راززدایی از کوروش

چهره کورش، شهریاری بی‏همتا در جهان باستان را هاله‏ها و اسطوره‏های بسیاری پوشانده است. با فاصله اندکی که میان تاریخ و اسطوره وجود دارد، شخصیت‏های بزرگ تاریخی با گذر زمان، به اسطوره تبدیل می‏شوند و کورش نیز از قاعده تاریخ مبرا نبود.

کد خبر : ۶۷۸۵۹
بازدید : ۱۲۳۱
مریم گنجی | پیچیده‌شدن چهره‏ها و شخصیت‏های تاریخی دور در افسانه‏ها و گاه هاله‏های تقدس امری مکرر در تجربه تاریخی و تمدنی جوامعی است که درازنای تاریخی پر فراز و نشیبی دارند، تمدن ایران که قدمت آن به اعماق تاریخ بازمی‏گردد نیز از این قاعده مستثنا نیست. در تاریخ ایران بسیاری چهره‏ها هستند که برای بازشناسی و بازخوانی وجوه تاریخی آن‌ها نیاز به غبارزدایی و کنار زدن هاله‏های اساطیری و لایه‏های تقدس است. کورش، پادشاه هخامنشی نیز از این دست چهره‏ها است. نامی که آوازه آن در چارچوب تمدنی و مرز‌های ایران قرار نگرفته و شهرتی جهانی را از آن خود کرده است.
برای بسیاری کورش نمونه تمثیلی فیلسوف‏شاهی است که نه تنها به قدرت شمشیر که با حکمت حکم رانده است. کورش، نماینده امپراتوری قدرتمند ایران هخامنشی نه‌تن‌ها از بابت اقتدار و عظمت یک شاه که به سبب دادگری و تساهلی که در زمانه‏ای بیدادگر در مورد جوامع تحت سلطه و سرزمین‏های فتح‏شده اعمال کرد، اهمیت یافته و توجه پژوهشگران، مورخان و حتی مردمان عادی را به خود معطوف ساخته است.

در مورد عظمت، دادگری و اهمیت کورش البته اتفاق‏نظر وجود ندارد؛ در کنار تمایلات عظمت‏گرایانه ایران باستان که کورش را نماد اقتدار و عظمت ایران باستان می‏دانند و در بازنمایی او نمودی از ظرفیت بزرگی ایران امروز را جست‌وجو می‏کنند، گرایش‏های خاص و متنفذی هم وجود دارند که ستایش و توجه به او را برنمی‏تابند و منکر اهمیت و برجستگی‏های او هستند. آنچه به کار امروز ما می‏آید خوانشی است در میان دو سر طیف که رویکردی رادیکال نسبت به کورش دارند. خوانشی که با هاله‏زدایی از چهره کورش برای درک مناسب و درست از تاریخ این سرزمین اقدام کرده و داشته‏ها و ظرفیت‏های آن را برای اعتلای امروز به کار بندد و از آفت‏های آن بپرهیزد.

کورش در منابع تاریخی
کورش، با همه عظمتی که امروز یافته است چهره‏ای ناشناخته در منابع و تواریخ کهن است. قدیمی‏ترین منبع کتیبه‏ای در پاسارگاد بوده که روی آن «من کورش شاه هخامنشی...» نوشته شده است و نیز گل‏نبشتۀ استوانه‌ای یا همان منشور کورش بزرگ که در سال ۱۲۵۷ ه. ش. در دوره ناصرالدین شاه در خرابه‌های بابل کشف شد و حاوی اطلاعات ارزشمندی است. از این منابع که بگذریم در شاهنامه و دیگر آبشخور‌ها و سرچشمه‌های تاریخ ایران نمودی آشکار از کورش نمی‏توان سراغ گرفت، در تاریخ بلعمی، مجمل‌التواریخ و القصص، کورش را تنها به عنوان سرداری ناشناخته می‏توان جست، گویی این شاه نامدار از پهنه تاریخ این سرزمین زدوده شده است. البته نمی‏توان این احتمال را از نظر دور داشت که شاید کتاب‏های ایرانی در قدیم در مورد کورش یا با ذکری از او وجود داشته و از بین رفته و به دست ما نرسیده است، اما مسلم آن است که منبع ایرانی قابل وثوق درباره کورش نداریم.

در پاسخ به این شگفتی که چرا در شاهنامه اثری از کورش نیست، می‏توان پاسخ داد اطلاعاتی که مورد استفاده سراینده شاهنامه قرار گیرد، وجود نداشته و نیز در آن زمان افراد قادر به خواندن خط میخی نبودند. کتیبه‏ها و منشور زمانی که مورخان خارجی و مستشرقان در قرن نوزدهم اقدام به خواندن آن منابع کردند، برای ایرانی‏ها غیر قابل استفاده بودند. با این توضیحات می‏توان گفت: اطلاعات فردوسی بر روایت شفاهی موبدان که خود اطلاعات درستی از کورش نداشتند، مبتنی بوده است. البته از شاهنامه به عنوان متنی حماسی و اسطوره‏ای نمی‏توان انتظار داشت رسالت تاریخ را عهده‏دار شود. البته مورخان مسلمان گاه اطلاعات افسانه‏ای در‌مورد کورش به دست داده‏اند؛ به عنوان نمونه یکسان‏انگاری میان قبر کورش و قبر سلیمان نبی که خود نشان‏دهنده اطلاعات ناقص و نادرست آن‌ها در مورد اسطوره هخامنشی بوده است.

مهم‌ترین منابع در شناخت کورش را نه تواریخ و آثار ایرانی که روایت‌های یونانیانی، چون هرودوت در تاریخ هرودوت، گزنفون در کورش‌نامه و کِتزیاس (پزشک دو پادشاه هخامنشی) در پرسیکا به دست می‏دهند که به سبب سابقه جنگ‏های ایران و یونان طبیعتاً و عمدتاً در نقد و نکوهش کورش قلم زده‏اند. منابع یهودی همچون کتاب حزقیال نبی و تثنیه و کتاب اشعیا و کتاب عزرا برخلاف یونانیان که تصویری منفی از کورش به دست داده‏اند، ستایش‏گرانه او را به تصویر کشیده‏اند. منابع و کتیبه‏های بین‏النهرینی همچون سالنامه نبونید، پادشاه بابل، متفاوت از منابع یونانی و یهودی در دریافت تصویر واقعی‏تر از کورش به ما کمک می‏کنند.

منابعی که در مورد کورش داریم، عموماً موضع‏گیرانه و جانبدارانه هستند. منابع یونانی با توجه به نگاهی که یونانیان به غیریونانیان به عنوان بربر داشتند و سابقه جنگ‏های میان دو کشور، یک‏سونگرانه و منفی هستند. البته در مواردی رویکرد متفاوتی را می‏توان دید؛ از‌جمله گزنفون که در کتاب خود به تربیت اصیل و گستره دانش کورش معترف است و او را به بزرگی می‏شناسد و یونانیان را در امر تربیت به شیوه کورش ارجاع می‏دهد.

میان منابع بابلی و منابع یونانی همچون تاریخ هرودوت تناقضاتی در مورد جنگ‏های کورش می‏توان جست. جایی که هرودوت، کورش را آغازگر جنگ می‏داند، سال‏نامه نبونید بر حمله آستیاگ، پادشاه ماد، به‌عنوان آغازگر جنگ تأکید دارد. منابع بین‏النهرینی به کورش به عنوان ناجی بابل، نظر مثبتی دارند و به همین دلیل گاه دچار اغراق می‏شوند. براساس این منابع ورود کورش به بابل بدون جنگ و خونریزی بوده است. این روایت را که با برخی دیگر از روایات در مغایرت قرار دارد، می‏توان این‏گونه تفسیر کرد که جنگ کورش به نسبت خون‏ریزی‏های سبعانه حاکمان دیگر، در چشم بابلیان چندان سخت و سبع نبوده است. کورش توانست بزرگان قوم را با وعده آزادی خدایان و بازسازی مجاب کند و فتح بابل را با حداقل خون‏ریزی به سرانجام برساند. هرچند سال‏های آغازین فتح بابل با مقاومت همراه بود سیاست تساهل‏محور کورش، بابلیان را به تسلیم واداشت.

در کتاب مقدس یهودیان نیز کورش به‏عنوان ناجی قوم یهود ستوده‏ شده و حتی تا سطح پیغمبری ارتقا یافته است. کتاب حزقیال نبی و کتاب اشعیای نبی وعده نجات و بازگشت تبعیدیان به اورشلیم را داده‏اند. در منابع یهودی، کورش مورد ستایش بسیار قرار گرفته و به عنوان فردی که خدای یهودیان، یهوه، او را برگزیده‏، تصویر می‏شود.
برخی از یهودیان که به هنگام تهاجم کورش به بابل در آن سرزمین اقامت داشته‏اند، شاهد عینی حوادث بوده و اشاراتی در ارتباط با چگونگی سقوط بابل در روایات خود آورده‏اند. برای یهودیان، کورش همان ناجی نوید داده‏شده‏ای است که آن‌ها را به سرزمین موعود بازمی‏گرداند.

