راز اتاق تاریک
به هر تقدیر در نقطه اوج بحران و پیش از زمان باز شدن گره حاصل از تعلیق شکاکی هاله به دختر همسایه ما با سکانسی خام و کنشی غیرمنطقی و عجولانه از طرف فرهاد و هاله بر سر سفره شام روبهرو میشویم و به گونهای که شاید باورش برای مخاطب اندکی سخت باشد.
کد خبر :
۶۶۱۴۷
بازدید :
۹۲۶
کامل حسینی | آیا جهان سینمایی روحالله حجازی در واپسین ساختهاش توانسته است بر فراز جهانِ تاریک حقیقتها چراغی بیفروزد تا زیر روشناییهایش، حقیقت جهانِ تاریک شده کودکان، قضاوتها، ازدواج و... را مشاهده کنیم؟
فیلم «اتاق تاریک» در مسیر بازگویی روایتِ خود، ایماژهای بصری فراوان و همراه با آن دیالوگهای نسبتا طولانی را به کار میبرد تا به سبب بهرهگیری از آنها ساختار روایت را با موضوعات بسیار جنجالی مانند قضاوت احساسی ما، ناسازگاریهای همسران و تحمل مشقتبار مشکلات کودکان در هم آمیزد، اما آیا کارگردان در طراحی فرم با محتوی موفق بوده است؟
در این فیلم، اگر چه برخی سکانسها بسیار خام و دور از انتظار تماشاگران است، اما روایت در برخی سکانسها توانسته است در مسیر کشمکشهای متناسب با موضوغ فیلم، گرهگشایی و حل بحرانها را هم از میانه تعلیق و غافلگیریها به تصویر بکشد، اما در برخی دیگر چندان موفق از کار در نیامده است. فیلم با نمای بسیار دور و با فضای تار سکانس اولیه فیلم وپیدا شدن پسربچه، و کشمکش میان کاراکترها آغاز شده است.
در حقیقت تماشاگر از همان آغاز با دیدن فضای تاریک در زمینه اختلاف و درگیری شخصیتها در دیگ تعلیق و یک اتفاق پیشبینی نشده افتاده است و به کنجاوی دست میزند تا حقیقت «اتاقِ تاریک» برایش روشن شود، اما در فضای دیگر یعنی همان تاریکی فضای حمام تاریکی حقیقت مضاعف میشود و ظاهرا مخاطب پاسخ کنجکاویاش را در همان فضای تاریک حمام در مییابد، اما سر انجام میفهمد که پاسخ کنجکاویاش فریبی بیش نبوده است زیرا ظواهر و نشانهها همگی فریبدهنده هستند زیرا تاریکی اتاقِ تاریک به همه جا اعم از شرایط قضاوت، شغل، ازدواج، محیط، رسوخ کرده است.
بیشتر نماها نشاندهنده بحران و کشمکشها در فضای نهچندان روشن میگذرند و فیلم از لحاظ نورپردازی متناسب با موضوع فیلم شاید موفق عمل کرده است و همیشه با گونهای موازی با تاریکی اتاق تاریک با فضای کم نور در برخی نماها و سکانسهای معنادار آن مواجه میشویم؛ گونهای از فضای تاریک و مبهمی که در آن حقیقتِ مساله آزار دیدن کودک، بیماری و ناآرامی اعصاب کودک چندان روشن نمیشوند.
بیشتر نماها نشاندهنده بحران و کشمکشها در فضای نهچندان روشن میگذرند و فیلم از لحاظ نورپردازی متناسب با موضوع فیلم شاید موفق عمل کرده است و همیشه با گونهای موازی با تاریکی اتاق تاریک با فضای کم نور در برخی نماها و سکانسهای معنادار آن مواجه میشویم؛ گونهای از فضای تاریک و مبهمی که در آن حقیقتِ مساله آزار دیدن کودک، بیماری و ناآرامی اعصاب کودک چندان روشن نمیشوند.
از قضا خرده پیرنگهای وضعیت گذشته فرهاد، رابطه تار فرهاد و هاله همگی در فضای تاریک و ناروشنی یادآوری میشوند و نماد و ایماژها هم بهگونهای دیگر به تداوم تاریکی اتاق تاریک و تار شدن حل بحران پیرنگ اصلی فیلم هم دامن میزنند مثلا به تشدید ناسازگاریهای فرهاد و هاله دقت کنیم که در آن هر کدام بر سر شیوه پیداکردن شخص کودکآزار و چگونگی برخورد با آن در ستیزند و وضعیت به گونهای است که نمیخواهد برای فرزندش تکرار شود.
مفهوم سمبل عجیب و غریب حضور یک سگ مشخص در چندین سکانس با نورپردازیهای مختلف تا حدودی مانند فضای اتاق تاریک، تاریک و کم نور هستند، اما دارای جذابیت بصری خاصی است زیرا همزمان با دو خصلت متفاوت ترس از سگها و همزمان در آغوش گرفتن سگ زخمی چه معناهایی را در زمینه روایت برای خود دست و پاکرده است؟!
پاسخ این پرسش را تا حدودی میتوانیم با نگاه سطحی به فیلم دریابیم، اما پاسخ جامعتر آن را میتوان در وجه نمادین روانکاوانهای یافت که تنها شاید با جستوجو در اعماق ناخودآگاه فیلمساز یا فرهاد بتوانیم پاسخی برای آن پیداکنیم.
اختلاف و ناسازگاریهای هاله و فرهاد که در تخریب روز افزون اعصاب پسربچه چندان بیتأثیر نیستند همگی متأثر از فضایی شکل گرفتهاند و تداوم مییابند که مبهم و نامعلوم هستند. به یاد بیاوریم که در آن فرهاد با زنی بزرگتر از خود ازدواج کرده است که اینگونه ازدواجها آینده نسبتا تاریکی با خود به همراه دارند و سرانجام حقیقت تاریکی ندیدهاش را نشان خواهد داد.
ایماژ دیگر به دنیای تاریک، شغل فرهاد است شغل قاچاقچی دارو بودن است که نماد زیبایی از تاریکی و ابهام در آینده شغلی یک انسان است زیرا هر لحظه آینده آن با تاریکی میزان درآمد و تهدید و جریمههای قانونی در خطر تهدید است.
اختلاف و ناسازگاریهای هاله و فرهاد که در تخریب روز افزون اعصاب پسربچه چندان بیتأثیر نیستند همگی متأثر از فضایی شکل گرفتهاند و تداوم مییابند که مبهم و نامعلوم هستند. به یاد بیاوریم که در آن فرهاد با زنی بزرگتر از خود ازدواج کرده است که اینگونه ازدواجها آینده نسبتا تاریکی با خود به همراه دارند و سرانجام حقیقت تاریکی ندیدهاش را نشان خواهد داد.
ایماژ دیگر به دنیای تاریک، شغل فرهاد است شغل قاچاقچی دارو بودن است که نماد زیبایی از تاریکی و ابهام در آینده شغلی یک انسان است زیرا هر لحظه آینده آن با تاریکی میزان درآمد و تهدید و جریمههای قانونی در خطر تهدید است.
شغل مترجمی هاله هم در عین مطلوبیتش روزگار تاریکی و کم درآمدیاش را میگذراند. یکبار دیگر برگردیم به حقیقت جهان تاریکها! آیا واقعا پس از کش و قوسها برای پایان دادن به کشمکشها و حل نقطه اوج بحران که همان دنبال گشتن شناخت شخص مجرم و حقیقت کودکآزاری است بیننده دچار ناامیدی نمیشود؟
به هر تقدیر در نقطه اوج بحران و پیش از زمان باز شدن گره حاصل از تعلیق شکاکی هاله به دختر همسایه ما با سکانسی خام و کنشی غیرمنطقی و عجولانه از طرف فرهاد و هاله بر سر سفره شام روبهرو میشویم و به گونهای که شاید باورش برای مخاطب اندکی سخت باشد.
به نظر نگارنده البته با توجه به حساسیت کشمکشآمیز موضوعهای فیلم، برخی سکانسها از پتانسیل فراوانی جهت ساخت تعلیقها و غافلگیریها و گرهافکنیها برخوردار هستند، اما شوربختانه کارگردان کمتر به این پتانسلها توجه کرده است.
