سایمون کریچلی؛ فیلسوفی که معتقد است، فلسفه با ناامیدی آغاز میشود
آدمی نمیتواند به نحوی اصیل با مرگ خویش مواجه شود، چراکه از بیخوبن سوژهای انشقاقی و دوپاره است که در بهترین حالت میتواند مرگ خویش را بپذیرد و با اقرار به ناتوانی در مواجهه با آن به راه خویش ادامه دهد.
کد خبر :
۷۱۲۵۳
بازدید :
۳۰۳۷
سایمون کریچلی از جمله تأثیرگذارترین و بحثبرانگیزترین متفکران فلسفه معاصر است. او درباره موضوعات مختلفی از نیهیلیسم و مرگ تا طنز و موسیقی و سینما و ادبیات و فوتبال قلم میزند. آثار او بهرغم تنوع مضمونی در سنت «فلسفه قارهای» جای میگیرد، اصطلاحی که البته به گمان خودش مسئلهدار است و بههمیندلیل در کتاب «فلسفه قارهای»، یکی از آثار اولیهاش، سعی در توضیح تاریخچه شکلگیری این اصطلاح و تفاوتش با فلسفه تحلیلی دارد.
او در تأملاتش به موضوعات متنوع و حوزههای گوناگونی میپردازد و چنان که خود میگوید «راه ورود واقعیت را به آثار خویش باز میگذارد». همین حقیقت او را در زمره متفکرانی قرار میدهد که پیوند عمیقی میان فلسفه و زندگی و همچنین مرگ فیلسوف میبینند.
کریچلی این پیوند را لازمه تجدید حیات فلسفه در دوران کنونی میداند. در واقع او به خلاف فیلسوفانی که مرز دقیقی میان فلسفه و زندگی ترسیم میکنند، فلسفه را فعالیتی زندگینامهای تلقی میکند که پیوند عمیقی با زندگی روزمره دارد و بنابراین چیزی نیست جز همان تعریفی که هگل از آن به دست میدهد: «زمانه آنگاه که به فهم درمیآید».
آثار این فیلسوف در بین مخاطبان فارسیزبان نیز شناخته شده و تعدادی از آنها پیش از این به فارسی ترجمه شده است: «فلسفه قارهای» با ترجمه خشایار دیهیمی، «در باب طنز» با ترجمه سهیل سمی، «کتاب فیلسوفان مرده» با ترجمه عباس مخبر، «خیلی کم... تقریبا هیچ» با ترجمه لیلا کوچکمنش، «چگونه از زندگی دست بشوییم و دلشوره آغاز کنیم» و «چیزها صرفا هستند: فلسفه در شعر والاس استیونس» با ترجمه مهرداد پارسا و تازهترین اثر او «به چه فکر میکنیم، وقتی به فوتبال فکر میکنیم» با ترجمه سیاوش آقازاده مسرور. او همچنین سرویراستار و دبیر مجموعه شناختهشده «چگونه بخوانیم» در شرح آرا و زندگی برخی از مهمترین متفکران و فیلسوفان دوره مدرن است که ترجمههای فارسی آنها نیز موجود است.
کارکرد طنز
کریچلی در کتاب «در باب طنز» موضوع طنز و کمدی را از زمان ارسطو و سیسرو تا امروز بررسی میکند و به نظریههای مختلف دراینباره میپردازد. او دراینراه به نظریات فروید، باختین و هابرماس نیز اشاره میکند و میکوشد با بهرهگیری از مثالها و اسطورهها به ژرفای عجیب و جذاب طنز راه یابد.
کریچلی با بیان اینکه لطیفه رشته توقعات معمول ما را از جهان تجربی جدا میکند به این نتیجه میرسد که طنز محصول گسستگی میان موجودیت معمول اشیا و نحوه بازنمود آنها در لطیفه یا میان توقع ما و واقعیت است. طنز از طریق ایجاد واقعیتی بدیع و تغییر شرایط ما بر توقعات و انتظارات معمول ما خط بطلان میکشد.
کریچلی به نقل از سیسرو در فن خطابه میگوید «رایجترین نوع لطیفه این است که ما برخلاف انتظارمان، جملهای غافلگیرکننده بشنویم؛ آنچه در اینجا باعث خنده ما میشود این است که آنچه انتظارش را داشتهایم، نقش بر آب شده است.
