جوکر چگونه متولد شد؟
فیلمی که روایتی زننده از بررسی شخصیت و داستان اصلی انتقامجوی همیشگی بتمن به نمایش میگذارد. «جوکر» به کارگردانی تاد فیلیپس نه فیلم بلاکباستر کتاب مصور سنتی قلمداد میشود نه منبعی معتبر برای شخصیت محوری آن.
کد خبر :
۷۴۲۸۸
بازدید :
۳۱۰۲
بهار سرلک | از زمانی که فیلم «جوکر» به کارگردانی تاد فیلیپس و با بازیگری واکین فینیکس در جشنواره فیلم ونیز جایزه شیر طلایی را به نام خودش ثبت کرد، وسوسه دیدن این فیلم به دل همه افتاد. این فیلم چهارم اکتبر در سینماهای امریکا روی پرده رفت و به تازگی فروشش از مرز یک میلیارد دلار گذشت.
داستان فیلم درباره مردی به نام آرتور فلک، روانپریشی است که با مادر پیرش در آپارتمانی زهوار در رفته زندگی میکند و برای امرار معاش مردم را میخنداند یا بهتر اینکه «دلقک» است. او عاشق برنامههای موری فرانکلین (با بازی رابرت دنیرو) است، اما همین کمدین و تلخیهای جامعه به سقوط اخلاقی آرتور دامن میزند.
در متن پیش رو گفتوگویی که دیو ایتزکوف، خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز با واکین فینیکس، تاد فیلیپس و رابرت دنیرو ترتیب داده است را میخوانید.
نفهمیدم کی گفتگو با واکین فینیکس از مسیر خارج شد. اما حالا مثل گربهای که شکارش را قبل از خوردن بین پنجههایش میگیرد، گوش من را به کار گرفته است.
او در ادامه مسیر حرفه خاص سینماییاش نقشآفرینی «جوکر»، شخصیت خلافکار کتاب مصور را انتخاب کرده است. در حال حاضر سوال من این نبود که چرا یا چطور برای این نقش پرچالش که به تغییر شکل نیاز داشت، آماده شد یا صنعت فیلمسازی این روزها به دنبال چیست که چانه او را گرم کرده است. اگر چه همه این موضوعها انگیزهای برای صحبت کردن به او میدهند.
طبق اطلاعاتی که دارم فینیکس میتواند تا هر وقت که بخواهد در نقشهایی که شیره جانش را بیرون میکشد، فرو برود. همین ویژگیاش هم باعث شده الان طوری روی صندلیاش بنشیند که انگار تونی مونتانا بوده و کمکم دارد از شر یک احمق بیلیاقت خلاص شود.
پرسید: «وای، راست میگویی؟» وقتی این جمله را گفت: صدایش به خشکی سنباده بود. «خب، خوب است؛ متشکرم. عالی است؛ نگرانش بودم.» بعد نیشش تا بناگوش باز شد و خندهای کرد تا بفهمم دارد شوخی میکند. یا اصلا شوخی کرده بود؟ اگر قرار باشد فیلمی درباره دیوانهای آدمکش بسازید که مثل دلقکها آرایش میکند احتمالا سراغ آدمی میروید که چهرهاش کمی تهدیدآمیز باشد.
در متن پیش رو گفتوگویی که دیو ایتزکوف، خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز با واکین فینیکس، تاد فیلیپس و رابرت دنیرو ترتیب داده است را میخوانید.
نفهمیدم کی گفتگو با واکین فینیکس از مسیر خارج شد. اما حالا مثل گربهای که شکارش را قبل از خوردن بین پنجههایش میگیرد، گوش من را به کار گرفته است.
او در ادامه مسیر حرفه خاص سینماییاش نقشآفرینی «جوکر»، شخصیت خلافکار کتاب مصور را انتخاب کرده است. در حال حاضر سوال من این نبود که چرا یا چطور برای این نقش پرچالش که به تغییر شکل نیاز داشت، آماده شد یا صنعت فیلمسازی این روزها به دنبال چیست که چانه او را گرم کرده است. اگر چه همه این موضوعها انگیزهای برای صحبت کردن به او میدهند.
طبق اطلاعاتی که دارم فینیکس میتواند تا هر وقت که بخواهد در نقشهایی که شیره جانش را بیرون میکشد، فرو برود. همین ویژگیاش هم باعث شده الان طوری روی صندلیاش بنشیند که انگار تونی مونتانا بوده و کمکم دارد از شر یک احمق بیلیاقت خلاص شود.
پرسید: «وای، راست میگویی؟» وقتی این جمله را گفت: صدایش به خشکی سنباده بود. «خب، خوب است؛ متشکرم. عالی است؛ نگرانش بودم.» بعد نیشش تا بناگوش باز شد و خندهای کرد تا بفهمم دارد شوخی میکند. یا اصلا شوخی کرده بود؟ اگر قرار باشد فیلمی درباره دیوانهای آدمکش بسازید که مثل دلقکها آرایش میکند احتمالا سراغ آدمی میروید که چهرهاش کمی تهدیدآمیز باشد.
