محسن تنابنده؛ خسته از تلویزیون
برای آنها انگار تلویزیون یک آب باریکه و حیاط خلوت است. مسوولان تلویزیون هم آنقدر این ماجرا را ساده میگیرند که باعث ترویج این نگاه میشوند. ولی من اینگونه رفتار نمیکنم و نمیخواهم بگویم تافته جدابافته هستم ولی در «پایتخت» از لحاظ فیلمنامه و شرایط بازی و همه چیز هیچ گونه کم نگذاشتم و تلاش کردم با تمام وجود در خدمت مردم باشم.
کد خبر :
۷۲۳۰۱
بازدید :
۴۲۰۳
تینا جلالی | بیشتر مردم محسن تنابنده را به واسطه بازی در سریال پایتخت میشناسند، اما او تاکنون در فیلمهای زیادی بازی کرده است که خیلی از آنها خوب دیده شدهاند؛ فیلمهایی مثل سنپطرزبورگ، هفت دقیقه تا پاییز، سنگ اول، فراری، محمد رسولالله و... تنابنده سال ۸۸ به واسطه بازی در فیلمهای سنگ اول و هفت دقیقه تا پاییز و در سال ۹۵ برای بازی در فیلم فراری، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را از جشنواره فیلم فجر نیز دریافت کرد. او همچنین در سال ۸۶ برای بازی در فیلم استشهادی برای خدا برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد. او این روزها فیلم «قسم» را بر پرده سینماها دارد. به همین بهانه با او که کارگردان این اثر است، گفتوگویی انجام دادیم که میخوانید.
فعالیتهای شما به عنوان بازیگر، نویسنده، کارگردان و... خیلی زیاد است. از این سریال به آن فیلم، از آن فیلم به فلان تئاتر... این حجم از کار شما را نمیترساند؟ فکر نمیکنید ممکن است نتوانید کیفیت کارهایتان را حفظ کنید؟
به قول شما همه کارها را انجام میدهم، اما هرگز همزمان با هم فعالیتی را قبول نمیکنم. برای کارهایم برنامهریزی میکنم یعنی وقتی در سینما کار میکنم فقط در این بازه زمانی مشغول سینما هستم. اگر مشغول بازی هستم، نوشتن را قبول نمیکنم و در این مدت اگر ایدهای به ذهنم برسد فقط در حد تکانهها و نشانههایی یادداشت برمیدارم. به همین جهت اذیت نمیشوم.
انگار هیچ مدیومی برای شما اولویت ندارد. در تلویزیون سریال پایتخت دارید و بعد در سینما فیلم فراری....
همین طور است. خیلی برایم اهمیت دارد محصولی که کار میکنم، ارزش بالایی داشته باشد. تئاتر، سینما یا تلویزیون فرقی نمیکند، اما تلاشم را میکنم که فیلم خوبی کار کنم یا اثر خوبی روی مخاطب تلویزیون بگذارم. نمیتوانم کتمان کنم که ترجیحم سینماست. هرازگاهی خیلی از کارها را برای رفع نیاز سینماییام قبول میکنم. در یک بازه زمانی برای تازه شدن تئاتر را انتخاب میکنم، چون معتقدم ما بازیگران مثل نجاری هستیم که هر از گاهی باید ابزار خودمان را تیز و تمیز نگاه داریم و از این جهت تئاتر محل خوبی برای تمرین و ممارست است. البته این نکته را هم تاکید کنم که خود محصول فارغ از اینکه تئاتر باشد یا نباشد، برایم ارزش بالایی دارد، اما تئاتر را تمرینی برای تیز کردن ابزار کاری بازیگری خودم میدانم.
سالها بود تئاتر کار نمیکردید و یک وقفه طولانی در کارهای تئاتر شما به وجود آمده بود.
در این مدت تئاترهای زیادی به من پیشنهاد میشد، اما شرایط کاری به من اجازه کار در تئاتر را نمیداد.
هر فیلمساز به واسطه فیلمهایی که ساخته ارزیابی میشود از این حیث تماشای فیلم «قسم» ناخودآگاه فیلم «گینس» اولین ساخته شما را در ذهن تداعی میکند و این قیاس به وجود میآید که «قسم» به لحاظ ساختاری و انسجام قصه اثر کاملتری به حساب میآید. انگار در این فیلم شما نگاه جدیتری به سینما داشتید.
«قسم» و «گینس» دو فیلم با دو سر و شکل متفاوت و دو اندیشه و طرز نگاه مختلف است و به نظر من خیلی قابل قیاس نیستند.
اساسا چه شد که فیلم «گینس» را ساختید؟
قصه گینس را به لحاظ کانسپت و زمین بازی خیلی دوست داشتم ولی شرایطی که برای ساخت و ساز این فیلم فراهم شد خیلی عجلهای بود؛ معتقدم من بیخودی خودم را در دل بازی این فیلم انداختم. اشتباه کردم به شرایط اعتماد کردم و به آن موقعیت تن دادم. شاید اگر الان دوباره قرار باشد گینس را بسازم با یک سر و شکل دیگر و وحدت و انسجام بیشتر و با یک قصه محکمتری این کار را میکنم ولی الان دیگر نمیتوان به عقب برگشت.
اما حالا برخلاف «گینس»، «قسم» گام رو به جلویی در کارنامه فیلمسازی شما به حساب میآید.
قسم قصهای بود که سالهای سال ذهنم را درگیر کرده بود و حتی این قصه در یک دوره برای ساخته شدن به تلویزیون هم پیشنهاد شد البته با داستان مفصلتری که مناسب سریال بود ولی خوشبختانه تلویزیون چندین سال متوالی این قصه را رد کرد و همین فرصت را برای من به وجود آورد که من این قصه را برای سینما دوباره بازنگری کردم و بعضی از دوستان که فیلمنامه را مطالعه کردند از نظرشان قصه مناسب و نویی برای سینما شد.
مشکل تلویزیون دقیقا چه بود؟
تلویزیون با کلیت قصه مشکل داشت. اینکه راجع به قانون قسامه، آرای نظر و اتفاق نظر دقیقی وجود نداشت. این موضوعی بود که برای آنها مهم بود. چون بعضی ماجرا را حمل بر ۵۰ قسم میدانستند و عده دیگر ماجرا را حمل بر ۵۰ قسمخور میدیدند. همین معضلاتی بود که نمیگذاشت ما قصه را بسازیم. اما خوشبختانه با گذشت زمان، فضا بازتر شد و شانس کار در سینما برایم فراهم شد و من قصه را به مسوولان سینما تحویل دادم، اما به لحاظ پرداخت قصه، فیلمنامه اولیه قسم چیزی دیگری بود و این سر و شکل کنونی را نداشت.
فعالیتهای شما به عنوان بازیگر، نویسنده، کارگردان و... خیلی زیاد است. از این سریال به آن فیلم، از آن فیلم به فلان تئاتر... این حجم از کار شما را نمیترساند؟ فکر نمیکنید ممکن است نتوانید کیفیت کارهایتان را حفظ کنید؟
به قول شما همه کارها را انجام میدهم، اما هرگز همزمان با هم فعالیتی را قبول نمیکنم. برای کارهایم برنامهریزی میکنم یعنی وقتی در سینما کار میکنم فقط در این بازه زمانی مشغول سینما هستم. اگر مشغول بازی هستم، نوشتن را قبول نمیکنم و در این مدت اگر ایدهای به ذهنم برسد فقط در حد تکانهها و نشانههایی یادداشت برمیدارم. به همین جهت اذیت نمیشوم.
انگار هیچ مدیومی برای شما اولویت ندارد. در تلویزیون سریال پایتخت دارید و بعد در سینما فیلم فراری....
