمنامه ایراد میگیرد، اساسا مدیوم سینما را درک نمیکند».
فرمانآرا افزود: «بعضی تهیهکنندگان به ما پیشنهاد میدهند انتهای داستان را تغییر دهیم و معتقدند نویسنده اگر شکایت کند، تا فرایند دادگاه را طی کند، ما فیلم را ساختهایم و تمام شده است. پس تهیهکننده درست و حسابی نداریم. دلال پول داریم، خیلی زیاد هم هستند، اما تهیهکننده با دانش سینمایی نداریم که ارزش اثر ادبی را درک کند و حاضر باشد برای آن پول خرج کند. کار تهیهکنندگی در واقع این است که تهیهکننده داستانی را انتخاب و بعد برای آن سناریست و کارگردان پیدا میکند.
هر زمان تهیهکننده بودهام به این موضوع فکر کردهام که اسم من هم روی فیلم است. بزرگترین دلیلی که ادبیات وارد سینمای ایران نمیشود این است که تهیهکنندهها تن به این ماجرا نمیدهند که بالاخره برای نوشتن رمان وقت صرف شده است و نویسنده حق دارد پول مناسبی بابت تبدیل آن به فیلم دریافت کند. اکثر تهیهکنندگان با این موضوع مخالفند. در هر صورت من اینجا زندگی میکنم و همینجا فیلم میسازم. هیچجای دیگری نیز نمیروم، چون مملکتم را دوست دارم و فکر میکنم اگر چیزی بلد باشم باید صرف آموزش جوانان ایران شود تا اینکه مثلا به زبان انگلیسی به دیگران آموخته شود».
کارگردان «خاک آشنا» درباره رابطه شاملو و گلشیری گفت: «این روزها خاطرهنویسی مد شده است. یادداشتی در یکی از مجلات چاپ شد که در آن گفته شده بود عباس کیارستمی فلان حرف را درباره احمد شاملو زده است. درحالیکه در همه این سالهایی که عباس را میشناختم، حتی یکبار کلمهای علیه شاملو به زبان نیاورد. زمانی که به مدیر آن مجله زنگ زدم و نسبت به انتشار چنین مطلبی اعتراض کردم، گفت: ما این مطلب را صرفا نقل قول کردهایم و نمیتوانید به ما اعتراض کنید. مگر آدم هر چیزی را نقل قول میکند؟ آن هم در مجلهای که عنوانش میگوید مُبلغ اندیشه نو است. دیگر نه این مجله را میخوانم و نه با آنها مصاحبه میکنم.
شاملو و گلشیری با هم در یک بیمارستان بودند و شاملو زمانی که گلشیری را در آن وضعیت بیماری دید بسیار ناراحت شد. شاملو شعر تقدیمی به گلشیری دارد. اما این روزها با هجمهای از خاطرات قلابی مواجهیم که میخواهند بین افراد با همدیگر را بهم بزنند. البته که همواره اختلاف نظرها وجود داشته است، اما هیچوقت کسی از اینها نرفت آن یکی را لو بدهد یا حرف بدی پشت سرش بزند. کسانی که این دروغها را تکرار میکنند، مرتکب گناه کبیره میشوند، چون این افراد دیگر در میان ما نیستند که بتوانند از خود دفاع کنند».
فرمانآرا در پاسخ به سؤالی درباره مرگاندیشی در آثارش گفت: «دوستان منتقد ما برای ارتباط سادهتر با خوانندگان خود، یکسری دستهبندیها درست میکنند؛ مثلا میگویند این سه اثر فرمانآرا به مرگ میپردازد و آن سه تا به زندگی. اما واقعیتش این است که وقتی مشغول نوشتن میشوم، چیزی که بر من غلبه میکند یک افسردگی کلی است که رهایم نمیکند. من ناامید نیستم، اما حساسیتهایی شخصی نسبت به فضا دارم. ما چیزی جز آزادی بیان نمیخواهیم. هیچ زمانی دنبال پست و مقام نبودهام و شغل دولتی هم قبول نمیکنم، چون مسئولیتها و الزامات خاص خود را به همراه دارد که من تمایلی به انجام آنها ندارم. اما من از جهان بیرون ایزوله نیستم. اگر شما کارگر هفتتپه هستید و پنج ماه حقوق نگرفتهاید، چطور زندگی میکنید؟ آن هم در شرایطی که اگر دستمزد هم بگیرید تا پایان ماه دوام نمیآورید. ما در عمرمان سیبزمینی کیلویی هشت هزار تومان نخریده بودیم».
او در پایان گفت: «کار منِ فیلمساز این است که تاجاییکه اجازه دارم، به این مسائل اشاره کنم. هر برچسبی هم بخواهند به من بزنند. من به مردم بدهکارم که با آنها صادق باشم. در نهایت هم تشخیص با خود مردم است. من در پی سیاهنمایی نیستم، آن چیزی را که میبینم تصویر میکنم، اگر چیز شادی به من نشان دهید، آن را هم میسازم. من هم مثل تمام مردم ایران از پیروزی تیم فوتبال شادمان میشوم. بههرحال کار سختی داریم، آن هم در این شرایط اقتصادی.
«بوی کافور عطر یاس» را با ۷۲ میلیون ساختم، «خانهای روی آب» را با ۱۲۰ میلیون و «یک بوس کوچولو» را با ۲۲۰ میلیون ساختم؛ اما فیلم آخرم که فیلم گرانی هم نیست، یکونیم میلیارد هزینه داشته است. بههرحال باید کار کنیم و علاج درد ما کارکردن و تشویق دیگران به کارکردن است». شادمهر راستین نیز در بخشی از این نشست گفت: «سایههای بلند باد» اتفاق مهمی در سینمای ایران به حساب میآید. در سالهای ۵۴ تا ۵۷ اتفاقات مهمی در سینمای ایران رخ میدهد؛ مدلی از حرفهایگری وارد سینمای متفاوت ایران میشود و موج نو صاحب ساختاری جدید میشود؛ این اتفاق زمانی میافتد که گیشه فیلمهای عمومی سینمای ایران در برابر هجوم فیلمهای آمریکایی و ایتالیایی دچار بحران شده بود. درست در همین لحظه است که ساختارمندشدن سینمای ایران رخ میدهد. این تفاوت بیش از هر چیز به بهمن فرمانآرا و نگاه او برمیگردد که از ادبیات کمک میگیرد.
۰