آشفتگی؛ فیلمی از هرجهت آشفته
جیرانی فقط خواسته تکنیکش را به رخ بکشد و آنرا منحصر به فرد کند، بدون توجه به این واقعیت که این تکنیک در نهایت باید به فرم برسد تا سینما شود.
کد خبر :
۶۷۸۳۳
بازدید :
۲۰۲۷
جیرانی پس از ساختن "خفگی" و در ادامه ماجراجویی اش در سبک نوآر، فیلم "آشفتگی" را امسال به جشنواره آورد. پس از تجربهای که جیرانی از فیلم نسبتا ضعیف قبلی اش کسب کرده بود، انتظار میرفت آشفتگی اثری پختهتر و از نظر فیلمنامه منسجمتر باشد.
اما نه تنها این اثر بهتر نشد بلکه جیرانی با ساخت این فیلم که به مراتب از اثر قبلی اش ضعیفتر است، سقوطی آزاد به منجلاب بی هویتی و بی هنری دارد. فیلم نه شخصیتی میسازد و نه فضایی. در خفگی، جیرانی با سیاه و سفید کردن فیلم و استفاده از کنتراستهای شدید نوری که از المانهای سینمای نوآر است سعی در خلق یک فضای ابزورد دارد. اما در آشفتگی، که کارگردان نمیخواست همان کارهای قبلی را تکرار کند، با بهره بردن از قابهای کج در تمام طول فیلم و استفاده افراطی از " لُوانگل" سعی در پوشاند ضعفهای فیلمنامهای و جبران بی داستانی اش دارد.
در تمام طول فیلم قاب کج است. بدون اینکه در بسیاری از سکانسهای فیلم منطقی داشته باشد. مثلا سکانسی که رادان از شیشه شکستهی در میخواهد بیرون را ببیند، قاب کج ابتدا مدیوم او را دارد بعد کات میشود به پی او وی او که از دید او باز هم کج است و در نهایت کات به کلوز او باز هم با حالت کج. این واقعا یعنی چه؟ به راستی آشفتگی از دید چه کسی است؟ نگاه کارگردان یا نقطه نظر شخصیت؟ فکر نمیکنم خود جیرانی هم جواب این پرسشها را بداند.
در خفگی سعی شد با زشت کردن چهره الناز شاکردوست در تم سیاه و سفید، زن فیلمش را از حالت اغواگری خارج کند و مثلا متفاوت جلوه دهد. اما در آشفتگی، جیرانی به پیروی از قواعد کلاسیک نوآر، زن را اغواگر میسازد. ولی آیا واقعا میسازد؟
در خفگی سعی شد با زشت کردن چهره الناز شاکردوست در تم سیاه و سفید، زن فیلمش را از حالت اغواگری خارج کند و مثلا متفاوت جلوه دهد. اما در آشفتگی، جیرانی به پیروی از قواعد کلاسیک نوآر، زن را اغواگر میسازد. ولی آیا واقعا میسازد؟
تنها کاری که جیرانی برای شخصیت زن داستان میکند این است که موهایش را بلوند میکند. در فیلم "شیطان صفتان" ساخته هانری ژرژ کلوزو، اینقدر شخصیت زن به دقت پرداخت شده است که به راحتی برای مخاطب باور پذیر است که زن قاتل باشد. چون اغواگری واعتماد به نفس و البته زیباییش به خوبی در فیلم نشان داده شده است. اما در این فیلم برجستهترین مورد در شخصیت زن موهای بلوند اوست و خرده اکتهای ضعیف او که از دست کارگردان خارج شده است. فیلم به شدت تکنیک زده است.
تنکیک فیلم از حرفی که میخواهد بزند بزرگتر است و در قامت آن درنیامده. کارگردان، آنقدر سرگرم مصورسازی بوده که به ساخت و پرداخت شخصیتها نرسیده. استفاده از آینهها برای به تصویر کشیدن عمق میدان و دوپاره و سه پاره کردن شخصیت بردیا (باربد) در برخوردهای داخل خانه اش با زن فیلم و استفاده از صداهای سهمگین برای نمایش دادن تشویشهای درونی شخصیتها تنها سرپوشهایی بر ضعف کارگردان در داستان گویی و باور پذیر کردن شخصیت هاست.
جیرانی فقط خواسته تکنیکش را به رخ بکشد و آنرا منحصر به فرد کند، بدون توجه به این واقعیت که این تکنیک در نهایت باید به فرم برسد تا سینما شود.
مورد دیگری که در فیلم به کار رفته، به وجود آوردن تعلیق از طریق اطلاع دادن به مخاطب قبل از نمایش جنایت است. به بخشهای پایانی فیلم میرویم. ما در سکانس قبل از دادگاه باربد با حضور همسرش در شرکت، صحنه را دیده ایم.
مورد دیگری که در فیلم به کار رفته، به وجود آوردن تعلیق از طریق اطلاع دادن به مخاطب قبل از نمایش جنایت است. به بخشهای پایانی فیلم میرویم. ما در سکانس قبل از دادگاه باربد با حضور همسرش در شرکت، صحنه را دیده ایم.
حال با نامهای که به دست باربد در زندان رسیده است، کارگردان میخواهد از زاویه دید زن اغواگرش، ما را با چگونگی آن سکانس درگیر کند. البته این را هم بگویم که حتی زاویه دید هم مشخص نیست، چون اگر زن صحنه را توضیح دهد که باربد خود آنجا بوده و منطقی ندارد و اگر از زاویه دید باربد باشد چرا در حین خواندن نامه غرق در خاطره میشود و حسش درونی نمیشود. حال از اینکه بگذریم، این سوال مطرح میشود که اصلا کارکرد سکانس پایانی در فیلم چیست؟
اصلا اگر این سکانس به کلی حذف میشد چه حفرهای در فیلم ایجاد میشد؟ این سکانس چه چیز اضافهای را به ما نشان میدهد که ما نمیدانستیم، جز اینکه با حضور این سکانس اضافه در فیلم، مجبوریم یک اسلوموشن تهوع آور را تحمل کنیم و هیچ حس تعلیقی هم در ما ایجاد نمیشود. بهتر بود، حداقل این سکانس در جای خودش و در همان لحظه وقوع قرار میگرفت تا حداقل ضعفهای کارگردانی در سکانس پایانی وناتوانی در ایجاد تعلیق جایش را به یک سوپرایز ساده و کم ادعاتر میداد.
شاید تنها کار درستی که کارگردان انجام داده است، انتخاب عنوان فیلم باشد: آشفتگی. چراکه اثر، از تمام جهات آشفته است. فیلمنامه آشفته که وقتی مرد خوب جای مرد بد را میگیرد و سزایش را میبیند، تکلیف زن بد چه میشود؟ دوربین آشفته، تدوین آشفته، بازیهای آشفته و.. که همه از یک کارگردانی آشفته میآید. شاید بهتر بود کارگردان پیش از ساخت فیلم، مسئله آشفتگی را با خودش حل میکرد و بعد دست به ساختن چنین فیلمی میزد.
شاید تنها کار درستی که کارگردان انجام داده است، انتخاب عنوان فیلم باشد: آشفتگی. چراکه اثر، از تمام جهات آشفته است. فیلمنامه آشفته که وقتی مرد خوب جای مرد بد را میگیرد و سزایش را میبیند، تکلیف زن بد چه میشود؟ دوربین آشفته، تدوین آشفته، بازیهای آشفته و.. که همه از یک کارگردانی آشفته میآید. شاید بهتر بود کارگردان پیش از ساخت فیلم، مسئله آشفتگی را با خودش حل میکرد و بعد دست به ساختن چنین فیلمی میزد.
منبع: سلام سینما
۰