تأثیر مخرب کوتاهمدتگرایی و اکنونگرایی
نرخ تنزیل بنمایه بسیاری از بحثهای آب و هوایی بوده است. بسیاری از شهروندان سیاره زمین قبول دارند که باید برای حفظ زمین و جلوگیری از یک فاجعهی آب و هوایی همین امروز هزینه کنند. اما تا چه حد هزینه حاضرند پرداخت کنند؟ خودتان را در نظر بگیرید، شما چه بخشی از درآمدتان را حاضرید در راه منفعت رساندن به نسلهای آینده صرف کنید؟
کد خبر :
۶۷۳۸۹
بازدید :
۱۹۱۱
فرادید | مدت زمان کوتاهی از به دنیا آمدن دخترم در اوایل سال ۲۰۱۳ گذشته بود که فکر کردم زندگی او در آینده چگونه خواهد بود. این فکر به ذهنم رسید که اگر او سلامت و خوش شانس باشد میتواند طلوع قرن ۲۲ ام را ببیند.
تا آن وقت حتما داروها به قدری پیشرفته کردهاند که طول عمر افراد افزایش یابد و احتمالا دخترم در سن ۸۶ سالگی در آستانه بازنشستگی خواهد بود.
به عنوان یک روزنامهنگار، من اغلب با سال ۲۱۰۰ و اتفاقاتی که برای آن پیش بینی شده مواجه میشوم. بارها در اخبار مربوط به تغییرات آب و هوایی و داستانهایی که با مضامین تکنولوژیهای آینده و علمی-تخیلی ساخته و پرداخته میشوند، به سال ۲۱۰۰ اشاره شده است. گویی این سال نقطه عطفی در ایجاد تحولات چشمگیر است.
تا آن وقت حتما داروها به قدری پیشرفته کردهاند که طول عمر افراد افزایش یابد و احتمالا دخترم در سن ۸۶ سالگی در آستانه بازنشستگی خواهد بود.
به عنوان یک روزنامهنگار، من اغلب با سال ۲۱۰۰ و اتفاقاتی که برای آن پیش بینی شده مواجه میشوم. بارها در اخبار مربوط به تغییرات آب و هوایی و داستانهایی که با مضامین تکنولوژیهای آینده و علمی-تخیلی ساخته و پرداخته میشوند، به سال ۲۱۰۰ اشاره شده است. گویی این سال نقطه عطفی در ایجاد تحولات چشمگیر است.
فرزندان و نوههای ما آنچه را به ارث میبرند که ما برای آنها به ارث می گذاریم
اما تا سال ۲۱۰۰ خیلی مانده و ما فقط میتوانیم درباره آن گمانه زنی کنیم. میلیونها نفر، درست مانند دختر من، وارد سال ۲۱۰۰ خواهند شد. آنها قرنی را به ارث میبرند که نسل من برای آنها به یادگار گذاشته است؛ بنابراین تمام تصمیماتی که ما اکنون میگیریم، چه خوب و چه بد، زندگی نسلهای آینده را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
اما چند نفر از ما که اکنون در سنین بزرگسالی هستیم واقعا درباره وضعیت نسلهای آینده مان میاندیشیم؟
اما چند نفر از ما که اکنون در سنین بزرگسالی هستیم واقعا درباره وضعیت نسلهای آینده مان میاندیشیم؟
چه قدر پیش میآید که درباره تاثیر تصمیماتمان بر قرنهای پیش رو عمیقا فکر کنیم؟
به گزارش فرادید به نقل از BBC، یکی از دلایلی که ما را از اندیشیدین درباره آینده باز میدارد این است که «لحظهی اکنون» بخش زیادی از توجه ما را به خود اختصاص داده است. از ویژگیهای مفید این قرن آن است که ما از دانش اشباع شدهایم و استانداردهای زندگی هرگز در هیچ زمانی از تاریخ تا این حد بالا نبوده است. اما یکی از معضلات آن اکنون زدگی است.
الیس بولدینگ جامعه شناس میگوید، جامعه مدرن از «خستگی مفرط از موقتی بودن» temporal exhaustion رنج میبرد. او در سال ۱۹۷۸ در این باره نوشت: «اگر فردی تمام مدت به فکر رتق و فتق امور مربوط به اکنون باشد و ذهن او را گذران زندگی در لحظه اکنون پر کرده باشد، دیگر انرژی لازم را برای تصور آینده نخواهد داشت.»
به همین علت است که بسیاری از محققان، هنرمندان، صاحبان تکنولوژی و فیلسوفان همگی بر سر این ایده که «کوتاه مدت گرایی» short-termism احتمالا بزرگترین تهدیدی است که گونهی ما در قرن حاضر با آن مواجه است، با هم موافق اند. آنچه تمامی این متفکرین از حوزههای مختلف بر سر آن توافق دارند یک فکر بسیار ساده است: این که ماندگاری تمدن بستگی به این دارد که ما تا چه اندازه افق دید خود را گسترش دهیم و تا چند نسل بعد از خود را تجسم کنیم.
آیا میتوانیم به قدری ایثارگر باشیم که به افرادی که حتی ممکن است آنها را به چشم نبینیم فکر کنیم و برای آنها اهمیت قائل باشیم؟ و اگر چنین است، راههای مبارزه با کوتاه مدت گرایی چیست؟
بشریت همیشه قادر نبوده به شکلی انتزاعی درباره زمانهای بلند مدت بیندیشد. بشر امروز، اما، میتواند به طور کامل در اکنون زندگی کند-مثل وقتی که غرق شنیدن یک موسیقی است-یا میتواند با ذهن خود به گذشته و آینده سفر کند و سناریوهایی برای آینده و گذشته بسازد.
همین حالا که مشغول خواندن این نوشته هستید میتوانید تصویری از گذشته را تصور کنید و به این فکر کنید که پیشینیان ما چگونه رفتار میکردند، و درست چند لحظه بعد میتوانید میلیاردها سال دیگر را تجسم کنید که خورشید زمین را در بر گرفته است.
محققان میگویند، توانایی سفر ذهنی در زمان یک سازگاری ضروری است که منجر به موفقیت گونهی ما شده است. توماس سادندورف از دانشگاه کوئیزلند میگوید، انسانها احتمالا تنها حیواناتی هستند که به این توانایی مجهزند. او میگوید، ما میتوانیم یک «صحنه تاتر» کامل را، با نمایشنامه، کارگردان و بازیگرانش در ذهن تجسم کنیم، و این صحنه را برای دیگران هم تعریف کنیم.
ما در نتیجه تکامل این توانایی را یافتهایم که هر رویدادی را که هنوز اتفاق نیفتاده یا در گذشتههای دور رخ داده، همچون یک صحنه تاتر در ذهنمان مجسم کنیم.
سادندورف میگوید: «این مهارت به طرز شگفتی آوری ما را قدرتمند میسازد. ما میتوانیم موقعیتهایی مثل تعطیلاتی که فردا یا هفته بعد میخواهیم داشته باشیم را تجسم کنیم. میتوانیم تصور کنیم که مسیر شغلی ما چگونه طی خواهد شد. میتوانیم تصور کنیم که چه گزینههای جایگزینی برای هر کدام از این موقعیتها وجود دارد؛ و در نتیجه میتوانیم با توجه به اینکه هر کدام از موقعیتها تا چه حد میتواند امکان پذیر یا مطلوب باشد، تصمیم بگیریم.»
بنابراین ما این توانایی ذاتی را داریم که تصور کنیم پیامدهای فعالیتهایمان در عمق زمان چه خواهد بود. اما غم انگیز است که اغلب انگیزه و ارادهی گریز از اکنون را نداریم.
با آنکه به لحاظ ذهنی توانایی اندیشیدن درباره آینده و برنامه ریزی را داریم، اما اغلب به دلیل «سوگیری اکنون» که ناشی از تمایل ما به پاداشهای کوتاه مدت است، در اندیشیدن به آینده ضعیف عمل میکنیم. برای مثال، احتمال اینکه افراد پیشنهاد یک ۱۰ دلاری را در لحظه اکنون بپذیرند بسیار بیشتر از یک ۱۲ دلاری در پایان هفته است. سیگار کشیدن برای لذت در لحظه اکنون، پول خرج کردن برای لذتهای آنی، و پس انداز نکردن برای روز مبادا همه از عادات ما انسان هاست که ناشی از تمایل ما به پاداشهای کوتاه مدت است.
برخی روان شناسان از استعاره «اسب و سوارکار» برای توصیف تنش بین عقل و لذتهای آنی ما استفاده میکنند: سوارکار میداند که عقلانی اندیشهای طولانی مدت داشتن عقلانی است، اما اسب طور دیگری فکر میکند و مسیر دیگری میرود.
اینها یعنی ما بسیاری اوقات حتی آینده خود را نیز نادیده میگیریم. آن وقت چطور میتوان انتظار داشت که به فکر آینده نسلهای بعد از خود باشیم؟
در این میان سیاستمداران و اقتصاددانان نیز بخشی از ما هستند که اکنون گرایی و کوتاه مدت گرایی آنها به مراتب تاثیرات مخربی بر آینده خواهد داشت.
برای آنکه تاثیر کوتاه مدت گرایی را در جامعه متوجه شویم، بیاید یک سیاستمدار تخیلی را که تازه انتخاب شده در نظر بگیریم. بیایید اسمش را بگذاریم کلاریسا. کلاریسا با یک دوراهی مواجه است. از طرفی او میداند که تغییرات آب و هوایی، بیماریهای شایع، و کاهش زبالههای هستهای برنامههای مهمی هستند که باید چند میلیارد دلار را به آنها اختصاص دهد.
در تمام این برنامهها برای نوههای نوههای کلاریسا منفعت وجود دارد. زندگی آنها حفظ و میلیونها دلار صرف جویی خواهد شد. اما منافع این برنامهها به صورت آنی قابل مشاهده نیستند؛ و از طرفی پولی که برای این منافع غیرآنی باید هزینه شود، دردآور است.
او با خود کلنجار میرود: مسائل دیگری هم هستند، مثل تامین شغل کسانی که در صنعت سوخت فسیلی مشغولند، تامین بودجهی ارتش برای حفظ امنیت ملی و اینکه او با قول کاهش مالیات انتخاب شده است.
یکی از اقتصاد دانهای کلاریسا به او پیشنهاد میدهد که از «نرخ تنزیل» در قبال منافع بلند مدت این فعالیتها استفاده کند.
بنابراین ما این توانایی ذاتی را داریم که تصور کنیم پیامدهای فعالیتهایمان در عمق زمان چه خواهد بود. اما غم انگیز است که اغلب انگیزه و ارادهی گریز از اکنون را نداریم.
با آنکه به لحاظ ذهنی توانایی اندیشیدن درباره آینده و برنامه ریزی را داریم، اما اغلب به دلیل «سوگیری اکنون» که ناشی از تمایل ما به پاداشهای کوتاه مدت است، در اندیشیدن به آینده ضعیف عمل میکنیم. برای مثال، احتمال اینکه افراد پیشنهاد یک ۱۰ دلاری را در لحظه اکنون بپذیرند بسیار بیشتر از یک ۱۲ دلاری در پایان هفته است. سیگار کشیدن برای لذت در لحظه اکنون، پول خرج کردن برای لذتهای آنی، و پس انداز نکردن برای روز مبادا همه از عادات ما انسان هاست که ناشی از تمایل ما به پاداشهای کوتاه مدت است.
برخی روان شناسان از استعاره «اسب و سوارکار» برای توصیف تنش بین عقل و لذتهای آنی ما استفاده میکنند: سوارکار میداند که عقلانی اندیشهای طولانی مدت داشتن عقلانی است، اما اسب طور دیگری فکر میکند و مسیر دیگری میرود.
اینها یعنی ما بسیاری اوقات حتی آینده خود را نیز نادیده میگیریم. آن وقت چطور میتوان انتظار داشت که به فکر آینده نسلهای بعد از خود باشیم؟
در این میان سیاستمداران و اقتصاددانان نیز بخشی از ما هستند که اکنون گرایی و کوتاه مدت گرایی آنها به مراتب تاثیرات مخربی بر آینده خواهد داشت.
برای آنکه تاثیر کوتاه مدت گرایی را در جامعه متوجه شویم، بیاید یک سیاستمدار تخیلی را که تازه انتخاب شده در نظر بگیریم. بیایید اسمش را بگذاریم کلاریسا. کلاریسا با یک دوراهی مواجه است. از طرفی او میداند که تغییرات آب و هوایی، بیماریهای شایع، و کاهش زبالههای هستهای برنامههای مهمی هستند که باید چند میلیارد دلار را به آنها اختصاص دهد.
در تمام این برنامهها برای نوههای نوههای کلاریسا منفعت وجود دارد. زندگی آنها حفظ و میلیونها دلار صرف جویی خواهد شد. اما منافع این برنامهها به صورت آنی قابل مشاهده نیستند؛ و از طرفی پولی که برای این منافع غیرآنی باید هزینه شود، دردآور است.
او با خود کلنجار میرود: مسائل دیگری هم هستند، مثل تامین شغل کسانی که در صنعت سوخت فسیلی مشغولند، تامین بودجهی ارتش برای حفظ امنیت ملی و اینکه او با قول کاهش مالیات انتخاب شده است.
یکی از اقتصاد دانهای کلاریسا به او پیشنهاد میدهد که از «نرخ تنزیل» در قبال منافع بلند مدت این فعالیتها استفاده کند.
نرخ تنزیل اجتماعی، تکنیکی است که سیاست گذاران در سراسر جهان در تحلیلهای خود به کار میبندند تا تصمیم بگیرند آیا سرمایه گذاری در فعالیتهایی که تاثیرات بلند مدت دارند به صرفه است یا خیر.
نرخ تنزیل سودی که مردم در آینده نصیبشان خواهد شد را در مقابل هزینههایی که امروز باید متحمل شوند قرار میدهد و بر اساس آن هر چه منفعت حاصل از یک تصمیم معطوف به نسلهای دورتری باشد، ارزش آن فعالیت کاهش مییابد.
سیاستمداران و اقتصاددانان اغلب به تاثیرات بلند مدت تصمیمها توجهی ندارند
برای مثال، اگر شما به این فکر میکنید که آیا منطقی است که یک پل دریایی بسازید و به واسطه آن تجارت را رونق ببخشید، نرخ تنزیل دخالت کرده و به شما میگوید که یک رشد اقتصادی ۵ درصدی در ۱۲ ماه خیلی بهتر از ۵ درصد رشد در ۱۲ سال است.
دلایل زیادی برای گرایش به نرخ تنزیل وجود دارد. یکی از فرضیهها این است که رشد اقتصادی در طی زمان به این معنی است که نسلهای آینده ثروتمندتر خواهند بود و بنابراین بهتر میتوانند از عهده هزینهها بر بیایند. دلیل دیگر این است که مردم تمایل دارند به جای آنکه روی فردا حساب باز کنند، به درآمد امروزشان فکر کنند؛ نقد را چسبیدن و نسیه را رها کردن
سوگیری اکنون، درست همانطور که افراد را تحت تاثیر قرار میدهد، بر تصمیم سیاستمداران نیز اثر میگذارد؛ بنابراین سیاستمداران تمایلی ندارند درباره منافع افرادی فکر کنند هنوز به دنیا نیامده اند.
بنابراین، کلاریسا، بعد از آنکه با همکاری اقتصاددانهایش نرخ تنزیل همهی فعالیتها را مد نظر قرار میدهد، تصمیم میگیرد مشکلاتی را که مربوط به نسلهای بعدی میشوند را رها کند و رسیدگی به آنها را به نسلهای بعد از خود بسپارد.
نرخ تنزیل بنمایه بسیاری از بحثهای آب و هوایی بوده است. بسیاری از شهروندان سیاره زمین قبول دارند که باید برای حفظ زمین و جلوگیری از یک فاجعهی آب و هوایی همین امروز هزینه کنند. اما تا چه حد هزینه حاضرند پرداخت کنند؟ خودتان را در نظر بگیرید، شما چه بخشی از درآمدتان را حاضرید در راه منفعت رساندن به نسلهای آینده صرف کنید؟
فیلسوفان با این تفکرات ناشی از عقل ابزاری مخالفاند. آنها میگویند اخلاقی نیست که فقط به خاطر اینکه ما نسلهای آینده را ندیدهایم، مشکلات آنها را در نظر نگیریم. آنها استدلال میکنند که کم اهمیت جلوه دادن نیازهای نسلهای آینده درست مثل دفن کردن تکهای شیشه در جنگل است.
اگر امروز و فردا پای کودکی به خاطر قدم گذاشتن روی این شیشه ببرد، آن وقت نرخ تنزیل وارد عمل میشود و میگوید، آسیبی که امروز به یک کودک میرسد بسیار بدتر از آسیبی است که یک کودک یک قرن بعد به خاطر قدم گذاشتن روی این شیشه خواهد دید. اما اگر اخلاقی بنگریم تفاوتی بین این دو کودک نیست.
دلایل زیادی برای گرایش به نرخ تنزیل وجود دارد. یکی از فرضیهها این است که رشد اقتصادی در طی زمان به این معنی است که نسلهای آینده ثروتمندتر خواهند بود و بنابراین بهتر میتوانند از عهده هزینهها بر بیایند. دلیل دیگر این است که مردم تمایل دارند به جای آنکه روی فردا حساب باز کنند، به درآمد امروزشان فکر کنند؛ نقد را چسبیدن و نسیه را رها کردن
سوگیری اکنون، درست همانطور که افراد را تحت تاثیر قرار میدهد، بر تصمیم سیاستمداران نیز اثر میگذارد؛ بنابراین سیاستمداران تمایلی ندارند درباره منافع افرادی فکر کنند هنوز به دنیا نیامده اند.
بنابراین، کلاریسا، بعد از آنکه با همکاری اقتصاددانهایش نرخ تنزیل همهی فعالیتها را مد نظر قرار میدهد، تصمیم میگیرد مشکلاتی را که مربوط به نسلهای بعدی میشوند را رها کند و رسیدگی به آنها را به نسلهای بعد از خود بسپارد.
نرخ تنزیل بنمایه بسیاری از بحثهای آب و هوایی بوده است. بسیاری از شهروندان سیاره زمین قبول دارند که باید برای حفظ زمین و جلوگیری از یک فاجعهی آب و هوایی همین امروز هزینه کنند. اما تا چه حد هزینه حاضرند پرداخت کنند؟ خودتان را در نظر بگیرید، شما چه بخشی از درآمدتان را حاضرید در راه منفعت رساندن به نسلهای آینده صرف کنید؟
فیلسوفان با این تفکرات ناشی از عقل ابزاری مخالفاند. آنها میگویند اخلاقی نیست که فقط به خاطر اینکه ما نسلهای آینده را ندیدهایم، مشکلات آنها را در نظر نگیریم. آنها استدلال میکنند که کم اهمیت جلوه دادن نیازهای نسلهای آینده درست مثل دفن کردن تکهای شیشه در جنگل است.
اگر امروز و فردا پای کودکی به خاطر قدم گذاشتن روی این شیشه ببرد، آن وقت نرخ تنزیل وارد عمل میشود و میگوید، آسیبی که امروز به یک کودک میرسد بسیار بدتر از آسیبی است که یک کودک یک قرن بعد به خاطر قدم گذاشتن روی این شیشه خواهد دید. اما اگر اخلاقی بنگریم تفاوتی بین این دو کودک نیست.
ویژگی دنیای مدرن، خستگی اکنون زدگی است
اما این استدلالهای فلسفی برای افراد قابل پذیرش نیستند، به خصوص اینکه ما اغلب به نیازهای افرادی اهمیت میدهیم که امروز زنده اند، نه کسانی که هنوز متولد نشده اند. فیلسوف اجتماعی، رومن کرنریک میگوید اینکه ما هم اکنون نمیتوانیم زندگی میلیاردها نفری که بعد از ما زندگی خواهند کرد را ارزش نهیم، درست مثل این است که نسل آینده را «استثمار» کرده باشیم.
به خصوص اینکه ما حق تملک نسل آینده بر زمین را به رسمیت نمیشناسیم. کرنریک این نگرش را tempus nullius به معنی «سرزمین هیچ کس» میخواند و در واقع بین استعمار آیندگان و اعمال استعماری بریتانیا در قبال بومیهای استرالیا در فاصله سالهای ۱۷۰۰ تا دهه ۱۸۰۰ رابطه ایجاد میکند. بر اساس این نگرش، هر گونه حق مالکیت بومیان استرالیا بر زمین هایشان نادیده گرفته شد. او میگوید: «ما نیز به طور مشابه با آینده به گونهای برخورد میکنیم که انگار یک زمان تهی است، انگار کسی در آینده نخواهد زیست».
تعداد انگشت شماری از کشورها هم اکنون تلاش میکنند روشهای خود را به نفع نسلهای آینده تغییر دهند. برای مثال، فنلاند و سوئد گروههای مشاورهی پارلمانی دارند که موظف اند برنامههای بلند مدت تهیه کنند. بسیاری گروهها و سازمانهای آینده نگر نیز تشکیل شده اند که موظف اند برای اطمینان از پیامدهای مثبت فعالیتهای بشر امروزی، فعالیتهای او را نظارت کنند.
حتی برخی دولتها قوانینی را تصویب کرده اند که طی آن رفاه نسل آینده باید مد نظر قرار گیرد (دولت ویلز قانون رفاه نسل آینده را تصویب کرده است Wellbeing of Future Generations Act. این دولت همچنین یکی از نیروهای پلیس بازنشسته خود را به منصب ریاست بر کمیسیونی گمارده که وظیفه اش نظارت بر رفتار شهروندان است تا اطمینان حاصل شود، رفتار و عملکرد شهروندان آثار مخربی برای نسلهای آینده ندارد)
این قوانین اندک هستند و هنوز با محدودیتهای زیادی مواجه اند. اگر میخواهیم در سطح جهانی با کوتاه مدت گرایی مبارزه کنیم باید همواره به یاد داشته باشیم که تصمیماتی که ما در قرن ۲۱ اتخاذ خواهیم کرد میتواند آینده همنوعان را در آینده به طرز شدیدی تحت تاثیر قرار دهد.
به خصوص اینکه ما حق تملک نسل آینده بر زمین را به رسمیت نمیشناسیم. کرنریک این نگرش را tempus nullius به معنی «سرزمین هیچ کس» میخواند و در واقع بین استعمار آیندگان و اعمال استعماری بریتانیا در قبال بومیهای استرالیا در فاصله سالهای ۱۷۰۰ تا دهه ۱۸۰۰ رابطه ایجاد میکند. بر اساس این نگرش، هر گونه حق مالکیت بومیان استرالیا بر زمین هایشان نادیده گرفته شد. او میگوید: «ما نیز به طور مشابه با آینده به گونهای برخورد میکنیم که انگار یک زمان تهی است، انگار کسی در آینده نخواهد زیست».
تعداد انگشت شماری از کشورها هم اکنون تلاش میکنند روشهای خود را به نفع نسلهای آینده تغییر دهند. برای مثال، فنلاند و سوئد گروههای مشاورهی پارلمانی دارند که موظف اند برنامههای بلند مدت تهیه کنند. بسیاری گروهها و سازمانهای آینده نگر نیز تشکیل شده اند که موظف اند برای اطمینان از پیامدهای مثبت فعالیتهای بشر امروزی، فعالیتهای او را نظارت کنند.
حتی برخی دولتها قوانینی را تصویب کرده اند که طی آن رفاه نسل آینده باید مد نظر قرار گیرد (دولت ویلز قانون رفاه نسل آینده را تصویب کرده است Wellbeing of Future Generations Act. این دولت همچنین یکی از نیروهای پلیس بازنشسته خود را به منصب ریاست بر کمیسیونی گمارده که وظیفه اش نظارت بر رفتار شهروندان است تا اطمینان حاصل شود، رفتار و عملکرد شهروندان آثار مخربی برای نسلهای آینده ندارد)
این قوانین اندک هستند و هنوز با محدودیتهای زیادی مواجه اند. اگر میخواهیم در سطح جهانی با کوتاه مدت گرایی مبارزه کنیم باید همواره به یاد داشته باشیم که تصمیماتی که ما در قرن ۲۱ اتخاذ خواهیم کرد میتواند آینده همنوعان را در آینده به طرز شدیدی تحت تاثیر قرار دهد.
تمرکز به آینده نزدیک نادیده گرفتن پیامد فعالیتهایی است که میتواند منجر به فاجعه شود
به گزارش فرادید به نقل از BBC، گروهی از محققان اخیرا هشدار داده اند، غفلت و ساده اندیشی امروز تهدید علیه تمدن بشری است.
در حالیکه در اوایل ماه سپتامبر سال ۲۰۱۷ توجه جهان به اخبار فوری مثل طوفان ایرما در کارائیب، تصمیم دولت ترامپ در قبال مهاجران و عکسهای جدید منتشر شده از خانواده سلطنتی انگلستان بود، نگرانیهای اخلاقی نسبت به وضعیت نسلهای آینده، گروهی از محققان در گوتنبرگ سوئد را گرد هم آورده بود تا در طی یک کارگاه دربارهی خطرهایی که نسل آینده با آنها مواجه خواهد شد صحبت کنند. نتیجهی این کار گروهی درمقالهای با عنوان مسیر بلند مدت تمدن بشری Long-term Trajectories of Human Civilisation به چاپ رسید.
این گروه، کار خود را با این فرض آغاز کرد: «درست است آینده دارای عدم قطعیت است، اما ناشناخته نیست». ما میتوانیم خیلی چیزها را از طریق مطالعهی الگوها، تکرار رویدادها و رفتارهای ثابت انسانها در طول تاریخ پیش بینی کنیم. برای مثال، زیست شناسی به ما میگوید که هر گونه از پستانداران به طور معمول ۱ میلیون سال در کره زمین زندگی کرده و بعد منقرض شده اند، تاریخ میگوید که انسانها به طور مدام سرزمینهای جدید را تحت استعمار خود درآورده و کوشش کرده اند توانایی خود را به واسطه تکنولوژی تقویت کنند، و فسیلها به ما میگویند که احتمال انقراض جهان از قطعیت بالایی برخودار است.
نتیجهی بررسی این الگوها و رفتارها به محققان امکان داد تا ۴ پیش بینی دربارهی وضعیت انسان آینده ارائه دهند:
*نسلهای بعدی درست شبیه نسلهای کنونی خواهند بود
*تمدن بشری در آینده با حوادث ویرانگر بیشتری مواجه خواهد شد
* موفقیتهای تکنولوژیکی انقلابی رخ خواهد داد که تمدن بشری را کاملا متفاوت از وضعیت کنونی اش خواهد کرد
*نسلهای بعدی زمین را ترک خواهند کرد و در کرات دیگری مستقر خواهند شد
این محققان سپس گفتند، اینکه وضعیت انسانها در آینده درست شبیه به وضعیت کنونی ما باشد، بسیار نامحتمل است. اما دو اتفاق متضاد دیگر یعنی «اینکه بشر آینده با فواجع بیشتری مواجه شود یا خودش را به شکلی باور نکردنی توسعه دهد، از احتمال بیشتری برخوردارند.»
بنابراین اگر خوش بینانه به قضیه نگاه کنیم، میتوان اینطور پیش بینی کرد که بشر آینده با استفاده از تکنولوژیهایی که هنوز برای ما قابل تصور نیست، ستارگان را تحت استعمار خود در میآورد. تلفیق این دو، میتواند منجر به شکوفایی باورنکردنی گونه انسانی شود. به این ترتیب انسانهای آینده این فرصت را خواهند داشت که تریلیونها سال زندگی کند و در این مدت کل جهان را به تسخیر درآورند.
اما هنوز یک احتمال دیگر وجود دارد: این که وضعیت بشر آینده وخیمتر شود. فاجعههای طبیعی همواره زندگی انسان را تهدید کردهاند. محققان این پروژه میگویند انسانها در طی قرنهای ۲۰ و ۲۱ وضعیت زمین را به واسطه اعمال پرخطر خود وخیمتر کرده اند. آنها در پژوهش خود به این نکته اشاره میکنند که وضعیت بشر آینده ممکن است به قدری وخیم شود که یا به وضعیت پیش از صنعتی شدن بازگردد یا به کل از روی زمین محو شود.
محققان نمیدانند که کدام یک از این احتمالات رخ خواهد داد. اما بر اساس پیش بینی آنها این ما هستیم که آینده را شکل میدهیم. ما میتوانیم باعث بهتر یا بدتر شدن آینده شویم. تصمیمهای کنونی ما میتواند وضعیت آینده را رقم بزند. به گفتهی آن ها: «بشر امروز نقشی تعیین کننده در بهبود وضعیت آینده دارد».
در حالیکه در اوایل ماه سپتامبر سال ۲۰۱۷ توجه جهان به اخبار فوری مثل طوفان ایرما در کارائیب، تصمیم دولت ترامپ در قبال مهاجران و عکسهای جدید منتشر شده از خانواده سلطنتی انگلستان بود، نگرانیهای اخلاقی نسبت به وضعیت نسلهای آینده، گروهی از محققان در گوتنبرگ سوئد را گرد هم آورده بود تا در طی یک کارگاه دربارهی خطرهایی که نسل آینده با آنها مواجه خواهد شد صحبت کنند. نتیجهی این کار گروهی درمقالهای با عنوان مسیر بلند مدت تمدن بشری Long-term Trajectories of Human Civilisation به چاپ رسید.
این گروه، کار خود را با این فرض آغاز کرد: «درست است آینده دارای عدم قطعیت است، اما ناشناخته نیست». ما میتوانیم خیلی چیزها را از طریق مطالعهی الگوها، تکرار رویدادها و رفتارهای ثابت انسانها در طول تاریخ پیش بینی کنیم. برای مثال، زیست شناسی به ما میگوید که هر گونه از پستانداران به طور معمول ۱ میلیون سال در کره زمین زندگی کرده و بعد منقرض شده اند، تاریخ میگوید که انسانها به طور مدام سرزمینهای جدید را تحت استعمار خود درآورده و کوشش کرده اند توانایی خود را به واسطه تکنولوژی تقویت کنند، و فسیلها به ما میگویند که احتمال انقراض جهان از قطعیت بالایی برخودار است.
نتیجهی بررسی این الگوها و رفتارها به محققان امکان داد تا ۴ پیش بینی دربارهی وضعیت انسان آینده ارائه دهند:
*نسلهای بعدی درست شبیه نسلهای کنونی خواهند بود
*تمدن بشری در آینده با حوادث ویرانگر بیشتری مواجه خواهد شد
* موفقیتهای تکنولوژیکی انقلابی رخ خواهد داد که تمدن بشری را کاملا متفاوت از وضعیت کنونی اش خواهد کرد
*نسلهای بعدی زمین را ترک خواهند کرد و در کرات دیگری مستقر خواهند شد
این محققان سپس گفتند، اینکه وضعیت انسانها در آینده درست شبیه به وضعیت کنونی ما باشد، بسیار نامحتمل است. اما دو اتفاق متضاد دیگر یعنی «اینکه بشر آینده با فواجع بیشتری مواجه شود یا خودش را به شکلی باور نکردنی توسعه دهد، از احتمال بیشتری برخوردارند.»
بنابراین اگر خوش بینانه به قضیه نگاه کنیم، میتوان اینطور پیش بینی کرد که بشر آینده با استفاده از تکنولوژیهایی که هنوز برای ما قابل تصور نیست، ستارگان را تحت استعمار خود در میآورد. تلفیق این دو، میتواند منجر به شکوفایی باورنکردنی گونه انسانی شود. به این ترتیب انسانهای آینده این فرصت را خواهند داشت که تریلیونها سال زندگی کند و در این مدت کل جهان را به تسخیر درآورند.
اما هنوز یک احتمال دیگر وجود دارد: این که وضعیت بشر آینده وخیمتر شود. فاجعههای طبیعی همواره زندگی انسان را تهدید کردهاند. محققان این پروژه میگویند انسانها در طی قرنهای ۲۰ و ۲۱ وضعیت زمین را به واسطه اعمال پرخطر خود وخیمتر کرده اند. آنها در پژوهش خود به این نکته اشاره میکنند که وضعیت بشر آینده ممکن است به قدری وخیم شود که یا به وضعیت پیش از صنعتی شدن بازگردد یا به کل از روی زمین محو شود.
محققان نمیدانند که کدام یک از این احتمالات رخ خواهد داد. اما بر اساس پیش بینی آنها این ما هستیم که آینده را شکل میدهیم. ما میتوانیم باعث بهتر یا بدتر شدن آینده شویم. تصمیمهای کنونی ما میتواند وضعیت آینده را رقم بزند. به گفتهی آن ها: «بشر امروز نقشی تعیین کننده در بهبود وضعیت آینده دارد».
آیا ما نقش خود را ایفا خواهیم کرد؟
میتوانیم ساعتها درباره اهمیت فکر کردن به آینده صحبت کنیم، اما آیا به این ایدهها جامهی عمل میپوشانیم؟ به نظر میرسد برای آنکه بتوانیم تفکرات انسان را به سمتی هدایت کنیم که همواره آثار بلند مدت تصمیمات خود را در نظر بگیرد باید از روشهای تشویقی استفاده کنیم و بخشی از مغز را هدف قرار دهیم که بر اساس منطق ابزاری عمل نمیکند. یکی از این روشها توسل به فرهنگ و هنر است.
دو محقق به نامهای الا سالتمارش و بئاتریس پمبروک طی پژوهشی با عنوان «جستجوی بلند مدت» Long Time Inquiry مینویسند: «فرهنگ نقش بسیار مهمی در توسعه تکنولوژیکی، سیاسی و اقتصادی ما دارد. فرهنگ به ما میآموزد که چطور احساس کنیم، چطور همدلی کنیم و چطور با هم در ارتباط باشیم. فرهنگ به ما امکان میدهد درباره عدم قطعیتها و پیچیدگیهای منفی تفکر کنیم».
علاوه بر آن، یک قطعه هنری-یک نقاشی یا یک نمایش-بیشتر از یک مقاله یا طرح سیاسی در ذهنها میماند. آثار هنری تمایل به ماندگاری و بازتولید در طی عصرهای مختلف دارند. هنر یکی از ماندگارترین میراث انسان برای نسلهای بعدی از خود است.
این دو محقق توجه به نسلهای آینده را در برخی فرهنگها مثل فرهنگ سرخ پوستان آمریکای شمالی ردیابی کرده اند. سرخ پوستان اصولی دارند که از آن به عنوان نظارت برای هفت نسل Seventh Generation' stewardship یاد میشود. بر این اساس باید پیامد فعالیتهایی که اکنون انجام میشود بر ۷ نسل بعدی مد نظر قرار گیرد. تفکر دیگری که ریشه در فرهنگ دارد، شیوهی تفکر کلیسای جامع نگر Cathedral Thinking است، که ناظر بر ساخت و ساز بنا برای نسلهای متعدد بعدی است.
آنها همچنین ریشه تمایل به کوتاه مدت گرایی در میان انسانها را در نگرش آنها به مرگ میدانند.
دو محقق به نامهای الا سالتمارش و بئاتریس پمبروک طی پژوهشی با عنوان «جستجوی بلند مدت» Long Time Inquiry مینویسند: «فرهنگ نقش بسیار مهمی در توسعه تکنولوژیکی، سیاسی و اقتصادی ما دارد. فرهنگ به ما میآموزد که چطور احساس کنیم، چطور همدلی کنیم و چطور با هم در ارتباط باشیم. فرهنگ به ما امکان میدهد درباره عدم قطعیتها و پیچیدگیهای منفی تفکر کنیم».
علاوه بر آن، یک قطعه هنری-یک نقاشی یا یک نمایش-بیشتر از یک مقاله یا طرح سیاسی در ذهنها میماند. آثار هنری تمایل به ماندگاری و بازتولید در طی عصرهای مختلف دارند. هنر یکی از ماندگارترین میراث انسان برای نسلهای بعدی از خود است.
این دو محقق توجه به نسلهای آینده را در برخی فرهنگها مثل فرهنگ سرخ پوستان آمریکای شمالی ردیابی کرده اند. سرخ پوستان اصولی دارند که از آن به عنوان نظارت برای هفت نسل Seventh Generation' stewardship یاد میشود. بر این اساس باید پیامد فعالیتهایی که اکنون انجام میشود بر ۷ نسل بعدی مد نظر قرار گیرد. تفکر دیگری که ریشه در فرهنگ دارد، شیوهی تفکر کلیسای جامع نگر Cathedral Thinking است، که ناظر بر ساخت و ساز بنا برای نسلهای متعدد بعدی است.
آنها همچنین ریشه تمایل به کوتاه مدت گرایی در میان انسانها را در نگرش آنها به مرگ میدانند.
بعضی از کلیساهای جامعه بیش از یک قرن طول کشید تا تکمیل شدند. کلیسای لاساگرادا فمیلیا در اسپانیا یکی از آنهاست
آنها میگویند: «ما به این نتیجه رسیدیم که ناتوانی انسان در کنارآمدن با آیندهای که فراتر از طول عمر اوست، با ناتوانی او در کنار آمدن با این حقیقت این که انسان موجودی میراست، ارتباط دارد.» «در واقع ما میرایی خود را انکار میکنیم و همین مسئله باعث میشود که به آینده بلند مدت نیندیشیم.»
فرهنگ و هنر به اشکال متنوع میتواند افراد را تشویق به اندیشیدن به شکلی بلند مدت کند. به طور مثال در سال ۲۰۱۴، کیتی پترسون کتابخانهای با عنوان کتابخانه آینده The Future Library تاسیس کرد که از آن زمان نویسندگانی مثل مارگارت آرتوود هر سال دست نوشتهای را به آن اهدا میکنند تا در قالب کتابی ۱۰۰۰ صفحهای در سال ۲۱۱۴ به چاپ برسد.
حتی برای تامین کاغذ این کتاب، از هم اکنون جنگلی به نام نردماکا در اسلو ساخته شده است. یا یک قطعه موسیقی با عنوان Longplayer که تولید آن از سال ۱۹۹۹ آغاز شده، قرار است تا سال ۲۹۹۹ یعنی مدت ۱۰۰۰ سال طول بکشد. تا کنون بخشیهایی از این آهنگ به صورت قطعات ۲۰ دقیقهای تولید و در مکانهای عمومی سراسر جهان پخش شده است.
فرهنگ و هنر به اشکال متنوع میتواند افراد را تشویق به اندیشیدن به شکلی بلند مدت کند. به طور مثال در سال ۲۰۱۴، کیتی پترسون کتابخانهای با عنوان کتابخانه آینده The Future Library تاسیس کرد که از آن زمان نویسندگانی مثل مارگارت آرتوود هر سال دست نوشتهای را به آن اهدا میکنند تا در قالب کتابی ۱۰۰۰ صفحهای در سال ۲۱۱۴ به چاپ برسد.
حتی برای تامین کاغذ این کتاب، از هم اکنون جنگلی به نام نردماکا در اسلو ساخته شده است. یا یک قطعه موسیقی با عنوان Longplayer که تولید آن از سال ۱۹۹۹ آغاز شده، قرار است تا سال ۲۹۹۹ یعنی مدت ۱۰۰۰ سال طول بکشد. تا کنون بخشیهایی از این آهنگ به صورت قطعات ۲۰ دقیقهای تولید و در مکانهای عمومی سراسر جهان پخش شده است.
هدف درست، مصداق اشتباه؟
یا ساعت غول پیکری که در ابتدای سال ۲۰۱۸ در داخل یک کوه در تگزاس نصب شد و قرار است ۱۰۰۰ سال کار کند. این ساعت نتیجهی تلاش یک بنیاد ترویج دهندهی تفکر بلند مدت است که بعد از مشاهدات یک تولید کنندهی موسیقی به نام برایان انو Brian Eno از وضعیت آمریکا در اواخر دههی ۷۰، تاسیس شد.
انو نخستین بار در زمستان سال ۱۹۷۸ متوجه گرایش شدید مردم به کوتاه مدت گرایی و ارزش گذاشتن بر زمان اکنون شد و آن زمانی بود که به یک مهمانی دعوت و با خانهای مواجه شد که کیلومترها از جاده اصلی فاصله داشت و در میان زمینهایی سنگلاخی، بدون نور و ترسناک ساخته شده بود، اما به محض آنکه وارد خانه میشدی با دنیای متفاوت از رنگ و نور و درخشندگی مواجه میشدی که میلیاردها دلار میارزید.
