مدفون شده؛ تصاویری از کامبوج پیش از خمرهای سرخ
میلیونها نفر تحت حکومت پل پات از شهرها به روستاهای کامبوج کوچ اجباری داده شدند تا در مزارع اشتراکی کار کنند؛ نتیجه این کوچها اعدام کل اعضای خانوادهها، قحطی، بیماری و کار طاقتفرسا بود.
میلیونها نفر از شهرها به روستاها کوچ اجباری داده شدند تا در مزارع اشتراکی کار کنند؛ نتیجه این کوچها اعدام کل اعضای خانوادهها، قحطی، بیماری و کار طاقتفرسا بود.
ویرا راما میگوید: «ما تصمیم گرفتیم تصویر پادشاه را ببریم و فقط تصویر پدرم را نگه داریم. آن زمان عکس داشتن با پادشاه کار خطرناکی بود.»
ویرا میگوید: «پدر مرد فوقالعادهای بود. اگرچه مدت زمان زیادی را با او نگذراندم؛ امیدوارم ارزشهایش را زندگی کرده و به خواهر و برادرها و نوههایش منتقل کرده باشم. پدر به جرم تحصیلکردهبودن کشته شد.»
خانواده راما هم مانند بسیاری از خانوادههای دیگر، نزدیکترین اعضای خود را از دست داد. کریشنا راما در آخرین ماههای حکومت رژیم خمرهای سرخ که خودبهخود فروریخت و عقبنشینی کرد، کشته شد.
اما خانواده برای محافظت از گذشته خود، عکسهای ارزشمندشان را دفن کردند تا مبادا به دست خمرهای سرخ بیفتد.
ویرا راما میگوید: «ما عکسها را پنهان کردیم تا هویت خانوادهای صاحبنام -تا پیش از حمله خمرهای سرخ - را مخفی نگهداریم.
ویرا در لباس پیشاهنگهای خمر وقتی 4 یا 5 ساله بود.
«خمرهای سرخ عملیات جستجوی تصادفی انجام میدادند، آنها بهدنبال هر سندی بودند که افراد را به شهر مرتبط میکرد.»
خمرهای سرخ در پی جدا کردن مردم از ثروت، موقعیت و آموزش بودند.
ویرا راما میگوید: «آنها به ما گفتند آمریکا شهر را بمباران خواهد کرد و ما باید در کوتاهترین زمان شهر را ترک کنیم.»
علیرغم دستور خمرهای سرخ که گفته بودند خانوادهها اقلام زیادی با خود نیاورند، خانواده راما عکسهای خانوادگیشان را با خود آوردند.
خانواده راما در اردوگاه پناهندگان در تایلند، فوریه 1981. سفر به این اردوگاه بخشی از برنامه خانواده برای ورود به آمریکا بود.
این کار بسیار خطرناک بود، چون عکسها بهراحتی هویت خانواده را لو میداد. پدر ویرا ۱۵ سال به عنون یک بانکدار در Banque Khmere Pour Le Commerce کار کرده بود. خمرهای سرخ که مسئول مرگ حدود ۲ میلیون انسان هستند، با هر شکلی از سرمایهداری مخالف بودند و حتماً شخصی مانند کریشنا راما را دشمن میپنداشتند.
رژیم خمرهای سرخ در ژانویه سال ۱۹۷۹ سقوط کرد و خمرهای سرخ در جامعه درهمآمیخت.
ساندارام راما میگوید: «یادم نیست این عکس چه زمانی گرفته شده است. از عکس میتوانم حدس بزنم که احتمالاً 1 ساله بودم، یعنی 49 سال پیش است. خوشحالم که این تصویر از من و والدینم وجود دارد، بهخصوص پدرم، زیرا من آخرین نفری بودم که پدرم را قبل از اینکه سربازان خمرهای سرخ او را دستگیر کنند و ببرند، دیدمش. دوستت دارم پدر.»
خانواده راما خوششانس بودند که دو پزشک آمریکایی که در اردوگاه پناهندگان در تایلند کار میکردند از آنها حمایت کردند.
این عکسها که توسط عکاس بریتانیایی به نام چارلز فوکس از سال ۲۰۰۵ گردآوری شده است، سفری را که خانواده راما سپری کردند، به تصویر میکشد. این عکسها یک دوره زمانی از وقتیکه که کامبوج هنوز کشوری در صلح بود و به دستان پل پات نیفتاده بود تا وقتیکه خانواده راما به اردوگاه پناهندگان در تایلند رفتند و سپس در ایالات متحده یک زندگی جدید را آغاز کردند، را شامل میشود.
راما (سمت راست) دست برادرش را گرفته است.
ویرا راما بهخوبی به یاد دارد که چطور پدر و مادرش عکسها را نجات دادند: «والدینم عکسها را در یک پلاستیک میپیچیدند و زیر کلبهمان دفن میکردند. وقتی به روستایی جدید نقل مکان کردیم، آنها عکسها را درآوردند و دوباره در محلی دیگر دفن کردند. میدانستیم اگر عکسها پیدا شود، خمرهای سرخ میفهمند ما از خانوادهای ثروتمند و شناخته شده هستیم؛ اما به یقین این عکسها آنقدر ارزشمند بودند که والدینم این خطر را به جان خریدند.»
فوکس میگوید امیدوار است این عکسها دردها و آلامی که مردم کامبوج طی ۵۰ سال گذشته کشیدهاند را نشان دهد. «ما میدانیم که به ترتیب قبل، بعد و در زمان خمرهای سرخ چه اتفاقاتی در کامبوج رخ داده است؛ اما مؤلفههای انسانی این رویدادها هنوز مکشوف است. این عکسها روشی انسانی و صمیمانه برای فهم برخی تجربیاتی است که مردم کامبوج در طی این دوران داشتهاند.»
برادر ویرا در روزی که اردوگاه لومپینی را به مقصد فیلیپین ترک کردند.
فوکس ۴ سال روی پروژه عکسهای خانوادگی کامبوج کار کرده است.
او میگوید: «گمان نمیکردم کسی به درخواستم پاسخ دهد و عکسهای خانوادگیاش را به آرشیو من بفرستد. خانواده راما نخستین خانوادهای بودند که عکسهایشان را ارسال کردند.»
برای ویرا پیام این کتاب واضح است: «این داستانی مصور از خانواده من، پیش و پس از رژیم خمرهای سرخ است. این کتاب درباره خانواده من و سایر خانوادههایی مانند خانواده من است که سالها تحمل کردند و از پس سختیهای جنگ برآمدند، زنده ماندند، قربانی شدند و با امید و خوشبینی، شادی، صلح، بخشایش و مرهم یافتند.»
«این کتاب داستان سفر ما به زندگیای دوباره را نقل میکند.»
منبع: BBC World و ucanews.com
مترجم فرادید: عاطفه رضواننیا