حسین علیزاده؛ هرگز به تمام‌شدن فکر نمی‌کنم

حسین علیزاده؛ هرگز به تمام‌شدن فکر نمی‌کنم

علیزاده از همان زمان در عین پایبندی‌اش به معیار‌ها و موازین موسیقی دستگاهی، به‌دنبال نوآوری و متمایز کردن شیوه نوازندگی و ذوق آهنگسازی خود از هنرمندان جوان دیگری بود که هنوز محتاطانه حرکت می‌کردند و چارچوب‌های موسیقی دستگاهی و ردیف را کاملاً مراعات می‌نمودند.

کد خبر : ۷۲۴۰۳
بازدید : ۱۰۰۱۵
حسین علیزاده؛ هرگز به تمام‌شدن فکر نمی‌کنم
ندا سیجانی | یکم شهریور؛ باردیگر تقویم تکرار شد و زادروز حسین علیزاده را به یادمان آورد؛ ردیف‌دان، آهنگساز، پژوهشگر و نوازنده برجسته تار و سه‌تار. شصت و هشت تابستان از زندگی او می‌گذرد؛ هنرمندی که از همان ابتدای کار، سازِ دلش را برای مردم سرزمینش کوک کرد و «هم نوا» با آن‌ها شد.
او آشنا با تار و پود جامعه خود است و دغدغه مردمش را به خوبی می‌شناسد و هر زمان و هر لحظه از آن‌ها سخن می‌گوید. آغاز فعالیت حسین علیزاده درعرصه موسیقی به دهه ۱۳۴۰ برمی‌گردد؛ روز‌هایی که او در محضر بزرگانی، چون هوشنگ ظریف، علی اکبر شهنازی، داریوش صفوت، نورعلی برومند و عبدالله دوامی تلمذ کرد.
در سال‌های بعد همراه با اعضای چاووش به میان مردم آمد و برگی به تاریخ موسیقی ایران اضافه کرد و بعد از انقلاب هم همچنان همراه با مردم به خلق آثار ماندگار ادامه داد. سخن گفتن از استاد حسین علیزاده، خالق «نی‌نوا» و صد‌ها آثار جاودانه و ماندگار در چند جمله خلاصه نمی‌شود.
با این حال زاد‌روز ایشان را بهانه‌ای کردیم برای نقل خاطراتی از همکاران او در سال‌های گذشته؛ خاطراتی که هر کدام شان تکه‌های پازلی تماشایی را از چهره علیزاده تکمیل می‌کنند.

بیش از چهار دهه از حضور مداوم شما در عرصه هنر موسیقی و تلاش‌هایی که تا به امروز در حفظ و ترویج موسیقی اصیل ایران داشته‌اید می‌گذرد؛ از نگاه شما آیا کار‌هایی باقی مانده است که علاقه‌مند به انجام آن باشید؟
وقتی به گذشته خود نگاه می‌کنم افسوس می‌خورم؛ بخصوص وقتی می‌بینم آنقدر که باید برای هنر موسیقی کشورم کاری انجام نداده‌ام. اما با نگاه به آینده این امیدواری در من به وجود می‌آید که برای پرداختن به ایده‌هایی که در ذهن دارم همچنان فرصت باقی است.
جالب است بدانید هر انسانی در هر دوره از زندگی خود و سن و سالی که می‌گذراند راه‌هایی انتخاب می‌کند، که به‌نظرم همان آرزوهایی‌ست که از کودکی تا زمانی که زنده است همراه اوست.
آنچه من را بسیار سر شوق نگاه می‌دارد این است که هیچ گاه به تمام‌شدن فکر نمی‌کنم. بر این باورم تا زمانی که نفس می‌کشم عشق و علاقه وجود دارد. یعنی تا زمانی که انسان زنده است عاشق است و عشق مرز و زمانی ندارد.