فینیکس شخصیتهای بسیاری را از «جانی کش» (در فیلم «سر به راه باش» ۲۰۰۵) گرفته تا «عیسی ناصری» (در فیلم «مریم مجدلیه» ۲۰۱۸) بازی کرده است، اما به تازگی سراغ فیلمهایی که درباره منزویها (در «استاد» ۲۰۱۲، «او» ۲۰۱۳، «فساد ذاتی» ۲۰۱۴)، قاتلها («برادران سیسترز» ۲۰۱۸) و قاتلهای منزوی («تو هرگز اینجا نبودهای» ۲۰۱۷) رفته تا راهی برای واکاوی اعماق تجربیات انسانی داشته باشد.
نمیشود حدس زد که پرسهزنیهای خلاقانهاش او را به کجا خواهد برد، اما میتوان با اطمینان پیشبینی کرد که فیلمی محبوب که بر اساس مالکیت فکری یک استودیو ساخته میشود در این سفر جایی ندارد.
اما او در «جوکر» به ایفای نقش پرداخته است؛ فیلمی که روایتی زننده از بررسی شخصیت و داستان اصلی انتقامجوی همیشگی بتمن به نمایش میگذارد. «جوکر» به کارگردانی تاد فیلیپس نه فیلم بلاکباستر کتاب مصور سنتی قلمداد میشود نه منبعی معتبر برای شخصیت محوری آن.
فینیکس توهینآمیز صحبت نمیکند؛ هر پرسشی را جدی میگیرد و صادقانه جواب میدهد مگر اینکه اصلا دلش نخواهد به آن پرسش جواب بدهد. طی یک ساعت گفتگو، احساسات متناقضی را به نمایش گذاشت؛ از صمیمیت و تفکر تا سرزندهدلی و کنارهگیری. به هیچ وجه نمیتوانستم بفهمم کدام سوال یا اشارهام، کدام نسخه از او را بیرون میکشد.
فینیکس از بالقوگی خطر در حرفهاش خوشش میآید و آن را یکی از دلایل حضورش در «جوکر» عنوان میکند. او میگوید: «اصلا نمیدانستم این فیلم چیست. اصلا نمیدانستم چطور دستهبندیاش کنم. نمیگفتم: «این شخصیتی است که دارم ایفایش میکنم.» نمیدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد.»
دوباره آن لبخند روی صورتش مینشیند و ادامه میدهد: «ترسناک بود.»
فینیکس ۴۴ ساله است و ترکیبی از موهای قهوهای و خاکستری روی سرش دیده میشود. با لحن ملایمی که انتظارش را ندارید صحبت میکند؛ مثل «کومودوس»، امپراتور شرور رم که نقشش را در «گلادیاتور» بازی کرد.
فینیکس گهگاه شوخطبع میشد. وقتی گفتم در برخی از صحنههای رقص در «جوکر» چقدرتر و فرز بازی کرده است با دست هوا را پس زد و گفت: «ممکن بود از دویدن ساده مصدوم بشوم آن وقت باید من را به خانه میفرستادند.»، اما به محض اینکه پرسیدم چطور به این فیلم دعوت شد و واکنشش چه بود، شوخطبعیاش تمام شد و گفت: به خاطر نمیآورد.
نمیشود حدس زد که پرسهزنیهای خلاقانهاش او را به کجا خواهد برد، اما میتوان با اطمینان پیشبینی کرد که فیلمی محبوب که بر اساس مالکیت فکری یک استودیو ساخته میشود در این سفر جایی ندارد.
اما او در «جوکر» به ایفای نقش پرداخته است؛ فیلمی که روایتی زننده از بررسی شخصیت و داستان اصلی انتقامجوی همیشگی بتمن به نمایش میگذارد. «جوکر» به کارگردانی تاد فیلیپس نه فیلم بلاکباستر کتاب مصور سنتی قلمداد میشود نه منبعی معتبر برای شخصیت محوری آن.
فینیکس توهینآمیز صحبت نمیکند؛ هر پرسشی را جدی میگیرد و صادقانه جواب میدهد مگر اینکه اصلا دلش نخواهد به آن پرسش جواب بدهد. طی یک ساعت گفتگو، احساسات متناقضی را به نمایش گذاشت؛ از صمیمیت و تفکر تا سرزندهدلی و کنارهگیری. به هیچ وجه نمیتوانستم بفهمم کدام سوال یا اشارهام، کدام نسخه از او را بیرون میکشد.
فینیکس از بالقوگی خطر در حرفهاش خوشش میآید و آن را یکی از دلایل حضورش در «جوکر» عنوان میکند. او میگوید: «اصلا نمیدانستم این فیلم چیست. اصلا نمیدانستم چطور دستهبندیاش کنم. نمیگفتم: «این شخصیتی است که دارم ایفایش میکنم.» نمیدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد.»
دوباره آن لبخند روی صورتش مینشیند و ادامه میدهد: «ترسناک بود.»
فینیکس ۴۴ ساله است و ترکیبی از موهای قهوهای و خاکستری روی سرش دیده میشود. با لحن ملایمی که انتظارش را ندارید صحبت میکند؛ مثل «کومودوس»، امپراتور شرور رم که نقشش را در «گلادیاتور» بازی کرد.
فینیکس گهگاه شوخطبع میشد. وقتی گفتم در برخی از صحنههای رقص در «جوکر» چقدرتر و فرز بازی کرده است با دست هوا را پس زد و گفت: «ممکن بود از دویدن ساده مصدوم بشوم آن وقت باید من را به خانه میفرستادند.»، اما به محض اینکه پرسیدم چطور به این فیلم دعوت شد و واکنشش چه بود، شوخطبعیاش تمام شد و گفت: به خاطر نمیآورد.