به نظر نگارنده البته با توجه به حساسیت کشمکشآمیز موضوعهای فیلم، برخی سکانسها از پتانسیل فراوانی جهت ساخت تعلیقها و غافلگیریها و گرهافکنیها برخوردار هستند، اما شوربختانه کارگردان کمتر به این پتانسلها توجه کرده است.
یا شاید کارگردان به گونهای دیگر وجه ناشناخته دیگر مساله کودکآزاری را به تصویر کشیده است که سبب میشود تا سویههایی از حقیقت برایمان همچنان در تاریکی بماند و آن هم درست در زمانی است که در تربیت فرزندان به دستورات کلی اخلاقی بدون توجه به همه زوایای آن رفتار میکنیم و آنها را به شکل خام و نسنجیده به کار میبریم و سرانجام آن تاریکی و سردرگمی است.
این حدس درباره ماهیت پیام فیلم زمانی بیشتر تقویت خواهد شد که پسر بچه در مطب شئ کوچکی را به سمت سایه پزشک پرتاب میکند زیرا هنوز برایش روشن نشده است که پزشک هم در کنار پدر و مادر میتواند در موقع لزوم بدن افراد را ببیند.
این حدس درباره ماهیت پیام فیلم زمانی بیشتر تقویت خواهد شد که پسر بچه در مطب شئ کوچکی را به سمت سایه پزشک پرتاب میکند زیرا هنوز برایش روشن نشده است که پزشک هم در کنار پدر و مادر میتواند در موقع لزوم بدن افراد را ببیند.
یا ممکن است در فیلم بازسازی جهان واقعی صورت میگیرد که در آن افراد گاه دست به عملی میزنند با ظاهر خیرخواهانه (مانند عمل مرد افغانی و دختر همسایه و حتی پیمان)، اما نهایتا توسط دیگران با عینک سوءبرداشت نگریسته میشود و شکاکیت زیاد افرادی مانند هاله را به دنبال دارد.
در پایان باید گفت که شاید هم حجازی از طریق ایجاد فضای تار و نامعلومِ اتاق و دیگر نماها و همچنین چهرهپردازیهای دو پهلو و فریبنده پیمان و دختر همسایه و سخنان نهچندان روشن پسر بچه، دود شدن سایر شکها به سایر افراد فامیل و مرد افغانی و... به شناخت جهانِ حقیقتهایی دعوت میکند که تنها زمانی میتوانیم تاریکی را از خصلت آنها بزداییم و آنها را در حالت نورانی ببینیم که منطق بر احساسهای زودگذر و قضاوتهای عجولانه غلبه کند.
در فیلم حجازی و در لابهلای برخی درگیریها تماشاگر، عناصر و جاذبههای بصری امیدبخشی را هم میبیند که نمای بالکن آپارتمان رو به تپهها در دو سکانس حالت نقاشیگونهای به خود میگیرد. یکی از این نماها در میانه کشمکشها نمایش آنسوی خانهها است که وجه تاریکی ترسناک شبهایش با نور درخشان روز بدل به تپههای رنگین و آرامبخش طبیعت میشود.
در فیلم حجازی و در لابهلای برخی درگیریها تماشاگر، عناصر و جاذبههای بصری امیدبخشی را هم میبیند که نمای بالکن آپارتمان رو به تپهها در دو سکانس حالت نقاشیگونهای به خود میگیرد. یکی از این نماها در میانه کشمکشها نمایش آنسوی خانهها است که وجه تاریکی ترسناک شبهایش با نور درخشان روز بدل به تپههای رنگین و آرامبخش طبیعت میشود.
یا سکانسی که در آن هاله، گلدانها را آبیاری میکند تا چه اندازه عالم واقع در زمینه نور خیرهکننده و روشن، به یک تابلوی زیبای نقاشی شبیهترمیشود. مدتها پس از پایان درگیریها بار دیگر از دل این مکان نقاشی شده با نمایی روشن دیگر روبهرو هستیم که پایان را رقم میزند آن هم پایانی با حداقل دیالوگ، اما مملو از نگاه معنادار و امید بخش فرهاد به هاله...
۰