حسین علیزاده از معدود هنرمندانی است که همیشه متعهد به جامعه هنری و اجتماع خود بوده و؛ این تعهد اجتماعی که همیشه دغدغه شماست برخاسته از چه چیزی است؟
همیشه از بودن در کنار مردم لذت می‌بردم و شاید این ویژگی به دوران کودکی‌ام، شرایط زندگی‌ام و محله‌هایی که درآن زندگی می‌کردم برگردد. همیشه اعتقاد من بر این بوده و به این موضوع فکر می‌کردم که باید نفَس و دعای مردم بدرقه راهم باشد؛ بنابراین زندگی‌کردن با مردم و مشکلات آن‌ها ناخودآگاه این احساس مسئولیت را در شما به وجود می‌آورد.
روزی نیست که متوجه مسائل کلی جامعه‌ام قرار نگیرم. در واقع یکی از مسائلی که همیشه بر آن تأکید داشته‌ام این بوده که هیچ وقت تمام توجهم به موسیقی و کارم نباشد؛ بلکه هر چیزی که در اطرافم، جامعه‌ام، کشورم و حتی در دنیای من اتفاق می‌افتد خود محرکی است تا من را به فکر و اندیشه فرو ببرد.
موضوعات اجتماعی همیشه انگیزه کارم بوده و اگر تا به امروز در موسیقی قدم‌هایی برداشتم و خواستم کاری انجام بدهم مسلماً به این موضوع نگاه کرده‌ام که هیچ روز از زندگی‌ام یک جور نبوده است. در واقع هر آرزویی که برای خود دارم برای هموطنانم هم آرزومندم و این شوق همیشه دغدغه‌ام بوده است.

در آستانه شصت و هشت سالگی برای موسیقی کشورمان و خودتان چه آرزویی دارید؟
این سؤال را درحالی پاسخ می‌دهم که در جشنواره موسیقی جوان هستم و باید بگویم با وجود شرایطی که در این سال‌ها بر موسیقی گذشته است بسیار خوشحالم که به خیلی از آرزوها‌یم در جشنواره موسیقی جوان رسیده‌ام و می‌دانم موسیقی کشور آینده بسیار خوبی پیش روی دارد. حضور شرکت کننده‌های هفت ساله، ده ساله و... ما را به حیرت می‌اندازد.
در واقع حضور ما در این جشنواره تنها برای قضاوت و داوری نیست؛ بلکه ما از همین کودکان و نوجوانان کم سن و سال انرژی می‌گیریم و فکر می‌کنم آن چیزی که روزی آرزویش را داشتیم امروز با حضور جوانان کم سن‌و‌سال روی صحنه برآورده شده است.
این جوانان آشنا و مسلط به موسیقی اصیل ایرانی‌اند و آنقدر به زیبایی ردیف‌های موسیقی را می‌نوازند که ما تازه در زمان فارغ‌التحصیلی خود در هنرستان موفق شدیم به درستی این ردیف‌ها را بنوازیم چرا که آن‌ها امید به موسیقی دارند و این امید واقعیت پیدا کرده و من مطمئنم این وضعیت به نتایج خوبی منتهی می‌شود.
آرزوی دیگرم این است هیچ گاه شادی و حس خوبی که به همه اطرافیان خود دارم از دست ندهم و تا آخرین روزی که نفس می‌کشم این حس همراه من باشد. دوست ندارم هیچ گاه در بستر بیماری باشم به همین دلیل هر روز ورزش می‌کنم و کلاً دلم شاد است و همین شادی باعث می‌شود احساس کنم تا وقتی زنده هستم روزگارم خوش است.

بی‌رقیب در ساختار‌شکنی
فاطمه معتمد آریا
حسین علیزاده آوا و نوای موسیقی ایران است؛ چه در دوران جوانی و در ساختن آواز‌های کودکانه و در نواختن چهار مضراب ماهور ابوالحسن صبا، یا بعد‌تر در ساختن «نوا» و «نی‌نوا» و «ترکمن» و... همیشه یگانه بوده است. جسارت بیان و نو‌آوری و خلاقیت و اعتراض در همه کارهایش او را به یکی از بزرگ‌ترین ساختار‌شکنان موسیقی ایرانی تبدیل کرده و همه آن‌هایی که بعد از او جسورانه و خلاقانه آمدند بی‌تردید چتر بزرگی از شخصیت و کار‌های آقای علیزاده بر سرشان گسترده است. تولد آقای علیزاده فرخنده باد که نامش برای همیشه تاریخ در صفحات زرین موسیقی ایرانی ثبت است.

به احساس خود وفادار ماند
فرهاد فخرالدینی؛ آهنگساز و رهبر ارکستر
آشنایی من با آقای علیزاده به دوران نوجوانی ایشان برمی‌گردد. آن زمان هنرجوی هنرستان موسیقی بودند و من معلم هنرستان. گاهی او را در حیاط هنرستان می‌دیدم که با دوستانش مشغول بازی است. اما درعین حال ساز خود را هم به دست گرفته است. این تصویر برای من خیلی جالب بود؛ چرا که علیزاده در آن هم شیطنت دوران جوانی خود را داشت و هم علاقه‌مندی به موسیقی.
یک روز متوجه شدم به همراه یکی از دوستانش در حال نواختن یکی از قطعاتی بود که برای فیلم «شوهرآهو خانم» ساخته بودم. من حتی تصور نمی‌کردم شاگردان هنرستان علاقه‌مند به دیدن فیلم و سینما باشند یا حتی این فیلم را در سینما دیده باشند! از دیدن این موضوع بسیار خوشحال شدم و تشویقش کردم و این نشان از هوشیاری و علاقه‌مندی او به هنر موسیقی در آن سن و سال کم بود.
حسین علیزاده به همین شکل رشد کرد و هنوز که هنوز است این روحیه را با خود حفظ کرده و همچنان در جست‌و‌جوی آموختن هنر موسیقی است. معلمانی که آن زمان در هنرستان موسیقی بودند و آقای علیزاده از آن‌ها درس می‌آموخت آقایان هوشنگ ظریف و علی اکبرخان شهنازی بودند.
نظم و انضباط آقای هوشنگ ظریف که معلم با ابهتی در هنرستان بودند و با نت با هنرجویان خود کار می‌کردند طبیعتاً در آقای علیزاده بی‌تأثیر نبوده است؛ و همچنین تلمذ در محضر استاد بزرگ موسیقی علی‌اکبر خان شهنازی که توانست ردیف‌های آقا حسینقلی را نزد پسر ایشان (علی اکبرخان شهنازی) بیاموزد و این اتفاق بسیار مهمی بود. بعد‌ها که وارد دانشگاه تهران و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی شد با دکتر داریوش صفوت و نورعلی خان برومند آشنا شد که هرکدام از آن‌ها هم مطالب تازه‌ای در خصوص ردیف موسیقی ایران به وی آموختند که تأثیرگذار بود.
همچنین وی از محضر آقایان عبدالله دوامی و محمود کریمی هم بهره برد و توانست با تصانیف قدیمی و ردیف موسیقی ایران بیشترآشنا شود و تعدادی از تصانیف با ارزشی که با گروه خود اجرا می‌کرد نتیجه این تعالیم و فعالیت‌ها بود که با این آقایان کارکرده بود.
همچنین با یوسف فروتن و سعید هرمزی که هر دو از نوازندگان موسیقی سنتی بودند و شیوه خاصی در نوازندگی سه‌تار داشتند آشنا شد و درس‌های بسیاری از آن‌ها آموخت. جالب است بدانید آقای حسین علیزاده بدون آنکه شاگردی استاد صبا را داشته باشد، از راه گوش کردن توانست آثار صبا و سه‌تار نوازی‌های صبا را تجزیه و تحلیل کند.
البته هیچ‌گاه ارتباط خود را با من قطع نکرد و بعد‌ها شاهد بودم آرام آرام تلاش می‌کرد و علاقه‌مند بود شیوه نوازندگی تار و سه‌تار خود را داشته باشد. زمانی که از هنرستان موسیقی فارغ‌التحصیل شد و به رادیو آمد من رهبر ارکستر رادیو و تلویزیون بودم. علیزاده با گروه شیدا و آقای لطفی و دیگر اعضای این گروه هم همکاری داشت و بعد‌ها گروه عارف را تشکیل داد و قطعات بسیار خوبی را برای این گروه نوشت که در زمان خود بسیار تأثیرگذار بودند. وقتی در رادیو بود می‌دیدم بسیار تلاش می‌کند و کارش مورد توجه و علاقه قرار گرفته است.
از طرف دیگر طی صحبت‌هایی که با هم داشتیم متوجه شدم با تحقیقات بسیار جالبی که در مورد موسیقی محلی انجام داده از آن‌ها هم الهام گرفته است و فواصل خاص موسیقی ترکمن را با سه‌تار می‌نوازد. می‌دیدم که به شیوه دوتار‌نوازی‌های موسیقی ترکمن توجه بسیار دارد و آن را با سه‌تار به زیبایی می‌نوازند که نتیجه‌اش آلبوم «ترکمن» شد.
در خصوص منش و رفتار ایشان هم باید بگویم آقای علیزاده هنرمندی مردمی است و همیشه در کنار مردم سرزمینش زندگی کرده است؛ هنرمندی خوش‌مشرب که دوستداران بسیاری دارد و می‌بینم که جوان‌های بسیاری علاقه‌مند به شیوه نوازندگی او هستند و پوزیسیون سازگرفتن او را تقلید می‌کند.
من بر این نظرم که آقای علیزاده بیش از هر چیزی به احساس خود وفادار بوده و این موضوع برای هنرمند بسیار مهم است. هنرمند باید تابع احساسات خود باشد.

تلخی‌ها و شیرینی‌های فراموش‌نشدنی
محسن کرامتی؛ خواننده موسیقی سنتی
حسین علیزاده را از زمانی که در دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران درس می‌خواندم شناختم؛ از روزگار مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و جشن هنر شیراز. من در رشته هنر‌های تجسمی تحصیل می‌کردم و علیزاده موسیقی می‌خواند. جشن هنر شیراز عرصه و فرصتی برای نشان‌دادن استعداد‌ها و قابلیت‌های جوانان هنرمندی بود که در زمینه‌های گوناگون هنری فعالیت می‌کردند.
موسیقی سنتی هم که در آن زمان از حمایت چهره‌های مؤثر و با نفوذی، چون نورعلی برومند و هرمز صفوت برخوردار می‌شد در صحنه جشن هنر حضور می‌یافت و هنرمندان جوانی که بیشترشان دانشجوی رشته‌های مختلف موسیقی دانشکده هنر‌های زیبا بودند مجالی می‌یافتند تا ذوق و توانایی‌های خود را به مخاطبان نشان بدهند.
علیزاده از همان زمان در عین پایبندی‌اش به معیار‌ها و موازین موسیقی دستگاهی، به‌دنبال نوآوری و متمایز کردن شیوه نوازندگی و ذوق آهنگسازی خود از هنرمندان جوان دیگری بود که هنوز محتاطانه حرکت می‌کردند و چارچوب‌های موسیقی دستگاهی و ردیف را کاملاً مراعات می‌نمودند.

اگر درست به‌خاطرم مانده باشد آخرین دوره برگزاری جشن هنر شیراز بود که محمدرضا لطفی به‌همراه محمدرضا شجریان، دستگاه «نوا» را بهانه هنرنمایی خود ساختند.
حسین علیزاده نیز همراه با پریسا، «نوا» یی «نو» ارائه کرد؛ الا‌ای پیر فرزانه... جالب‌ترین وجه متمایز‌کننده کار علیزاده، غیر از نو بودن فضای کار، نقشی بود که برای تک‌تک اعضای گروه همراه خود قائل می‌شد و هیچ‌یک از افراد گروه را از قلم نمی‌انداخت و برای هرکدام سهمی در نشان دادن توانایی فردی‌شان حفظ می‌کرد.
به‌عبارت دیگر شما در کار علیزاده فرقی میان سرپرست و آهنگساز با دیگر اعضای گروه حس نمی‌کردید. این سابقه بود که من از علیزاده در ذهن داشتم.