«افتضاح است به همین دلیل هم مصاحبهها بدترین مطالب هستند.» ناامید این جمله را گفت و اضافه کرد که وسوسه شده بود داستانی بسازد که «هیجانانگیز باشد.»
برای توضیح روند تصور شخصیت «جوکر» پیش از شروع فیلمبرداری هم عجله نداشت. ابروهایش در هم گره خورد و گفت: «حرف زدن دربارهاش احمقانه است. دربارهاش حرف نمیزنم.» (اما بالاخره دربارهاش حرف میزند.)
اجازه بدهید برای چند لحظهای فینیکس را کنار بگذاریم و به فیلیپس بازگردیم که بیشتر او را برای کمدیهای پرسود «خماری» (۲۰۰۹) و (۲۰۱۱) میشناسیم. در اکران افتتاحیه فیلم جنایی «سگهای جنگی» در سال ۲۰۱۶، فیلیپس استقبال گرم از آن فیلم را پیشبینی کرد و در همان حال به دنبال ساخت اثری پرقدرت از مجموعه داستانهای ابرقهرمانی مارول بود. فقط نمیدانست چطور میتواند با آنها رقابت کند.
کمپانی برادران وارنر با برخی از فیلمهای ابرقهرمانی دیسی طعم موفقیت را چشیده بود؛ «واندر وومن» موفق بود، اما «جوخه خودکشی» شکست خورد. در نهایت فیلیپس راهحلی بالقوه برای هر مشکلی در چنته داشت. میگوید: «نمیتوانی مارول را عقب بگذاری؛ کرگدنی عظیمالجثه است. گفتم بیایید کاری کنیم که آنها از پسش برنمیآیند.»
ایدهای که فیلیپس به استودیو پیشنهاد داد مجموعهای از فیلمهای کوچک و مجزا بود که داستانشان بدون اینکه با فیلمهای پیشین این مجموعه در تضاد قرار بگیرد، به بررسی دقیقی از شخصیتهای دیسی بپردازد. او توضیح داد: «مثل این است که تفسیری دیگر از آن شخصیت بدهیم مثل برخی از افراد که تفسیری از «مکبث» ارایه میدهند.»
فیلیپس شیفته «جوکر» فیلمی با بازی به یادماندنی جک نیکلسون (در «بتمن» تیم برتون) و هیث لجر (در «شوالیه سیاهی» کریستوفر نولان) میشود. زمانی که فیلیپس این فیلم را میبیند، هنوز هم فضایی برای ساخت قصهای جدید درباره این شرور وجود داشت که به اصل روایتهای شهری سیاهی که تحسینشان میکند مثل «راننده تاکسی»، «آرزوی مرگ» و «سلطان کمدی» نزدیک باشد.
در فیلم «جوکر» با فیلمنامهنویسی فیلیپس و اسکات سیلور، شخصیت محوری آرتور فلک، دلقکی است که در گاتهام سیتی کثیف و رهاشده زندگی میکند. آدمهای این شهر او را نادیده میگیرند و کتکش میزنند و در همین اوضاع و احوال است که آرتور وارد چرخه انتقام و خشونت میشود و بدون دلیل موجهی قهرمان شهرشان میشود. فیلیپس توضیح میدهد: «میخواهی از موفقیت این آدم پشتیبانی کنی، اما به جایی میرسی که دیگر نمیتوانی از او پشتیبانی کنی.»
با این وجود این سیرک به یک دلقک احتیاج دارد و فینیکس و فیلیپس هر دو خیلی راحت به حضور در این پروژه راضی نشدند. فیلیپس میگوید: «فینیکس حاضر به نقشآفرینی در فیلمی که از کتابی مصور اقتباس شده، نبود. در برنامه پنج ساله او به چنین فیلمی نیازی نبود. اگر چه فکر نمیکنم اصلا برنامه داشته باشد.» (برخلاف اینکه گزارشها اعلام کردهاند «جوکر» به دنبال لئوناردو دیکاپریو بودند، اما فیلیپس میگوید: «این فیلم را برای نقشآفرینی واکین نوشتیم.»
بیشتر از سه ماه، فیلیپس مکررا به خانه فینیکس رفت و آمد کرد و با امید به اینکه اصرارش به جایی برسد به سوالهای بیشمار فینیکس در مورد شخصیت جواب داد. او میگوید: «از او خواستم به دفترم بیاید و تست این شخصیت را بدهد. تصمیم آسانی نبود، اما مدام میگفت: «بگذار خطر کنیم، بیا کاری کنیم.»
فیلیپس به خاطر میآورد: «منتظر ماندم تا بگوید: «باشه، من هستم.» و هرگز این حرف را نزد.» وقتی فینیکس نگران میشد اصلا از دهان او جواب مثبت نمیشنیدی. فقط سوال میکرد. فینیکس و فیلیپس در ماههای پیش از شروع فیلمبرداری و زمانی که فینیکس صرف فرو رفتن در کاراکتر میشد، اختلافات نتیجهبخش بیشتری داشتند.
برای توضیح روند تصور شخصیت «جوکر» پیش از شروع فیلمبرداری هم عجله نداشت. ابروهایش در هم گره خورد و گفت: «حرف زدن دربارهاش احمقانه است. دربارهاش حرف نمیزنم.» (اما بالاخره دربارهاش حرف میزند.)
اجازه بدهید برای چند لحظهای فینیکس را کنار بگذاریم و به فیلیپس بازگردیم که بیشتر او را برای کمدیهای پرسود «خماری» (۲۰۰۹) و (۲۰۱۱) میشناسیم. در اکران افتتاحیه فیلم جنایی «سگهای جنگی» در سال ۲۰۱۶، فیلیپس استقبال گرم از آن فیلم را پیشبینی کرد و در همان حال به دنبال ساخت اثری پرقدرت از مجموعه داستانهای ابرقهرمانی مارول بود. فقط نمیدانست چطور میتواند با آنها رقابت کند.
کمپانی برادران وارنر با برخی از فیلمهای ابرقهرمانی دیسی طعم موفقیت را چشیده بود؛ «واندر وومن» موفق بود، اما «جوخه خودکشی» شکست خورد. در نهایت فیلیپس راهحلی بالقوه برای هر مشکلی در چنته داشت. میگوید: «نمیتوانی مارول را عقب بگذاری؛ کرگدنی عظیمالجثه است. گفتم بیایید کاری کنیم که آنها از پسش برنمیآیند.»
ایدهای که فیلیپس به استودیو پیشنهاد داد مجموعهای از فیلمهای کوچک و مجزا بود که داستانشان بدون اینکه با فیلمهای پیشین این مجموعه در تضاد قرار بگیرد، به بررسی دقیقی از شخصیتهای دیسی بپردازد. او توضیح داد: «مثل این است که تفسیری دیگر از آن شخصیت بدهیم مثل برخی از افراد که تفسیری از «مکبث» ارایه میدهند.»
فیلیپس شیفته «جوکر» فیلمی با بازی به یادماندنی جک نیکلسون (در «بتمن» تیم برتون) و هیث لجر (در «شوالیه سیاهی» کریستوفر نولان) میشود. زمانی که فیلیپس این فیلم را میبیند، هنوز هم فضایی برای ساخت قصهای جدید درباره این شرور وجود داشت که به اصل روایتهای شهری سیاهی که تحسینشان میکند مثل «راننده تاکسی»، «آرزوی مرگ» و «سلطان کمدی» نزدیک باشد.
در فیلم «جوکر» با فیلمنامهنویسی فیلیپس و اسکات سیلور، شخصیت محوری آرتور فلک، دلقکی است که در گاتهام سیتی کثیف و رهاشده زندگی میکند. آدمهای این شهر او را نادیده میگیرند و کتکش میزنند و در همین اوضاع و احوال است که آرتور وارد چرخه انتقام و خشونت میشود و بدون دلیل موجهی قهرمان شهرشان میشود. فیلیپس توضیح میدهد: «میخواهی از موفقیت این آدم پشتیبانی کنی، اما به جایی میرسی که دیگر نمیتوانی از او پشتیبانی کنی.»
با این وجود این سیرک به یک دلقک احتیاج دارد و فینیکس و فیلیپس هر دو خیلی راحت به حضور در این پروژه راضی نشدند. فیلیپس میگوید: «فینیکس حاضر به نقشآفرینی در فیلمی که از کتابی مصور اقتباس شده، نبود. در برنامه پنج ساله او به چنین فیلمی نیازی نبود. اگر چه فکر نمیکنم اصلا برنامه داشته باشد.» (برخلاف اینکه گزارشها اعلام کردهاند «جوکر» به دنبال لئوناردو دیکاپریو بودند، اما فیلیپس میگوید: «این فیلم را برای نقشآفرینی واکین نوشتیم.»
بیشتر از سه ماه، فیلیپس مکررا به خانه فینیکس رفت و آمد کرد و با امید به اینکه اصرارش به جایی برسد به سوالهای بیشمار فینیکس در مورد شخصیت جواب داد. او میگوید: «از او خواستم به دفترم بیاید و تست این شخصیت را بدهد. تصمیم آسانی نبود، اما مدام میگفت: «بگذار خطر کنیم، بیا کاری کنیم.»
فیلیپس به خاطر میآورد: «منتظر ماندم تا بگوید: «باشه، من هستم.» و هرگز این حرف را نزد.» وقتی فینیکس نگران میشد اصلا از دهان او جواب مثبت نمیشنیدی. فقط سوال میکرد. فینیکس و فیلیپس در ماههای پیش از شروع فیلمبرداری و زمانی که فینیکس صرف فرو رفتن در کاراکتر میشد، اختلافات نتیجهبخش بیشتری داشتند.
آنها به این نتیجه رسیدند که بازیگر شخصیت جوکر باید کاهش وزن فاحشی داشته باشد، اما فینیکس که برای ایفای نقشهای دیگری لاغر شده بود، به تجربه وزن کم کردن دوباره علاقهای نداشت.
فینیکس میگوید: «سخت میتوان این طور زندگی کرد. فکر میکنم جوکر یک جورهایی آدم چهارشانهای باشد. تاد میگفت: «فکر کنم باید همان شخصیت لاغر را بازی کنی.» فینیکس ۵۲ پوند برای ایفای نقش جوکر کم کرد.
معلم حرکات موزون فینیکس را درس میداد و او با ویدیوهای اجراگرهای مشهور تمرین میکرد (نمیگویم ویدیوهای چه کسانی) او و فیلیپس با ایدههایی که در کتابها دیده بودند همدیگر را به چالش میکشیدند (به شما نمیگویم آن کتابها چه بودند) این بازیگر گریم کردن صورتش را خودش یاد گرفت و در دفترچه یادداشتی جوکهای نصفهنیمه و افکار آشفتهای را که در فیلم میبینیم، نوشت.
فیلیپس میگوید بزرگترین بدگمانی نسبت به جوکری که فینیکس نقشش را ایفا کرد ارتباطهای واضح و آشکار آن با افسانه کتابهای مصور بود که شخصیت صریحالهجه و غیرملموس و میلیاردر توماس وین آن را برجستهتر کرد. پسر این شخصیت، بروس همان بتمن در بزرگسالی است.
فیلیپس میگوید: «اصلا از آوردن اسم توماس وین خوشش نمیآمد. برایش راحتتر بود که اسم فیلم را «آرتور» بگذاریم و خط داستان هیچ ربطی به موضوعات کتابهای مصور پیدا نمیکرد. اما فکر میکنم باگذشت زمان با این موضوع کنار آمد.»
فینیکس با کتابهای مصور غریبه نیست؛ در نوجوانی آنها را با اشتیاق میخواند اگر چه ضدقهرمانهای بیرحم مارول مثل گرگینه را به خدایان موقر دیسی ترجیح میداد. در سال ۲۰۱۴ زمانی که مارول برای فیلم «دکتر استرنج» بازیگر انتخاب میکرد، استودیو با فینیکس برای ایفای نقش جادوگر مذاکره کرد، اما گزارش شده است که این بازیگر مذاکرات را بهم زد و در نهایت بندیکت کامبربچ این نقش را به دست آورد. فینیکس از توضیح در این باره سرباز میزند: «فکر کنم آنها … نمیدانم» هر چه در این باره گفت، همین بود.
البته فینیکس نقشآفرینیهای نیکلسون و لجر را دیده بود و آنها را تحسین میکرد، اما ادعا میکند که «خوشبختانه» در مورد انتظارات بالای مخاطبان برای همسان بودن با آنها، «خامدستانه» عمل کرده است.
فینیکس میگوید: «سخت میتوان این طور زندگی کرد. فکر میکنم جوکر یک جورهایی آدم چهارشانهای باشد. تاد میگفت: «فکر کنم باید همان شخصیت لاغر را بازی کنی.» فینیکس ۵۲ پوند برای ایفای نقش جوکر کم کرد.
معلم حرکات موزون فینیکس را درس میداد و او با ویدیوهای اجراگرهای مشهور تمرین میکرد (نمیگویم ویدیوهای چه کسانی) او و فیلیپس با ایدههایی که در کتابها دیده بودند همدیگر را به چالش میکشیدند (به شما نمیگویم آن کتابها چه بودند) این بازیگر گریم کردن صورتش را خودش یاد گرفت و در دفترچه یادداشتی جوکهای نصفهنیمه و افکار آشفتهای را که در فیلم میبینیم، نوشت.
فیلیپس میگوید بزرگترین بدگمانی نسبت به جوکری که فینیکس نقشش را ایفا کرد ارتباطهای واضح و آشکار آن با افسانه کتابهای مصور بود که شخصیت صریحالهجه و غیرملموس و میلیاردر توماس وین آن را برجستهتر کرد. پسر این شخصیت، بروس همان بتمن در بزرگسالی است.
فیلیپس میگوید: «اصلا از آوردن اسم توماس وین خوشش نمیآمد. برایش راحتتر بود که اسم فیلم را «آرتور» بگذاریم و خط داستان هیچ ربطی به موضوعات کتابهای مصور پیدا نمیکرد. اما فکر میکنم باگذشت زمان با این موضوع کنار آمد.»
فینیکس با کتابهای مصور غریبه نیست؛ در نوجوانی آنها را با اشتیاق میخواند اگر چه ضدقهرمانهای بیرحم مارول مثل گرگینه را به خدایان موقر دیسی ترجیح میداد. در سال ۲۰۱۴ زمانی که مارول برای فیلم «دکتر استرنج» بازیگر انتخاب میکرد، استودیو با فینیکس برای ایفای نقش جادوگر مذاکره کرد، اما گزارش شده است که این بازیگر مذاکرات را بهم زد و در نهایت بندیکت کامبربچ این نقش را به دست آورد. فینیکس از توضیح در این باره سرباز میزند: «فکر کنم آنها … نمیدانم» هر چه در این باره گفت، همین بود.
البته فینیکس نقشآفرینیهای نیکلسون و لجر را دیده بود و آنها را تحسین میکرد، اما ادعا میکند که «خوشبختانه» در مورد انتظارات بالای مخاطبان برای همسان بودن با آنها، «خامدستانه» عمل کرده است.
پیش از آغاز مرحله تولید «جوکر» چند مصاحبه با فینیکس ترتیب داده شد و وقتی از او پرسیدند چطور ممکن است نقشآفرینی او با جوکرهای قبلی متفاوت باشد، او گفته بود متوجه است «که دارد کار بزرگی انجام میدهد» و اضافه کرده بود: «من آنقدر آدم این بازی نیستم که نمیدانم بقیه چطور این نقش را بازی کردهاند.»
فینیکس که سه بار نامزد جایزه اسکار شده از شایعات و اصطلاحات تجارت سینما بیخبر است. اما او حقهباز هم هست. چند ماهی وانمود میکرد بازیگری را کنار گذاشته تا خواننده هیپ هاپ شود؛ این ماجرا قصه فیلم مستندنمای «هنوز اینجا هستم» (۲۰۱۰) به کارگردانی کیسی افلک است.
شهرت او در میل به تغییر همه جا پیچیده است، اما این ویژگی باعث شده فیلمسازها برای کار با او سرودست بشکنند. جیمز گری که در چهار فیلم بلند، فینیکس را کارگردانی کرده است، میگوید اولینباری که با هم برای ساخت درام جنایی «محوطه» (۲۰۰۰) کار کردیم، این بازیگر میتوانست در مقاطعی نقشآفرینی درخشانی را به اجرا بگذارد.
گری میگوید: «او کنترل کاملی از ابزارش نداشت. مثل شیرجهزن المپیک که هنوز قوانین رسمی المپیک را نمیداند.» گری میگوید: «اما با گذشت سالها و ساخت فیلم با همدیگر - «شب مال ماست»، «دو عاشق» و «مهاجر» - کمکم متوجه شد محدودیتی وجود ندارد و به تدریج نترس شد.»
گری تایید میکند که فینیکس دارای «نیروی انفجاری» است، اما این ویژگی از تعهد و عقایدش نشات میگیرد. گری در ادامه اضافه میکند: «اگر آماده نباشید، فینیکس میفهمد و کاری میکند که شما هم بفهمید. باید کارتان را درست انجام دهید.»
فیلیپس میگوید لحظاتی بود که فینیکس خونسردیاش را در صحنه فیلمبرداری «جوکر» از دست میداد. گاهی این کارش همبازیهایش را گیج میکرد: «وسط صحنهای از صحنه خارج میشد و از لوکیشن بیرون میرفت و بیچاره بازیگرهایی که فکر میکردند به خاطر آنهاست، اما به هیچوجه به خاطر آنها نبود؛ همیشه به خاطر خودش بود، اما نمیفهمید.» و بعد از یک تنفس، فینیکس میگفت: «قدمی بزنیم و برگردیم و صحنه را بگیریم.»
رابرت دنیرو که در «جوکر» شخصیت مجری برنامه آخر شب را ایفا میکند و تمام فکر و ذکر آرتور این مرد است با این جنبه از شخصیت فینیکس روبرو نشده و اعتقاد دارد او بازیگر حرفهای تمام و کمال است. دنیرو میگوید: «واکین روی کاری که میکرد تمرکز کامل داشت، همانطور که باید اینطور باشد، همانطور که او باید باشد. چیزی نیست که شخصا دربارهاش بگویم.»
دنیرو که نقش منزویهای آسیبدیده را در چند فیلمی که بر «جوکر» الهامبخش بودهاند، ایفا کرده است میفهمد که چرا بازیگران و مخاطبان مجذوب این دست شخصیتها میشوند. اما از طرفی عقیده دارد که علاقهمندی به تراویس بیکل (شخصیت محوری «راننده تاکسی») شما را تراویس بیکل نمیکند.
فینیکس که سه بار نامزد جایزه اسکار شده از شایعات و اصطلاحات تجارت سینما بیخبر است. اما او حقهباز هم هست. چند ماهی وانمود میکرد بازیگری را کنار گذاشته تا خواننده هیپ هاپ شود؛ این ماجرا قصه فیلم مستندنمای «هنوز اینجا هستم» (۲۰۱۰) به کارگردانی کیسی افلک است.
شهرت او در میل به تغییر همه جا پیچیده است، اما این ویژگی باعث شده فیلمسازها برای کار با او سرودست بشکنند. جیمز گری که در چهار فیلم بلند، فینیکس را کارگردانی کرده است، میگوید اولینباری که با هم برای ساخت درام جنایی «محوطه» (۲۰۰۰) کار کردیم، این بازیگر میتوانست در مقاطعی نقشآفرینی درخشانی را به اجرا بگذارد.
گری میگوید: «او کنترل کاملی از ابزارش نداشت. مثل شیرجهزن المپیک که هنوز قوانین رسمی المپیک را نمیداند.» گری میگوید: «اما با گذشت سالها و ساخت فیلم با همدیگر - «شب مال ماست»، «دو عاشق» و «مهاجر» - کمکم متوجه شد محدودیتی وجود ندارد و به تدریج نترس شد.»
گری تایید میکند که فینیکس دارای «نیروی انفجاری» است، اما این ویژگی از تعهد و عقایدش نشات میگیرد. گری در ادامه اضافه میکند: «اگر آماده نباشید، فینیکس میفهمد و کاری میکند که شما هم بفهمید. باید کارتان را درست انجام دهید.»
فیلیپس میگوید لحظاتی بود که فینیکس خونسردیاش را در صحنه فیلمبرداری «جوکر» از دست میداد. گاهی این کارش همبازیهایش را گیج میکرد: «وسط صحنهای از صحنه خارج میشد و از لوکیشن بیرون میرفت و بیچاره بازیگرهایی که فکر میکردند به خاطر آنهاست، اما به هیچوجه به خاطر آنها نبود؛ همیشه به خاطر خودش بود، اما نمیفهمید.» و بعد از یک تنفس، فینیکس میگفت: «قدمی بزنیم و برگردیم و صحنه را بگیریم.»
رابرت دنیرو که در «جوکر» شخصیت مجری برنامه آخر شب را ایفا میکند و تمام فکر و ذکر آرتور این مرد است با این جنبه از شخصیت فینیکس روبرو نشده و اعتقاد دارد او بازیگر حرفهای تمام و کمال است. دنیرو میگوید: «واکین روی کاری که میکرد تمرکز کامل داشت، همانطور که باید اینطور باشد، همانطور که او باید باشد. چیزی نیست که شخصا دربارهاش بگویم.»
دنیرو که نقش منزویهای آسیبدیده را در چند فیلمی که بر «جوکر» الهامبخش بودهاند، ایفا کرده است میفهمد که چرا بازیگران و مخاطبان مجذوب این دست شخصیتها میشوند. اما از طرفی عقیده دارد که علاقهمندی به تراویس بیکل (شخصیت محوری «راننده تاکسی») شما را تراویس بیکل نمیکند.
او میگوید: «مخاطب به اشکال مختلف با او همسانپنداری میکند نه اینکه تا حدی که او پیش رفت، پیش بروند. میتوانند احساس او را درک کنند. گاهی این چیزها کاتارتیک هستند.»
فینیکس به نوبه خودش تمایلی نداشت که به دیگران بگوید چطور «جوکر» را تفسیر کنند یا این احتمال را در نظر بگیرند که برخی از عناصر فیلم - چه خشونت بیرحمانه با سلاح چه عدم قطعیت جنبش اعتراضی - ممکن است آن را فیلمی اشتباه برای لحظه حساس کنونی جلوه دهد. فینیکس به من میگوید: «هر چند دلت میخواهد دربارهاش صحبت کنی، اما خوشتیپ! این وظیفه تو به عنوان یک روزنامهنگار است.»
در ابتدا زمانی که از او پرسیدم آیا ممکن است «جوکر» نشانهای شوم برای فیلمسازی باشد، به این معنی که فقط فیلمهای شخصیتمحور میتوانند در این مقیاس ساخته شوند، چون بر پایه شخصیتهای فرهنگ عامه شکل گرفتهاند، ابروهایش در هم رفت. به تندی گفت: «اصلا نفهمیدم چی گفتی.».
اما وقتی سوالم را کمی تغییر دادم، او جوابی آرامتر و سنجیدهتر داد: «بر عهده هنرمند است که راهی برای قصهگویی بامعنا پیدا کند. اگر قرار نباشد خواهرزاده و برادرزادههایتان پای تماشای فیلمی دوساعته بنشینند، چکار میکنید؟ آنچه را که برایتان با حقیقت موافق است دنبال میکنید یا دیگران مجذوبش میشوند یا نمیشوند.»
سخت میتوان تصور کرد که فینیکس با احترام تمام در تمام برنامههای تبلیغاتی فیلم که بازار انبوه فیلم طلب میکند، حضور داشته است. چنین قید و بندهایی بعد از اهدای شیر طلایی جشنواره ونیز به «جوکر» جدیتر شد چرا که برگزیدگان قبلی این جایزه - «رما» و «شکل آب» - بعدتر در مراسم اسکار درخشیدند.
اما فیلیپس معتقد است ستاره فیلمش آزاد است هر طور که میخواهد این وظایف را بر عهده بگیرد. فیلیپس با افتخار میگوید: «اگر به برنامه جیمی کیمل میرود و بعد از دو دقیقه برنامه را ترک میکند، میگویم: «آفرین به تو.» او اصول خودش را دنبال میکند.».
اما فینیکس میخواهد حرفهاش از چه مسیری عبور کند؟ او از آن دست بازیگرهایی نیست که پنج فیلم بعدیاش را از پیش مشخص کرده باشد و کمپانی تولید فیلم شخصی ندارد که شبانهروز کار کند و پروژههای جدیدی را شکل بدهد.
فینیکس به نوبه خودش تمایلی نداشت که به دیگران بگوید چطور «جوکر» را تفسیر کنند یا این احتمال را در نظر بگیرند که برخی از عناصر فیلم - چه خشونت بیرحمانه با سلاح چه عدم قطعیت جنبش اعتراضی - ممکن است آن را فیلمی اشتباه برای لحظه حساس کنونی جلوه دهد. فینیکس به من میگوید: «هر چند دلت میخواهد دربارهاش صحبت کنی، اما خوشتیپ! این وظیفه تو به عنوان یک روزنامهنگار است.»
در ابتدا زمانی که از او پرسیدم آیا ممکن است «جوکر» نشانهای شوم برای فیلمسازی باشد، به این معنی که فقط فیلمهای شخصیتمحور میتوانند در این مقیاس ساخته شوند، چون بر پایه شخصیتهای فرهنگ عامه شکل گرفتهاند، ابروهایش در هم رفت. به تندی گفت: «اصلا نفهمیدم چی گفتی.».
اما وقتی سوالم را کمی تغییر دادم، او جوابی آرامتر و سنجیدهتر داد: «بر عهده هنرمند است که راهی برای قصهگویی بامعنا پیدا کند. اگر قرار نباشد خواهرزاده و برادرزادههایتان پای تماشای فیلمی دوساعته بنشینند، چکار میکنید؟ آنچه را که برایتان با حقیقت موافق است دنبال میکنید یا دیگران مجذوبش میشوند یا نمیشوند.»
سخت میتوان تصور کرد که فینیکس با احترام تمام در تمام برنامههای تبلیغاتی فیلم که بازار انبوه فیلم طلب میکند، حضور داشته است. چنین قید و بندهایی بعد از اهدای شیر طلایی جشنواره ونیز به «جوکر» جدیتر شد چرا که برگزیدگان قبلی این جایزه - «رما» و «شکل آب» - بعدتر در مراسم اسکار درخشیدند.
اما فیلیپس معتقد است ستاره فیلمش آزاد است هر طور که میخواهد این وظایف را بر عهده بگیرد. فیلیپس با افتخار میگوید: «اگر به برنامه جیمی کیمل میرود و بعد از دو دقیقه برنامه را ترک میکند، میگویم: «آفرین به تو.» او اصول خودش را دنبال میکند.».
اما فینیکس میخواهد حرفهاش از چه مسیری عبور کند؟ او از آن دست بازیگرهایی نیست که پنج فیلم بعدیاش را از پیش مشخص کرده باشد و کمپانی تولید فیلم شخصی ندارد که شبانهروز کار کند و پروژههای جدیدی را شکل بدهد.
از او که پرسیدم آیا فکر میکرد به این نوع دستگاه هالیوودی نیاز داشته باشد، با خوشرویی یادم آورد که همین چند لحظه پیش گفتهام هیچ وقت نباید نگران این باشد که نقش بعدیاش در کدام فیلم یا پروژه است.
با دلهرهای که انگار حرف من را مسخره میکرد، گفت: «خب بالاخره کدام یکی؟ تصمیمت را بگیر! پنج دقیقه پیش، تکیه داده بودم، میخندیدم و میگفتم: «خب، آمادهام.» حالا من را خیلی خیلی دلواپس میکنی.» فینیکس میگوید معیارش در انتخاب پروژه کاملا روشن و واضح است: «اهمیتی به ژانر، میزان بودجه فیلم و این چیزها نمیدهم. فقط برایم مهم است که فیلمساز نگاه خاص، صدا و توانایی ساخت فیلم داشته باشد.»
همچنین فینیکس وقتی احساس میکند زیادی در سینما حضور داشته، برایش کاری ندارد که ماهها در خانهاش بنشیند و در هیچ پروژهای شرکت نداشته باشد. میگوید: «در برههای خاص نمیخواهی این را روی پوستری ببینی» منظورش خودش است، «داری از خیابانی عبور میکنی و میگویی: «دوباره؟ این چهره؟ خستهاس. کافی است.»
فینیکس برای انجام دادن کاری که دلش میخواهد بکند، فقط باید یک سوال را در نظر بگیرد و راحت بودن جوابش خندهدار است: «چه چیزی من را هیجانزده یا تحت تاثیر خودش قرار میدهد و باعث میشود دلم بخواهد سخت کار کنم؟»
و آنقدر این سوال را میپرسد تا اینکه دیگر این جوک خندهدار نیست. میگوید: «اگر احساس نکنم دارم خودم را رو به جلو هل میدهم، حوصلهام سر میرود یا شاید از خودم حوصلهام سر برود. نمیدانم کدام یکی اول حوصلهاش از دیگری سر میرود.»
با دلهرهای که انگار حرف من را مسخره میکرد، گفت: «خب بالاخره کدام یکی؟ تصمیمت را بگیر! پنج دقیقه پیش، تکیه داده بودم، میخندیدم و میگفتم: «خب، آمادهام.» حالا من را خیلی خیلی دلواپس میکنی.» فینیکس میگوید معیارش در انتخاب پروژه کاملا روشن و واضح است: «اهمیتی به ژانر، میزان بودجه فیلم و این چیزها نمیدهم. فقط برایم مهم است که فیلمساز نگاه خاص، صدا و توانایی ساخت فیلم داشته باشد.»
همچنین فینیکس وقتی احساس میکند زیادی در سینما حضور داشته، برایش کاری ندارد که ماهها در خانهاش بنشیند و در هیچ پروژهای شرکت نداشته باشد. میگوید: «در برههای خاص نمیخواهی این را روی پوستری ببینی» منظورش خودش است، «داری از خیابانی عبور میکنی و میگویی: «دوباره؟ این چهره؟ خستهاس. کافی است.»
فینیکس برای انجام دادن کاری که دلش میخواهد بکند، فقط باید یک سوال را در نظر بگیرد و راحت بودن جوابش خندهدار است: «چه چیزی من را هیجانزده یا تحت تاثیر خودش قرار میدهد و باعث میشود دلم بخواهد سخت کار کنم؟»
و آنقدر این سوال را میپرسد تا اینکه دیگر این جوک خندهدار نیست. میگوید: «اگر احساس نکنم دارم خودم را رو به جلو هل میدهم، حوصلهام سر میرود یا شاید از خودم حوصلهام سر برود. نمیدانم کدام یکی اول حوصلهاش از دیگری سر میرود.»
۰