همین طور است. خیلی برایم اهمیت دارد محصولی که کار میکنم، ارزش بالایی داشته باشد. تئاتر، سینما یا تلویزیون فرقی نمیکند، اما تلاشم را میکنم که فیلم خوبی کار کنم یا اثر خوبی روی مخاطب تلویزیون بگذارم. نمیتوانم کتمان کنم که ترجیحم سینماست. هرازگاهی خیلی از کارها را برای رفع نیاز سینماییام قبول میکنم. در یک بازه زمانی برای تازه شدن تئاتر را انتخاب میکنم، چون معتقدم ما بازیگران مثل نجاری هستیم که هر از گاهی باید ابزار خودمان را تیز و تمیز نگاه داریم و از این جهت تئاتر محل خوبی برای تمرین و ممارست است. البته این نکته را هم تاکید کنم که خود محصول فارغ از اینکه تئاتر باشد یا نباشد، برایم ارزش بالایی دارد، اما تئاتر را تمرینی برای تیز کردن ابزار کاری بازیگری خودم میدانم.
سالها بود تئاتر کار نمیکردید و یک وقفه طولانی در کارهای تئاتر شما به وجود آمده بود.
در این مدت تئاترهای زیادی به من پیشنهاد میشد، اما شرایط کاری به من اجازه کار در تئاتر را نمیداد.
هر فیلمساز به واسطه فیلمهایی که ساخته ارزیابی میشود از این حیث تماشای فیلم «قسم» ناخودآگاه فیلم «گینس» اولین ساخته شما را در ذهن تداعی میکند و این قیاس به وجود میآید که «قسم» به لحاظ ساختاری و انسجام قصه اثر کاملتری به حساب میآید. انگار در این فیلم شما نگاه جدیتری به سینما داشتید.
«قسم» و «گینس» دو فیلم با دو سر و شکل متفاوت و دو اندیشه و طرز نگاه مختلف است و به نظر من خیلی قابل قیاس نیستند.
اساسا چه شد که فیلم «گینس» را ساختید؟
قصه گینس را به لحاظ کانسپت و زمین بازی خیلی دوست داشتم ولی شرایطی که برای ساخت و ساز این فیلم فراهم شد خیلی عجلهای بود؛ معتقدم من بیخودی خودم را در دل بازی این فیلم انداختم. اشتباه کردم به شرایط اعتماد کردم و به آن موقعیت تن دادم. شاید اگر الان دوباره قرار باشد گینس را بسازم با یک سر و شکل دیگر و وحدت و انسجام بیشتر و با یک قصه محکمتری این کار را میکنم ولی الان دیگر نمیتوان به عقب برگشت.
اما حالا برخلاف «گینس»، «قسم» گام رو به جلویی در کارنامه فیلمسازی شما به حساب میآید.
قسم قصهای بود که سالهای سال ذهنم را درگیر کرده بود و حتی این قصه در یک دوره برای ساخته شدن به تلویزیون هم پیشنهاد شد البته با داستان مفصلتری که مناسب سریال بود ولی خوشبختانه تلویزیون چندین سال متوالی این قصه را رد کرد و همین فرصت را برای من به وجود آورد که من این قصه را برای سینما دوباره بازنگری کردم و بعضی از دوستان که فیلمنامه را مطالعه کردند از نظرشان قصه مناسب و نویی برای سینما شد.
مشکل تلویزیون دقیقا چه بود؟
تلویزیون با کلیت قصه مشکل داشت. اینکه راجع به قانون قسامه، آرای نظر و اتفاق نظر دقیقی وجود نداشت. این موضوعی بود که برای آنها مهم بود. چون بعضی ماجرا را حمل بر ۵۰ قسم میدانستند و عده دیگر ماجرا را حمل بر ۵۰ قسمخور میدیدند. همین معضلاتی بود که نمیگذاشت ما قصه را بسازیم. اما خوشبختانه با گذشت زمان، فضا بازتر شد و شانس کار در سینما برایم فراهم شد و من قصه را به مسوولان سینما تحویل دادم، اما به لحاظ پرداخت قصه، فیلمنامه اولیه قسم چیزی دیگری بود و این سر و شکل کنونی را نداشت.
صادقانه بگویم در این شکل و شرایط کار برایم سختتر شد. فضای بسته ماشین با تعداد آدمهای زیاد با کمترین سکانس خارجی واقعا کار دشواری بود؛ قصه تقدم و تاخر داشت. داستان متعلق به ۵ سال اخیر بود و ما در بخشهایی به فلاش بک احتیاج داشتیم و تمام این نکات باید در زمان حال برای مخاطب روایت میشد تا تکنیک و دیالوگها برای مخاطب آزاردهنده نشود... میتوانستم قصه را به اشکال دیگر برای مخاطب روایت کنم، اما دیگر فیلم از این لحن منسجم نواندیشانه کنونی برخوردار نبود. به همین جهت در پهن کردن قصه کنونی سختیهایی به خودم دادم تا حاصل فیلم وحدت و انسجام و هماهنگی داشته باشد.
با اینکه شما در فیلم قسم بازی نداشتید، اما مهمترین نکته حین تماشای این فیلم ارجاع به سریال پایتخت است. چطور مراقبت کردید فیلم در دام شباهت با سریال پایتخت نیفتد؟
این نکتهای که شما اشاره کردید از بنیاد برای من محسن تنابنده ایراد نیست. چون سریال پایتخت را خودم سر و شکل دادم و به لحاظ متنی و نگارش سریال پایتخت محصول خودم است و خودم در ساختش دخیل بودم. شاید تنها نکتهای که باعث شباهت بین این فیلم و سریال پایتخت میشود، تعدد پرسوناژ است. اما به این نکته دقت کنید که الزام قصه و لوکیشن چنین فضایی را به وجود آورد.
با اینکه شما در فیلم قسم بازی نداشتید، اما مهمترین نکته حین تماشای این فیلم ارجاع به سریال پایتخت است. چطور مراقبت کردید فیلم در دام شباهت با سریال پایتخت نیفتد؟
این نکتهای که شما اشاره کردید از بنیاد برای من محسن تنابنده ایراد نیست. چون سریال پایتخت را خودم سر و شکل دادم و به لحاظ متنی و نگارش سریال پایتخت محصول خودم است و خودم در ساختش دخیل بودم. شاید تنها نکتهای که باعث شباهت بین این فیلم و سریال پایتخت میشود، تعدد پرسوناژ است. اما به این نکته دقت کنید که الزام قصه و لوکیشن چنین فضایی را به وجود آورد.
شما را به صحنههای مختلف فیلم ارجاع میدهم، امکان ندارد بتوانید یک سکانس از فیلم قسم را کم کنید. نمیتوانید یک دیالوگ از کسی را کم کنید و فیلم جریان عادی داشته باشد. آن هم برای این است که همه چیز در طول فیلم زنجیروار به هم متصل است و پله پله راز برملا میشود. به نظر من این نکته مثبت فیلم است و من برای روایت این فیلم به دایره آشنایی و دانستههایم مراجعه کردم و از میان آنها بهترین نکاتی را که با آن آشنا بودم، برداشتم تا این قصه را روایت کنم.
مرزی هم بین کمدی و جدی در این فیلم دیده میشود.
چون فیلم به سمت فاجعه میرود در ابتدای فیلم همه چیز رنگ و بوی خوشی دارد و همه سرخوش هستند و هیچ چیز نگرانکنندهای بین شخصیتها وجود ندارد گو اینکه همه چیز ختم به خیر شده و آنها میروند مشکلی را حل کنند. این قصه ادامه دارد تا جایی که دخترک شروع به رقص میکند. پورشیرازی میگوید ما داریم میرویم یک نفر را بکشیم.
مرزی هم بین کمدی و جدی در این فیلم دیده میشود.
چون فیلم به سمت فاجعه میرود در ابتدای فیلم همه چیز رنگ و بوی خوشی دارد و همه سرخوش هستند و هیچ چیز نگرانکنندهای بین شخصیتها وجود ندارد گو اینکه همه چیز ختم به خیر شده و آنها میروند مشکلی را حل کنند. این قصه ادامه دارد تا جایی که دخترک شروع به رقص میکند. پورشیرازی میگوید ما داریم میرویم یک نفر را بکشیم.
از آنجا به بعد است که همه یواش یواش متوجه قضیه میشوند و از یک جایی به بعد فاجعه شکل میگیرد. خیلی مراقب بودم که شوخی با جدی آمیخته نشود و این لحظات با هم درنیامیزد... از آنجایی که گرگان اقلیم سرسبز است ما مطابق با رخداد گاه از این مناطق رد میشدیم و به طرف کوهستان و کویر پیش میرفتیم.
بحث روایت تصویری در فیلم «قسم» مهم است به طوری که احساس میشود حتی بر قصه مقدم است. درست است؟
حرف درستی میگویید. قبل از سر و شکل دادن فیلمنامه به این فکر کرده بودم که چگونه صحنههای فیلم را برگزار کنم تا برای مخاطب دیدنیتر، نوتر و جذابتر باشد. قطعا از مدتها قبل به چگونگی فرم این فیلم فکر کرده بودم، چون اساسا معتقدم این قصه را صد جور دیگر میتوانستیم تعریف کنیم.
بحث روایت تصویری در فیلم «قسم» مهم است به طوری که احساس میشود حتی بر قصه مقدم است. درست است؟
حرف درستی میگویید. قبل از سر و شکل دادن فیلمنامه به این فکر کرده بودم که چگونه صحنههای فیلم را برگزار کنم تا برای مخاطب دیدنیتر، نوتر و جذابتر باشد. قطعا از مدتها قبل به چگونگی فرم این فیلم فکر کرده بودم، چون اساسا معتقدم این قصه را صد جور دیگر میتوانستیم تعریف کنیم.
مثلا پرسوناژ اصلی ما میتوانست از این خانه به خانه به دنبال فامیلهای خود برود تا بتواند آنها را متقاعد کند و...، اما من دنبال شکلی از روایت بودم که هم همه این نکات را در بر داشته باشد و هم اینکه به لحاظ زیباییشناسی جذابیتی داشته باشد که تاکنون در کمتر فیلمی دیده باشیم. همین باعث شد که دچار وسواس شوم که چگونه فیلم را روایت کنم. مثلا در این فیلم شما یکسری لوکیشن میبینید که منزلگاههایی است. در یکی از این لوکیشنها افراد فامیل تمرین قسم خوردن میکنند که میشد این طور قسم خوردن جمع را در دادگاه برگزار کرد ولی من معتقد بودم این مدل قسم خوردن در رستوران خیلی باورپذیر و نوآورانه است. در عین حال سعی کردم، تصاویری در فیلم انتخاب کنم که منطبق بر قصه باشد و به ما در چگونگی روایت فیلم کمک کند.
به این فکر نکردید که این میتواند به معنی به رخ کشیدن کارگردانی گرفته شود؟
نه واقعا. اساسا فکر کردن به این چیزها باعث میشود من از مسیر اصلی کارم خارج شوم. وقتی فیلم میسازم و درگیر نوشتن هستم آنقدر وقت کم میآورم که فرصت برای فکر کردن به این مسائل برایم پیش نمیآید ضمن اینکه من خودم را نوفیلمساز میبینم. آدم جدیدی هستم که آمدهام در این مسیر تلاش کنم.
انتخاب یک دسته بازیگر با اختلاف طبقاتی زیاد از نکات مهم فیلم است. بازی بازیگر حرفهای مثل مهناز افشار در کنار نابازیگر در یک سطح بودند. چگونه به این نوع از اجرا رسیدید؟
وقتی میخواستم کار را شروع کنم دوستان زیادی به من مشورت میدادند که از بازیگران حرفهای و بفروش استفاده کنم، اما برای من آنچه اهمیت داشت، باورپذیر بودن ماجرا بود و اینکه به ایجاد کردن روابط نو در این فیلم تمایل زیادی داشتم. البته از اول بازیگران زیادی را در ذهن داشتم، اما از همه آنها جدیتر نقش مهناز افشار بود. بازیگران زیادی در این طبقه زیستی با این ریخت و قیافه کار کرده بودند. دوست نداشتم تکرار مکررات باشند. مهناز افشار در مواجهه با نقش خیلی همراه و همکار خوبی بود و با انگیزه بالایی هم کار میکرد.
به این فکر نکردید که این میتواند به معنی به رخ کشیدن کارگردانی گرفته شود؟
نه واقعا. اساسا فکر کردن به این چیزها باعث میشود من از مسیر اصلی کارم خارج شوم. وقتی فیلم میسازم و درگیر نوشتن هستم آنقدر وقت کم میآورم که فرصت برای فکر کردن به این مسائل برایم پیش نمیآید ضمن اینکه من خودم را نوفیلمساز میبینم. آدم جدیدی هستم که آمدهام در این مسیر تلاش کنم.
انتخاب یک دسته بازیگر با اختلاف طبقاتی زیاد از نکات مهم فیلم است. بازی بازیگر حرفهای مثل مهناز افشار در کنار نابازیگر در یک سطح بودند. چگونه به این نوع از اجرا رسیدید؟
وقتی میخواستم کار را شروع کنم دوستان زیادی به من مشورت میدادند که از بازیگران حرفهای و بفروش استفاده کنم، اما برای من آنچه اهمیت داشت، باورپذیر بودن ماجرا بود و اینکه به ایجاد کردن روابط نو در این فیلم تمایل زیادی داشتم. البته از اول بازیگران زیادی را در ذهن داشتم، اما از همه آنها جدیتر نقش مهناز افشار بود. بازیگران زیادی در این طبقه زیستی با این ریخت و قیافه کار کرده بودند. دوست نداشتم تکرار مکررات باشند. مهناز افشار در مواجهه با نقش خیلی همراه و همکار خوبی بود و با انگیزه بالایی هم کار میکرد.
بعد از انتخاب مهناز افشار به این رسیدم که تیم بازیگران را چگونه انتخاب کنم. بخشی از بازیگران تهرانی و بخشی از تئاتریهای گرگان بودند، بخشی هم نابازیگر بودندکه برای اولین بار نقش آفرینی میکردند. کنار هم قرار دادن اینها کار دشواری بود. به همین جهت خود به خود بخش سخت ماجرا به دوش مهناز افشار بود. او در این فیلم خیلی هوشمند حاضر شد. ما تمرینها همچنین برداشتهای زیادی داشتیم. گاهی تا ۳۰ یا ۴۰ برداشت هم میرفتیم تا پلان مد نظرم را بگیریم. همچنین در فصل بد و اقلیم بدی کار میکردیم. ۱۰ دقیقه آفتاب ۱۰ دقیقه ابر بود... به طوری که وسط برداشت هوا طوری بود که ما آن را نمیخواستیم و در همین لحظه باید صبر میکردیم و در عین حال بازی بازیگران را هم کنترل میکردیم....
از اینکه در فیلم بازی نکردید و تمرکزتان را صرفا روی کارگردانی و نویسندگی گذاشتید، راضی هستید؟
خیلی از بچههای گروه تهیهکنندگی اصرار داشتند که حتما در فیلم بازی کنم ولی با جنگ و درگیری و خونریزی (میخندد) از دستشان فرار کردم. یقینا تمرکزم بیشتر بود و همین نکته باعث شد که فیلم منسجمتر از کار دربیاید. اساسا از آنجایی که فیلم با پروسه عظیم و شلوغی همراه بود بهتر این بود که من بازی نداشته باشم و واقعا میگویم این استطاعت و توانایی را در خودم نمیدیدم که همه هماهنگیها را یک جا انجام دهم.
بعد از فیلم «قسم» دوباره شما برای ساخت سریال «پایتخت» به تلویزیون میروید. این رفت و آمد شما بین تلویزیون و سینما آیا سطح کارهای شما را تحت تاثیر قرار نمیدهد؟
در زندگی باید انتخاب کنید که یا با حرف دیگران زندگی کنید یا خودتان را به شرایطی برسانید که برای زندگیتان تصمیم بگیرید. قطعا نظرات منتقدان برای من راهگشاست ولی من به این حرفها وقعی نمینهم. اینجا حقیقتی را باید اعتراف کرد و آن سلیقه سهلانگارانهای است که در تلویزیون وجود دارد و باعث شده به آن به عنوان یک مدیای پستتر دیده شود. این راجع به بازیگری و کارگردانی و نویسندگی صدق میکند که شلدستتر کار میکنند و نگاه نافذی را که در سینما دارند در تلویزیون ندارند. البته تاکید میکنم بعضی همکارانم این طور هستند.
از اینکه در فیلم بازی نکردید و تمرکزتان را صرفا روی کارگردانی و نویسندگی گذاشتید، راضی هستید؟
خیلی از بچههای گروه تهیهکنندگی اصرار داشتند که حتما در فیلم بازی کنم ولی با جنگ و درگیری و خونریزی (میخندد) از دستشان فرار کردم. یقینا تمرکزم بیشتر بود و همین نکته باعث شد که فیلم منسجمتر از کار دربیاید. اساسا از آنجایی که فیلم با پروسه عظیم و شلوغی همراه بود بهتر این بود که من بازی نداشته باشم و واقعا میگویم این استطاعت و توانایی را در خودم نمیدیدم که همه هماهنگیها را یک جا انجام دهم.
بعد از فیلم «قسم» دوباره شما برای ساخت سریال «پایتخت» به تلویزیون میروید. این رفت و آمد شما بین تلویزیون و سینما آیا سطح کارهای شما را تحت تاثیر قرار نمیدهد؟
در زندگی باید انتخاب کنید که یا با حرف دیگران زندگی کنید یا خودتان را به شرایطی برسانید که برای زندگیتان تصمیم بگیرید. قطعا نظرات منتقدان برای من راهگشاست ولی من به این حرفها وقعی نمینهم. اینجا حقیقتی را باید اعتراف کرد و آن سلیقه سهلانگارانهای است که در تلویزیون وجود دارد و باعث شده به آن به عنوان یک مدیای پستتر دیده شود. این راجع به بازیگری و کارگردانی و نویسندگی صدق میکند که شلدستتر کار میکنند و نگاه نافذی را که در سینما دارند در تلویزیون ندارند. البته تاکید میکنم بعضی همکارانم این طور هستند.
برای آنها انگار تلویزیون یک آب باریکه و حیاط خلوت است. مسوولان تلویزیون هم آنقدر این ماجرا را ساده میگیرند که باعث ترویج این نگاه میشوند. ولی من اینگونه رفتار نمیکنم و نمیخواهم بگویم تافته جدابافته هستم ولی در «پایتخت» از لحاظ فیلمنامه و شرایط بازی و همه چیز هیچ گونه کم نگذاشتم و تلاش کردم با تمام وجود در خدمت مردم باشم.
فیلم به لحاظ تبلیغاتی با حواشی زیادی مواجه بود. چرا؟
واقعا شرایط مساوی و برابری برای نمایش فیلم «قسم» نیست. البته این موضوع صرفا مربوط به فیلم ما نمیشود و به هر جهت باید لابی داشته باشی تا بتوانی فیلم را در شرایط خوبی نمایش دهی. هر چقدر هم فریاد میکشیم، فریاد ما به گوش کسی نمیرسد و کسی کاری برای ما نمیکند. اگر هم فریاد ما به گوش کسی برسد، عکس ماجرا عمل میکنند و فتیله ما را آنقدر پایین میکشند که وجود خارجی نداشته باشیم. اماای کاش بدانند پایین کشیدن شعله ما نور آنها را بیشتر نمیکند. آن وقت همه انتقاد میکنند که چرا سینمای لوده و کمدیهای مبتذل همه جا را پر کرده است... به این فکر نمیکنند که خودمان داریم پروبال سینمای بدنه واقعی و اندیشمند را میچینیم و سیاستهای موجود همه را به سمت فیلمهایی که دوست ندارند و ساختنش را بلد نیستند، سوق میدهند. میخواهم بگویم همه چیز در پول خلاصه میشود.
فیلم به لحاظ تبلیغاتی با حواشی زیادی مواجه بود. چرا؟
واقعا شرایط مساوی و برابری برای نمایش فیلم «قسم» نیست. البته این موضوع صرفا مربوط به فیلم ما نمیشود و به هر جهت باید لابی داشته باشی تا بتوانی فیلم را در شرایط خوبی نمایش دهی. هر چقدر هم فریاد میکشیم، فریاد ما به گوش کسی نمیرسد و کسی کاری برای ما نمیکند. اگر هم فریاد ما به گوش کسی برسد، عکس ماجرا عمل میکنند و فتیله ما را آنقدر پایین میکشند که وجود خارجی نداشته باشیم. اماای کاش بدانند پایین کشیدن شعله ما نور آنها را بیشتر نمیکند. آن وقت همه انتقاد میکنند که چرا سینمای لوده و کمدیهای مبتذل همه جا را پر کرده است... به این فکر نمیکنند که خودمان داریم پروبال سینمای بدنه واقعی و اندیشمند را میچینیم و سیاستهای موجود همه را به سمت فیلمهایی که دوست ندارند و ساختنش را بلد نیستند، سوق میدهند. میخواهم بگویم همه چیز در پول خلاصه میشود.
وضعیت اکران فیلم ما را ببینید. تلویزیون تیزرهای ما را با تکهتکه کردن پخش میکند. مشهد میرویم آن بلا را سر ما میآورند. آیا خندهدار نیست فیلم ما تنها یک قهرمان دارد و قرار است برای بهتر دیده شدن فیلم از قهرمانمان استفاده کنیم و بعد آنها همان یک قهرمان را هم از فیلم ما حذف میکنند، این درحالی است که زمان را هم از شما میگیرند. یعنی ما سه، چهار هفته قبل از اکران مواد تبلیغی را به تلویزیون دادیم ولی یک روز قبل از اکران گفتند از تصویر مهناز افشار استفاده نمیکنیم... نمیگذارند تبلیغات ما درست پیش برود. در حالی که هیچ چیزی راجع به مهناز افشار تاکنون ثابت نشده، عکس و تیزرهای او را حذف میکنند و نمیدانند فیلم محصول کار جمعی است و نباید اینگونه با جمع برخورد کرد.
اینجا حقیقتی را باید اعتراف کرد و آن سلیقه سهلانگارانهای است که در تلویزیون وجود دارد و باعث شده به آن به عنوان یک مدیای پستتر دیده شود. این راجع به بازیگری و کارگردانی و نویسندگی صدق میکند که شلدستتر کار میکنند و نگاه نافذی را که در سینما دارند در تلویزیون ندارند.
واقعا شرایط مساوی و برابری برای نمایش فیلم «قسم» نیست. البته این موضوع صرفا مربوط به فیلم ما نمیشود و به هر جهت باید لابی داشته باشی تا بتوانی فیلم را در شرایط خوبی نمایش دهی. هر چقدر هم فریاد میکشیم، فریاد ما به گوش کسی نمیرسد و کسی کاری برای ما نمیکند. اگر هم فریاد ما به گوش کسی برسد، عکس ماجرا عمل میکنند و فتیله ما را آنقدر پایین میکشند که وجود خارجی نداشته باشیم.
خیلی از بچههای گروه تهیهکنندگی اصرار داشتند که حتما در فیلم بازی کنم ولی با جنگ و درگیری و خونریزی (میخندد) از دستشان فرار کردم. یقینا تمرکزم بیشتر بود و همین نکته باعث شد که فیلم منسجمتر از کار دربیاید.
اینجا حقیقتی را باید اعتراف کرد و آن سلیقه سهلانگارانهای است که در تلویزیون وجود دارد و باعث شده به آن به عنوان یک مدیای پستتر دیده شود. این راجع به بازیگری و کارگردانی و نویسندگی صدق میکند که شلدستتر کار میکنند و نگاه نافذی را که در سینما دارند در تلویزیون ندارند.
واقعا شرایط مساوی و برابری برای نمایش فیلم «قسم» نیست. البته این موضوع صرفا مربوط به فیلم ما نمیشود و به هر جهت باید لابی داشته باشی تا بتوانی فیلم را در شرایط خوبی نمایش دهی. هر چقدر هم فریاد میکشیم، فریاد ما به گوش کسی نمیرسد و کسی کاری برای ما نمیکند. اگر هم فریاد ما به گوش کسی برسد، عکس ماجرا عمل میکنند و فتیله ما را آنقدر پایین میکشند که وجود خارجی نداشته باشیم.
خیلی از بچههای گروه تهیهکنندگی اصرار داشتند که حتما در فیلم بازی کنم ولی با جنگ و درگیری و خونریزی (میخندد) از دستشان فرار کردم. یقینا تمرکزم بیشتر بود و همین نکته باعث شد که فیلم منسجمتر از کار دربیاید.
۰