بعدها، درحوالی سال هزار و سیصد و هفتاد شمسی شرایطی پیش آمد که نخستین کار خوانندگی‌ام را در اثری از او تجربه کردم. صبحگاهی، در این اولین تجربه همکاری با علیزاده، من چیزی از روحیه سختگیر او در جریان جلسات تمرین حس نکردم، ولی بعد‌ها دیدم که به‌قول دوستی در هنگام تمرین، او یک «شمر» به تمام معنی می‌شد!
بسیار سخت‌گیر و بداخلاق. نمی‌دانم این بدخلاقی لازم بود یا نه، ولی در بین خودمان به او لقب «تیمسار» داده بودیم. یاد و خاطره روز‌های همکاری با او برای من تلخ و شیرین بوده، ولی اگر همکاری با علیزاده نبود، شاید برخورد من با موسیقی جور دیگری می‌شد.

مردی که فروتنانه آمد، ماند
محمدعلی باشه آهنگر؛ کارگردان
باورم نمی‌شد که صبح روز بعد خواهد آمد. شنیده بودم جدی است و کاریزمایی دارد که بیش از آنکه حرف بزند در سکوتش هویداست.
می‌اندیشد و فکر می‌کند. باورم نمی‌شد که برای کاری همچون «ملکه» به آبادان بیاید؛ اما آمد. اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰ در کنار ساحل رؤیایی اروندرود باشکوه در کنار اسکلت‌های آب شده از آتش در میان آب. در میان ترکش‌های مانده برجای از هماوردی هشت‌ساله! حالا او باورش نمی‌شد که آنجاست.
روی بویلری میان‌قامت و دودکش زنگ‌زده. درون استاکی صدساله. غوطه‌ور میان خاک، فلز و فسفر‌های مانده در کف آن و سکوت. سکوتی که او را به وجد می‌آورد. سکوتی که زمزمه آرام آن او را به رقص درمی‌آورد. نمی‌دانم می‌دانست یا نه که آن زمزمه از میان آن دودکش پیر و فرتوت، اما بلند‌بالا به آسمان سر می‌سایید؟ بالا می‌رفت بالا.
چه می‌دید در آن سکوت. آیا وهمی می‌دید که آن‌گونه می‌سرود؟ یا رؤیایی صادق! ناخودآگاه چشم‌هایم روی هم می‌رفت و سوار بر آن زمزمه می‌شدم و می‌رفتم به آن بالا.

با دست‌های هنرمندش برداشت؛ ترکشی را که نمی‌دانم از تنی، پیکری گذشته بود یا نه. رو‌به‌روی چشم‌هایم گرفت و پرسید: «این واقعی است؟!» گفتم: «بله واقعی است. مثل این زمین، هوا، آسمان، باد و آب اروند غریب». اشک حلقه زد میان چشم‌های معصومش و شاید من هم بغض کرده بودم.
نمی‌دانم، ولی دانستم که سرپنجه‌های رنج کشیده از سیم‌های تار و سه‌تارش جان تازه‌ای گرفته‌اند. فهمیدم که سیمش وصل شده است برای آوازی با صدای آب، باد، خاک و آتش که سیاهی‌اش هنوز بر درخت‌های رعنا خودنمایی می‌کرد. چه بی‌ریا بود آن مرد که فروتنانه آمد.
فروتنانه ماند و فروتنانه رفت. رفت تا زمستان همان سال، دوازده روز به جشنواره و آغاز شد آوای ساز‌های درونش به همراه شورانگیزترین شورانگیزش و هنوز که هنوز است این آوا روی تصاویر «ملکه» زنده و تازه و با برکت مانده‌است. دستمریزاد استاد اول و آخر. «حسین علیزاده عزیز».

تعهد اجتماعی اش تحسین برانگیز است
حمیدرضا نوربخش؛ خواننده موسیقی سنتی و مدیرعامل خانه موسیقی
استاد حسین علیزاده در چهار دهه گذشته از چهره‌های برجسته، شاخص و بسیار تأثیرگذار موسیقی کشورمان بوده‌اند. ایشان را شخصیتی چند‌بعدی می‌دانم؛ هم به‌لحاظ نوازندگی سازهایی، چون تار و سه‌تار و سبکی شاخص و منحصر به فرد و هم در زمینه آهنگسازی در ژانر‌های مختلف.
ایشان به‌عنوان یک آهنگساز خلاق، نوگرا و تجربه‌گرا کار‌های بسیار زیبایی خلق کرده‌اند همچنین در زمینه موسیقی با کلام و بی‌کلام و هم موسیقی فیلم. در هر اثر آقای علیزاده کار‌های خلاقانه و تجربه‌های نو کاملاً مشهود است. قطعه «نی‌نوا» اثر مشهور و محبوب ایشان است که یک اثر ارکسترال جاودانه است و هر کدام از کار‌ها و سازبندی‌های او رنگ و بوی خاص خود را دارد. اما یکی از ویژگی‌های شخصیتی این هنرمند بزرگ تعهد اجتماعی است.
آقای حسین علیزاده همیشه به جامعه خود متعهد بوده و است و نسبت به پیرامون خود حساسیت دارد. پیش از انقلاب و آن زمان که در گروه عارف فعالیت داشت با آثاری که خلق کرد همه را تحت تأثیر تحولات اجتماعی و واکنش‌های مختلفی قرار داد که در دوره‌های مختلف به وجود آمد.
همچنین در زمینه حرکت‌های خیرخواهانه و عام‌المنفعه‌ای که لازم بوده در جامعه اتفاق بیفتد هم ایشان جزء کسانی است که همیشه پیشرو و پیشقدم بوده و همه این خصوصیات حسین علیزاده را جزو هنرمندان ممتاز و برجسته قرار داده است. خوشبختانه تا به امروز هم ایشان حضوری پویا و خلاق دارند.

پیام‌آور مهر و راستی در موسیقی
پروین صالح؛ نوازنده و همسر هوشنگ ظریف
بسیار خرسندیم که بار دیگر توفیقی دست داد تا زادروز دوست و برادر و همراه همیشگی ام، حسین علیزاده را به او و دوستدارانش تبریک بگویم. علیزاده شخصیتی جهانی در عرصه فرهنگ و هنر است و برای کشور ایران افتخارآفرینی‌های بسیار کرده.
اما این شخصیت ارزشمند و والای هنری دلی دریایی نیز دارد و برای دوستان و دوستدارانش همواره عشق و مهر و راستی به ارمغان می‌آورد. حضور او موجب دلگرمی اهل هنر و خرسندی جامعه موسیقی ایران است. او همواره نسبت به دوستان خود دوستی شفیق، و نسبت به آموزگاران خود شاگردی قدردان و مهربان بوده است.
علیزاده از گوشت و خون خانواده بزرگ خالقی و دهلوی و شهنازی است. هنرستان موسیقی از این‌که در تاریخ خود افتخار پرورش چنین هنرمند والایی داشته به خود می‌بالد. ما نیز به عنوان خانواده معنوی او برای این فرزند برومند خاندان عشق و هنر آرزوی توفیق و سعادت و سلامت روزافزون داریم.