جهان کمیک جهان باژگونه فلسفی نیست، بلکه جهانی است که زنجیره علّیاش پاره، آیینهای اجتماعیاش وارونه و بخردانگی عرف و معمولش محو و نابود شده است (ص ۱۰). کریچلی برای طنز علاوه بر عملکرد انتقادی، کارکردی درمانی نیز قائل است. باژگونگی نماها و جابهجاییهای مضحک جغرافیایی در سفرهای گالیور، اثر جاناتان سوییفت، نقد کوبنده حماقتها و شرارتهای جهان مدرن اروپایی هستند، اما هدف و نیت این هزل، درمان است، یعنی بازگرداندن انسان از حالتی که هست به آنچه میتواند باشد.
کریچلی به بستر شکلگیری اجتماعی و نژادی طنز نیز اشاره میکند. طنز اکثرا بومی است و حس طنز بهشدت وابسته به بستر اجتماعی است، بههمیندلیل است که هرکس تاکنون سعی کرده لطیفهای را به زبانی خارجی ترجمه کند و با عدم درک و رفتار مؤدبانه شنوندگانش روبهرو شده باشد، دریافته که ترجمه طنز بهشدت دشوار و شاید غیرممکن است.
به عقیده کریچلی بسیاری از طنزها از طریق مفتضحکردن بخشی معین از جامعه (مانند آنچه در طنز جنسی میبینیم) یا خندیدن به بیگانه و اجنبی در پی تأیید وضعیت فعلیاند. به این ترتیب، بریتانیاییها به ایرلندیها میخندند، آمریکاییها به لهستانیها، سوئدیها به فنلاندیها، چکها به اسلواکها، روسها به اوکراینیها، فرانسویها و هلندیها به بلژیکیها و....
هابز هم آنجا که میگوید خنده احساس شکوه و برتری ناگهانی در جایی است که من دیگری را مضحک مییابم و به بهای ازکفرفتن آبرو و حیثیت دیگران به آنها میخندم، به همین خاصیت طنز نظر دارد. از نظر کریچلی اینگونه طنز خندیدن به قدرت نیست، بلکه خندیدنی است بسیار قدرتمندانه به ضعفا.
طنز همچنین شکلی از انسانشناسی اجتماعی و انتقادی است، پدیدهای که از مقوله آشنا آشنازدایی، از پدیده عجیب و نامتعارف اسطوره و راززدایی و جهان عقل سلیم را باژگونه و وارونه میکند. طنز در برابر جهان دیدگاهی وارونه اتخاذ میکند و از طریق بیگانهساختن ما با زندگی روزمره ما را به این نوع زندگی بازمیگرداند.
برای آنکه ناهماهنگی موجود در لطیفه واقعا بهعنوان هماهنگی درک و شناخته شود، باید میان ساختار لطیفه و ساختار اجتماعی نوعی هماهنگی وجود داشته باشد. از نظر کریچلی، بدون هماهنگی اجتماعی ناهماهنگی کمیکی نیز وجود نخواهد داشت.
اگر هماهنگی ضمنی یا قرارداد تلویحی فسخ شود خندهای در کار نخواهد بود. یک نمونه از این موارد هنگامی است که سعی میکنیم لطیفهای را به زبان خارجی تعریف کنیم (و البته ناکام میمانیم). لطیفه بازی با شکل و فرم است، بازی با رسم و روالهای پذیرفتهشده جامعهای معین. ناهماهنگیهای نهفته در طنز در عین آشکارکردن هماهنگی گسترده و عظیم میان ساختار لطیفه و ساختار اجتماعی با اثبات غیرضروریبودن این ساختارها به آنها میتازد.
ماهیت ضدآیینی لطیفه اتفاقی یا تصادفیبودن محض آیینهای اجتماعی را که ما درگیرشان هستیم آشکار و برملا میکند. طنز از طریق ایجاد نوعی خودآگاهی نسبت به مقوله اتفاقی یا تصادفی میتواند شرایط فعلی ما را تغییر دهد و حتی در ارتباط با جامعه نیز نقشی انتقادی ایفا کند.
نسبت فلسفه و نیستانگاری
کریچلی سرآغاز فلسفه را نومیدی و بنابراین سروکارداشتن با مسئله نیهیلیسم یا برابری و اخلاق میداند و بخش عمدهای از آثار او نیز درباره همین موضوع است. از نظر او فلسفه نه در حیرت از اینکه چیزها (طبیعت، جهان، هستی) هستند، آنگونه که سنت فلسفی معتقد است، بلکه با این حس نامعین، اما آشکار آغاز میشود که میلی ارضانشده و کوششی بینظیر به شکست انجامیده است.
او را در این زمینه تحت تأثیر لویناس، هایدگر و دریدا میخوانند و برخی از مهمترین شرحها بر آثار این سه را متعلق به او میدانند. کتاب «خیلی کم... تقریبا هیچ» از جمله آثار اوست که مشخصا به این موضوع میپردازد، خصوصا اینکه جرقه اولیه نوشتن کتاب، به گفته نویسنده، مرگ پدرش بوده و هسته مرکزی آن یافتن معنایی برای لحظاتی است که پدرش در تخت بیمارستان با مرگ دستوپنجه نرم میکرد. کریچلی کتاب را با توضیح برآمدن نیهیلیسم در دوران مدرن آغاز میکند و انواع آن را برمیشمرد.
سپس با توضیح چرخش کپرنیکی کانت به نظریهپردازان معاصر فرانسوی میرسد. او پس از گذر انتقادی از تفکر تراژیک نیچه، هایدگر و تجربه زیباشناختی آدورنو گفتار نیهیلیستی را در ادبیات معرفی میکند.
کتاب چهار گفتار و یک پیشگفتار دارد. پیشگفتار کتاب شرحی است درباره نسبت فلسفه و نیستانگاری. به باور کریچلی، فلسفه با ناامیدی آغاز میشود. تجربه ناامیدی دینی نیز با فلسفه آغاز میشود. این ناامیدی به پرسش از معنای زندگی میانجامد و در منظومه فکری نیچه به هیچانگاری یا نیستانگاری که به قول کریچلی نوعی بینظمی در نظام معناست.
او سپس اشکال ناامیدی را تعریف میکند و معضل معنا در زندگی مدرن را با مروری تاریخی پیش میکشد. از حوالی قرن نوزدهم به بعد، شرایطی پیش میآید که مثل قبل نمیتوان زندگی معنادار و معناهای زیسته را در کنار هم و با هم در نظر گرفت.
کریچلی به سیر تحول این نگره در منابع مختلف تفکر اروپایی از هگل و نیچه تا هایدگر و آدورنو میپردازد. «تقریبا هیچ» مسئله معنا را به مرکز مباحثه فکری بازمیگرداند. دغدغه اصلی کتاب این پرسش است که چگونه میتوان برای تناهی انسان بدون توسل به چیزی که از آن تناهی برمیگذرد، معنایی یافت.
کریچلی با تأملی ژرف و دنیوی بر موضوع مرگ، ایده هیچانگاری را با عبور از بلانشو و لویناس پی میگیرد. این تأمل در خوانشی از بکت که از بسیاری از جهات قهرمان کتاب است، به بار مینشیند. کریچلی به چاپ دوم کتاب، پیشگفتاری روشنگر و مفصل و فصلی درباره والاس استیونس افزوده که به خوانش فلسفی شعرهای او میپردازد.
منظومه تفکرات
کتاب «چگونه از زندگی دست بشوییم و دلشوره آغاز کنیم»، مجموعه گفتگوهایی با سایمون کریچلی درباره مضامین اصلی تفکر اوست که در سایر کتابهایش مطرح کرده است. در این مجموعه گفتگوها که در سال ۲۰۰۹ از شبکهای در تلویزیون سوئد پخش شده، موضوعاتی، چون زندگی، فلسفه، مرگ، عشق، طنز و اصالت بررسی و خواننده با نثری جذاب و روان با کلیاتی از موضوعات فلسفه او و تفکر معاصر آشنا میشود. کریچلی در فصل نخست به شرح زندگی خود از ایام جوانی و رویدادهای روزمره زندگیاش تا جهتگیریهای فلسفیاش میپردازد.
در فصل دوم از فلسفهای سخن میگوید که باید بخشی از حیات یک فرهنگ را شکل دهد و بتواند پرسشهای کلی را در بافتی مشخص مطرح کند. به تعبیر او، «فلسفه با این امید زنده است که بتواند بهمدد طرح پرسشهای جهانشمول همان دوکسایی را که در بافتی بهخصوص مقبولیت عام دارد به چالش بکشد». در فصل بعد کریچلی به مفهوم مرگ میپردازد و میکوشد جنبههای مختلف آن را از خلال اندیشههای هایدگر، لویناس، دریدا و... بررسی کند.
گرچه او تا حدی از آرمان مرگ فلسفی دفاع میکند، اما معتقد است تقسیمبندی هایدگری انسان به دازاین اصیل و غیراصیل انسانمدارانه است. آدمی نمیتواند به نحوی اصیل با مرگ خویش مواجه شود، چراکه از بیخوبن سوژهای انشقاقی و دوپاره است که در بهترین حالت میتواند مرگ خویش را بپذیرد و با اقرار به ناتوانی در مواجهه با آن به راه خویش ادامه دهد.
به باور کریچلی، پرداختن بیش از اندازه فلاسفه به مفهوم مرگ از آرمانی خودخواهانه و وسواسی حکایت دارد و ازاینرو او در سالهای اخیر بیش از مرگ به مفهوم عشق میپردازد و این موضوع فصل بعدی کتاب است. عشق تجربهای از جنس رخداد است که بهخوبی تصویر سوژه انشقاقی را بازتاب میدهد. عرفای قرون وسطی مانند مارگاریت پورت از عشق بهعنوان وضعیتی سخن میگویند که فرد در آن باید اندرون خویش را از خود تهی کند تا جا برای ورود دیگری به کفایت باز شود.
کریچلی در این فصل مضمون عشق را از خلال آثار فروید و لکان پی میگیرد و تفسیری روانکاوانه از آن به دست میدهد. در فصل بعد کریچلی به موضوع طنز میپردازد و اندیشههای کتاب مستقل خود، «در باب طنز» را خلاصه میکند. به باور او، فیلسوف باید به جهان و به خود نگاهی طنزآمیز داشته باشد.
این موضوعی است که او آن را در ابعاد اجتماعی، سیاسی و فلسفیاش بررسی میکند. نهایتا در فصل ششم موضوع اصالت را بررسی میکند و همراه با تام مک کارتی، نویسنده رمان «بازمانده»، تفاسیر جذابی از این موضوع ارائه میدهد، اینکه اوج اصالتی که سوژه انسانی میتواند داشته باشد، پذیرش ناتوانی و عجز هستیشناختیاش است.
کتاب «چگونه از زندگی دست بشوییم و دلشوره آغاز کنیم»، از خلال این گفتگوها تفسیر جذابی از فلسفه کریچلی به دست میدهد و در حکم مدخلی جامع و آسانیاب به تفکر اوست.
شعر و فلسفه
ایده اصلی کریچلی در کتاب «چیزها صرفا هستند: فلسفه در شعر والاس استیونس» فلسفه بهمثابه شعر است. او در این کتاب سعی دارد شعر و قابلیتهای فکری آن را برای فلسفه امروز توضیح دهد. شعر دارای جنبههای فلسفی عمیقی است و میتواند موضوعات سنتی فلسفه را نیز در خود جای دهد.
بههمیندلیل او در این کتاب به شاعری میپردازد که بهعنوان فلسفیترین شاعر قرن بیستم شناخته میشود. به باور کریچلی جهان فلسفی والاس استیونس به ما یاری میرساند تا به مسئله فلسفی معرفتشناسی یا رابطه میان تفکر و چیزها در شعر بپردازیم.
کریچلی در این کتاب دو هدف را دنبال میکند. نخست میخواهد نشان دهد شعر حاوی نوعی بینش فلسفی مهم و عمیق است و دیگر اینکه این بینش به بهترین شکل با شعر بیان میشود، بههمیندلیل او میگوید پروژه این کتاب در حکم نوعی تناقضگویی است، زیرا برای بیان تجربهای که در واقع تنها با شعر بیان میشود از زبان فلسفه سود میجوید.
بااینهمه گویی او در پی انتقالدادن صدایی است که آن را در اشعار استیونس مییابد و برای این هدف چارهای جز نوشتار فلسفی نمییابد: صدایی که از چیزها سخن میگوید و سادگی محض آنها را به تصویر میکشد. اولین حرکت فلسفی استیونس شاید این است که با اشعار خود نشان میدهد از طریق کنش ذهن یا آنچه او تخیل مینامد، چیزها همان چیزیاند که هستند.
کریچلی در نیمه نخست کتاب، شرح و تفسیر مبسوطی از اشعار اولیه استیونس ارائه میدهد تا نشان دهد بهواسطه فعالیت ذهن است که جهان به ما داده میشود و این کنش با منش فروتنانه اجازه میدهد که چیزها به چیزبودگی خویش ادامه دهند: نظارهکردن چیزها و با چیزها بودن بهصورتیکه نخواهیم برای فهمیدنشان بر آنان تسلط یابیم و تصاحبشان کنیم؛ اما این جنبه خوشبینانه تفکر پدیدارشناختی استیونس است که میگوید جهان محصول فعالیت ذهن است و کنش ذهن چیزها را چنان که هستند به ما عرضه میکند، زیرا همانطور که کریچلی میگوید، اشعار متأخر استیونس به ما نشان میدهند که ذهن نمیتواند سرشت نهایی واقعیتی را که با آن مواجه میشود فراچنگ بیاورد و واقعیت در برابر تخیلی که آن را نظم میبخشد و سر و شکل میدهد، عقبنشینی میکند.
از این جهت شعر همان تجربه ناکامی است، زیرا تنها ایدههایی درباره چیز را به ما میدهد و نه خود چیز را. این تلقی استیونس بیشک بسیاری را به یاد فلسفه کانت میاندازد. حقیقت این است که واقعیت در برابر قدرت تخیل مقاومت میکند. درست است که تخیل در معنایی شبیه به همان قوهای که در بحث کانت دست به شاکلهسازی میزند، در مقام کنش ذهن میتواند به واقعیت و شیء فینفسه نزدیک شود، اما در نهایت استیونس نشان میدهد که جهان و طبیعت از آنِ ما نیست و نسبت به وجود ما یکسره بیتفاوت است.
کریچلی پس از تفسیر دقیق اشعار مهم استیونس در سراسر کتاب، در بخش پایانی دو گرایش را در اشعار استیونس تشخیص میدهد. از سویی جریانی وجود دارد که میتوان آن را وسوسه ایدئالیستی نامید. براساس این گرایش واقعیت به تخیل تقلیل مییابد و در واقع محصول تخیل است: «ایده خیال اعلا و این تصور که جهان همان چیزی است که شما از آن میسازید».
از سوی دیگر، اما وسوسهای رئالیستی وجود دارد که نشان میدهد شعر رونوشت واقعیتی است که در برابر قدرت تخیل مقاومت میکند، واقعیتی که با شاعر بیگانه باقی میماند. کریچلی نتیجه میگیرد که گویی شعر استیونس میان این دو گرایش دوپاره شده است. کریچلی در اینجا به بلانشو اشاره میکند و اینکه او ادبیات را واجد دو سرازیری میداند.
از طرفی ادبیات میخواهد کل واقعیت را در «من» یا «اگو» هضم کند و هگل یکی از این افراد است که با «ذهنِ شکمباره و جنونآمیز» خود در جریان ایدئالیسم استعلایی میخواهد بر چیزها تسلط یابد. کریچلی در همین راستا میگوید، «وقتی بر چیزی اسم میگذاریم، هم بر آن سلطه مییابیم و هم آن را میکُشیم».
از طرف دیگر ادبیات تلاشی است برای حفظ بداهت و چیزبودگیِ چیزها. بر این اساس، ادبیات جانب چیزها را میگیرد و به چیزها اجازه میدهد که به چیزبودن ادامه دهند، بدون دخالت هیچ احساس بشری و بدون تحمیل هیچ معنای بشری بر آنها.
۰