او وقتی از صاحب خانه پرسید که آیا زیستن در چنین مکانی برای او لذت بخش است، صاحب خانه جواب داد «هرگز جایی به راحتی این جا زندگی نکرده ام». انو با خود اندیشید که منظور صاحب خانه احتمالا زیستن در «حصار چهار دیوار خانه است». در واقع دنیای خارج از خانه اصلا برای او وجود خارجی نداشت.
بعد از آن انو مصداقهایی از این تفکر بسته را در همه جای نیویورک مشاهده کرد. او به این نتیجه رسید که آینده برای مردم نیویورک نهایتا تا هفتهی بعد است. آنها به شیوهای زندگی میکردند که انو نام «اینجای کوچک» و «اکنون کوتاه» را بر آن نهاد. همه چیز هیجان انگیز، سریع، اکنونی و موقتی بود. ساختمانها یکی پس از دیگری از پی هم میآمدند و بعد از مدتی از بین میرفتند. شغلها سر بر میآوردند و بعد از چند هفته نابود میشدند. به عقیده اینو «تصور اینکه این مردم حتی به دو سال آینده بیندیشند هم امکان ناپذیر مینمود چه برسد به اینکه به ۱۰ سال یا بیشتر فکر کنند.»
انو نخستین بار در زمستان سال ۱۹۷۸ متوجه گرایش شدید مردم به کوتاه مدت گرایی و ارزش گذاشتن بر زمان اکنون شد و آن زمانی بود که به یک مهمانی دعوت و با خانهای مواجه شد که کیلومترها از جاده اصلی فاصله داشت و در میان زمینهایی سنگلاخی، بدون نور و ترسناک ساخته شده بود، اما به محض آنکه وارد خانه میشدی با دنیای متفاوت از رنگ و نور و درخشندگی مواجه میشدی که میلیاردها دلار میارزید.
او وقتی از صاحب خانه پرسید که آیا زیستن در چنین مکانی برای او لذت بخش است، صاحب خانه جواب داد «هرگز جایی به راحتی این جا زندگی نکرده ام». انو با خود اندیشید که منظور صاحب خانه احتمالا زیستن در «حصار چهار دیوار خانه است». در واقع دنیای خارج از خانه اصلا برای او وجود خارجی نداشت.
بعد از آن انو مصداقهایی از این تفکر بسته را در همه جای نیویورک مشاهده کرد. او به این نتیجه رسید که آینده برای مردم نیویورک نهایتا تا هفتهی بعد است. آنها به شیوهای زندگی میکردند که انو نام «اینجای کوچک» و «اکنون کوتاه» را بر آن نهاد. همه چیز هیجان انگیز، سریع، اکنونی و موقتی بود. ساختمانها یکی پس از دیگری از پی هم میآمدند و بعد از مدتی از بین میرفتند. شغلها سر بر میآوردند و بعد از چند هفته نابود میشدند. به عقیده اینو «تصور اینکه این مردم حتی به دو سال آینده بیندیشند هم امکان ناپذیر مینمود چه برسد به اینکه به ۱۰ سال یا بیشتر فکر کنند.»
فرهنگ و هنر میتواند توجه به تاثیرات بلندمدت فعالیتها را افزایش دهد
او در یادداشت هایش نوشت: «من میخواهم در اینجای بزرگتر و اکنون بلند مدتتر زندگی کنم».
سالها بعد انو با همفکرانش بنیادی را تاسیس کرد به نام بنیاد اکنون بلند Long Now Foundation. هدف از تشکیل این بنیاد توشیق مردم به اندیشیدن به شیوهای بلند مدت است. این بنیاد برنامههای زیادی را برگزار میکند و از پروژههای زیادی که مربوط به هدف آن است، حمایت میکند. به طور مثال یکی از این پروژه ها، پروژه روزتا Rosetta Project است که یک کتابخانهی دیجیتال است که گنجینه زبانهای بشری در طی هزارهی گذشته محسوب میشود.
اما شاید الهام بخشترین پروژه این بنیاد ساخت ساعت نمادین تگزاس است که با سرمایه گذاری جف بزوس، موسس آمازون، ساخته شده است. این ساعت به طول ۶۰ متر ساخته شده و بناست نبض آن به مدت ۱۰۰۰ سال آینده بزند.
پربیراه نیست اگر باور کنیم که آثار هنری و ماندگار تنها راه تشویق مردم به تفکر بلند مدت و اندیشیدن به آینده است. اما نظر شخصی ام نسبت به چنین فعالیتهایی که هزاران دلار خرج دارد متفاوت است. در ضمن این پروژه توسط موسس آمازون انجام شده که شعارش «تحویل در کوتاهترین زمان ممکن است» و برای تحقق این شعار کارمندان خود را تحت فشار میگذارد؛ و یک فرد بدبینتر که تصور میکند همه برای انجام هر کاری منفعت شخصی شان را در نظر میگیرند، ممکن است اینطور استدلال کند که بزوس بهتر بود به جای ساخت این سازه عظیم، بهتر بود بر زیرساختهایی با هدف جلوگیری از فجایع زیست محیطیف و برنامههای اجتماعی که به نسلهای آینده منفعتی میرسانند، سرمایه گذاری کند.
بهرحال امیدوارم که ساعت عظیم همان هدفی را که سازندگانش مطرح کرده اند، یعنی جلب توجه مردم به تاثیرات تفکر بلند مدت، محقق سازد و چیزی جز این از آن برداشت نشود.
البته بعد از ۱۰۰۰ سال این جزئیات فراموش میشود و شاید نسلهای بعدی ما این ساعت را کاملا متفاوت از ما درک کنند این ساعت هم مانند تمام سمبلها و نمادها یه نسل بعدی میگوید ما نسلهای پیشین چگونه میاندیشیدیم و برای چه چیزهایی ارزش قائل بودیم. اما من تصور میکنم که نسلهای بعدی فقط یک حقیقت از این ساعت برداشت میکنند و آن این است که این ساعت میراثی است بازمانده از موسس آمازون و بنیادی که آن را در این کوه جای داده است.
میخواهم بگویم نگرانی درباره آینده و افزایش آگاهی نسبت به کوتاه مدت نگرنی باید به شیوههای دیگری به مردم منتقل شود. بعضی اوقات با خودم فکر میکنم شاید راه نجات آینده آن است که اخلاقیتر غذا بخورم و روز دیگر میاندیشم بهتر است گاهی از یک سفر خارجی به بهای کم کردن تولید گاز دی اکسید کربن بگذرم.
نمیدانم چطور میتوانیم با نسلهایی که ندیده ایم مهربانتر باشیم. اما میدانم با بخشی از یک زنجیرهی نسلی هستیم و روزی به فراموشی سپرده خواهیم شد. ما به لحاظ اخلاقی به نسلهای بعدی خود مدیونیم و باید جهان را حتی بهتر از زمانی که تحویل گرفتیم به آنها تحویل دهیم.
بذارید دوباره به ابتدای مقاله و آن چه باعث شد دربارهی خطرات تفکرات کوتاه مدت و اکنون گرایی و آنی بودن، بنویسم، برگردم.
دخترم حالا ۵ ساله است. یک روز سر میز صبحانه این مکالمه بین و من دخترم درگرفت:
+تو میدانی آینده چیست؟
-مکثی کرد و گفت: نه، نه واقعا.
+ تاریخ و گذشته چه؟ این دو تا با اولی فرق دارند
-او به جویدن ادامه داد بدون اینکه پاسخی بدهد.
+بعد از او پرسیدم: دورترین آیندهای که میتوانی تصور کنی چه زمانی است؟
-گفت: ام... وقتی ۱۰ سالم است.
+گفتم نمیتوانی خودت را وقتی بزرگتر از این هستی تصور کنی؟
-گفت: نه.. فقط... ۱۰ سالگی.
بنابراین، با خودم فکر کردم نقطه شروع میتواند از همین جا باشد: به عنوان یک پدر. همینطور که دخترم بزرگ میشود باید به او بیاموزم که افق دید خود را گسترش دهد و احساس همدلیاش را تقویت کند؛ و قطعا این کار سختی در قبال دختری است که فقط تا ۱۰ سالگی اش را میتواند تصور کند. دختری که نوجوان، بزرگسال و مادربزرگ خواهد شد و نزدیکترین نسل بعد از من به من است، که شاید، فقط شاید، بتواند آنقدر زندگی کند که آغاز قرن ۲۲ام را ببیند.
سالها بعد انو با همفکرانش بنیادی را تاسیس کرد به نام بنیاد اکنون بلند Long Now Foundation. هدف از تشکیل این بنیاد توشیق مردم به اندیشیدن به شیوهای بلند مدت است. این بنیاد برنامههای زیادی را برگزار میکند و از پروژههای زیادی که مربوط به هدف آن است، حمایت میکند. به طور مثال یکی از این پروژه ها، پروژه روزتا Rosetta Project است که یک کتابخانهی دیجیتال است که گنجینه زبانهای بشری در طی هزارهی گذشته محسوب میشود.
اما شاید الهام بخشترین پروژه این بنیاد ساخت ساعت نمادین تگزاس است که با سرمایه گذاری جف بزوس، موسس آمازون، ساخته شده است. این ساعت به طول ۶۰ متر ساخته شده و بناست نبض آن به مدت ۱۰۰۰ سال آینده بزند.
پربیراه نیست اگر باور کنیم که آثار هنری و ماندگار تنها راه تشویق مردم به تفکر بلند مدت و اندیشیدن به آینده است. اما نظر شخصی ام نسبت به چنین فعالیتهایی که هزاران دلار خرج دارد متفاوت است. در ضمن این پروژه توسط موسس آمازون انجام شده که شعارش «تحویل در کوتاهترین زمان ممکن است» و برای تحقق این شعار کارمندان خود را تحت فشار میگذارد؛ و یک فرد بدبینتر که تصور میکند همه برای انجام هر کاری منفعت شخصی شان را در نظر میگیرند، ممکن است اینطور استدلال کند که بزوس بهتر بود به جای ساخت این سازه عظیم، بهتر بود بر زیرساختهایی با هدف جلوگیری از فجایع زیست محیطیف و برنامههای اجتماعی که به نسلهای آینده منفعتی میرسانند، سرمایه گذاری کند.
بهرحال امیدوارم که ساعت عظیم همان هدفی را که سازندگانش مطرح کرده اند، یعنی جلب توجه مردم به تاثیرات تفکر بلند مدت، محقق سازد و چیزی جز این از آن برداشت نشود.
البته بعد از ۱۰۰۰ سال این جزئیات فراموش میشود و شاید نسلهای بعدی ما این ساعت را کاملا متفاوت از ما درک کنند این ساعت هم مانند تمام سمبلها و نمادها یه نسل بعدی میگوید ما نسلهای پیشین چگونه میاندیشیدیم و برای چه چیزهایی ارزش قائل بودیم. اما من تصور میکنم که نسلهای بعدی فقط یک حقیقت از این ساعت برداشت میکنند و آن این است که این ساعت میراثی است بازمانده از موسس آمازون و بنیادی که آن را در این کوه جای داده است.
میخواهم بگویم نگرانی درباره آینده و افزایش آگاهی نسبت به کوتاه مدت نگرنی باید به شیوههای دیگری به مردم منتقل شود. بعضی اوقات با خودم فکر میکنم شاید راه نجات آینده آن است که اخلاقیتر غذا بخورم و روز دیگر میاندیشم بهتر است گاهی از یک سفر خارجی به بهای کم کردن تولید گاز دی اکسید کربن بگذرم.
نمیدانم چطور میتوانیم با نسلهایی که ندیده ایم مهربانتر باشیم. اما میدانم با بخشی از یک زنجیرهی نسلی هستیم و روزی به فراموشی سپرده خواهیم شد. ما به لحاظ اخلاقی به نسلهای بعدی خود مدیونیم و باید جهان را حتی بهتر از زمانی که تحویل گرفتیم به آنها تحویل دهیم.
بذارید دوباره به ابتدای مقاله و آن چه باعث شد دربارهی خطرات تفکرات کوتاه مدت و اکنون گرایی و آنی بودن، بنویسم، برگردم.
دخترم حالا ۵ ساله است. یک روز سر میز صبحانه این مکالمه بین و من دخترم درگرفت:
+تو میدانی آینده چیست؟
-مکثی کرد و گفت: نه، نه واقعا.
+ تاریخ و گذشته چه؟ این دو تا با اولی فرق دارند
-او به جویدن ادامه داد بدون اینکه پاسخی بدهد.
+بعد از او پرسیدم: دورترین آیندهای که میتوانی تصور کنی چه زمانی است؟
-گفت: ام... وقتی ۱۰ سالم است.
+گفتم نمیتوانی خودت را وقتی بزرگتر از این هستی تصور کنی؟
-گفت: نه.. فقط... ۱۰ سالگی.
بنابراین، با خودم فکر کردم نقطه شروع میتواند از همین جا باشد: به عنوان یک پدر. همینطور که دخترم بزرگ میشود باید به او بیاموزم که افق دید خود را گسترش دهد و احساس همدلیاش را تقویت کند؛ و قطعا این کار سختی در قبال دختری است که فقط تا ۱۰ سالگی اش را میتواند تصور کند. دختری که نوجوان، بزرگسال و مادربزرگ خواهد شد و نزدیکترین نسل بعد از من به من است، که شاید، فقط شاید، بتواند آنقدر زندگی کند که آغاز قرن ۲۲ام را ببیند.
نویسنده: ریچارد فیشر
منبع: BBC
ترجمه: سایت فرادید
۰