تنها سکوت می‌تواند از شما سخن بگوید
علی اکبر شکارچی؛ آهنگساز و نوازنده کمانچه
حسین جان تولدت مبارک؛ نمی‌دانم بر فراز قله کوهی ایستاده‌ای یا نه؟ ولی چه فرقی می‌کند وقتی بر فراز قله موسیقی ایران ایستاده باشی! حسین جان برگرد و به پشت سرت نگاه کن. دراز راهیست؛ ۶۸ سال رفته زعمر، پشت سرت را بنگر؛ سواران دشت امید درید حصار بندیان را.
پشت سرت را نگاه کن، بینوایان می‌جویند رؤیای خود را در هر پرده نی‌نوا. پشت سرت را بنگر: کشتزاریست پررنگ و بو؛ به به از این بهتر چیست؟ نهایت خوشبختی و سرافرازی، همه چیز سرزنده و با طراوت. همه چیز زندگی‌بخش، همه چیز این کشتزار فرخندگی‌بخش، ریشه دوانده در این آب و خاک با قامت برافراشته درآغوش آسمان و باد.
چهل سال پیش شما جلودار و من رهرو، به دنبالتان گذشتم از این دشت با شکوه. آنچه که برای من مانده دنیایی است یاد و خاطره و سرمستی از شنیدن موسیقی‌هایتان.
این چه رازی‌ست و این کیست که موسیقی آمیخته با جان‌تان و بند دل شما را با هزار ریسمان به‌بند دل مردمان این سرزمین گره می‌زند؟ می‌گویند این بند عشق است و عشق مسری‌ست و این بیماری به سرعت جان آدمی را تسخیر می‌کند. عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد.
این چه رازیست که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم. ۶۸ سال پیش خداوندگار موسیقی تو را برای نغمه‌سرایی بر این قله نشاند تا مثل ققنوس نغمه‌خوان هزار نغمه رنگین بسرایی. همان‌طور که خداوندگار آب، زلالی و جاری‌بودن آب را در هم می‌آمیزد و نغمه می‌سراید و خداوندگار باد و توفان، گاه نسیم را از پنجره هر خانه‌ای رقص‌کنان عبور می‌دهد؛ و خداوندگار خاک می‌رویاند هزاران سبزه و گل تا برخیال آدمیان جان تازه‌ای بدمد.
کاش آدمیان خواندن و نوشتن نمی‌دانستند. کاش آدمیان لال بودند تا با سکوت سخن بگویند و من براین باورم تنها سکوت می‌تواند از شما سخن بگوید؛ تنها سکوت می‌تواند بگوید که چطور شما ۶۸ سال عمر خود را بر موسیقی نهادید و شاباش مردم کردید.
شما که خالق «نی‌نوا» هستید هرگز نمی‌توانید چگونگی و راز خلق آن را بر زبان آورید. ولی سکوت چرا؟ هیچ خوش‌بیان و خوش‌قلمی نمی‌تواند درون راز‌آلود آثار شما را به نوشتن درآورد. ولی سکوت چرا؟ زیرا که موسیقی و خلاقیت کلام نیست که دست قلم و کلام به آن برسد.
من فقط این را می‌توانم بگویم که خداوندگار موسیقی نمی‌گذارد هر دوران و هر نسلی بی‌رهرو و بی‌پیشرو موسیقی بماند؛ همان‌طور که شما قامت نونهالان نخبه و سرایندگان رهرو خود را با چشم خود به تماشا نشسته اید. تن و جانت بی‌گزند مهیای بهتر زیستن و خلاقیت باد. اندیشه‌ات مانند آسمان بی‌ابر پیوسته درخشان باد. ذوقت مانند چشمه‌های این سرزمین زلال و جاری باد، عمرت دراز و مثل همیشه سرفراز باد.


او را در «اتوبوس لطفی» شناختم
بیژن کامکار؛ نوازنده دف و خواننده
تولد دوست عزیز همراه و همرازم هنرمند توانای مردمی و با احساس جناب حسین علیزاده مهربان را از صمیم قلب تبریک گفته و به این مناسبت یادی می‌کنم ازخاطرات پرازافتخار وهنرمندی وخوش و زیبا درکنارحسین عزیز و دوستان کانون چاوش.
دوران طلایی موسیقی سنتی ایران دردهه ۵۰ و ۶۰ و انقلاب ایران و چند سال بودن در کانون چاوش پر ازخاطرات زیبا و شیرین و بعضاً تلخ را با‌هم سپری کردیم و لحظه‌لحظه آن پر از قصه‌ها از کنسرت‌ها و تولیدات موسیقی اصیل و مردمی که همگی شدند منابع الهام برای جوانان و استادان امروزه ایران.
روز‌هایی در زیر زمین خانه لطفی، چون فضای باریک و دراز و سقف کوتاهی داشت بچه‌ها به شوخی اسمش را اتوبوس لطفی خطاب می‌کردند در آن فضای خفه تمرینات طولانی مدت همه را خسته می‌کرد. من گفتم هلاک شدیم تمرین بس است.
علیزاده عصبانی شد و دادی زد مردم بیرون توی خیابان‌ها کشته و شهید می‌شوند تنها کاری که از دست ما بر می‌آید همینه برای مردم و همراه آن‌ها سرود بسازیم. زمانی بود که سرود‌های «شهید راه تو افتخار و ژاله خون شد و...» را تمرین می‌کردیم. بی‌وقفه بدون استراحت می‌ساختید و تولید می‌کردیم.
خزانه موسیقی کشور را به جرم بی‌منطق اینکه تولیدات زمان شاه و انگ بی‌منطق طاغوت را داشتند لاک و مهر و بعضاً نابود کردند و در آن شرایط بود که در مجموعه چاوش سرسختانه شروع به تولید کردیم، چون در غیر این صورت خودمان فید و موسیقی حتی، مقطعی هم که بود از بین می‌رفت یکی از پرکارترین‌ها حسین علیزاده عزیزم بود در فرم‌های مختلف تکنوازی، دونوازی، ارکستر مجلسی، گروه‌ساز‌های ایرانی، موسیقی فیلم، سرود، تدریس و کنسرت همیشه جزو افتخاراتم بوده که در خیلی از این آثار بنده را شریک کرده و عاشقانه و از صمیم قلب همراهش بودم بزرگ‌ترین دلیلم اخلاق و ادب و شخصیت حسین عزیزم بود.
کنسرت شورانگیز بودکه کار‌های حسین عزیزم را اجرا می‌کردیم با رهبری و سرپرستی خودش قرار بود ۶ شب اجرا شود و در تالار وحدت ۳ شب اول را عزیز نازنین هنرمند گرامی شهرام ناظری اجرا کردند و متأسفانه ایشان مریض شدند و از ادامه کنسرت عذرخواهی کردند و ۳ شب باقی مانده را من و صدیق تعریف با یک روز تمرین اجرا کردیم.
شبی که بنده خواننده بودم هنرمند گرامی جناب استاد داوود گنجه‌ای همراه دختر و شاگرد آوازشان نجمه‌خانم حضور داشتند در پایان کنسرت آقا داوود گنجه‌ای که بسیار طناز و شوخ و مهربان هستند و دوستی ما به دورانی بر می‌گردد که در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی بودیم.
مژده خانم دخترشان و نجمه‌خانم تجدد را نمی‌شناختیم و کوچک‌ترین آشنایی قبلی نداشتیم. آقا داوود برای اینکه ثابت کند ما را می‌شناسد و بقول امروزی‌ها با هم ندار هستیم، به شوخی گفت: این گل‌ها بدرد شما نمی‌خورد لایق دخترای من هستند. ۱ تا ۲ سال بعد اردشیر با مژده‌خانم و من با نجمه‌خانم ازدواج کردیم، بله حسین علیزاده عزیزم ما این گل‌ها را از شما داریم. «زندگیت» پر از گل سرشار‌تر از موسیقی و شادی باد.
منبع: روزنامه ایران
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید