رومن گاری؛ نویسنده با نام‌های مستعار

رومن گاری؛ نویسنده با نام‌های مستعار

آثارش موجی از استقبال در جامعه ادبی پدید می‌آورد، جامعه ادبی کنجکاو می‌شود و در پی شخصیتی می‌گردد که حدس می‌زند خودش را پشت این نام مستعار پنهان کرده است؛ اما کسی به گاری شک نمی‌کند.

کد خبر : ۷۴۱۰۵
بازدید : ۱۲۳۹۱
رومن گاری و نوشتن با نام‌های مستعار
نادر شهریوری (صدقی) | رومن گاری گفته بود «آدم‌هایی هستند که سلاحی برای دفاع ندارند؛ جز خنده‌ای تلخ». او این را در آخرین روز‌های قبل از خودکشی‌اش گفته بود. بسیاری این گفته گاری را یک جمع‌بندی از زندگی‌هایش تعبیر می‌کنند و این می‌تواند تعبیری درست باشد.

زندگی‌های رومن گاری دالی شناور بود؛ «دال شناور» بسیار به کار او می‌آمد؛ زیرا به مدلولی معین منتهی نمی‌شد و این می‌توانست زندگی‌اش را به ماجرا بدل کند. «کمی شاعر، کمی خیال‌پرست... به پرو پناه می‌آوری، در پای جبال آند روی ساحلی که همه‌چیز به آن ختم می‌شود؛ پس از آنکه در اسپانیا با فاشیست‌ها، در فرانسه با نازی‌ها، در کوبا با غاصب‌ها جنگیده‌ای... به منظره‌ای زیبا دل خوش می‌کنی. مناظر کمتر به تو نارو می‌زنند.
کمی شاعر، کمی خیال...».۱ «از هر چیز کمی و نه به تمامی»، سبکی از زندگی‌کردن است که محرک آن هیجانات فرد است که به منظره‌ای دل خوش می‌کند و سپس به منظره‌ای دیگر و سپس باز به منظره‌ای دیگر و... و در هر منظره سعی می‌کند نظمی به وجود آورد؛ اما حساسیت‌ها و هیجانات بازیگری چنان است که نظم و نظام نمی‌تواند برای زمانی طولانی پایدار بماند؛ زیرا بازیگر نمی‌خواهد «بازی» با ارجاع به مدلولی معین پایان گیرد.
نام اصلیِ رومن گاری، رومن کاتسف است. او در ۱۹۱۴ در مسکو متولد شد. «فقیر، کمی قزاق، کمی تاتار با نژاد جهود، در چهارده‌سالگی پا به فرانسه گذاشت».۲ در سی‌وهفت سالگی (۱۹۵۱) نام رومن گاری را برمی‌گزیند و این نام بدل به نام رسمی‌اش می‌شود. از ۱۹۷۴ با نام‌های مختلف آثار ادبی فراوانی منتشر می‌کند.
آثارش موجی از استقبال در جامعه ادبی پدید می‌آورد، جامعه ادبی کنجکاو می‌شود و در پی شخصیتی می‌گردد که حدس می‌زند خودش را پشت این نام مستعار پنهان کرده است؛ اما کسی به گاری شک نمی‌کند. او در همین سال (۱۹۷۴) کتاب دیگری منتشر می‌کند: «شب آرام خواهد بود». در همین سال، «سر‌های استفانی» را هم با نام مستعار شاتان بوگا به چاپ می‌رساند.۳ سپس کتاب دیگری را با عنوان «مردی با کبوتر» با اسم مستعار فوسکو سیدنی بالدی منتشر می‌کند.
آن‌گاه مهم‌ترین کتابش را «زندگی در پیش‌رو» و با امضای امیل آژار منتشر می‌کند که برنده جایزه گنکور می‌شود. این دومین جایزه گنکور است که نصیبش می‌شود؛ قبل از آن «ریشه‌های آسمان» (۱۹۵۶) را با همین اسم می‌بَرَد. اگر جامعه ادبی می‌دانست امیل آژار همان رومن گاری است، بی‌تردید از دادن جایزه به او خودداری می‌کرد، جامعه ادبی تنها پس از خودکشی رومن گاری است که درمی‌یابد امیل آژار نام دیگر اوست.

نوشتن با نام‌های مستعار را خواه ناظر به یک فرد در نظر گیریم یا آن را ناظر به افراد مختلف در نظر گیریم، در همه حال تجسم ذهنی شکل‌های متفاوتی از انواع گوناگون هستی و زندگی‌های انضمامی است که فرد می‌خواهد آن را تجربه کند و به یک تعبیر زندگی‌کردن با ماسک است. برای زندگی در اشکال گوناگون هستی انضمامی، داشتن سرشتی که مستعد چنین نمایشی باشد؛ البته شرط لازمی است.
رومن گاری مستعد چنین هنرنمایی‌ای بود. او بازیگوش و ماجراجو، شوخ‌طبع و جدی، اهل معاشرت و گوشه‌گیر، خونگرم و منزوی بود. چنین شخصیتی چگونه می‌توانست فقط یک شکل از زندگی را تجربه کند؟ یک ماسک بزند و تنها با یک نام زندگی کند؟ هنگامی که از رومن گاری می‌گوییم، باید از مادرش مینا یوسیلیونا سخن به میان آوریم. تا مدت‌ها - در اوایل زندگی گاری- تنها «مرکز ثقل» او که او را در چارچوب نظامی معنایی از زندگی محفوظ نگه می‌داشت، مادرش بود.
«به گمانم تصویری که از مادرم در ذهن داشتم، شده بود مرکز ثقلم و همین من را نجات داد».۴ او می‌خواست خود را با تصویری که مادرش از او داشت، منطبق کند. «هرگاه کم می‌آوردم، دست به دامان تصویری می‌شدم که مادرم از من ساخته بود» ۵.
بعد از مرگ مادر در ۱۹۴۱ زندگی گاری در آشوب امکان‌هایی بود که در برابرش قرار می‌گرفتند. اراده معطوف به اخلاقی‌بودن گامی است در راستای اراده معطوف به خلق «ضرورت» از آشوب امکان‌ها؛ اما گاری دلیلی برای اتخاذ چنین «ضرورتی» نمی‌دید. او به امکان‌های پیش‌رو دل خوش کرده بود. چندپارگی شخصی‌اش چنین امکاناتی را فراهم آورده بود.

نیچه به «وحدت من»، «یکپارچگی شخصیت» و ایفای تنها یک شکل زندگی در میان اشکال متنوع زندگی باور نداشت. از نظر او «من» نمی‌توانست تنها «من» باشد؛ زیرا تحت تأثیر روابط متنوع و ظریف قدرت و تحت نفوذ «من‌های متفاوتی» قرار می‌گرفت که در زیر پوشش «من» خود را پنهان می‌کردند.
در میان عالی‌ترین متن‌های نیچه، نوشته‌هایی یافت می‌شوند که در آن نیچه از ضرورت ماسک و از فضیلت زیبابودن ماسک‌ها به‌مثابه تصاویر هنری سخن می‌گوید. از نظر نیچه اگرچه ماسک قبل از هر چیز ابزار خیال‌پردازی است؛ اما در مواقعی حتی از چهره آدمی نیز گویاتر است. در این شرایط ماسک کاملا وابسته به احساسات شخصیتی است که در پسِ آن پنهان است.
رومن گاری نمونه‌ای شاخص از منهای متنوعی بود که نمی‌توانست تنها در زیر پوشش یک «من»، یک ماسک و ضرورت یک شکل از زندگی، زندگی کند. «یک بار داشتم این قضیه را برای ژنرال دوگل تعریف می‌کردم. برایش گفتم به چه تغییر فرهنگ‌هایی تن داده‌ام و داستان آفتاب‌پرست را تعریف کردم. آفتاب‌پرست را روی کف‌پوش قرمز که می‌گذارند، قرمز می‌شود و روی کف‌پوش سبز که می‌گذارند، سبز. اگر روی کف‌پوش زرد بگذاریدش زرد می‌شود و روی کف‌پوش آبی هم آبی» ۶.

در پس این صراحت تعبیری که رومن گاری به کار می‌برد می‌توان تلاش او برای تبدیل‌شدن به «دالی شناور» را جست‌وجو کرد، دالی که دائما رنگ عوض می‌کند و به رنگی معین تن درنمی‌دهد و می‌خواهد نه شکلی معین از زندگی، بلکه زندگی در تمامی اشکالش را تجربه کند و تمامی امکانات نهفته در آن را به نمایش درآورد. آیا چنین کاری ممکن است؟

نیچه با استراتژی ارزیابی مجدد همه ارزش‌ها و ادعای مرگ خدایان، غیاب هرگونه دال متعالی را که نظامی معنایی و یا زیستنی معین را ارائه می‌دهد اعلام می‌کند که در غیبت دال و مدلولی معین و یا مرکز ثقل -در اینجا این هر سه یک معنا و تعبیر دارند- شبکه‌ای از دال‌های متمایز و اشکال متنوعی از زندگی به وجود می‌آید که سازوکار حاکم بر آن «بازی» است. در بازی با «تکرار» که همان تکرار بازی است روبه‌رو می‌شویم. *
در بازی معنا دائما به تعویق می‌افتد یعنی به مدلولی معین منتهی نمی‌شود و بنابراین بازی در جهتی معین و یا غایتی محتوم پیش نمی‌رود. اساسا بازیگر اگر بازیگر باشد در جست‌وجوی معنا نمی‌رود زیرا سازوکار حاکم بر بازی نسبتی با معنا ندارد. بازی‌های رومن گاری ادامه می‌یابد، هر نام یک بازی است، بازیگر در شوق «لحظه» می‌سوزد، او می‌تواند هر بار از نو آغاز کند. این سرعت بازیگر است. «دوباره متولد شده بودم، دوباره شروع می‌کردم.
یک بار دیگر همه چیز در اختیارم گذاشته شده بود. می‌توانستم با تخیلاتم یک بار دیگر خودم را به وجد آورم، آن‌هم به دست خودم».۷ اکنون می‌توان به راز بازی‌های رومن گاری پی برد. نام‌های مستعار گاری چیزی نیست جز تلاش بی‌وقفه وی برای خلق شکل‌های تازه‌ای از زندگی.
هر اسم شخصیتی است که رشد می‌کند، تحول می‌یابد و زندگی می‌کند، اما به مدلولی معین منتهی نمی‌شود، زیرا در آن صورت بازی پایان می‌پذیرد، زندگی در پس نام‌های مستعار، یا چنان‌که نیچه می‌گوید زندگی در پس ماسک‌ها، در بیشتر مواقع می‌تواند از چهره واقعی بازیگر نیز گویاتر باشد، یعنی بیانی حقیقی‌تر از زندگی و خواست بازیگر ارائه دهد، اما این تمامی ماجرا نیست: بازی اگر بازی باشد و بازیگر رومن گاری، آن‌گاه زندگی جز نمایش با ماسک‌های مختلف نیست.
در این شرایط اگر ماسک برداشته شود به جای «بن»، «ماهیت»، «مرکز ثقل» و اساسا هر چیز ثابت و لایتغیر، این «مغاک» است که نمایان می‌شود، آن‌گاه بازیگر جز مغاک چیزی نمی‌بیند، چه بسیار خودکشی رومن گاری خیره‌شدن به برهوتی بی‌هدف و بی‌غایت بوده است که به آن هستی نام داده بودند. **

پی‌نوشت‌ها:
* هراکلیتوس که نیچه او را ستایش می‌کند و خود را وامدار وی می‌داند بر این باور بود که هستی همچون کودکی است که بازی می‌کند. کودک با شن بنایی خلق می‌کند و آن‌گاه آن را خراب می‌کند و باز می‌سازد. به واقع این تکرار بازی است که کودک را به شوق می‌آورد تا او آن را بی‌نهایت بار تکرار کند.
** ایده‌های نیهیلیستی رومن گاری و اساسا سبک زیست نیهیلیست‌گونه وی شباهتی به این نیم‌بیت از رباعی مشهور خیام نیز دارد که «چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من». در اینجا پرده می‌تواند استعاره‌ای باشد برای «مرکز ثقل» با «نظام معنایی» و...
۱. «پرنده‌ها می‌روند در پرو می‌میرند»، رومن گاری، ترجمه ابوالحسن نجفی
۲. مقدمه‌ای از انتشارات گالیمار برای کتاب «پرنده‌ها می‌روند در پرو و بمیرند»، رومن گاری، ترجمه سمیه نوروزی
۳، ۴، ۵، ۶. «گذر روزگار»، رومن گاری، ترجمه سمیه نوروزی
۷. مقدمه «قلابی»، رومن گاری، ترجمه سمیه نوروزی
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید