آدم‌هایی که فقط ساز مخالف می‌زنند چه فایده‌ای دارند؟

آدم‌هایی که فقط ساز مخالف می‌زنند چه فایده‌ای دارند؟

ما معمولاً دوست داریم با بقیه موافقت کنیم، اما این تمایل باعث می‌شود قضاوت‌هایمان ضعیف شود

کد خبر : ۷۴۳۹۰
بازدید : ۱۸۱۸
آدم‌هایی که فقط ساز مخالف می‌زنند چه فایده‌ای دارند؟
حتماً در بین دوستان و آشنایانتان کسانی را می‌شناسید که در هر جمع و گروهی که حاضر شوند، جز مخالفت کار دیگری نمی‌کنند. هر پیشنهادی که مطرح شود رد می‌کنند و هر حرفی که به میان آید نقد می‌کنند. خیلی اوقات حضورشان عملاً امکان رسیدن به توافق جمعی را از بین می‌برد.
ما معمولاً از دست این جور آدم‌ها شاکی و ناراحت می‌شویم، اما اگنس کالارد معتقد است این وکیل مدافع‌های شیطان نقش مهمی ایفا می‌کنند که نباید آن را دست کم بگیریم.

اولین‌باری که در دانشگاه حرف زدم دربارۀ نقش وکیل مدافع شیطان۱ بود؟ سپتامبر ۱۹۹۳ بود و بحثی سیاسی در کلاس بنیان‌های علوم انسانی۲ داشتیم: استاد پرسید آیا باید اجازه بدهیم مردم اظهارنظر‌هایی را که با آن موافق نیستند «صرفاً به خاطرِ استدلال» مطرح کنند؟
گفتم هیچ‌کس نمی‌تواند دردسر‌های احتمالی این کار را بداند. پُرحرارت و مستدل مخالفت کردم؛ و در بحث بر دیگران پیروز شدم: در بقیۀ سال، دیگر خبری از «مشارکت عمومی» در آن کلاس نبود.

استدلالم این بود که برعهده‌گرفتن وکالت شیطان اعتمادی را که اساس گفت‌وگوست تضعیف می‌کند. چرا باید کسی را جدی بگیریم اگر خود او به گفته‌هایش باور ندارد؟ فرایند گفتگو منوط به صداقت و گشودگی است، زیرا تنها کسانی که صادق‌اند در موضع یادگرفتن یا یاددادن قرار دارند. عبارت بسیار توییت‌شدۀ «شیطان به اندازۀ کافی وکیل مدافع دارد» را نشنیده بودم، اما برای سخنرانی پرشور من تعبیر خوبی بود.

به هر حال، مخالفتم با برعهده‌گرفتن نقش وکیل مدافع شیطان صادقانه نبود. حقیقت این است که خودم داشتم نقش وکیل مدافع شیطان را بازی می‌کردم.

ماجرای نمونه‌های صادقانۀ این نقش با کلیسای کاتولیک آغاز می‌شود. وکیل‌مدافع شیطان یک منصب دینی رسمی است که تاریخش به سدۀ شانزدهم برمی‌گردد و وظیفۀ آن استدلال علیه قدیس‌سازی از یک فرد معین بود. اسم رسمی این منصب «پشتیبان ایمان» ۳ بود، زیرا این شخص، به تعبیر مورخ سدۀ هفدهم جووانی پاپا، «نقش... جست‌وجو برای حقیقت و حراست از شریعت را دارد تا کاندید‌های کسب افتخار محراب واقعاً شایستگی داشته باشند، بدون کوچک‌ترین شائبه‌ای یا کوچک‌ترین تردیدی».۴

قدیس‌سازی فرایند کشف کسانی است که از پیش قدیس بوده‌اند، نه تصمیم در این باره که فلان کس می‌بایست قدیس «شود». کلیسا برای نیل به این حقایق نوعی رسیدگی ترافعی۵ موسوم به «اقامۀ تناقض» ۶ اتخاذ نمود که طی آن وکیل‌مدافع شیطان علیه وکیل‌مدافع قدیس (که «وکیل‌مدافع خدا» یا به طور تخصصی‌تر «وکیل‌مدافع مدعی» نیز نامیده می‌شد) قرار می‌گرفت. وظیفۀ وکیل‌مدافع شیطان اشاره به کاستی‌های شخصیت قدیس آینده، یا اقامۀ تبیین‌هایی طبیعت‌گرایانه برای معجزاتی است که ادعا می‌شد آن شخص انجام داده است.

یک شیوه برای فهم اهمیت وکیل‌مدافع شیطان نگاه به اتفاقات پس از ۱۹۸۳ است، یعنی وقتی که پاپ ژان پل دوم قانونی برای کاستن نقش ترافعی «پیشتیبان ایمان» عرضه داشت: شمار قدیس‌سازی‌ها در دوران پاپی او بیش از ۴۰۰ سال تاریخ پیشین فرایند قدیس‌سازی است. خوب باشد یا بد، با عقب‌راندن وکیل‌مدافع شیطان سختگیری برای فرایند مذکور نیز کمتر شد.

وکیل‌مدافع شیطان باعث می‌شود دقتی هنجاری به گروه تفحص تزریق شود، اما به شیوه‌ای کاملاً خاص، یعنی با لحاظ‌نمودن بستری قابل‌پیش‌بینی از شور و اشتیاق در یک مسیر معین. وکیل مدافع در دادگاه کیفری نیز به نوعی وکیل مدافع شیطان است، از این حیث که لازم نیست باور کند موکلش بی‌گناه است.
وظیفۀ او مخالفت یا ستیز با دعاوی وکیل شاکی است که در واقع مسئول متهم کردنِ موکل اوست. (همه حق دفاع دارند، اما آن‌ها که واقعاً مجرم‌اند می‌بایست بازداشت شوند). بنابراین، سالن دادگاه نیز نوعی «اقامۀ تناقض» است.

نمی‌توان تمام موارد ترغیب ترافعی را به این شیوه توصیف نمود. برای نمونه، اگر دو مدعی با هم مخالفت ورزند و سخنرانی معارضی در این باره ایراد کنند که چرا آن‌ها برای مثال در بازاریابی یک محصول یا برای پیمان‌کاری یا ریاست شایستگی بیشتری دارند، هیچ یک وکیل‌مدافع شیطان نیستند.
این دست مناقشه‌ها متقارن‌اند، در حالی که اقامۀ تناقض ساختاری نامتقارن دارد: در یک سو، دیدگاه غالب و حامی گروه است و در دیگر سو دیدگاهی فرعی که لازم نیست کسی حامی آن باشد و کارکردش این است که بازسنجی رسمی‌ای از انسجام گروه به عمل آورد.

گروه تفحص در معرض سوگیری‌های شناخته‌شده‌ای است که منبعث از این واقعیت‌اند که انگیزه‌های افراد گروه برای کنارآمدن با هم غالباً بیشتر از انگیزه‌هایشان برای یافتن حقیقت است. میل گروه‌ها به «افتادن» در مسیری است که کم‌ترین مخالفت‌ها را برانگیزد: در قدیس‌سازی، میل گروه‌ها به سمت ائتلاف خواست‌ها جهت یافتن کسی برای تقدیس است (خطر بت‌سازی)، و وقتی جرمی رخ داد، میل گروه به سمت ائتلاف خواست‌ها جهت یافتن مقصر است (خطر سپر بلا ساختن). فقط یک مثال برای نحوۀ فعالیت این سوگیری بگویم: میل گروه‌ها به این سمت است که دربارۀ اطلاعات چند عضو از گروه بحث نکنند و بر روی اطلاعات بیشتر یا همۀ اعضا بیش از حد تأکید کنند.۷

چنین سوگیری‌هایی ممکن است ما را متمایل کند به اینکه بدیل‌هایی برای گروه تفحص بجوییم. در واقع بدیل‌هایی هم وجود دارد: برای پاسخ به یک پرسش معین می‌توان دست به پژوهش تجربی زد، از یک متخصص مشورت گرفت، یا به اجماع محققان رجوع کرد. اگر هر یک از اعضای گروهی بزرگ‌تر قسمتی از پاسخ را داشته باشند، می‌توان در پی شیوه‌هایی دقیق‌تر برای گردآوری این پاسخ‌ها بود.
برای مثال، کَس سانستاین یادآور شده است که می‌توان با بازار‌های پیش‌بینی، که طی آن مردمان بر روی احتمال درآمدی معین معین شرط‌بندی می‌کنند، از سوگیری‌های ملازم با میل گروه جلوگیری نمود. سانستاین می‌گوید: «بازار‌های پیش‌بینی غالباً عملکرد بهتری از گروه‌های مشورتی دارند صرفاً به این خاطر که کارایی‌شان در گردآوری اطلاعات پراکنده در میان افراد گوناگون بهتر است.
به‌علاوه، بازار‌های پیش‌بینی انگیزه‌های شخصی را به نحوی هماهنگ می‌سازند که به‌خوبی برای کاهش مشکلات ملازم با گروه‌های مشورتی طراحی شده‌اند».۸

این سنجه‌های مشورتی و تخصصی -پژوهش، توصیۀ متخصصان، اجماع محققان و بازار‌های پیش‌بینی- راه‌های جلوگیری از سوگیری‌اند. اما هزینه‌ای هم دارند: وقتی از آن‌ها استفاده می‌کنیم غافل می‌شویم از اینکه این سوگیری‌ها در عمل «اثر می‌گذارند». زمان‌هایی هست که نه‌تن‌ها دغدغۀ درستی نتیجۀ حاصل‌شده را داریم، بلکه مراقب نحوۀ رسیدن بر آن نتیجه نیز هستیم؛ این سنجه‌ها برای چنین زمان‌هایی کاربرد ندارند.
وقتی مشورت می‌گیریم، منبعِ قضاوت خودمان هستیم، و این مسئله وقتی اهمیت پیدا می‌کند که قضاوت مورد بحث -اینکه فلان یا بهمان شخص خطاکار یا قدیس است- باید کنش‌های بسیار مهم اخلاقی یا روحی را، نظیر کیفر یا تقدیس، توجیه کند. آن کنش‌ها باید برآمده از این برداشت باشند که آن کارگزار -خواه یک فرد باشد یا یک گروه- قادر است از عمق وجود اقرار کند.

موانع بسیاری سر راه هم‌اندیشی وجود دارد، اما بدون آن نمی‌توان واقعاً مدعی هم‌زیستی شد. به همین دلیل محتاج وکیل‌مدافعان شیطان هستیم: آن‌ها از درون حافظ مشورتِ گروهی‌اند. وکیل‌مدافع شیطان در گروه حضور دارد، اما عضوی از گروه نیست، و به این نحو از ایمان و عدالت دفاع می‌کند: او با قطب‌بندی گروه علیه خود جایی را برای حقیقت در مقابل فشار اجماع حفظ می‌کند.
برای نمونه، وکیل‌مدافع شیطان آماده است تا هرگونه اطلاعاتی که فعلاً به‌اشتراک گذاشته نشده را شکار کند، زیرا برخلاف دیگران، به اشتراک‌گذاشتنِ اطلاعات برای او به هیچ عنوان راهی برای رسیدن به توافق‌نظر نیست.

در اصل، وکیل‌مدافعان شیطان اجازه می‌دهند هدفِ با هم فهمیدن چیز‌ها را با هدفِ تعهد به حقیقت ترکیب کنیم، و این کار را با ایفای نقش بازرسِ اجماعات گروه انجام می‌دهند. در عمل، وکیل‌مدافعان شیطان غالباً موفق نمی‌شوند که به این نقشِ مسالمت‌جویانۀ «بازرسی» وفادار بمانند؛ چرا که آن‌ها مستعد تندروی‌اند، چه یک داور مخالف‌خوان در نشریه باشند، چه ترولی در اینترنت چه یک شورشیِ عاشقِ دیده‌شدن. قواعدِ مفروض شغلی مانع راه آن‌ها نمی‌شود و به نحوی غیرسازنده و افراطی نقد می‌کنند.

من را در سال ۱۹۹۳ تصور کنید. به جای بازرسیِ اجماعِ گروه از راه طرح دغدغه‌هایی دربارۀ برعهده گرفتن نقشِ وکیل مدافع شیطان، وظیفۀ خودم دانستم تا با سخنرانی قانع‌کننده‌ای نظر گروه را با نظر خودم همراه کنم. در مشورت گروهی همیشه کسانی هستند که با جملاتی فصیح حرفشان را شروع کنند و مستبدانه فرصت صحبت‌کردن را از بقیه بگیرند؛ و همیشه دیگرانی هم هستند که در گروه بذر نفاق می‌افکنند تا به هدفِ شومِ انشعاب گروه برسند.
گروه نخست در جست‌وجو برای وحدت افراط می‌کند، و گروه دوم در جست‌وجو برای انشقاق. باید به مشکل نخست -خطر‌های عوام‌فریبی- با تأکید بر ارزش فاصلۀ انتقادی، و به مشکل دوم -خطر‌های فرقه‌گرایی- با این ایده واکنش نشان داد که لازم است یاد بگیریم تا با هم کنار بیاییم. تنها در صورت مواجهۀ هم‌زمان با هر دو مشکل است که خواهیم دید تنگنای ما تا چه اندازه جدی است.

هرگاه مردم باید در کنار هم دربارۀ مسئله‌ای تصمیم بگیرند -در کلاس درس، دفاتر شورای شهر، جلساتِ بزرگ و در اینترنت- وکیل‌مدافعان شیطانِ سرگردانی را می‌بینیم که نمی‌توانند رسالتشان را انجام بدهند. ساختار متقارن این اقامۀ تناقض‌های رسمی شکننده است، و فوراً به اشکال نامناسب توافق‌نظر یا اشکال نامناسب اختلاف‌نظر سقوط می‌کند. غالباً هر دوی این‌ها با هم می‌آیند: صریح بگویم، بی‌مقدارترین اَشکال وحدت آن‌هایی است که از طریق افترازدن به بخشی از گروه از موضعی بیرونی به دست می‌آید.

افتادن در مسیر افراط بسیار ساده است، و خودداری بسیار دشوار. اگر رسانه‌های اجتماعی این مسائل را به شکلی بزرگنمایی‌شده به ما نشان می‌دهند، نوعی مزیت هم به شمار می‌آید: احتمالاً هیچگاه نتوانسته‌ایم چنین آشکارا باطنِ دوره‌ای را ببینیم که همه می‌کوشیم با هم کنار بیاییم. چیز قشنگی نیست. می‌توانیم از فیسبوک یا توییتر بیرون بیاییم، اما نمی‌توانیم از زشتیِ فراسوی آن‌ها واقعاً خلاصی پیدا کنیم.
مهارت تخصصی برای شکل‌دادن به قضاوت‌هایمان لازم است، اما نمی‌تواند دلیل غایی کنار آمدنمان با هم باشد. نمی‌توانیم از مراجع ذی‌صلاح، متخصصان یا علم بخواهیم به جای ما فکر کنند. گاه لازم است همراهِ هم، به‌عنوان یک گروه، بیاندیشیم، و این یعنی نمی‌توان با بدبینی بر عهده گرفتنِ نقش «وکیل مدافع شیطان» را به‌مثابۀ اصطلاحی ننگین کنار گذاشت. وکیل مدافع شیطان بودن باید نقشی افتخارآمیز شود.

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را اگنس کالارد نوشته است و در تاریخ ۲ سپتامبر ۲۰۱۹ با عنوان «The Devil's Advocate's Advocate» در وب‌سایت پوینت منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۴ آذر ۱۳۹۸ با عنوان «آدم‌هایی که فقط ساز مخالف می‌زنند چه فایده‌ای دارند؟» و ترجمۀ میلاد اعظمی‌مرام منتشر کرده است.

•• اگنس کالارد (Agnes Callard) استاد فلسفۀ دانشگاه شیکاگو و متخصص بحث فلسفی دربارۀ مسائل زندگی روزمره است. ترجمان پیش از این مطالب «چرا از بچه پولدار‌ها بدمان می‌آید؟» و «چرا هیچکس به هیچ نصیحتی گوش نمی‌دهد» را از او ترجمه و منتشر کرده است.

[۱]devil's advocacy
[۲]بنیان‌های علوم انسانی (Core humanities) دورۀ درسی یک‌ساله‌ای است در این باره که انسان‌ها در زمان‌ها و فرهنگ‌های مختلف تجاربشان را چگونه تفسیر و امور انسانی را چگونه فهم کرده‌اند. [مترجم][۳]promoter of the faith
[۴]Jason A. Geay, "The Evolution of the Promoter of the Faith in Causes of Beatification and Canonization: A. Study of the Law of ۱۹۱۷ and ۱۹۸۳", Pontificia Universitas Lateranesis Facoltas Luris Canonici (Rome, ۲۰۱۵)
[۵]adversarial process
[۶]contradictorium
[۷]Garold Stasser, Laurie A. Taylor, and Coleen Hanna, "Information Sampling in Structured and Unstructured Discussions of Three and Six-Person Groups", Journal of Personality and Social Psychology ۵۷ (۱۹۸۹): ۶۷
[۸]Sunstein, Cass, "Deliberating Groups versus Prediction Markets (or Hayek's Challenge to Habermas) ", Episteme, ۳ (۳) ۲۰۰۶, ۱۹۲-۲۱۳
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید