فیلم کلمبوس؛ سرگرمکننده و دغدغهمند
«کلمبوس» در راستای یک کمدی طنز انتقادی، خوب عمل کرده است. شاید واجب باشد به برخی از فیلمسازان یادآوری شود که طنز بهعنوان یکی از شاخههای کمدی، در لغت به معنای طعنهزدن است، ولی معنای اصلی که در قبل به کار میرفته تیغ جراحی بود، پس باید ببرد و انتقاد کند، نهاینکه فقط خنده بیافریند.
کد خبر :
۶۶۷۴۴
بازدید :
۲۱۹۴
۹ ماهه نخست امسال، ماههای رونق فیلمهای کمدی بود که بیشتر از جنس طنزهای سخیف و مبتذل و مبتنیبر لودگی بودند- فیلمهایی مثل «هزارپا» و «تهران - لسآنجلس»، «مارموز» و... مثال مناسب این گزاره هستند- و همین باعث شده که وقتی یک فیلم با پیشوند فیلم کمدی عرضه میشود، همه به سراغ نمونههای ضعیف آن بروند و درواقع خشک وتر با هم بسوزد.
در این میان فیلم «کلمبوس» یک امتیاز و برتری مهم دارد که کاملا آن را از فیلمهای دیگر منفک میکند؛ اینکه یک کمدی انتقادی است و ترکیبی از سبکهای کمدی هجو و هزل را نقشه راه خود قرار داده، آن هم در شرایطی که کمدیسازهای ما متأسفانه یادشان رفته که از چارلی چاپلین تا سبکهای استندآپکمدینهای امروز از کمدی بهعنوان زبان نقادانه با بیانی طنازانه استفاده کرده اند، اما در ایران همین که شوخی جنسی کنند و بزنوبکوب راه بیندازند و مردها مرتب زنپوش شوند، نام کمدی بر خود میگذارند!
اما «کلمبوس» در راستای یک کمدی طنز انتقادی، خوب عمل کرده است. شاید واجب باشد به برخی از فیلمسازان یادآوری شود که طنز بهعنوان یکی از شاخههای کمدی، در لغت به معنای طعنهزدن است، ولی معنای اصلی که در قبل به کار میرفته تیغ جراحی بود، پس باید ببرد و انتقاد کند، نهاینکه فقط خنده بیافریند.
علیمردانی در اولین فیلم کمدیاش موفق شده این مهم را اجرائی کند. علیمردانی که فیلمهایی مانند «به خاطر پونه»، «کوچه بینام» و «آباجان» را در کارنامه خود دارد، نشان داده که در زمینه ساخت ملودرام و درام با دغدغه آسیبشناسی اجتماعی موفق بوده و در کارگردانی هم، استانداردهای اثرگذاری بر مخاطب خاص و عام را رعایت میکند و حالا در «کلمبوس» به سراغ واکنش نشاندادن به معضلات روز جامعه رفته؛ از نوسانات عجیبوغریب ارز گرفته، میل شدید آدمها به مهاجرت یا تأثیر تحریمها در زندگی روزمره تا تبدیلشدن آدمهای یک خانواده به کاریکاتورهای متوهم، کلاش، کلاهبردار و هفترنگ. یکی از امتیازات فیلم بازی بازیگران است.
شبنم مقدمی، حالوهوای دختر عشق مهاجرت را با اغراق آگاهانه در بازیاش به خوبی منتقل میکند. فرهاد اصلانی هم حدنگهدار بازی کرده، مجید صالحی با وجود تیپ آشنایش، توانسته نقش یک آدم هفتخط و منفعتطلب را ایفا کند، اما در این میان سعید پورصمیمی مثل نگینی در روایت فیلم میدرخشد.
او که پیرمرد غرغرو و معتاد است و از همان اول مخالف مهاجرت بوده، بالاخره راضی میشود، اما به محض پاگذاشتن در خاک غربت میمیرد!
علیمردانی قبلا تواناییهای خود را در هدایت بازیگران به اثبات رسانده و به همین منوال در فیلم «کلمبوس» از پورصمیمی بهرهای هنرمندانه برده، به شکلی که شوخیها، فریادکشیدنها و بازیگوشیهای او به دل مینشیند.
اما مهمترین نقطه قوت فیلم پرداخت دغدغهمند محتوای آن است.
البته فیلم طبعا ضعفهایی هم دارد، از جمله شخصیتپردازی برخی کاراکترها که بیشتر به تیپ نزدیک شده اند تا اینکه فردیتی قوامیافته داشته باشند و برخی مثل جوانهای فیلم فقط حضوری فیزیکی دارند.
دقیقا برعکس نمونههایی مثل شخصیتهای باران کوثری در «کوچه بینام» و معتمدآریا در «آباجان» یا لحن شعاری و مستقیمی که نسبت به معضل مهاجرت دارد و درواقع در راستای پیامی ضدمهاجرت و صادرکردن یک بیانیه سوسیالیستی نسبت به مام وطن! ساخته شده و از اینها مهمتر برخی علت- معلولهایی که با منطق ماجرا نمیخواند.
این ضعفها شاید حاصل عجله و شتاب برای نوشتن و ساختن و اکران سریع فیلم بوده است و البته باید تأکید کرد که ساختن فیلم در بخش خصوصی و به طور مستقل، چنین شتابهایی را اجتنابناپذیر میکند، اما از نظر اجرا و کارگردانی- از فرم بصری کارشده تا تدوین خوشریتم و بازیگوشانه- کاری است که تماشای آن قابل توصیه است، چون هم به قواعد رونق صنعت سینما پایبند بوده؛ یعنی رعایت اصول هنر سرگرمیسازی بدون بهدامافتادن در ورطه لودگی و دستکمگرفتن شعور مخاطب، آن هم مخاطب هوشمند امروز و هم تلنگری مهیب به آنها میزند که هر یک در درون خود هیولاهایی مثل پسر کلاش خانواده «کلمبوس» دارند و چرا باید زمینه برای طغیان این هیولاها فراهم شود؟! چرا باید فرار را به قرار ترجیح دهیم؟!
۰