هرچند مؤمنان یهودی به صدق پیش‌گویی‌های انبیای یهود، ازجمله پیش‌گویی ظهور کورش، به خواست و یاری خداوند آنان، یهوه، اعتقاد دارند، اما این پیش‏گویی‏ها همچون بسیاری دیگر از روایات این‏چنینی از دو حال خارج نیستند: یا پیش‌گویی‌ها مدت‌ها پیش از سقوط بابل و قبل از ظهور کورش صورت گرفته یا این که بعد از اشغال بابل به دست کورش نوشته شده‏اند. برخی مورخان بر این باورند که تمام ارجاعات کتاب اشعیا به نام کورش و بابل، در زمان‌های بعد یا احتمالاً در فاصله‏ سقوط لودیا و اشغال بابل نوشته شده است هرچند اغلب پژوهشگران کتاب مقدس این نظریه را رد کرده‌اند. با نگاهی به مباحث متن اشعیای نبی، درمی‌یابیم که این نوشته از لحاظ روح و محتوا، شباهت بسیاری به اسناد میخی بابلی هم‌زمان و به‌ویژه منشور کورش دارد. این شباهت‌ها احتمال باخبر بودن نویسنده‏ کتاب اشعیا از محتوای متون بابلی را تقویت می‏کند.

منشور کورش
اصلی‏ترین منبع در شناخت کورش، منشوری است که از روزگار وی به جای مانده است. اما منشور زمانی در درک و شناخت کورش به کار خواهد آمد که مضامین آن ریشه‏یابی و تجزیه و تحلیل شوند. منشور به دستور خود کورش نوشته شده و از این رو مسلماً یک‏سونگرانه است. منشور کورش راهگشای ما در درک فضای زمانه اوست. هر چند سطر اول بخش نخست منشور صدمه دیده، اما در ادامه کتیبه درمی‌یابیم که نبونید شاهی ضعیف، ملحد و بی‌دین بوده است.
نبونید پادشاهی جبار معرفی شده که شارمندان بابل را به قتل می‌رساند. شارمندان سرزمین بابل دست تضرع به درگاه خدایان برمی‏دارند، دل مردوک به رحم آمده و در سراسر سرزمین‏ها پادشاهی دادگر، کورش نام را می‌یابد. مردوک به کورش فرمان می‌دهد که به سوی شهر بابل برود. کورش بدون کارزار و مبارزه بابل را تسخیر می‌کند و مردم بابل را از رنج و بدبختی رهایی می‏دهد. منشور از کورش، چهره‏ای بسیار مقدس ترسیم می‏کند با چهره‏ای که مبتنی بر سیاست تبلیغی کورش بوده و با واقعیت تاریخی انطباق حداکثری ندارد. براساس «سالنامه‏ نبونید» که در سال هفدهم سلطنت نبونید نوشته شده، درمی‏یابیم که در متن منشور کورش بخشی از واقعیات نادیده گرفته شده است.
در سالنامه‏ نبونید، برخلاف منشور کورش که فتح بابل را بدون پیکار و خونریزی قلمداد کرده است، از درگیری سپاهیان کورش با سربازان نبونید سخن به میان آمده است.

کورش ده روز پس از فتح شهر به دست یکی از فرماندهانش وارد شهر بابل شد و در آن شهر صلح اعلام کرد. کورش غارت و خشونت را پایان بخشید و در شهر آرامش برقرار کرد. او به عنوان کسی که مشروعیت خود را از مردوک کسب کرده بود، وارد شهر شد و مورد استقبال روحانیون قرار گرفت. تلقی بابلیان از فرستاده مردوک نه همچون دیگر سلطه‏گران بیگانه بود. کورش آیین‏های مذهبی بابلیان را به جا آورد و آن‌ها را بر دین خود مختار ساخت. سیاستی که سلطه ایران بر بابل را سهولت بخشید.

جهان‏بینی کورش
روایات در مورد کورش را نباید تنها از زاویه کیش شخصیت و مقدس‏نمایی دید. در عصر خودکامگی و برده‏داری باستان، کورش با آنکه مزداپرست است، خود را برگزیده یهوه، خدای یهودیان، مردوک، خدای بابلیان، بعل، خدای سریانی و آپولون، خدای یونانی می‏داند. او از آزادی ادیان و معابد می‏گوید. این ویژگی که در هیچ یک از حاکمان آن عصر نمی‏توان سراغ گرفت، کورش را به اسطوره‏ای بزرگ تبدیل می‏کند. او که بسیاری از شورش‏ها را سرکوب کرده و دست به کشتار زده است، به سبب خصیصه یگانه رواداری در تاریخ اقوام بسیار ماندگار و جاودانه شده است.

کورش به ملل تابعه اجازه داد که حق آزادی حرکت و انتخاب سرزمین، مهاجرت یا بازگشت به موطن اصلی خودشان را داشته باشند. درک کورش تنها با توجه به مقتضیات زمانه او ممکن است. در دنیای باستان که دنیای خودکامگی بوده کورش خودکامه‏ای با سیاست تساهل و تسامح بود. او با فتح بابل و بین‏النهرین، بزرگ‌ترین تمدن‏های عصر، با نگرشی جهانی مواجه می‏شود و جهانی فکر و عمل می‏کند. او نیازمند به کارگیری سیاستی همه‏جانبه بود و متناسب با رفتار و ویژگی‏های هر قومی این سیاست را در پیش گرفت.
منبع: سازندگی
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید