انسان‌ها در حال علاقه‌مند شدن به ربات‌ها هستند؟

انسان‌ها در حال علاقه‌مند شدن به ربات‌ها هستند؟

قیمت این ربات‌ها نسبتا ارزان است - هر کدام حدود ۱۹ هزار دلار تمام می‌شود - و یافتن جایگزین برای آن‌ها اصلا سخت نیست. با این حال این سرباز‌ها با ربات خود دوست شده بودند. وقتی که مرد، مثل یک حیوان خانگی محبوب برایش عزاداری کردند.

کد خبر : ۷۰۹۰۲
بازدید : ۱۴۳۱۹
انسان‌ها در حال علاقه‌مند شدن به ربات‌ها هستند؟
تفکر غالب به ما می‌گوید که ربات‌ها قرار است مشاغل ما را مال خود کنند، اما ما انسان‌ها در عمل در حال علاقمند شدن به همکاران ربات خود هستیم.

اگر در سال ۲۰۱۳ به شهر تاجی در عراق رفته بودید، شاید با صحنه عجیبی روبه‌رو می‌شدید. این شهر که در یک ساعتی شمال بغداد قرار گرفته است، محل یکی از پایگاه‌های ارتش آمریکا است که زمینی خاکی دارد و دیوار‌های قطور بتونی. در این محیط بود که سربازان آمریکایی در پی انفجاری مرگبار مراسم یادبودی برای یکی از هم‌قطاران خود برگزار کردند. هم‌قطاری که بر حسب اتفاق ربات بود.

دوستان و آشنایان این قهرمان شجاع او را "بومر" صدا می‌کردند. وظیفه او این بود که جلوتر از دیگران حرکت کند و بمب‌هایی را که کار گذاشته بود پیدا کند. وظیفه‌ای که منجر به نجات جان خیلی‌ها شد. در مراسم تشییع جنازه‌اش دو نشان افتخار به بومر اهدا شد، نشان معتبر قلب بنفش و ستاره برنزی، و بقایای آهنی او با احترام نظامی کامل و شلیک ۲۱ توپ دفن شد.

انسان‌ها در حال علاقه‌مند شدن به ربات‌ها هستند؟
ارتش آمریکا از ربات‌های چابک چندمنظوره کنترلی برای یافتن بمب استفاده می‌کند

بومر از نوع ربات‌های چابک چندمنظوره کنترلی بود که مصرف نظامی دارند و کمابیش شبیه کامیون‌های اسباب‌بازی با گردنی درازند که در انتهای آن دوربینی نصب شده است. قیمت این ربات‌ها نسبتا ارزان است - هر کدام حدود ۱۹ هزار دلار تمام می‌شود - و یافتن جایگزین برای آن‌ها اصلا سخت نیست. با این حال این سرباز‌ها با ربات خود دوست شده بودند. وقتی که مرد، مثل یک حیوان خانگی محبوب برایش عزاداری کردند.

حالا کافی است که چند سال جلوتر بیاییم تا این داستان دیگر آن اندازه که فکر می‌کنیم عجیب نباشد. در ژانویه ۲۰۱۷، کارکنان شبکه تلویزیونی سی‌بی‌سی برای پنج ربات نامه‌رسان این شبکه جشن بازنشستگی برگزار کردند. این ربات‌ها ۲۵ سال بود که در راه‌رو‌های این شرکت رفت‌وآمد می‌کردند و نامه‌های کارمندان را به دستشان می‌رساندند، صدا‌های بامزه از خود درمی‌آوردند، و مرتب به این و آن می‌خوردند.

در این جشن هم کیک بود و هم بادکنک. ویدیوی خداحافظی پرخاطره‌ای هم پخش شد. حتی کارتی هم برای خداحافظی تهیه شده بود که حاوی پیام‌هایی، چون "ممنون بابت خاطرات روزانه" و "بوق! بوق! بوق! " این ربات‌ها احتمالا روز‌های باقی‌مانده خود را در یکی از چندین و چند موزه‌ای سپری خواهند کرد که خواهان نگهداری از آن‌ها شده‌اند.

با این‌که ربات‌ها اغلب به عنوان موجودات حسابگری معرفی می‌شوند که می‌خواهند مشاغل ما را بدزدند، به نظر می‌رسد که ظهور ربات‌ها جنبه دیگری هم دارد. از ربات‌های انسان‌نمای دست و پا چلفتی دفاتر کاری گرفته تا ربات‌های پیشرفته کارخانه‌ای، انگار انسان‌ها چاره‌ای جز برقراری ارتباط با ماشین‌آلات ندارند.
وقتی اتفاق بدی می‌افتد برای همکاران غیرانسان خود احساس ناراحتی می‌کنیم، برای آن‌ها شخصیت قائل می‌شویم، روی آن‌ها اسم می‌گذاریم و حتی سر جنسیتشان بحث می‌کنیم. حتی به سوفیا، رباتی که دارد آموزش پزشکی می‌بیند، شهروندی عربستان سعودی اعطا شد.

البته همه ربات‌های همکار طوری طراحی نشده‌اند که دوست‌داشتنی باشند. خیلی از آن‌ها جعبه‌هایی مکعبی‌اند که نه صورت دارند، نه می‌توانند حرف بزنند، و نه از هوش مصنوعی بویی برده‌اند. پس چرا به آن‌ها اهمیت می‌دهیم؟ و این برخورد چه تاثیری بر آینده کار خواهد گذاشت؟

اولیویا آزبورن، متخصص نانوتکنولوژی در دانشگاه یو‌سی‌ال‌ای، می‌گوید "وقتی تازه کارم را در اینجا شروع کرده بود همکاری داشتم که در طراحی یکی از ربات‌هایی که روزانه استفاده می‌کردم نقش ایفا کرده بود. او می‌گفت: این ربات خاص هر کاری دلش بخواهد می‌کند. اسمش زلدا است. "

کار زلدا عکاسی از جنین‌های گورخرماهی بود. این عکس‌ها در ادامه توسط خانم آزبورن بررسی می‌شد. او در آن زمان مشغول مطالعه آثار ذرات نانو بر رشد طبیعی این ماهی‌ها بود. "شما در اتاقی هستید که چیزی جز ماشین در آن نیست. به مرور به آن‌ها وابسته می‌شوید. حتی بعضا برایشان غصه می‌خورید، چون چیزی جز برق نصیبشان نمی‌شود! "

چیزی که چنین دوستی‌های عجیب را ممکن می‌کند گرایش طبیعی انسان به شخصیت‌بخشی به چیز‌های مختلف است، از جمله حیوان‌ها، گیاهان، خدایان، آب وهوا، و اجسام بی‌جان. این گرایش می‌تواند نتایج عجیبی در بر داشته باشد: از مقایسه فلفل دلمه‌ای با سیاست‌مداران گرفته تا محبوب شدن ویدیوی خرس قطبی که سگی را نوازش می‌کند.

حتی اگر شرایط مهیا باشد ما به سنگ‌ها هم شخصیت می‌دهیم. در آزمایشی که چندی پیش برنده جایزه ایگ‌نوبل هم شد، از دانشجو‌ها خواسته شده بود ویژگی‌های شخصیتی تعدادی سنگ را مشخص کنند. چیزی که برای محققان شگفت‌آور بود این بود که دانشجو‌ها به راحتی از پس این کار بر آمدند و به هر سنگی شخصیتی مختص به خود دادند. ظاهرا یکی از آن‌ها مثل "کاسبان بزرگ نیویورکی پولدار، ملایم و شاید تا حدی مشکوک" بود، و چند تا هم "هیپی" بودند.

اما وقتی پای ربات‌ها در میان باشد این رفتار شکل و شمایلی بس جذابتر به خود می‌گیرد. در خیلی از موارد ما نه تنها به آن‌ها انسانیت می‌بخشیم، بلکه با آن‌ها همدردی هم می‌کنیم. اینترنت پر بوده از نگرانی برای ربات نگهبانی که خودش را در حوض مرکز خریدی در شهر واشنگتن "غرق کرده بود". این ربات که استیو نام داشت بعد از لیز خوردن روی چند پله در وضعیتی بحرانی بود. همکارانش سریعا به کمکش آمده بودند و صحنه نجات توسط مردمی که تجمع کرده بودند ضبط شده بود.
انسان‌ها در حال علاقه‌مند شدن به ربات‌ها هستند؟
استیو همان ربات نگهبانی است که در حوض مرکز خریدی افتاد که مامور مراقبت از آن بود

در حقیقت حس همدردی ما با آن‌ها به شدت شبیه احساسات ما نسبت به بقیه انسان‌ها است. در سال ۲۰۱۳، عده‌ای از دانشمندان دانشگاه دویسبورگ-ایسن در آلمان از مغز تعدادی داوطلب در حالی که شاهد رفتار محبت‌آمیز و خشن مردم با یک انسان، یک ربات، و یک جسم بی‌جان بودند تصویربرداری کردند. یکی از سناریو‌ها شامل خفه کردن قربانی با قرار دادن "سر" او در یک کیسه پلاستیکی می‌شد. سناریو‌های دیگری هم بود، مثل بغل کردن و ماساژ دادن.

با این‌که میزان ناراحتی آن‌ها برای ربات‌ها کمتر از انسان‌ها بود، تفاوتی میان نواحی فعال مغز داوطلبانی که داشتند شکنجه انسان‌ها و ربات‌ها را تماشا می‌کردند وجود نداشت. این محققان در آزمایش دیگری متوجه شدند که ما در برابر تماشای آزار ربات‌ها واکنش فیزیکی محسوسی نشان می‌دهیم.

به نظر می‌رسد که برای عبور از مرحله همدردی صرف و ایجاد رابطه دوستی با ربات‌های همکارمان وقوع سه اتفاق الزامی است. در قدم اول به انگیزه نیاز داریم.

ما در طول تاریخ بشری به توپ، شمشیر، کشتی، ماشین، توربین، و ربات اسامی انسانی داده‌ایم.

پیتر مک‌کلر، متخصص نام‌گذاری در دانشگاه ناتینگهام، می‌گوید "این‌گونه برخورد در بیشتر مواقع به این برمی‌گردد که ما می‌خواهیم با ماشین‌های بزرگی که کار کردن با آن‌ها سخت است رابطه برقرار کنیم. برای همین روی آن‌ها اسم می‌گذاریم و به آن‌ها لقب می‌دهیم تا به نوعی بر آن‌ها مسلط شویم. انگار که می‌خواهیم از چیزی پیشگیری کنیم. "

یک نمونه از این رفتار به ایجاد کلمه انگلیسی GUN، به معنی تفنگ، منجر شد. در انگلستان قرن دوازدهم، گانیلد نامی متداول برای زنان بود. دو سه قرن بعد، این کلمه اسکاندیناویایی - که به معنی نبرد بود - به عنوان اسم روی کمان زنبورکی گذاشته شد که از کاخ وینزور دفاع می‌کرد - بانو گانیلدا. با تغییر کاربرد به مرور کوتاهتر شد و به گان خلاصه شد، و به اسلحه‌های گرم دستی اطلاق شد، سلاح‌هایی که شدیدا خطرناک و غیر قابل پیش‌بینی بودند.

آقای مک‌کلر می‌گوید ماشین‌ها معمولا با اسامی زنانه صدا می‌شوند که احتمالا کرداری جنسیت‌زده است. او می‌گوید "من حدس می‌زنم که با نوعی تلاش مردانه برای تسلط بر زن سروکار داریم. " این مساله شاید توضیح دهد که چرا در دنیای مدرن رسم است که به ماشین‌های حفر تونل اسامی زنانه اطلاق شود - دستگاه‌هایی به طول ۱۵۰ متر که چند ردیف دندان تیز دارند. در جریان اجرای پروژه چند میلیارد دلاری حفر تونل زیر شهر لندن از دستگاه‌هایی استفاده می‌شد که آدا، فیلیس، ویکتوریا، الیزابت، ماری، سوفیا، جسیکا و الی نام داشتند.

گرایش به انسان‌سازی ماشین‌ها ممکن است در شرایط خاص به ایجاد روابط احساسی واقعی منجر شود، مانند اتفاقی که با بومر در عراق افتاد. لاسانا هریس، استاد روان‌شناسی در کالج دانشگاهی لندن، می‌گوید "مردم مرتب سعی می‌کنند برای اشیاء جنبه انسانی قائل شوند، و نگاه انسانی داشتن به رباتی که نقشی اساسی در حفظ جان شما دارد اصلا عجیب نیست. "

و به نظر می‌رسد که این رابطه، مثل رابطه با دیگر انسان‌ها، در صورت تجربه دردی مشترک عمیقتر می‌شود. عزاداری برای از دست دادن ربات‌های نظامی اصلا عجیب نیست؛ در یک مورد مشخص جعبه‌ای پر از تکه‌های ربات را برای تولیدکننده فرستاده بودند و در یادداشتی پرسیده بودند که آیا "می‌توانید تعمیرش کنید؟ "

یک انگیزه متداول دیگر تنهایی است. اگر در تاریخ تکامل به عقب برویم، می‌بینیم که جست‌وجو برای پیدا کردن دوست نقشی اساسی در حفظ جان ما بازی می‌کرده است. احتمالا به همین خاطر است که انزوای اجتماعی یا طرد شدن، مثل طلاق، اغلب به درد‌های فیزیکی منجر می‌شوند؛ بدن‌های ما هر چه در توانشان باشد می‌کنند تا ما را به پیدا کردن و نگه داشتن دوست تشویق کنند.

وقتی انسانی در دسترس نباشد، نیاز‌های اجتماعی ما باید به شیوه دیگری برطرف شود؛ چه یک توپ والیبال در جزیره‌ای خشک و خالی باشد، چه رباتی در یک آزمایشگاه. بر اساس گزارشی که اخیرا در مجله وایرد منتشر شده است، بعضی‌ها برای وابستگانی که تنها زندگی می‌کنند ربات‌های جاروبرقی می‌خرند تا کمتر احساس تنهایی کنند؛ و در نهایت این‌که ربات مورد نظر باید شباهت محسوسی به انسان داشته باشد تا زمینه برای تخیلات ما فراهم شود.
مثلا چراغ‌های جلو و جلوپنجره یک ماشین که روی هم صورت انسان را تداعی می‌کنند، یا تلاش‌های یک ربات دست و پا چلفتی که می‌خواهد جعبه‌ای را روی میزی بگذارد، اما مرتب اشتباه می‌کند و نهایتا هم چپ می‌شود.

آقای هریس می‌گوید "اگر آن جسم خاص رفتاری غیر قابل پیش‌بینی داشته باشد، مانند ماشینی که روشن نمی‌شود، یا خیلی تکان تکان بخورد، رفتاری که انگار ناشی از حرکات و انرژی خودانگیخته است، احتمال این‌که شخصیتی انسانی برایش قائل شویم بیشتر است. "

یک نمونه خوب برای این تئوری رومبا یا همان ربات جاروبرقی است که تحقیقات نشان می‌دهد به راحتی شخصیت‌دار می‌شود - آن هم با وجود این‌که چیزی جز صفحه سیاه‌وسفیدی که صدای بوق درمی‌آورد نیست. در سال ۲۰۱۰ آزمایشی انجام گرفت که در آن عده‌ای بازیگر در برابر دوربین ادای جاروبرقی‌هایی را در می‌آوردند که شخصیت‌های متفاوتی داشتند، مثل "جسارت" یا "بی‌دقتی".

سپس محققان با استفاده از این ویدیو‌ها تعدادی جاروبرقی را به نحوی برنامه‌ریزی کردند که از این ویژگی‌های شخصیتی پیروی کنند. مثلا یک ربات آرام ممکن است صدای کمتری تولید کند. وقتی از گروهی از مردم عادی هلند خواسته شد که شخصیت هر ربات را حدس بزنند، جواب‌ها به شکل عجیبی دقیق بود.

وقتی به جسم بی‌جانی شخصیت می‌دهیم، رابطه ما با آن شدیدا شبیه روابطی است که با انسان‌های دیگر داریم؛ و اینجاست که خطر ما را تهدید می‌کند.

نکته نخست این است که ما با جانبداری‌های روانی مشابهی سروکار داریم. تحقیقات نشان می‌دهد که ربات‌ها هم مثل انسان‌ها وقتی اشتباه می‌کنند دوست‌داشتنی‌تر می‌شوند. برای نمونه، افراد شرکت‌کننده در یک تحقیق ربات‌هایی را ترجیح می‌دادند که یا با انجام کار‌های عجیب عرف اجتماعی را رعایت نمی‌کردند، یا ناکارآمد بودند و دستورات اشتباه می‌دادند.

در فیلم مستندی که چندی پیش از تلویزیون بی‌بی‌سی پخش شد، صحنه بسیار گویایی وجود دارد. لی لان، کارگر مهاجری که در یکی از مراکز بسته‌بندی شرکت علی‌بابا در چین کار می‌کند، از احساسات خود نسبت به ربات‌های همکارش می‌گوید: "من حس می‌کنم که ربات‌ها مثل انسان‌ها هستند. آن‌ها هم ممکن است اشتباه کنند و اسیر هیجانات شوند. انسان‌ها باید بر آن‌ها نظارت داشته باشند و به آن‌ها توجه کنند. "

مشخص است که دوستی بیشتر با ربات‌هایی که اشتباه می‌کنند و کارشان را بلد نیستند اصلا اتفاق ایده‌آلی نیست. امروزه خیلی از بیمارستان‌ها دارند برای انتقال دارو به بیماران از ربات استفاده می‌کنند. با این‌که این ربات‌ها چیزی جز یک جعبه چرخ‌دار نیستند، اما رفتارشان خیلی انسانی است - می‌توانند در‌ها را باز و بسته کنند و دکمه آسانسور را بزنند، و در صورت گیر کردن کمک بخواهند. اما اگر داروی اشتباهی به بیماران بدهند چه؟

حتی می‌توان شرایطی را در نظر گرفت که دوستی میان سربازان و ربات‌های بمب‌یاب در آن خطرناک باشد. از خود را در برابر گلوله قرار دادن گرفته تا خنثی‌سازی بمب، تاریخ جنگ پر از داستان افرادی است که خود را فدای دوستانشان کرده‌اند.

اگر سربازان نسبت به هم‌قطاران ربات خود دیدی انسانی داشته باشند، ممکن است احساس کنند که آن‌ها هم لیاقت فداکاری را دارند. بالاخره شکی نیست که خلاف این فرایند - همان انسانیت‌زدایی - هزاران سال که در توجیه خشونت علیه سربازان دشمن به کار گرفته می‌شود. مثلا در جریان نسل‌کشی رواندا، قبایل تحت ستم غالبا با حیوانات مقایسه می‌شدند.

ما حتی شاهد بحث‌هایی بر سر امکان ایجاد روابط عاشقانه میان انسان‌ها و ربات‌ها بوده‌ایم، اتفاقی که مشکلات اخلاقی جدیدی به معادله اضافه می‌کند. اتحادیه اروپا در حال حاضر در حال بررسی این موضوع است که آیا ربات‌های بسیار پیشرفته‌ای که هوش مصنوعی دارند باید "انسان الکترونیکی" محسوب شوند و از برخی حقوق انسانی برخوردار باشند یا نه.
انسان‌ها در حال علاقه‌مند شدن به ربات‌ها هستند؟
این ربات خوش‌مشرب برای بچه‌ها قصه می‌گوید، آواز می‌خواند، اما آیا هیچ وقت می‌تواند جای هم‌بازی انسانی را بگیرد؟
اما رابطه دوستانه با ربات‌های همکارمان از بیشتر جهات یک اتفاق خوب است. اتفاقا خانم آزبورن می‌توانست دستیار انسان داشته باشد، ولی ترجیح می‌داد که با زلدا کار کند که احتمالا اهل بحث و جدل نیست. او می‌گوید "خیلی از روز‌ها فکر می‌کردم که عجب تصمیم خوبی گرفتم، چون مثل یک تیم خوب کار می‌کردیم. " زلدا برای دوستی به اندازه کافی انسان بود، اما در عین حال توانایی‌های مشخص ابرانسانی هم داشت، مثل تصحیح اشتباهات خانم آزبورن.

به گفته او "بعضا طول موجی را که می‌خواستم برای عکاسی استفاده کنم وارد می‌کردم - مثلا طول موج نور قرمز -، اما زلدا می‌گفت: بعید است که بخواهی از این طول موج استفاده کنی، چرا از آن یکی استفاده نمی‌کنی؟ و این خیلی تاثیرگذار بود. ممکن بود کلی طول موج مختلف استفاده کنم و هرگز متوجه اشتباه‌ام نشوم. این چیزی است که مردم باید درک کنند - ربات‌ها خیلی باهوش اند. "

همزمان که ربات‌ها دارند وارد محیط کار می‌شوند، مردم هم دارند متوجه می‌شوند که ربات‌ها می‌توانند متحدان ارزشمندی باشند که فواید یک همراه و همکار را دارند، ولی از سیاسی‌بازی بویی نبرده‌اند. بومر شاید نخستین رباتی بوده باشد که جنازه‌اش را تشییع می‌کردند، اما قطعا آخرین نخواهد بود. روحش شاد.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید