زمستانهای سرد علم ژنتیک در دوران استالین
گفت که این بار به روشی دست یافته است که میتواند محصولات کشاورزی را به سه یا حتی به چهار برابر افزایش دهد. این بار ادعای او بر گندم پاییزی متمرکز بود. گندم پاییزی در پاییز کاشته میشــود و پس از تحمل سرمای زمستان، در بهار به محصول مینشــیند و چنانچــه آن را در بهار بکارنــد، به این علت که «بهارش» انجام نداده، دانه نمیدهد. او گفت: اگر گندم پاییزی را بهطور مصنوعی در یک دوره ســرما و رطوبت قرار دهیم، میتوانیم در بهار نیز آن را بکاریم، به دانه بنشانیم و به این ترتیب، از این نوع گندم سالی دو بار محصول بهدست آوریم.
کد خبر :
۶۶۹۸۰
بازدید :
۱۶۶۹
زمستانِ سپید از راه رسیده و سرما آشکارا بر پهنه گسترده طبیعت سرزمین ما چیره شده است. بسیاری از جانداران در انتظار بهار، در رکود زمســتانی بهسر میبرند: هاگهای آغازیان، بذرهای گیاهان و تخمهای جانوران، هریک درون پوســتهای سخت در حال زمستانگذرانیاند و جانوران زمستانخواب در لانههای سرد خود بهــار را در خــواب میبینند.
در این میان، اما برخی گیاهان در حال سپریکردن دورهای هستند که در علوم زیستی «بهارش» ۱ نامیده میشود. «بهارش» یا «بهارهسازی» یعنی سرمادادن طبیعی یا مصنوعی به گیاهان بهمنظور تحریک آنها بهگلدهی در بهار؛ بنابراین سرما برای شکوفایی گلهای بسیاری گیاهان در بهار لازم و ضروری است، بهگونهای که بدون زمستان، بهاری در کار نخواهد بود.
میدانیم رشــد ظاهری درختان خزانشونده سرزمین ما ایران، معمــولا در اوایل پاییز به پایان میرســد. در زیر پوســت این توقفِ ظاهری رشــد، در درون گیاه، اما سازوکارهای حفاظت از جوانهها دســت به کارند. بر اثر کوتاهشدن دوره نوردهی (طول روز)، در پیرامون هریک از جوانهها پولکهای محافظ بسیاری بهوجود میآید، جوانه متورم میشود، به خواب میرود و برای ورود به سرمای زمستان آماده میشود.
بنابراین «خواب پاییزی»، «خوابشکنی زمستانی» و «گلافشانی بهاری» در واقع ســه حلقه متوالی از زنجیــره روند محصولدهی گیاهانانــد. پس چنین اســت که معمولا در پی زمســتانهای ملایم که طی آنها سرمای کافی به گیاهان زمستانی نمیرسد، گلافشانی بهاری مختل میشود و شگفتا که گندم و بسیاری از گیاهان دیگر که عمده غذای ما را فراهم میکنند، به «بهارش» یا ســرمای زمستانی نیاز مبرم دارند.
اگرچه «بهارش» اکتشاف یا روشی نوین نیست، اما شهرت این پدیده بیشتر بهعلت کارهای شخصیای است که آن را در جهان علم معــروف کرد: او شخصی بود بهنام «لیسنکو» و در اتحاد جماهیر شوروی میزیست. «تروفیم لیسنکو» ۲ در سال ۱۸۹۸ در خانوادهای روستایی در جایی که امروزه در قلمرو اوکراین قرار دارد، زاده شد.
در انستیتو کشــاورزی «کییف» ۳ درس خواند و در سال ۱۹۲۷ در ۲۹سالگی در ایســتگاه تحقیقات کشاورزی آذربایجان (شوروی سابق) آغاز بهکار کرد. او اندکی بعد از شروع بهکار، مدعی شد به روشی دست یافته است که با آن میتواند سراسر سرزمین ماورای قفقاز را در زمســتان سبز نگه دارد تا روستاییان تهیدست تُرک در فصل زمستان برای تغذیه احشام خود دیگر در مضیقه نباشند. این ادعا گرچه هرگز محقق نشد، اما به مذاق روزنامه پراودا که در آن زمان ارگان حزب بود، بسیار خوش آمد.
«لیسنکو» در سال ۱۹۲۸ ادعایی دیگر مطرح کرد: او گفت که این بار به روشی دست یافته است که میتواند محصولات کشاورزی را به سه یا حتی به چهار برابر افزایش دهد. این بار ادعای او بر گندم پاییزی متمرکز بود. گندم پاییزی در پاییز کاشته میشــود و پس از تحمل سرمای زمستان، در بهار به محصول مینشــیند و چنانچــه آن را در بهار بکارنــد، به این علت که «بهارش» انجام نداده، دانه نمیدهد. او گفت: اگر گندم پاییزی را بهطور مصنوعی در یک دوره ســرما و رطوبت قرار دهیم، میتوانیم در بهار نیز آن را بکاریم، به دانه بنشانیم و به این ترتیب، از این نوع گندم سالی دو بار محصول بهدست آوریم.
اگرچه «بهارش»، یعنی لزوم زمستانگذرانی برای بسیاری از گیاهان منطقه معتدل واقعیت دارد، اما «لیسنکو» در این ادعای اغراقآمیز علمی صادق و راستگو نبود، چون «بهارش» روشی جدید و نوآوری ابداعی او نبود، بلکه از مدتها پیش، تحت بررسیهای علمی و تحقیقاتی بود. اگرچه اینبــار نیز وعدههای اغراقآمیز «لیســنکو» آنگونه که ادعا میکرد، به تحقق نپیوســت، اما بــار دیگر روزنامههای استالینی از ادعاهای این مرد جوان جویای نام پشتیبانی کردند، تا سالها بعد پیوسته از اکتشافات «لیسنکو» در کشاورزی دم زدند و او را دانشــمندی نابغه و انقلابی بهشمار آوردند که میتواند «غیرممکن را ممکن کند».
کارهای «لیســنکو» در اینجا به پایان نرسید. در سال ۱۹۲۸ استالین اعلام کرد که قصد دارد اولین برنامه پنجساله را برای تبدیل اتحاد شوروی به کشوری فوقمدرن اجرا کند. مطابق این برنامه، دو کار میبایست به هر قیمتی انجام شود: یکی اشتراکیشدن زمینهای کشاورزی و دیگری تغییردادن طبیعت به نحوی که تحت فرمان او، یعنی استالین باشد.
استالین از علم ژنتیک مدرن متنفر بود. چون نمیتوانست کروموزومها را وادار به فرمانبرداری از آدمی کند. به این ســبب، دانشــمندان اســتالینی، ازجمله «لیســنکو»، به جســتوجو در تئوریهای علوم زیستی پرداختند تا به تئوری لامارک رسیدند و آن را مناســب طرز فکر اســتالین یافتند؛ چون لامارک ژن و کروموزوم را نمیشــناخت و مدعی بود که صفات اکتسابی، یعنی صفاتی که هر جاندار در طول زندگی بهدست میآورد، به نسلهای بعدی منتقل میشوند.
در ســالهای دهه ۱۹۳۰ هنوز برخی زیستشناسان سر سازش با استالین نداشتند. دغدغه بسیاری از ژنتیکدانان آن روزگار کشاورزی یا ادعاهای شبهعلمی «لیسنکو» نبود، بلکه آنان برخلاف خواســت حاکمان در پی «ژنتیک مگس سرکه» بودند، اما آزمایش روی مگسهای ســرکه از یکسو تئوریهای ژنتیک را تأیید و از سوی دیگر اصول و نسبتهای وراثت مندلی وجود اجسامی را که استالین از آنها نفرت داشت و کروموزوم نامیده میشدند، آشکار میکرد. بنابراین در آن زمان، ژنتیک مندلی در سراسر کشور اتحاد جماهیر شوروی ممنوع اعلام شد.
پــس از آن، تبلیغات دولتی غالبا بر داســتانهای تخیلی از کشاورزانی روستایی متمرکز شد که نه با کاربست تئوریهای علمی، بلکه با کار سخت و استفاده از توانایی و هوش خود یکی پس از دیگری بر مسائل عملی پیروز میشد. در این دوره، دستگاههای تبلیغاتی اتحاد شــوروی که از موفقیتهای مبالغهآمیز «لیسنکو» پشتیبانی میکردند، از ناکامیهای او سخنی بهمیان نمیآوردند.
رفتهرفته کار «لیســنکو» بالا گرفت. او نوشــتن نسخه برای گیاهان دیگر را هم شــروع کــرد: هرس برگهای گیاه پنبه، کاشــت درختــان بهصورت ردیفی، کاربرد مخلوطهایی غیرعادی از کودها. این ادعاها به اندازهای سریع ارائه میشدند که زیستشناسان و ژنتیکدانان دانشگاهی فرصتی برای بررســی و ارزیابی آنها نداشــتند. حزب دستور داد که مطبوعات به تعریف و تمجید از کارهای علمی «لیسنکو» ادامه دهند. انقلاب کشاورزی «لیسنکو» در تبلیغات از تحقیقات دانشگاهی پیشی گرفت.
«لیسنکو» که اکنون مقام و نفوذ بسیاری به دست آورده بود و ظاهرا تمایزی بین زیستشناسی نظری و زیستشناسی کاربردی قائل نبود، زیستشناسان دانشــگاهی را «دوستان مگس سرکه» و «دشمنان خلــق» لقب داد، آنان را به باد انتقاد گرفت و متهم کرد که قصد دارند با انجام کارهای خلاف، یعنی تحقیق روی مگس سرکه، عمدا چوب لای چرخ اقتصاد شــوروی بگذارند و آن را فلج کنند. او که صندلی ریاســت آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی را تصاحب کرده بود، در سالهای ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۰، پس از غیرقانونی اعلامکردن تئوری ژنتیک مندلی بسیاری از دانشمندان منتقد و نیز آنانی را که هنوز به ژنتیک مندلی اعتقاد داشتند، یا مظنون به داشتن این اعتقاد بودند، به کشتن داد یا به اردوگاههای کار اجباری فرستاد تا در آنجا نابود شوند؛ در میان آنان کم نبود شمار دانشمندانی معتبر که از شهرت جهانی نیز برخوردار بودند.
سرانجام، گردش روزگار پایان کار «لیسنکو» را رقم زد. پس از مرگ استالین (۱۹۵۳)، پرده آهستهآهسته از کارهای او کنار رفت، واقعیت نمایان شد و چهره خود را آشکار کرد. در آن زمان، اگرچه او همچنان در سمت خود، یعنی ریاست آکادمی علوم شوروی باقی مانده بود، اما گویی روزگاری دیگر در پیش بود. تیرهای انتقاد به جانب «لیسنکو» روانه شد. در سال ۱۹۶۴، «آندره ساخاروف»، ناراضی معروف شوروی، در مجمع عمومی آکادمی علوم شوروی این سخنان را بر زبان راند: «لیسنکو» به علت در پیشگرفتن دیدگاه شبهعلمی، شیادی و ماجراجویی، تخریب آموزش، افترا، اخراج، دســتگیری و مرگ دانشمندان بســیاری، مسئول عقبماندگی شرمآور اتحاد شوروی، بهویژه در علم ژنتیک است.
این مقارن با زمانی بود که کشاورزی اتحاد شوروی به زانو درآمده و شــوروی بهاجبار دست به دامن کشورهای دیگر برای واردات گندم شده بود. در ســال ۱۹۶۲ «لیسنکو» از کار برکنار شد، از دانشمندان نابودشده اعاده حیثیت بــه عمل آمد و علم ژنتیک مندلی پس از دهها ســال دوباره پذیرفته شد و بار دیگر به درون اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی راه یافت.
پینوشتها:
۱- Vernalization مشتق از واژه لاتینی Vernus بهمعنی بهار.
۲- Trofim Lysenko
۳- Kiev
۰